واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: جامعه > دیدگاه ها - یک استاد دانشگاه لندن ادعا میکند هدف مهم داروین در نظریهپردازیاش «مبارزه با بردهداری» بوده است! آدریان دزموند، پژوهشگر افتخاری دانشکده زیستشناسی دانشگاه کالج لندن به همراه جیمز مور، به تازگی کتابی در مورد چارلز داروین، منتشر کرده و در آن، چنین نتیجه گرفتهاند که این دانشمند، هدف مقدسی را دنبال میکرد: مبارزه با بردهداری. «این امر خون انسان را بجوش میآورد.» چارلز داروینناراحتی و نفرت از بردهداری برای این نجیبزاده گوشهگیر انگلیسی چندان ملموس نبود؛ ولی حداقل هزینه آن، کابوسهای شبانه بود. او در سفر به شهرهای جنوبی ایالات متحده شاهد درد و رنج و شکنجههایی بود که بردگان از کودک و بزرگ متحمل میشدند؛ از شلاقهای مردان خانه گرفته تا زخم چنگ ناخنهای خانمهای خانه بر بدن آنها. این تصاویر دردناک در تمام عمر با او بودند و لحظهای نتوانست آنها را فراموش کند؛ ولی سوالی که اکنون مطرح شده، این است که این تجربیات دردناک چه تاثیری بر کار وی گذاشتند؟ شما همین امروز هم میتوانید فریاد "اورکا"ی داروین را وقتی فنچهای گالاپاگوس را برای اولین بار دید، بشنوید.ولی نظریات او در مورد تکامل به این سادگی نیستند، هر چند که خیلی خیلی جذابترند. نظریه تکامل در گالاپاگوس بدست نیامد، بلکه به احتمال زیاد بعد از بازگشت او به خانه به ذهن او خطور کرد. و اکنون، شواهد جدیدی در دست است که نشان میدهد نظریه منحصر بفرد او درباره تکامل، از عقاید و تفکرات ضد بردهداری ناشی شده است. از نظریه تکامل داروین چنین نتیجه گرفته میشود که همه گونهها و نژادهای انسانی، از سفید تا سیاه، یک «نیای مشترک» دارند و از یک خانوادهاند. احساسات خانوادگیداروین، بعد از اینکه در فاصله بین سالهای 1831 تا 1836 دور دنیا را روی کشتی گشت، در شهر لندن ساکن شد. در سال 1838، وی نظریه «انتخاب طبیعی» را منتشر کرد؛ اما بعد از آن به طور روزافزونی گوشهگیر شد و در نهایت، در روستایی در حاشیه کنت کنج عزلت گزید. او تا سال 1858 حتی یک کلمه هم در مورد نظریه تکامل ننوشت؛ حتی یک خلاصه از کاری که روی آن تحقیق میکرد نیز منتشر نکرد تا دیگران روی آن کار نکنند؛ و این درحالی است که این، روش معمول او در کارها و پژوهشهای دیگرش بود. شک و تردید او قابل درک است: تکامل از دید دوستانش در دانشگاه کمبریج، کفرآمیز بود. یک ناتورالیست، آن را «آشغال مهوع استفراغ شده» انقلابیها نامید، و در عمل نیز تندروهای انقلابی از فرایند تکامل متکی به نفس و غیر وابسته به خدا، برای بی اعتبار کردن معجزههای خدا در خلقت استفاده میکردند و در حقیقت، پایههای اعتقادی کلیسای انگلیکن را هدف قرار داده بودند. آدام سگویک، استاد داروین در دانشگاه کمبریج، از «تحقیر، تمسخر و استهزا» برای کوبیدن یک کتاب «کثیف و چرکین» در مورد تکامل در سال 1844 استفاده کرد. داروین نیز که نسبت به آبرو و اعتبارش بسیار حساس بود، خردمندانه سکوت را اختیار کرد. خوب، اگر خطر بدنامی و رسوایی را به دنبال داشت، چرا باید چنین نظریه حیوانصفتی را مطرح میکرد ؟ نمیتوان حدس زد که پای یک سری مسائل و ارزشهای اخلاقی در میان باشد؟ سوال دیگری را در نظر بگیرید. چرا نظریه تکامل داروین با یک نیای مشترک و مرتبط شدن نژادها و گونهها از طریق یک جد مشترک تعریف شد؛ چیزی که در مورد موارد مشابه اتفاق نیفتاده بود؟ تصویر داروین از نیای مشترک، امروز به حدی بدیهی به نظر میرسد که دیگر هیچکس از خود نمیپرسد این نظریه از کجا آمده است. انسان و برادرنیای مشترک در روزهای جوانی داروین در مقالههای ضد بردهداری حاضر بود. روی یکی از مدالهای بسیار معروف طراحیشده توسط فعالان مبارزه با بردهداری، نقش بردهای قرار دارد که زانو زده و میپرسد: «آیا من یک انسان و برادر نیستم؟» این مدال در حقیقت زاییده افکار جوسایا وجوود، سفالگر بزرگ انگلیسی و پایهگذار سفالگری صنعتی بود که از قضا، پدربزرگ داروین نیز بود. شواهد جدید نشان میدهد که داروین تا چه حد مدیون این میراث ضد بردهداری بوده است. جاس وجوود، دایی داروین، این نشان را در نمایشگاه کالای لندن به فروش میرساند و این کار را تا تبدیل شدن انگلیس به یک جامعه ضد بردهداری ادامه داد. در دهه 1850 که هنوز در امریکا بردهداری رواج داشت، او از نشانهایی استفاده میکرد که بردهای را زیر پرچم بریتانیا نشان میداد و بر بالای آن نوشته شده بود: «خدا تمام ملتهای نوع بشر را از یک خون آفرید.» توماس کلارکسون، فعال نامی ضد بردهداری تقریبا 56هزار کیلومتر را برای جمعآوری اطلاعات بندرگاههایی که این تجارت شیطانی را انجام میدادند، پیمود. او نیز از سوی جوسایا وجوود پشتیبانی مالی میشد. همسر و مادر داروین وجوود بودند، از این رو داروین نیز لغو بردهداری را «هدفی مقدس» میدید و در بالاترین نقطه کارنامهاش، «نیای انسان» در 1871، کلارکسون را در اوج انسانیت قرار داد و بردهداری را «گناهی بزرگ» نامید. این احساسات خانوادگی توضیح میدهد که چرا در سال1826، هنگامیکه او دانشجویی 16 ساله در دانشگاه ادینبورو بود، (دورهای که معمولا از سوی تاریخدانان نادیده گرفته میشود)، میتوانست 40 ساعت اضافه بر برنامه تحصیلی با بردهای آزادشده از گویان، تاکسیدرمی کار کند و بهترین دوست او باشد.این، همان زمانی است که بسیاری از آنهایی که به امریکا سفر میکردند، هرگونه دوستی سفید و سیاه را به چشم یک طغیان میدیدند. گزارش شکنجهداروین در همه جای جنوب امریکا شاهد بردهداری بود. او در سفر دریاییاش بر کشتی بیگل سوار بود؛ یک کشتی تدارکاتی که در سفرهای قبلی خود بردهها را حمل میکرد و بعد از فروخته شدن نیز مالک جدید، دوباره به همان کار روی آورده بود. هنگامیکه داروین در سواحل اروپا از کشتی پیاده شد، تعدادی آفریقایی در غل و زنجیر نیز از آن کشتی پیاده میشدند. سفر دریایی داروین در سال 1845، حساب ناخوشایندی را از شکنجههایی که او شاهد بود یا درباره آن شنیده بود، بدست میدهد. ولی بدترین این «بیرحمیهای ناراحتکننده» برای او، شاید داستان اربابانی بود که بردههای نافرمان و سرکش را به فروش کودکانشان تهدید میکردند. به عنوان یک خارجی، او «مانند یک بچه ناتوان بود، حتی برای اعتراض و نکوهش». ولی چند هفته بعد از بازگشت بیگل، او گام جدیدی در علم برداشت که به کلی تصور و مفهوم ارباب و برده را زیر و رو کرد. بسیاری از مزرعهداران و ملاکان، بردگان را گونه دیگری غیر از انسان میدانستند، یک حیوان که باید با آن مانند حیوان برخورد میشد. سیاهان و سفیدها هیچ نیای مشترکی نداشتند. ولی قبل از داروین نیز، گفته وجوود بردهها را به «انسان و برادر» تبدیل کرد. داروین اولین کارش را در مورد نظریه تکامل در 1837 شروع کرد. او بردهداران را برای دیدگاهشان در مورد انسان نبودن بردهها لعنت کرد؛ سپس نظریه نیای مشترک را از انسان فراتر برد و به جانوران نیز گسترش داد. از آنجا که گونهها فقط نژادهای بسطیافته بودند، آنها نیز میبایست نیای مشترکی داشته باشند. او از صحبت در مورد «پدر مشترک» انسانها به فسیل صاریغمانند رسید که میتوانست جد مشترک تمام پستانداران باشد. شواهد فسیلیهیچیک از اینها از اهمیت مشاهدات داروین در گالاپاگوس نمیکاهد. لاکپشتهای غولپیکر، مرغان مقلد و فنچها از جزیرهای به جزیره دیگر فرق داشتند، و این مساله هنگامی برایش آشکارتر شد که متخصص پرندهشناس باغوحش لندن، جان گاود، فنچهایش را در ژانویه 1837 بررسی کرد. سپس ریچارد اوون، کسی که مدت کوتاهی بعد دایناسورها را به دنیا معرفی کرد، فسیلهای داروین را شناسایی کرد. داروین فکر میکرد که آنها اسب آبی یا کرگدن باشند، ولی اوون نشان داد که آنها آرمادیلوها و مورچهخوارهای عظیمالجثه بومی هستند. در پی گونههای منقرضشده جانوران، بستگان آنها آمدند که تا امروز هم دوام آوردهاند. این شواهد بهخودی خود مهم هستند، ولی نحوه مرتب کردن آنها توسط داروین بود که توجه ما را به خود جلب کرد. او توانست با استفاده از پیشفرض مفهوم برادری نژادی، تصور همخونی را به یک پیکربندی از نیای مشترک متصل کند. او این کار را در سالهای 1838-1837 انجام داد، درست زمانی که بردگان سرخپوست آزاد میشدند. (البته آنها قانونا در سال 1833 آزاد شده بودند، ولی مجبور بودند دورهای آموزشی را بگذرانند که عملا تا سال 1838 به طول انجامید).این آزادی داروین را سرشار از حس غرور کرد و او، آنرا چنین بیان کرد: «ما فداکاری بزرگتری از هر فداکاری دیگر که تا به امروز توسط هر ملتی انجام شده، انجام دادهایم و کفاره گناهان خود را پرداختهایم.» بیش از حد آشکارتصور او از نیای مشترک هیچ جایی خارج از تاریخ طبیعی شناختهشده نبود، حتی در کارهایی مانند پژوهشهای جیمز کاولز پریچارد در «تاریخ فیزیکی نسل بشر» که پیش از داروین به دنبال یافتن ارتباط نژادها بودند. کتاب وی، رد گونههای مختلف میمونها را تا یک نیای مشترک تعقیب کرد تا به این ترتیب بتواند ثابت کند که انسانها نیز میتوانند نیای مشترکی داشته باشند. داروین که برای نوشتن «ریشه انواع » آماده میشد، در صفحات داخلی نسخهای که از کتاب پریچارد داشت، نوشت: «کار من خیلی شبیه این کتاب خواهد بود.» ولی در عمل اینگونه نشد. او همچنان در شک و ترس باقی ماند و در دهه 1850، از انتشار کتابش ناامید شد، چون اعتقاد داشت موضوع آن «بیش از حد با تعصبات احاطه شده است». کتاب منشا گونهها در سال 1859 منتشر شد. هرچند داروین در این کتاب به نسل بشر اشارهای نکرده بود، ولی هیچکس شک نداشت که انسان در مرکز این نظریه قرار دارد. تی.اچ.هاکسلی که در مباحثات بر روی نظریه تکامل همواره جانب او میگرفت، گفت: «هنگامیکه این نظریه به یکی شدن نیای مشترک نژادهای سیاه و سفید منجر شد، او بسیار خوشحال بود؛ چون برای اولین بار میتوانست نشان دهد که آقای داروین در زمره راستدینان قرار دارد». داروین نمیتوانست آرزوی بیشتری داشته باشد. بیبیسی، 29 ژانویه - مترجم: مجید جویا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 756]