واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: آمريكا و جنگ با ايران / از ابر قدرتي تا ترس از ايران پايگاه خبري تحليلي وطن- علي حيدري- با فروپاشي شوروي در سال 1991و از بين رفتن ابر قدرت كمونيست، آمريكا از يك ابر قدرت، تبديل به يك مافوق قدرت يا هژمون 4 بعدي شد كه در حوزه هاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي و نظامي، ارزش ها و ايده هاي خود را به تمام دنيا صادر مي كرد. آمريكا در جنگ خليج فارس نشان داد كه در عرصه نظامي وارد مرحله جديدي از قدرت شده كه با دوره هاي گذشته متفاوت بود، كه عبارت است از جنگ الكترونيكي كه ظرفيت هاي مخابراتي و الكترونيكي دشمن را قبل از حمله از بين برده و او را فلج مي كرد. * سوال اساسي پس از فروپاشي شوروي همه چيز در ظاهر به خوبي پيش مي رفت، اما به يك سوال اساسي كه پس از فروپاشي شوروي به وجود آمده بود و تا يك دهه بعد نيزهمچنان مطرح بود از سوي تئوريسين هاي آمريكايي پاسخي داده نشد. شكل نظام بين الملل پس از فروپاشي شوروي سوالي بود كه هيچكس براي آن پاسخي نداشت. * 11 سپتامبر گذارنظام بين الملل از دوقطبي به يكجانبه گرايي اين سوال تا سال 2001 بدون پاسخ ماند، تا اينكه در سپتامبر همان سال برجهاي دو قلوي ساختمان تجارت جهاني توسط تروريستهاي افراطي(البته در ظاهر) مورد حمله قرار گرفته و از بين رفتند. اين حادثه نقطه عطفي بود كه دنيا را از دوران گذار پس از فروپاشي شوروي به دوران نظام امنيتي مبتني بر يكجانبه گرايي آمريكايي سوق داد. دوراني كه در آن آمريكا خود را موظف كرده بود تا در يك جنگ مقدس! از سوي دنياي متمدن با بربرها- با يا بدون كشورهاي ديگر- وارد نبرد شود. اگرچه در هفته هاي ابتدايي پس از 11 سپتامبربيشتر كشورها به حمايت از آمريكا در جنگ با تروريسم پرداخته و به آن پيوستند، اما گذشت زمان نشان داد كه راهبرد جديدي سردمداران آمريكا- كه مبتني بر ناديده گرفتن نظرات كشورهاي حتي دوست و متحد بود- در آينده اي نزديك شرايطي را به دنيا تحميل مي كند كه موج افراط گرايي از يك سو و اعتراضات جهاني نسبت به اين يكجانبه گرايي آمريكا را از سوي ديگر رقم خواهد زد. دوباره جنگهاي محافظه كاران در دنيا به راه افتاد و اين بار افغانستان و عراق پذيراي بمبها و موشكهاي آمريكايي شدند. اگرچه رسيدن به اهداف از پيش تعيين شده يعني به زير كشيدن حكومت هاي طالبان و صدام كه ترويج كنندگان جريان بنيادگرايي و افراط در منطقه بودند، چندان به طول نيانجاميد، اما دلايل مقامات آمريكايي براي حمله به اين كشورها يعني وجود سلاح هاي كشتار جمعي در عراق و دستگيري يا كشتن بن لادن و ملا عمر در افغانستان هرگز محقق نشد و به نوعي اهداف اعلامي اين حملات كه از بين بردن تروريسم در منطقه بود را زير سوال برد. * افغانستان و عراق از رويا تا كابوس عليرغم پيروزيهاي اوليه آمريكا درافغانستان و عراق، به مرور زمان اعتراضات مردمي و بازسازي و قدرت يابي شبه نظاميان در اين كشورها موجب به راه افتادن يك جنگ فرسايشي عليه آمريكا و بروز چالشهاي روز افزون براي ارتش اين كشور شد. كابوسي كه به نظر ميرسد پاياني براي آن بدون خروج كامل نيروهاي اشغالگر متصور نباشد. سياست آمريكا در افغانستان و به خصوص عراق كه كشورهاي متحد خود را از ظرفيتهاي اقتصادي مناطق تحت اشغال محروم كرده بود نيز باعث نارضايتي هاي زيادي در بين مقامات كشورهايي شد كه هرچند به طور محدود، اما با تشكيل ائتلاف، آمريكا را در مبارزه با تروريسم همراهي كردند. در سالهاي بعد چالشي به نام بحران اقتصادي نيز اول آمريكا و بعد غرب و تمام دنيا را فرا گرفت كه همين موضوع افزايش اعتراضات به ادامه حضور نظامي درافغانستان و عراق را به همراه داشت. خانواده هايي كه فرزندان و مالياتهاي خود را قرباني سياستهاي سردمداران آمريكايي ميديدند لب به اعتراض گشوده و خواستار تغيير سياستها شدند. * ورود براي تغيير موج نارضايتي ها هر روز گسترده تر ميشد تا اينكه در دوران پاياني رياست جمهوري بوش، حداقل ميزان ممكن محبوبيت براي يك رئيس جمهور در آمريكا رقم خورده بود. در اين ميان يك رنگين پوست با شعار تغيير براي ورود به كاخ سفيد تلاش هاي خود را آغاز كرد. تغيير نيازي بود كه هم مردم آمريكا احساس ميكردند و هم لابي هاي قدرت و افراد سايه حكومت آمريكا به آن پي برده بودند و مجموعه اين عوامل باعث نشستن اوباما روي صندلي رياست جمهوري آمريكا شد. اوباما تغيير در سياستهاي داخلي و خارجي آمريكا را شعار خود قرار داده بود و بر لزوم تغيير رويكردها تاكيد داشت. وي در سياست خارجي بر توجه بيشتر به ائتلافها، تغيير گفتمان با دنياي اسلام و همچنين از بين بردن زمينه هاي خشم مسلمانان و مردم دنيا از آمريكا تاكيد كرد تا به نوعي چهره آمريكا نزد مردم دنيا را بهبود بخشد. اوباما در اين راستا ادبيات جديدي را در مورد مسلمانان به كار برده و در سفرهاي خود به خاورميانه از آنان تجليل كرده و حتي در دانشگاه الازهر مصر به نوعي در صدد دلجويي از مسلمانان بر آمد. ائتلافهاي بين المللي تقويت شد، آمريكا توجه بيشتري به سازمان ملل كرده و بدهي هاي معوقه خود را به تدريج پرداخت كرد. روابط با روسيه مورد بازتعريف قرار گرفته و سخن از آغاز دوباره به ميان آمد و براي بسته شدن زندان گوانتانامو كه به نماد نقض حقوق بشر توسط آمريكا تبديل شده بود از سوي اوباما تلاشهايي صورت گرفت، هرچند در نهايت نتيجه اي حاصل نشد. * پيام نوروزي و حمايت از معترضين دو روي سكه تغيير پيام نوروزي اوباما به مردم ايران نيز يكي ديگر از اين سياستهاي تغيير يافته بود. اما در مورد ايران موضوع متفاوت بود.اوباما از تغيير در روابط گفت اما درايام پس از انتخابات از معترضين و اخلال گران نظم عمومي جامعه ايران حمايت كرده و آنها را انسانهايي آزادي خواه كه بايد مورد حمايت همه جانبه دولت آمريكا قرار بگيرند، ناميد. آمريكا با تصويب رديف بودجه هاي جديد، حمايت عملي خود را از معترضين نشان داد و بي آنكه از حضور 40 ميليوني مردم پاي صندوقهاي راي و دموكراسي واقعي در ايران سخني به ميان آورد، سردمداران ايران را براي ناديده گرفتن حقوق معترضان مورد نكوهش قرار داد. با پايان يافتن قضاياي انتخابات در ايران، غرب حربه جديدي براي پيشبرد اهدافش را درنظر گرفت. راهي كه صهيونيستها پيش روي مقامات آمريكا قرار داند؛ جنگ. اگرچه دمكراتها با اين سياست چندان مانوس نيستند، اما گويي صهيونيستها آنها را طوري مجاب كرده اند كه بروز يك جنگ در منطقه را اجتناب ناپذير كرده است.* ايران عامل اصلي ناكامي درسياستهاي منطقه اي آمريكا سياستهاي غرب در منطقه با حضور مقاومت و جمهوري اسلامي ايران دچار مشكلاتي شده است كه اين مشكلات هر روز بيشتر و بيشتر ميشود. امروز اوضاع عراق، افغانستان، لبنان، فلسطين، يمن و ... آنطور كه آمريكا و رژيم صهيونيستي ميخواهند پيش نميرود و آنها ايران را عامل اصلي اين موضوع ميدانند. موضوع هسته اي ايران نيز كه وارد مرحله غير قابل بازگشت شده، معضلي ديگر را براي آنها رقم زده است، چراكه اولا باعث شكستن حصارهاي غرب براي ورود به دايره بسته كشورهاي دارندگان فناوري هسته اي شده كه موجب الهام گيري ساير كشورها از ايران و گام نهادن در اين مسير مي شود و ثانيا فناوري هسته اي وخودكفايي در توليد اورانيوم غني شده علاوه بر اينكه ايران را از اين محصول حياتي در عصر جديد بي نياز مي كند بلكه يك فروشنده نيز به فروشندگان محدود اين محصول ارزشمند مي افزايد. اسرائيل متحد استراژيك آمريكا در خاورميانه نيز با مشكلات فراواني دست و پنجه نرم ميكند كه قدرت روز افزون حزب الله در عرصه هاي سياسي و نظامي در لبنان و حماس در غزه و نيز انفعال كشورهاي خواهان ارتباط با اسرائيل وضعيتي مناسب و نيز آينده اي روشن را براي اين رژيم قابل تصور نمينمايد. * پيامدهاي حمله به ايران اگرچه آمريكا توانايي حمله به ايران حتي درسطح گسترده را دارد اما تبعات اين جنگ موضوعي است كه سياستمداران و مقامات آمريكايي را به خود مشغول كرده است. امنيت انتقال انرژي، اقتصاد جهاني، امنيت منطقه اي و ... معضلاتي هستند كه با بروز يك جنگ جديد در منطقه بيشتر دستخوش چالش خواهند شد. در چرتكه مقامات آمريكايي ميان منافع جنگ با ايران و مضرات آن هنوز اختلافات زيادي وجود دارد.طي سالهاي گذشته تلاشهاي زيادي براي كاهش اين فاصله صورت گرفته است كه توسعه زير ساختهاي نفتي عربستان و تشويق اين كشور به افزايش صادرات و بر عهده گرفتن سهم نفت صادراتي ايران در زمان بحران، ايجاد راههاي جايگزين عبور انرژي و كالا به جاي استفاده ار تنگه هرمز، ايجاد پايگاههاي بيشتر نظامي در كشورهاي منطقه و عقد قرار دادهاي امنيتي براي كنترل امنيت منطقه در مواقع بحران و نيز تدابير اقتصادي ويژه از جمله پايين آوردن ارزش دلار از مواردي است كه آمريكا براي كنترل و تثبيت موقعيت در شرايط بحراني انديشيده است. با همه اين احوال وقوع جنگ جديد در منطقه آن هم با كشوري همچون ايران كه داراي نفوذ استراژيك در منطقه بوده و بازوهاي نظامي منطقه اي آن دردو جنگ گذشته موفق عمل كرده اند سرنوشت منطقه را با ابهامي روبرو مي كند كه هيچيك از طرفين را توان پاسخگويي به آينده آن نخواهد بود. مقامات ايراني بارها نسبت به هرگونه اقدام غيرعاقلانه حتي در سطح محدود نيز هشدار داه و اعلام كرده اند كه كشورهاي آغاز كننده جنگ به طور قطع اختيار به پايان رساندن آن را نخواهند داشت. لفاظي هاي سياسي – نظامي نيز كه ابزار جنگ رواني است از سوي طرفين به صورت مداوم به كار گرفته ميشود تا طرفين را وادار به دادن امتياز و عقب نشتيني از اهداف و خواسته هاي خود كند. از نظر برخي نظريه پردازان جنگ آخرين مرحله ديپلماسي است، اما اينكه روابط ايران و آمريكا چه زماني وارد اين مرحله ميشود سوالي است كه شايد طي ماههاي آينده پاسخ مشخص تري براي آن يافت شود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 205]