محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829176279
راه افتادن بچه ام را نديدم
واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: راه افتادن بچه ام را نديدم محمدرضا زائري محمدرضا زائري در گفتوگويي كه از نظر ميگذرانيد از تجربه «خانه روزنامه نگاران جوان» گفت؛ تجربهاي که با «موفقيت اوليه، پرهزينه در تداوم و نافرجام در پايان» همراه بود؛ تجربهاي كه يك روحاني جوان و خلاق آن را خارج از چهارچوبهاي رسمي و دولتي و بوروكراسي مرسوم اجرايي كرد و به قول خودش از هردوسوي ميدان «ناسزا» شنيد و البته از هردوسوي ميدان هم دلخور و گلايهمند است. همه اينها هزينهاي است كه زائري ميگويد معلوم هم نيست به درد شب اول قبرش بخورد! زائري را بدون نشريه و رسانه و حواشي آن نميتوان تصور كرد، به همينخاطر اين روزها در دفتر كوچكش باز هم مشغول نوشتن و درآوردن نشريه است، اما اينبار، تخصصي و بدون حاشيه و جنجال؛ و البته با حضور پر جنبوجوش جوانان. اين شايد درسي باشد كه زائري از تجربه «سالهاي خانه» گرفته است.آقاي زائري! ايده تشکیل خانه روزنامهنگاران جوان از كجا شكل گرفت؟ ايده تشكيل «خانه» بر اساس شرايطي بود كه در جشنواره مطبوعات سال 1374 وجود داشت. در حاشيه اين جشنواره و در بخش جنبي آن، مسابقه روزنامه ديواري براي نوجوانان ترتيب داده بودند كه با استقبال خيلي زيادي مواجه شد و مسئولان وزارت ارشاد در آن زمان احساس كردند كه اين ظرفيت و قابليت ويژهاي است كه بايد آن را هدايت كرد. در همين راستا در دبيرخانه جشنواره مطبوعات، يك بخش مستقلي به نام «خانه روزنامهنگاران جوان» شكل گرفت. اين به اواسط سال 1374 برميگشت. آقاي اشعري، معاون مطبوعاتي ارشاد، در اين مقطع از من خواستند كه به مسئله «خانه» بهطور جدي فكر كنم و چيزي كه به من پيشنهاد شد، يك يا چند برگ كاغذ بود؛ من اجازه خواستم كه مشورت و تأمل كنم كه با دكتر حسامالدين آشنا مشورت كردم و اين ايده، پخته و قابل اجرا شد و بعد از اين مشورت بود كه هيئتامناي اوليه و هيئتمؤسس خانه شكل گرفت. شما قبل از مسئوليت در «خانه روزنامهنگاران جوان» چه سوابق مطبوعاتي و فرهنگي و...داشتيد؟من در بنياد انديشه اسلامي، در زمينه انتشار مجلات براي كودكان و نوجوانان ايراني مقيم خارج از كشور از تجربياتي برخوردار بودم؛ دركانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان هم سوابق و فعاليتهايي داشتم. به ماجراي خانه برگرديم، بعد از نهايي شدن و تأييد پيشنهاد شما، كار چطور پيش رفت؟من شديدا از اينكه خانه ساختار دولتي و رسمي داشته باشد، احتراز ميكردم و تجربه هم نشان داده بود كه اينطور كارهاي رسمي و دولتي و... موفق نخواهد بود. من پيشنهاد مشخص و تدوين شدهام براي خانه را به آقاي اشعري تقديم كردم؛بنا بر اين شد كه خانه مستقل باشد، اما ارشاد از آن حمايت كند و حتي درصورت انحلال اموالش به ارشاد بازميگشت كه اين اتفاق افتاد. يك تركيب اوليه از هيئت مؤسس را تشكيل داديم و مؤسسه را رسما ثبت كرديم، اهداف خانه دقيقا همان اهداف وزارت ارشاد بود مثل ارتقاي سطح كيفي و كمي فعاليت رسانهاي در كشور و از اينطور اهداف، ولي كاري كه ما كرديم، اين بود كه از نظر اداره و ساختار بهطور دولتي و با تشريفات بوروكراسي نباشيم؛ اين بود كه بلافاصله فعاليت را شروع كرديم و بنا را گذاشتيم كه در دهه فجر همان سال كار را شروع كنيم كه اين كار الحمدالله انجام شد. هيئت مؤسس خانه روزنامهنگاران جوان چه كساني بودند؟آقايان سيدمهدي شجاعي، اشعري، ميرباقري، صادقي رشاد، محسن اسماعيلي و بنده. اين تركيب پيشنهاد شما بود يا خواست وزارت ارشاد؟پيشنهاد خودم بود، چون مثلا آقاي اسماعيلي جزو مشاوران آقاي اشعري بود و هركدام از آقايان هيئت مؤسس جايي مشغول بودند. در واقع ميخواستيم در اين تركيب، چهرههاي فرهنگي مؤثر و مسئوليتدار نظام را داشته باشيم. در مقطع بعدي يك تركيبي به نام هيئت مديره تعيين شد كه عبارت بودند از: بنده و آقايان اشعري و اسماعيلي؛ و بعد از آن يك شوراي هفت نفره مشاوران خانه تشكيل شد كه عبارت بودند از: دكتر آشنا، شكرخواه، جواد محقق، هادي خانيكي، سيدفريد قاسمي، ميرزابيگي و علي اكبر كسائيان. اولين اقدام اجرايي خانه بعد از اين مراحل اداري چه بود؟اولين كاري كه ما كرديم اين بود كه چون تعداد زيادي از نشريات دانشآموزي در مدارس را سراغ داشتيم، فراخواني عمومي داديم و به سراغشان رفتيم و بعد شروع به تدوين جزوههاي آموزشي روزنامهنگاري به زبان ساده كرديم كه در دهه فجر سال 1374 با حضور وزير ارشاد در ساختمان خيابان شهيد مطهري، كار خانه رسما شروع شد و نوجواني كه آن روز قرآن تلاوت كرد آقاي مرتضي توكلي بود كه امروز از روزنامهنگاران خوب كشور است. بعد از افتتاح، از حلقهاي از دوستان فعال فرهنگي مانند آقايان كاشفي خوانساري، اميرحسين مدرس، توكلي، اسدزاده و محسنيان راد و... براي تشكيل كلاسهاي آموزشي استفاده كرديم و سعي كرديم مجموعه مدرسان هم از همه طيفها باشند و فقط يك جريان سياسي در آن نباشد. از همان آغاز، شايد بيشترين بار اجرايي بر دوش آقاي موسوي جزائري (قائم مقام مجموعه) و آقاي سيدياسر حيدري و شاماني و خلجي و سيدآبادي بود كه شبانهروزي و كاملا خارج از چهارچوبهاي رسمي اداري، عاشقانه كار ميكردند. در آغاز سال 1375 به ساختمان خيابان مدائن آمديم و در جشنواره مطبوعات سال 75 حضوري فعال داشتيم، جزوههاي آموزشيمان را در جشنواره پخش كرديم و براي كلاسهايمان ثبتنام به عمل آوردیم و سررسيد مطبوعاتي خانه را هم منتشر ساختیم. بازخوردهاي سياسي نسبت به «خانه» از كي شروع شد و اصولا جناحهاي سياسي چپ و راست چه نگاهي به مجموعه آن داشتند؟بازخوردهاي سياسي نسبت به «خانه» از اواخر سال 1375 و اوايل سال 1376 شروع شد. چون صفبنديهاي جامعه، در آستانه دوم خرداد 1376، در حال تغيير و تحول اساسي بود و جامعه به سمت سياسي شدن و انتخابات رياستجمهوري پيش ميرفت و از طرف ديگر هم در عرصه رسانهاي، «خانه» فعاليتهاي چشمگيري داشت و تيزرهاي تلويزيونياش پخش شده بود. ما از دهه فجر 75 انتشار نشريات خانه را هم شروع كرده بوديم كه با تيراژ خوبي مواجه شده بود. در اين فضا، بازخوردها به «خانه» شروع شد. جناح چپ تحليلش اين بود كه «خانه»، دورخيز جناح راست براي تأمين كادر رسانهاي و فرهنگي خود براي 20 سال آينده است. دفتر تحكيم وحدت هم نسبت به ما حساس شده بود و روي مجموعه «خانه» زوم كرده بود. فضاي سياسي در جامعه مرتب شديدتر ميشد و ما هم چون واقعا فضاي شكلدهندهمان سياسي نبود و افراد «خانه» هم سياسي نبودند، نظارهگر اين فضا بوديم، تا در مقطع انتخابات، نشريه «خانه» از هر چهار نامزد انتخابات تقاضاي مصاحبه كرد، ولي فقط آقاي ناطق وقت مصاحبه داد و مصاحبه انجام شد، اين باعث شد كه خيليها فكر كنند خانه، سياسي است و بهنفع آقاي ناطق وارد ميدان شده است. در اين مقطع حدود 5 هزار نفر در خانه عضويت داشتند؛ ما يك آرماني را محقق كرديم كه در خانه هم بچههاي شهرك غرب بودند و نشريه تجربيشان را منتشر ميكردند و هم بچههاي بسيج جنوب شهر غرفه و نشريه داشتند و در كنار هم اينها كار ميكردند و يك فضاي تعاملي خيلي خوبي ايجاد شده بود كه جامعه به آن نياز داشت؛ ما مسابقه نامه به رهبري را برگزار كرديم كه برنده ارمني و از اهل سنت داشت. پس شما از خروجي خانه رضايت داريد؟بله كاملا، ما نيروهاي خلاق و توانمندي را تربيت كرديم كه امروز عمدهشان در حوزههاي فرهنگي و رسانهاي فعال هستند، از صداوسيما بگيريد تا روزنامهها و رسانههاي مختلف. ما در مجموعه خودمان از «پيام فضلينژاد» تا «فرناز قاضيزاده» را داشتيم؛ البته بايد اعتراف كنم كه بخش عمدهاي از موفقيت خانه بهخاطر اقتضاي اجتماعي آن دوران بود كه ما هم اين فضا را تكميل كرديم. دقيقا شما چه ميخواستيد؟ الگوي ذهني شما چه بود كه با اين فضا چفت شد و موفق درآمد؟ما ميخواستيم يك كار با مبناي بسيج ولي با ادبيات مدرن در حوزه رسانه انجام بدهيم، اين در شعارهايمان هم وجود داشت و چيزي كه فكر ميكنم در موفقيت اين ايده خيلي نقش داشت، باور كردن صداقت ما از سوي مخاطبان متكثر و متنوع بود. مثلا شعار ما اين بود كه «تو بنويس، ما منتشر ميكنيم» يا «جايي كه هر نوجوان ميتواند بنوسيد». اگر بهصورت مذاكرات هيئت امنا و هيئت مؤسس خانه مراجعه شود، ميشود فهميد كه در آن فضاي فرهنگي، كارشناسانه و دقيق عمل شد، ايدههاي نويي هم اجرا شد، مثلا شكل و مدل تبليغات مدرن در نشريات خانه اجرايي شد و محصولات فرهنگي چون كلاه و تيشرت مخصوص توليد شد و اولين نشريه صوتي و الكترونيكي هم در اين مقطع از سوي خانه منتشر شد. بعد از دوم خرداد و روي كارآمدن دولت جديد، وضعيت «خانه» چطور شد؟بلافاصله بعد از تغيير دولت، فشار زيادي بر ما وارد شد كه «خانه» را واگذار كنيم؛ در واقع مشكلات ما از همين مقطع شروع شد و قبل از آن «خانه» مشكلي نداشت. آقاي مهاجراني در ملاقاتي كه باهم داشتيم، خيلي صريح و روشن گفت كه شماها بايد برويد و خط و ربط ما با هم هماهنگ نيست. ایشان خيلي زود هم شخص ديگري را براي مديريت «خانه» منصوب كردند. اول، قصد اين بود كه آقاي فريدون عموزاده خليلي به «خانه» بيايد كه به دلايلي نشد، ولي آقاي سعيد پورعزيزي را رسما براي مديريت «خانه» منصوب كردند. ما گفتيم كه طبق اساسنامه، هيئت مديره بايد مدير را تعيين كند و اگر هيئت امنا بگويند من ميروم و اين كار تغيير و جابهجايي بايد قانوني باشد. ما در برابر اين فشار مقاومت كرديم كه اين براي ما گران تمام شد؛ روي هيئت امنا هم فشار سياسي زيادي صورت گرفت و حتي تهديد كردند كه بحث سوءاستفاده از بيتالمال و افشاگريهاي مالي را پيش ميكشيم، فشار شديد سياسي باعث شده بود كه هيئت امنا انفعال داشته باشد و بسياري از هيئت امنا عملا كنار كشيدند چون دنبال دردسر نميگشتند و حتي ديگر در جلسات هم شركت نميكردند و البته ما هم به آنها حق ميداديم. ارشاد در دولت جديد به هرقيمتي بود امضاهاي هيئت امنا را گرفت، ولي بازهم از نظر قانوني مشكل وجود داشت. ارشاد اصرار داشت يك شكل صوري به انتقال و تغيير مديريت خانه بدهد. آقاي پورعزيزي نهايتا منصوب شد و درگيريهايي هم در خانه ايجاد شد؛ برخلاف آنچه كه بعدها عدهاي ميگفتند، من هيچ تشويشي در اين رابطه نداشتم و بهانهاي براي ادامه درس و رسيدن به امور خانواده پيدا كرده بودم. از جناح راست دلخور شده بوديد كه از شما در اين قضيه حمايت نكرد؟ببينيد ما توقعي نداشتيم، نميتوانم بگويم دلخوري ايجاد شده بود. در تقسيمبنديهاي سياسي كسي مورد حمايت قرار ميگيرد كه حمايت از او عايدي داشته باشد، ما از دو صف و از هردوجناح ناسزا شنيديم. ماجراي رفتن و آمدن دوباره شما به «خانه» در دولت خاتمي چه بود؟ ماجرا به اين شكل بود كه نقل و انتقال تمام شده بود و ناگهان آقاي سعيد پورعزيزي زنگ زد و گفت بيا خانه را تحويل بگير. من تعجب كردم؛ چون چند روز قبل تحويل داده بودم، در توضيح گفت كه يك كسي اين نظر (تحويل مجدد خانه به بنده) را گفته كه ما نميتوانيم روي حرفش، حرفي بزنيم. ظاهرا آقاي مهاجراني در گزارشي كه به رهبري داده بودند در مورد نقلوانتقال و تغيير مديريت خانه مطالبي را عنوان کرده بودند كه آقا گفته بودند چرا اينكار را كرديد؟ آنجا كه داشت كار خودش را ميكرد و چرا مجموعه را برهم زديد؟ واقعا اگر لطف و عنايت صريح آقا نبود، دل و دماغ برگشتن به آن مجموعه را نداشتم. البته بهخوبي ميدانستم كه از اين به بعد با چه چشمي به من و «خانه» نگاه ميكنند و قطعا شرايط سختتر ميشد، از اينجا بود كه مشكلات، شكل جديد و جديتري پيدا كرد. ما بهعنوان مجموعهاي كه عائله زيادي داشت و مرتب مراسم و جشن و كلاس و... داشت؛ درآمد كمي داشتيم، ارشاد حتي روي كاغذ سهميهبندي ما هم سختگيري ميكرد و فضاي سياسي كشور هم سياه و سفيد شده بود و مجموعه «خانه» هم متهم بود كه با جريان راست همراه است. ما ابتدا فكر ميكرديم با لطائف الحيلي مثل فروش كاغذ كه قبلا اصلا اهل آن نبوديم، ميتوانيم مشكلات را حل كنيم، اما نشد. حتي يك طبقه از ساختمان را اجاره داديم تا مشكلات مالي را حل كنيم؛ انتظارات داخلي و فشار بيروني مرتبا روي ما زياد ميشد و ارشاد هم طبعا هيچ حمايتي از ما نميكرد، هيچكدام از شش نفر هيئت امنا هم در جلسات شركت نميكردند و عملا هيچ كاري نميشد انجام داد. ما در مرداد 1377 با مشكل نشريه هم مواجه شديم و نهادها و مؤسساتي هم كه بخواهند از خانه بهصورت كلان حمايت كنند و آن را ظرفيتي براي نظام ببينند در ميدان نبودند. بعدها برخي از اشخاص سياسي صريحا در جواب درخواست كمك و حمايت، از منطق «چي گير ما ميآيد؟» استفاده ميكردند. اين فضا از دوم خرداد 1376 تا تابستان 1377 كه كار «خانه» تمام شد، دائما ادامه داشت. نقطه پايان «خانه روزنامهنگاران جوان»، مطلبي در نشريه «خانه» بود كه واكنشهايي را آفريد و نهايتا به تعطيلي نشریه و بازداشت شما انجاميد. جريان دقيق آن چه بود؟در صفحه عقاید و معارف نشريه «خانه» ستوني داشتيم كه نامههاي يك خانم جوان به يك استاد دانشگاه بود؛ شكلي صريح و بهدور از كليشه داشت و سئوال و جوابي بود. اين خانم، خانوادهاي غيرمذهبي داشت و در آن مقطع دانشجوي پزشكي بود. اين نامهها مربوط به دوران دبيرستان و تحصيل او میشد كه نهايتا مذهبي شده بود و ما اين نامهها را بهطور تدريجي در نشريه «خانه» چاپ ميكرديم. نامهها واقعي بود ولي بازنگري و ويرايش ميشد، چون از نظر جا محدوديت وجود داشت. در يك شماره مجله، يا سئوال يا جواب درج ميشد و همين باعث آن ماجراي معروف شد. جالب است كه اولينبار نشريه شلمچه آقاي دهنمكي تيتر زد كه اهانت «خانه» به حضرت امام(رحمتا...) و بعد كفنپوشها در قم راه افتادند. طيف اصلاحطلب هم بدش نميآمد از اين ماجرا؛و تحليلش اين بود كه حالا كه نظام، نشريات اصلاحطلب و دوم خردادي را توقيف ميكند، اين نشريه راستي را هم بايد توقيف كند. از سوي ديگر، افراطيهاي جناح راست هم كه فكر ميكردند ما تحت حمايت ارشاد هستيم مرتبا بر اين آتش بنزين ميريختند، حتي كار به آتش زدن ساختمان «خانه» و حمله به آن و تهديد به بمبگذاري و... هم كشيد و اين ماجرا به بازداشت من منجر شد. دادستان وقت تهران به من گفت بگو كه گولم زدند! و بهنوعي دنبال دستهاي استكبار و توطئههاي آمريكا در اين ماجرا ميگشت كه من قبول نكردم و گفتم نميتوانم دروغ بگويم، چون توطئهاي وجود نداشت؛ خلاصه اينكه چپ و راست از تعطيلي «خانه» خوشحال شدند. خوب است اين خاطره را هم اينجا بگويم كه من در يك دورهاي پيش آقاي خاتمي و ابطحي رفتم كه البته خيلي محبت هم داشتند و با لطف برخورد كردند. به آقاي ابطحي گفتم من سئوالي دارم و سئوالم اين است كه ما در «خانه»، همه شعارهايمان نوگرايانه بود و شعارهاي دولت شما هم چنين بود، پس چرا از ما حمايت نكرديد؟ آقاي ابطحي گفت شما بايد اردوگاهت را بالاخره معلوم كني كه در اردوگاه جنتي هستي يا اردوگاه ما؟! البته ظاهرا هنوز هم اردوگاهتان را معلوم نكردهايد!بله، ظاهرا! بههرحال من بازداشت شدم و زندان رفتم و نشريه «خانه» هم ورشكست و تعطيل شد و در يك فاصله زماني حدود 2 سال و نيم عملا تعطيل ماند؛ يعني از، بهمن 1374 تا تابستان 1377. توليد فرهنگي و كارهاي خانه طوري بود كه كمتر كسي باور ميكرد در اين مدت كم اين همه فعاليت انجام شده باشد؛ البته در آغاز، حمايتها و اعتمادهاي بزرگي به ما شد و ما هم به اين اعتمادها و حمايتها خيانت نكرديم. هزينههاي «خانه» از بدو تأسيس تا تعطيلي چقدر بود؟هزينههاي ما در برابر ساير هزينههايي كه در عرصه فرهنگ انجام ميشد، تقريبا هيچ بود، به دليل اينكه ما به روش دولتي و مرسوم هزينه نميكرديم؛ امروز در ادارههاي دولتي، سيمكشي ساختمان را هم جزو هزينهها و كارهاي جاري گزارش ميكنند؛ در صورتيكه ما اين كارها را اصولا گزارش نميكرديم و خيلي وقتها از جيب هزينه ميكرديم و حتي در مقطعي بنده با پيكان خودم نشريه را از چاپخانه ميگرفتم و براي توزيع ميبردم. حتي از سازمان بازرسي و حراست ارشاد وقتي به «خانه» آمدند كه حسابها را رسيدگي كنند، اول با حالت شك برخورد ميكردند و به مرور كه كارشان را انجام دادند، ديدند كه حتي يك ريال هم تخلف وجود ندارد و حتي يك نفر از همينها از من حلاليت طلبيد. فكر ميكنيد دليل عدم موفقيت تجربياتي مثل «خانه»، مثلا باشگاه خبرنگاران جوان صداوسيما چه بود؟چون در فضاي سياسي رسمي تشكيل شدهاند، قاعدتا نميتوانند آن خلاقيت و فراغ بال و تحرك لازم را داشته باشند. ما با كساني كار ميكرديم كه اصلا در قيد و بند كار اداري و رسمي نبودند، مثلا بارها ميشد كه يك نوجوان شهرستاني ساعت 9 شب به خانه ميآمد؛ چون واقعا فكر ميكرد خانه، خانه روزنامهنگاران جوان ايراني است. اينطور نبود كه كارمندهاي خانه ساعت 8 بيايند و 4 بروند، همه كارها روي شوق و شور و انگيزه بود و متأسفانه اين ديگر جايي تكرار نشد يا من خبر ندارم اگر تكرار شده باشد. محمدرضا زائري چه بهايي را براي «سالهاي خانه» پرداخت كرده است؟بهايي كه من پرداختم، اين بود كه راه افتادن بچهام را نديدم، از دست دادن جوانيام بود، از دست دادن فرصت تحصيل و درسم بود، البته من نميتوانم با قسم و آيه بگويم كه اين كارهايي كه در «خانه» كردم، به درد شب اول قبرم ميخورد يا نه! فكر ميكنيد دوباره بشود شاهد تأسيس نهادي چون «خانه» بود؟ خود شما حاضريد دوباره آن را تكرار كنيد؟اين ظرفيت همچنان وجود دارد. اگر تدبير كلاني در نظام وجود داشته باشد، بايد از اين ظرفيت عظيم استفاده كرد. ما در آينده نميتوانيم جلوي رسانه را بگيريم، بلكه بايد مخاطب فعال تربيت كنيم كه رسانه بيگانه را خنثي سازیم. با پارازيت و بگير و ببند نميشود مقابل اين موج ايستاد. ما چه بخواهيم و چه نخواهيم، اين موج رسانهها، بر ما غلبه پيدا ميكنند. ولي ما چارهاي جز تربيت مخاطب نداريم، البته خيلي اميدي به اين اتفاق ندارم. عاقبت «خانه» چه شد؟ البته از نظر فيزيكي و ظاهري! ارشاد، ساختمانش را تحويل گرفت. اين را هم براي حسن ختام بگويم كه قبل از دولت احمدينژاد ما شاهد اين مسئله بوديم كه جناح مقابل، ظرفيت مجموعه «خانه» را درك كرد و بهدنبال استفاده از اين ظرفيت بود، اما متأسفم بگويم كه در اين دوره تنها دغدغه ارشاد اين بود كه ساختمان «خانه» را پس بگيرد و گويا كه ارشاد مشكل همين آپارتمان سه طبقه را دارد! و اصلا توجهي به ظرفيت اين مجموعه نشد و «خانه» فقط در حد يك «ساختمان» ديده شد!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 690]
صفحات پیشنهادی
راه افتادن بچه ام را نديدم
راه افتادن بچه ام را نديدم محمدرضا زائري محمدرضا زائري در گفتوگويي كه از نظر ميگذرانيد از تجربه «خانه روزنامه نگاران جوان» گفت؛ تجربهاي که با «موفقيت اوليه، ...
راه افتادن بچه ام را نديدم محمدرضا زائري محمدرضا زائري در گفتوگويي كه از نظر ميگذرانيد از تجربه «خانه روزنامه نگاران جوان» گفت؛ تجربهاي که با «موفقيت اوليه، ...
مراحل راه افتادن کودکان
مراحل راه افتادن کودکان-حالا كه فرزندتان ميتواند بنشيند شروع به حركت دادن خود ... راه افتادن بچه ام را نديدم محمدرضا زائري محمدرضا زائري در گفتوگويي كه از نظر ...
مراحل راه افتادن کودکان-حالا كه فرزندتان ميتواند بنشيند شروع به حركت دادن خود ... راه افتادن بچه ام را نديدم محمدرضا زائري محمدرضا زائري در گفتوگويي كه از نظر ...
خطيب جمعه قم: مسوولان سه قوه برمحور ولايت فقيه به وحدت برسند
خطيب جمعه قم: مسوولان سه قوه برمحور ولايت فقيه به وحدت برسند ... راه افتادن بچه ام را نديدم بازخوردهاي سياسي نسبت به «خانه» از كي شروع شد و اصولا جناحهاي سياسي .
خطيب جمعه قم: مسوولان سه قوه برمحور ولايت فقيه به وحدت برسند ... راه افتادن بچه ام را نديدم بازخوردهاي سياسي نسبت به «خانه» از كي شروع شد و اصولا جناحهاي سياسي .
مهدويكيا : اميدوارم كريمي زودتر به پست اصلياش بازگردد
... یک میلیارد آمریکا/ رسایی: فقط خاتمی آن را گرفت... مدير موسيقي حوزه هنري: اصلا موسيقي زيرزميني نداريم!... قرارداد کرسنت منتفی شد... راه افتادن بچه ام را نديدم... ...
... یک میلیارد آمریکا/ رسایی: فقط خاتمی آن را گرفت... مدير موسيقي حوزه هنري: اصلا موسيقي زيرزميني نداريم!... قرارداد کرسنت منتفی شد... راه افتادن بچه ام را نديدم... ...
پرواز در طلائیه
چفیه ام را از گردنم کشیدن تا دستم را ببندن ولی تمام تنم زخمی بود یکی از بچه ها ... راه افتادن. یكی شان گفت: راه ازین طرفه. یکی دیگر گفت: نه ازین طرف باید بریم. .... هنوز خودم دستم را ندیدم نمیدانم چه خبر است اما از درد هایش میدانستم که اوضاع بدی دارم ...
چفیه ام را از گردنم کشیدن تا دستم را ببندن ولی تمام تنم زخمی بود یکی از بچه ها ... راه افتادن. یكی شان گفت: راه ازین طرفه. یکی دیگر گفت: نه ازین طرف باید بریم. .... هنوز خودم دستم را ندیدم نمیدانم چه خبر است اما از درد هایش میدانستم که اوضاع بدی دارم ...
بیش از 300 اس ام اس عاشقانه روز
بیش از 300 اس ام اس عاشقانه روز-اس ام اس ... [RIGHT][RIGHT]دوست داشتن را باید از دختر بچه ای یاد گرفت آنها در مقابل محبتی ..... قشنگی راه افتادن زیر بارون چیه ؟ ... کن ، هرگز ندیدم از کسی لبخند زیبای تو را هرگز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را ...
بیش از 300 اس ام اس عاشقانه روز-اس ام اس ... [RIGHT][RIGHT]دوست داشتن را باید از دختر بچه ای یاد گرفت آنها در مقابل محبتی ..... قشنگی راه افتادن زیر بارون چیه ؟ ... کن ، هرگز ندیدم از کسی لبخند زیبای تو را هرگز نمی گیرد کسی در قلب من جای تو را ...
بچه ها تو را خدا نظر تون را در مورد ....
... پخش MP3 - پخش تصاوير بصورت Full Screen - افتادن عكس تماس گيرنده موقع تماس و . .... من تا حالا دختری رو ندیدم که از یه گوشی symbian دار بیشتر از یه گوشی 50 ... یا اینکه میخوای یه ebook رو توی راه بخونی و یا اینکه میخوای روز تولد دوستات رو ... ازش برای حرف زدن و ارسال اس ام اس و عکس برداری و نهایت بازی استفاده می شه .
... پخش MP3 - پخش تصاوير بصورت Full Screen - افتادن عكس تماس گيرنده موقع تماس و . .... من تا حالا دختری رو ندیدم که از یه گوشی symbian دار بیشتر از یه گوشی 50 ... یا اینکه میخوای یه ebook رو توی راه بخونی و یا اینکه میخوای روز تولد دوستات رو ... ازش برای حرف زدن و ارسال اس ام اس و عکس برداری و نهایت بازی استفاده می شه .
داستان امشب | تاوان حق شناسی
15 فوريه 2012 – آن پیچ به معنای راه افتادن آب از دهانم بود یا ناامیدی. چند بار پدرم مرا از راه ... چرا هرگز فکر نکرده بودم که او پنجاه بستنی برای من خریده و من هرگز یک بستنی هم برای او نخریده ام؟ اما من به تنها چیزی که ... بازیگرانی که خیلی دیر بچهدار شدند+ پیرترین پدران دنیا · دانشگاه آزاد ... کفش های جالبی که تا به حال ندیده اید 06 – ...
15 فوريه 2012 – آن پیچ به معنای راه افتادن آب از دهانم بود یا ناامیدی. چند بار پدرم مرا از راه ... چرا هرگز فکر نکرده بودم که او پنجاه بستنی برای من خریده و من هرگز یک بستنی هم برای او نخریده ام؟ اما من به تنها چیزی که ... بازیگرانی که خیلی دیر بچهدار شدند+ پیرترین پدران دنیا · دانشگاه آزاد ... کفش های جالبی که تا به حال ندیده اید 06 – ...
خونم بيشتر به درد مملكت مي خورد (2)
رفته بود به كمك بچه هايي كه محاصره شده بودند و خيلي هايشان هم زخمي. ... با اوركت و پوتين مي رفت دانشگاه، اهل حرفهايي كه من دانشجوي پزشكي ام نفر اولم . ... محمد امام را نديد خيلي از شهدا امام را نديدند، من هم نديدم حضرت آقا را يكبار نديدم. ... چند روز بعد در قلاويزان يكي از بچه ها تركش به گلويش خود و راه تنفسي اش را بسته شده بود كه محمد با ...
رفته بود به كمك بچه هايي كه محاصره شده بودند و خيلي هايشان هم زخمي. ... با اوركت و پوتين مي رفت دانشگاه، اهل حرفهايي كه من دانشجوي پزشكي ام نفر اولم . ... محمد امام را نديد خيلي از شهدا امام را نديدند، من هم نديدم حضرت آقا را يكبار نديدم. ... چند روز بعد در قلاويزان يكي از بچه ها تركش به گلويش خود و راه تنفسي اش را بسته شده بود كه محمد با ...
کاهش محبوبیت گوشی های نوکیا در میان نوجوانان
منبع من مجله جي اس ام هستش ولي اگه خواستيد مي تونم از بچه هاي جي اس ام بپرسم ببينم .... واقعا من تا حالا رو دست نوکیا گوشی ندیدم... eng.mehrdad11-04-2008, 12:50 ... ميفته و رنگش ميره متاسفانه(اين خش افتادن بدجوري رو اعصاب من راه ميره) البته ما ...
منبع من مجله جي اس ام هستش ولي اگه خواستيد مي تونم از بچه هاي جي اس ام بپرسم ببينم .... واقعا من تا حالا رو دست نوکیا گوشی ندیدم... eng.mehrdad11-04-2008, 12:50 ... ميفته و رنگش ميره متاسفانه(اين خش افتادن بدجوري رو اعصاب من راه ميره) البته ما ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها