واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: خاطره ای از حمیدرضا طهماسبی پور به مناسبت روز خبرنگار اگه تو خبرنگاری، منم رییس جمهورم !خاطره نویسی از شغلی که بیشتر یه علاقه است تا یه شغل، خیلی میتونه جذ اب باشه ،اما نوشتن خاطره های پر تعداد از این شغل همیشه همراه با اسم ها و مکان هایی که شاید نشه در فرهنگ و شرایط کشور ما از اون ها گفت. به هر حال اگه با احتیاط زیاد بخوایی یه چیزی بگی ،باید حقایق رو با احساست درگیر کنی تا چیزهایی رو بببنی که حتی نمیتونی باورشون کنی.همیشه فکر می کردم تصور موجود در جامعه ما از شغل پر دردسر،فرسایشی و کم بهره برای خانواده هامون خیلی بهتر از این چیزی باشه که هست. اما طی سالهای اخیر چیزهایی دیدم که شاید بتونم بگم دیگه الان اینطوری فکر نمی کنم. اتفاقی که در ادامه می خوام براتون روایت کنم یکی از ده ها داستانیه که میتونه نشون دهنده حقایق شغل ما باشه.این داستان رو می خوام برای اونایی روایت کنم که فکر میکنن خبرنگاری یعنی شغلی که در اون سنگین تر از یک قلم توسط دستهای خبرنگار برداشته نمی شه ! برای اونایی میگم که بارها هزاران انگ،برچسب و توهین رو نثار نویسندگانی می کنن که کمترین شناختی از ماهیت شریف شغل اون ها ندارن و به واسطه قرار گرفتن در کسوت های مختلف ،به محض اشتباه خودشون ،سعی میکنن راوی و گوینده رو از صدا ساقط کنن.این روایت ساده شاید برای خیلی ها بی معنی باشه اما برای همکار های من که بارها در مکانهای مختلف دچار این موضوعات شدن و هیچگاه هم دم نزدن ،خیلی آشناست و همدردی ساده ایست که به مناسبت روزی نمادین منتشر میشه. *******چند وقت پیش پس از اجرای سیستم نوبت دهی مکانیزه در بانک ها ،شنیدم که بعد از اجرای این رویه، وضعیت خدمات دهی در بانک ها بهتر نشده و حتی اوضاع خرابتر هم شده و به دلایلی که جای پرداختن اونها نیست صف انتظار در بانک ها بیشتر از قبل شده! به همین بهونه وقتی برای انجام کاری بانکی به یکی از شعب بانکی رفته بودم ،بعد از اخذ نوبت با شماره انتظار 57 مواجه شدم و پس از یک ساعت انتظار تونستم برای واریز وجه اندکی به یکی از حسابهای دولتی به جلوی صف برسم . وقتی متصدی گیشه داشت قبض من رو رسید می کرد از دلایل ایجاد صف های طولانی و بیشتر شدن مشکل پرسیدم و توضیح دادم که به عنوان یک خبرنگار دنبال ریشه مشکل هستم و میخوام از مسئول گیشه که بیشتر با مشکلات درگیره بپرسم . اما درست در همین زمان بود که یکی از مشتریان بانک با صدایی بلند سر من فریاد زد که چرا دارم با متصدی حرف میزنم! برای اون مرد توضیح دادم که می خوام دلیل مشکل صف های طولانی رو از کسی بپرسم که در بانک کار میکنه تا در موردش بهتر مطلب بنویسم .در همین زمان یک خانم مسن هم که از انتظار زیاد در صف عصبی شده بود سر من داد زد که چرا دارم با متصدی صحبت می کنم.تا به خودم بیام و چیزی بگم چند نفر با هم سر من داد میزدند و اجازه حرف زدن رو ازم گرفته بودن.تا اینکه به محض گفتن جمله "خبرنگار هستم" و برای پیدا کردن مشکل صف و انتظار مردم دارم سئوال میکنم، مرد اول دوباره واکنش نشون داد و گفت: اگه تو خبرنگاری پس من هم رییس جمهورم.من خودم در زمان دوران دانشجویی خبرنگار بودم و شما ها رو می شناسم که چه.....بگو مگوی مردی که خودش رو تحصیلکرده عنوان می کرد باعث شد دیگر مشتری های عصبی هم بیشتر من رو بین خودشون مورد عنایت قرار بدن.مونده بودم این وسط جرم من چیه و با وجودی که سکوت کرده بودم چرا همه به کلمه خبرنگار این همه واکنش بد نشون میدن. بماند که برای پیدا کردن مشکل و دور زدن سیستم غیر پاسخگوی بانکی نزدیک بود یه کتک مفصل هم بخورم اما بالاخره با ناراحتی تمام اومدم بیرون و تا چند روز به این فکر می کردم که چرا خبرنگار جماعت باید همیشه چوب دو سر طلاباشه . از یه طرف با انتقاد از مشکلات مردم سیبل انتقاد روابط عمومی هاست و از طرف دیگه هم حتی پیش بخشی از مردم هم که دارن ازشون دفاع میکنن هم جایگاه خوبی ندارن. در نهایت هم با وجود همه این مشکلات من کار خودم رو کردم و بعد از نوشتن مطلب مورد نظرم به خودم تسکین می دادم که،اون کاری ارزش داره که سختی بیشتری هم داشته باشه.به هر حال با وجود همه توهین هایی که اون روز بهم شد ، الان که فکر میکنم می بینم اون روز مشتری های عصبی به خاطر مشکلی از من خرده گرفتن که من هم براش جستجو می کردم؛پس چه خوب شد که از درگیران اصلی مشکل حرف شنیدم و به نوعی جزا دیدم که تا اون روز براشون کاری نکرده بودم. به هر حال همه باید بدانند خبرنگار جماعت کسی است که به مردم عشق می ورزد و برای همین موضوع کار می کند. و دیگر اینکه ای کاش همه مردم بدانند که خبرنگاران بیشتر از خودشان ماهیت اجتماعی و تلاشی که برای جمع میکنن رو دوس دارن و اگه این رو دوس نداشته باشن بیشتر از چند سال مهمون این عرصه نخواهند بود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 162]