واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: پدر باعث گرفتاری دختر 16 ساله در باتلاق فساد شوهرم آدم عياش و رفيق بازي بود و هيچ تعهدي نسبت به زندگي زناشويي مان نداشت. ما در سال اول زندگي صاحب دختري خوشگل و دوست داشتني شديم و من فکر مي کردم با تولد فرزندمان به سر عقل بيايد اما هيچ فايده اي نداشت و ارتباط او با زنان فاسد خياباني به داخل حريم خانه مان کشيده شد و هر روز بايد منتظر مي نشستم تا شريک زندگي با زني فاسد بيايد و...! خراسان: دختر زرنگي بودم و براي آينده ام برنامه هاي زيادي داشتم، اما يک لحظه هم به فکرم خطور نمي کرد سرنوشت شومي برايم رقم بخورد و با گرفتاري در دام مواد مخدر در باتلاق فساد اخلاقي غرق شوم. زن جوان گفت: دانش آموز کلاس اول دبيرستان بودم که برادر زن همسايه به خواستگاري ام آمد. متاسفانه پدرم معتقد بود دختر را نبايد در خانه نگه داشت بنابراين هرچه زودتر تکليفم روشن شود بهتر است. او با اين باور غلط، بدون انجام تحقيقات و تنها به صرف آشنايي ناچيزي که از همسايه و همسرش داشت، جواب مثبت داد و مرا به عقد مردي درآورد که ۱۶ سال تفاوت سني داشتيم.شوهرم آدم عياش و رفيق بازي بود و هيچ تعهدي نسبت به زندگي زناشويي مان نداشت. ما در سال اول زندگي صاحب دختري خوشگل و دوست داشتني شديم و من فکر مي کردم با تولد فرزندمان به سر عقل بيايد اما هيچ فايده اي نداشت و ارتباط او با زنان فاسد خياباني به داخل حريم خانه مان کشيده شد و هر روز بايد منتظر مي نشستم تا شريک زندگي با زني فاسد بيايد و...!زن جوان در دايره اجتماعي کلانتري طبرسي جنوبي مشهد افزود: منصور تهديدم کرده بود اگر در مورد کارهايش چيزي به کسي بگويم من و بچه ام را خواهد کشت، به همين دليل دو سال خون دل خوردم و صدايم در نيامد، ولي در اين مدت دچار افسردگي شديد و ناراحتي روحي شدم و کارم به جايي رسيد که تحت نظر پزشک متخصص قرار گرفتم. خانواده ام وقتي فهميدند در چه جهنمي گرفتار شده ام با پي گيري قانوني مرا از چنگ منصور نجات دادند و از اين مرد بوالهوس جدا شدم.با نااميدي دست دخترم را گرفتم و به خانه پدرم برگشتم و خودم را در خانه زنداني کردم.پدرم که خيلي نگران وضعيت روحي و رواني ام بود در يک شرکت توليدي کاري برايم جور کرد تا کمي سرگرم بشوم. زن ۲۱ ساله افزود:من با ذوق و شوق مشغول کار شدم، اما به علت ضعف عصبي و جسمي خيلي زود خسته مي شدم و کم مي آوردم. متاسفانه جواني که تبعه افغاني بود و در آن شرکت کار مي کرد يک روز گفت تو اگر کمي دوا مصرف کني زور و قوت پيدا خواهي کرد و مي تواني اندازه دو کارگر کار انجام بدهي و از نظر روحي هم بهبود خواهي يافت. من ساده لوح تحت تاثير اين حرف هاي پوچ خام شدم و بدون آن که بدانم دوا يعني چه، کريستال مصرف کردم. افسوس که نمي دانستم اين جوان شيطان صفت چه نقشه اي برايم کشيده است. او در کمتر از چند ماه مرا معتاد کرد و سپس به خواسته هاي پليدي که در سر داشت رسيد. مدير کارگاه زماني که متوجه شد با جوان افغاني ارتباط نامشروع دارم هر دوي ما را اخراج کرد و من دوباره خانه نشين شدم، اما هر روز براي تامين مواد مخدر مجبور بودم از خانه بيرون بيايم و چون براي خريد کريستال پولي در بساط نداشتم، تن به کارهاي غيراخلاقي دادم. زن جوان اشک هايش را پاک کرد و گفت: من در باتلاق اعتياد و فساد اخلاقي افتاده ام و به موجودي پليد و کثيف تبديل شده ام. امروز هم ماموران انتظامي مرا همراه دو مرد گرگ صفت دستگير کرده اند و ديگر اميدي به آينده ندارم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 281]