تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833217373
عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1)
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) نویسنده : مصطفی دلشاد تهرانی «انه لا تظلمون ولا تظلمون» (بقره /279).نه ستم مىکنید و نه ستم مىپذیرید .«انظلام» یعنى تن به ظلم دادن، زیر بار ستم رفتن، که هرگز رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اوصیاى او و پیروان حقیقیشان تن به ظلم ندادهاند. این امر را به روشنى در سراسر حیات نورانى رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اوصیاى گرامیش مشاهد مىکنیم. نه تنها پس از بعثت، بلکه پیش از بعثت نیز؛ آن حضرت هرگز زیر بار ستمى نرفت و تلاش کرد با روحیه «انظلام» در جامعه برخورد کند و از مظلوم دفاع نماید و حق مظلوم را بستاند تا زمینه ظلم پذیرى رفع شود. نمونه برجسته این دوران واقعه مشهور «حلف الفضول» است.مورّخان ذکر کردهاند که حضرت بیست سال بیشتر از عمرش نمىگذشت. 1، یعنى بیست سال پیش از بعثت، در یک حرکت ضد ظلم، حرکتى که منجر مىشد به شکستن جو انظلام، شرکت کرد، گرفتهاند مردى از «بنى زبید» در ماه ذى القعده وارد مکه شد و کالایى داشت، «عاص بن وائل سهمى» آن کالا را خرید ولى از پرداخت بهاى آن خوددارى کرد؛ کار به مشاجره کشید و مرد زبیدى توان آنکه حق خود را بگیرد نداشت، ناچار بالاى کوه «ابوقیس» رفت و تظلم نمود و آزادگان قریش را به دفاع از مظلوم و جلوگیرى از انظلام فراخوان و چنین گفت:یا للرجال لمظلوم بضاعتهببطن مکة نائى الحىٌ و النّفران الحرام لمن تمت حرامتهولا حرام لثوبى لابس الغدر2اى مردان (قریش) به دادستمدیدهاى که کالایش را در مکه به ستم گرفتهاند و دور از طایفه و کسان خویش است برسید.حرمت، خاص کسى است که حرمت نگه دارد و کسى که جامه خیانت پوشیده حرمت ندارد. پس «بنى هاشم» و «بنى مطلب بن عبد مناف» و «بنى زهرة بن کلاب» و «بنى تیم بن مرة» و «بنى حارث بن فهر» در خانه «عبدالله بن جدعان تیمى» جمع شدند و پیمان بستند که هر ستمدیدهاى را یارى کنند و در گرفتن حق مظلوم همداستان باشند و اجازه ندهند که در مکه بر احدى ستم رود. 3 گفتهاند نخستین کسى که در این کار پیشقدم شد «زبیر بن عبدالمطلب» بود 4 و خود وى در این باره گفته است:حلفت لنقعدن حلفا علیناو ان کنّا جمیعاً اهل دارنسمیه الفضول اذا عقدنابعزبه الغریب لدى الجوارو یعلم من حوالى البیت انااباة الضیم نهجر کل عار5سوگند یاد کردم که پیمانى درباره خودمان ببندیم، هر چند که ما جملگى اهل خانه هستیم.و چون پیمان بستیم، آن را «فضول» نام نهادیم، تا بیگانه هنگام پناه جستن (در سایه آن عزت یابد و آنان در اطراف خانه هستند بدانند که ما تن به ستم نمىدهیم و از هرگونه ننگى دورى مىکنیم .از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت شده است که پس از مهاجرت به مدینه فرمود:«لقد شهدت حلفاً فى دار عبدالله بن جدعان لو دعیت الى مثله لا جبت و ما زاده الاسلام الا تشدیداً.» 6در خانه عبدالله بن جدعان در پیمانى حضور یافتم که اگر در اسلام هم به مانند آن دعوت کنند اجابت مىکنم و اسلام جز استحکام چیزى به آن نیفزوده است .به تعبیر پیامبر، اسلام تنها این پیمان ضد ستم و محکمتر کرده است. این جهتگیرى اسلام و سیره نبوى است. «حلف الفضول» حرکتى بود در جهت شکستن «انظلام»، و به قدرى محکم و پا بر جا بود که نسلهاى آینده نیز خود را موظف مىدیدند به آن وفادار باشند و محترمش شمارند؛ چنانکه در دوران فرماندارى ولیدبن عتبة بن أبى سفیان، برادر زاده معاویه که از طرف او والى مدینه بود، حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السّلام) بر سر مالى با وى اختلاف پیدا کرد و او راه زورگویى را در پیش گرفت؛ البته اوضاع مناسب یک قیام همگانى نبود، لذا حضرت به همین «حلف الفضول» که هنوز در خاطرهها بود متوسل شد تا جو «انظلام» را بشکند، و مردم را به حقوق خودشان آشنا کند و به آنان بیاموزد که در هیچ اوضاعى نباید تن به ستم دهند. از همین رو حسین بن على، خطاب به ولیدبن عتبه چنین گفت:«احلف بالله لتنصفننّى من حقى او لآ خذن سیفى ثم لاقومنّ فى مسجد رسول الله - صلى الله علیه و آله - ثم لادعون بحلف الفضول.»به خدا سوگند که باید از در انصاف در آیى وگرنه شمشیر خود را بر گرفته و در مسجد رسول خدا ایستاده و (قریش را) به حلف الفضول دعوت کنم.عبدالله بن زبیر که در آن صحنه حاضر بود گفت: به خدا سوگند که (حسین بن على) به حلف الفضول بخواند، شمشیر خود برگیرم و همراه او برخیزم تا حق خویش پستاند یا همگى جان بر سر این کار نهیم. چون ماجرا به گوش مسور بن خزمة بن نوفل زهرى رسید، او نیز همین سخن را گفت. عبدالرحمان بن عثمان بن عبیدالله تیمى نیز چون خبر یافت همان گفت. این سخنان به ولید رسید و از سر ناچارى از زور گویى خویش دست کشید و از در انصاف درآمد و حق حسین را پرداخت.7مشاهده مىکنیم که حسین (علیه السّلام) با این سخن که اگر بر من اجحاف کنى دست به قبضه شمشیر مىبرم و در مسجد رسول خدا مىایستم و مردم را به آن پیمانى دعوت مىکنم که پدرانشان و نیاکانشان بنیانگذاران آن بودهاند، فضاى انظلام را مىشکند، وحشت فرماندار مدینه را مىگیرد و به ناچار دست از اجحاف مىکشد. روشن است که حرکت ضد ظلم و ضد انظلامى که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به شرکت در آن افتخار مىکرد، سالیان دراز پس از عقد پیمان چگونه نقش اجتماعى - سیاسى خود را نشان مىدهد و روح آزادگى و ستم ناپذیرى را جان مىبخشد.عدم انظلام، اصلى بود که اسلام و سیره نبوى محکمترش ساخت و اسوه نیکوى اسلام، در دوران بعثت و قیام خویش هرگز تن به ظلم نداد، نه ستم کرد و نه ستم پذیرفت که این تربیت الهى و قرآنى است: «لا تَظْلِمُون ولا تُظْلَموُن.»«جلمه،، لا تَظْلِموُنَ و لا تُظْلَموُن،، گرچه در مورد ربا خواران آمده ولى در حقیقت یک شعار وسیع و پرمایه اسلامى است که مىگوید به همان نسبت که مسلمانان باید از ستمگرى بپرهیزند، از تن دادن به ظلم و ستم نیز اجتناب ورزند. اصولاً اگر ستمکش نباشد ستمگر کمتر پیدا مىشود و اگر مسلمانان آمادگى کافى براى دفاع از حقوق خود داشته باشند، کسى نمىتواند به آنها ستم کند. باید پس از آنکه به ظالم بگوییم ستم مکن، به مظلوم بگوییم تن به ستم مده!»8 ستمپذیر است که ستمگر پرور است و انسانهایى که پذیراى ولایت جور مىشوند، به جائر میدان رشد و سلطه مىدهند، چنانکه از نبى اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است:«کما تکونون یولى (اویومر) علیکم» 9هرگونه که باشید بر شماحکومت و سرپرستى مىشود.و این قرآن کریم است که به منظور شکستن فضاى ستم پذیرى، توصیه به «هجرت» و نماندن در جامعهاى مىکند که توان اصلاحش نیست. تأکید تربیت قرآنى بر آن است که اگر قادر به اصلاح بودید، فضاى عفن ظلم را دگرگون سازید و اگر جاى دگرگونى نبود، تعفن ستم را به جان نخرید و بندهاى تعلق را بگسلید و خود را از مناسبات ظالمانه وارهید. یک از موارد «هجرت» همین است: براى پرهیز از انظلام، نه اینکه زیر بار ستم ماند و توحیهگر مناسبات ظالمانه بود که کارى نمىشود کرد، مىگوید: نایست، نمان، بکن و برو!«و الذین هاجروا فى الله من بعد ماظلموا لنبوئنهم فى الدنیا حسنة ولاجر الاخرة اکبر لو کانوا یعلمون.» 10و آنها که مورد ستم واقع شدند، سپس براى خدا هجرت کردند، در این دنیا جایگاه(و مقام) خوبى به آنها مىدهیم و پاداش آخرت اگر بدانند از آنهم بزرگتر است.خداوند تشویق و ترغیب به بریدن از انظلام مىکند. آنان را که مىبینند اگر بمانند باید تن به ستم دهند، توصیه به رفتن مىکند و عاقبت نیکویى بر ایشان تصویر مىنماید. و در مقابل، آنان که مىمانند و پذیراى ستم مىشوند را مورد مؤاخذه قرار مىدهد؛ از آنها با بیانى تند و سراسر شماتت سخن مىگوید:«ان الذین توفیهم الملائکة ظالمى انفسهم قالوا فیم کنتم ؟قالوا: کنا مستضعفین فى الارض. قالوا: الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها فاولئک ماویهم جهنم وساءت مصیراً. الاّ المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لا یستطیعون حیلة ولا یهتدون سبیلاً. فاولئک عسى الله ان یعفوعنهم و کان الله عفواً، غفوراً. و من یهاجر فى سبیل الله یجد فى الارض مراغماً کثیراً وسعة و من یخرج من بیته مهاجراً الى الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره على الله و کان الله غفورا رحیما.»11کسانى که فرشتگان (قبض ارواح) روح آنها را گرفتند در حالى که به خویشتن ستم کرده بودند و به آنها گفتند: شما در چه حالى بودید؟ گفتند: ما در سرزمین خود تحت فشار و استضعاف بودیم؛ آنها (فرشتگان) گفتند: مگر سرزمین خدا پهناور نبود که مهاجرت کنید؟ پس آنها (عذرى نداشتند و)جایگاههشان دوزخ است و بد بازشتنگاهى است مگر آن دسته از مردان و زنان و کودکانى (که به راستى تحت فشار قرار گرفتهاند) که نه چارهاى دارند و نه راهى (براى نجات از آن محیط آلوده) مىیابند. آنها را ممکن است خدا مورد عفو قرار دهد و خداوند عفو کننده و آمرزنده است و کسى که در راه خدا هجرت کند، نقاط امن فراوان و گستردهاى در زمین مىیابند، و کسى که از خانهاش به عنوان مهاجرت به سوى خدا و پیامبر او بیرون رود سپس مرگش فرا رسد، پاداش او برخداست و خداوند آمرزنده و مهربان است .خداوند براى آنکه انسانیت انسان، شرافت و کرامت بنى آدم و ایمان مؤمن زیر چکمههاى انظلام لگدمان نگردد، امر به «هجرت» مىکند: «حق و آزادى همیشه در زیر سقفهاى کوتاه و در پس درهاى بسته و حصارهاى تسخیرناپذیر، خفقان گرفتهاند و مردهاند! همیشه!در اینجا گویى خداوند به انسانى که در دلش آتش ایمانى و بر شانههایش سنگینى رسالتى را احساس مىکند فرمان مىدهد که: عزم خدا کردهاى، خانهات را رها کن! بگریز! «نتوان مرد به سختى که من اینجا زادم» خانهات، خانوادهات، شهرت و قومت آنجاست که آزادیت آنجاست، ایمانت آنجاست؛ در آنجا که ستم مىشود و حقیقت به اسارت مىافتد ممان که «برو بحر فراخ است و آدمى بسیار.» آنان که به خاطر حفظ سروسامان و جان و مال خویش تسلیم مىشوند و مىمانند، به خود ستم کردهاند و از آنچه براى حفظ و کسب آن، آزادى و ایمان خویش را فروختهاند محروم خواهند گشت و بر عکس آنان که در راه خدا از هر چه دارند مىگذرند و هجرت مىکنند بیش از آنچه با هجرت از دست دادهاند، در هجرت به دست خواهند آورد.»پیامبر، چنین کرد؛ همه علاقهها را برید تا به انظلام تن ندهد، نه آنکه از اعدا گریخت. پس از 13 سال تلاش بى وقفه و مبارزه بى امان در جهت گسترش اندیشه توحید و تحول انسان از ظلمات به سوى نور، دیگر مکه را یاراى تحمل آنان نبود و جاى رشد اسلام در آن به مرز خود رسیده بود؛ 12 پیامبر براى به دست آوردن اوضاع مساعد و امکانات تازه در مبارزه علیه محیط سیاسى و اجتماعى ظالمانه شهر خویش ، و به عبارت دیگر، ترک جامعه خود براى بازگشت پیروزمندانه به آن، هجرت کرد. 13عقده قومیت مسلم گشوداز وطن آقاى ما هجرت نمودپس چرا از مسکن آبا گریختتو گمان دارى که از اعدا گریختقصه گویان حق زما پوشیدهاندمعنى هجرت غلط فهمیدهاندهجرت آیین حیات مسلم استاین ز اسباب ثبات مسلم استمعنى او از تنک آبى رم استترک شبنم بهر تسخیر یم استبگذر از گل گلستان مقصود تستاین زیان پیرایه بند سود تستمهر را آزاده رفتن آبروستعرصه آفاق زیر پاى اوستهمچون جو سرمایه از باران مخواهبیکران شو در جهان پایان مخواهبود بحر تلخ رو یک ساده دشتساحلى ورزید و از شرم آب گشتبایدت آهنگ تسخیر همهتا تو مىباشى فراگیر همه 14در این راستاست که قرآن کریم «هجرت» را وسیله نیک زیستن این جهانى و اجر بزرگ آن جهانى معرفى مىکند و عامل آزادى و آسایشش مىداند، و پیامبر براى حاکمیت بخشیدن اسلام و خارج ساختن سرنوشت مظلومان تاریخ و شکسن حصارهاى انظلام باید مکه را ترک مىکرد: «اکنون مکه سرزمین اجداد و اقوام و خاطرات پیغمبر، در چنگ قریش است و سیزده سال مبارزه مداوم در حصارهاى استوار و سقف کوتاه و سنگین شهر روزنهاى به بیرون نگشاده است. یا باید ماند و مرد و یا باید براى نجات ایمان و آزادى و انجام رسالت بزرگ خدایى و جهانى به هجرت پرداخت. به گفته ژرژگئورگیو:«قبیله و خانواده تنها درختى است که در صحرا مىروید (شجره) و هیچ فردى جز در پناه آن نمىتواند زندگى کند و محمد یا هجرت خویش شجرهاى را که از خون و گوشت خانوادهاش پرورده شده بود براى پروردگارش قطع کرد.» محمد باید مکه را ترک گوید، به کجا؟ «هر جا که اینجا نیست» هر جا که جایگاهى براى آزاد زیستن و پایگاهى براى جهاد هست و پیغمبر از پیش، یثرب را براى چنین کارى آماده کرده بود.» 15بنابراین آنجا که قدرت مقابله نیست، توان مبارزه رویاروى وجود ندارد، مرداب انظلام در انتظار فرو بردن شرافت، آزادى و ایمان است، تن به ظلم نباید سپرد، باید رفت :ساحل افتاده گفت گرچه بسى زیستمهیچ نه معلوم شد آه که من چیستمموج ز خود رفتهاى تیز خرامید و گفتهستم اگر مىروم گر نروم نیستم 16و آن گاه که حصارهاى انظلام را شکستید و توان مبارزه با ظلم را یافتید، مبارزه کنید، ستم و ستمپذیرى را دفن کنید. خداوند اذن مبارزه مىدهد:«اذن للذین یقاتلون بأنهم ظلموا و ان الله على نصرهم لقدیر، الذین اخرجوا من دیارهم بغیر حق الا ان یقولوا ربنا الله ولولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیها اسم الله کثیراً و لینصرن الله من ینصره ان الله لقوى عزیز.» 17به آنها که جنگ بر آنان تحمیل شده اجازه جهاد داده شده است، زیرا مورد ستم قرار گرفتهاند و خدا قادر بر نصرت آنهاست. همانها که به ناحق از خانه و کاشانه خود (بدون هیچ دلیلى) اخراج شدند، جز اینکه مىگفتند پروردگار ما «الله» است ؛ و اگر خداوند بعضى از مردم را به وسیله بعضى دیگر دفع نکند، دیرها و صومعهها و معابد یهود و نصارا و مساجدى که نام خدا در آن بسیار برده مىشود ویران مىگردد و خداوند کسانى را که او را یارى کنند (و از آیینش دفاع نمایند) یارى مىکند، خداوند قوى و شکستناپذیر است .خداوند به آنان که مورد ظلم واقع شدهاند، اجازه مبارزه داده و این اجازه را با وعده نصرت خویش تحکیم نموده است، و این واقعیت را گوشزد کرده است که اگر اهل توحید تن به ستم بسپارند و نظاره گر ظلم و ظالم باشند، همه پایگاههایى که نام خدا در آن برده مىشود نابود مىگردد. بدین ترتیب براى اینکه انسان در گنداب انظلام نپوسد و براى آنکه بیاموزد تن به ظلم ندهد، مىفرماید: یا باید هجرت کند تا شرافت و ایمان و آزادى و عزت خویش را حفظ کند و با دست یابى به پایگاهى جدید، مبارزه را تداوم بخشد، و یا بماند و استقامت ورزد و مبارزه کند؛ جز آنان که هیچ راهى برایشان نیست.خداوند قوى و عزیز است و اهل ایمان به اتکاى او با قوت و عزت. اسلام دین قوت است، نه انظلام.مقابله ستم و سمتگراندر اینجا پرسشى مطرح است و آن اینکه موضع انسان مقابل ظلم و قدرت طغیانگر و ستم پیشه چه باید باشد؟ آیا تسلیم شود، تمکین کند و ستم را بپذیرد؟ یا نه، مقاومت نماید، قیام کند و ستم را نپذیرد؟ آیا چنانکه برخى گمان کردهاند حاکمیت ستم و ستمگران از باب قضا و قدر الهى است و خواست اوست و لازمه رضا به تقدیر الهى رضایت به ظلم و تمکین به ظالم است، یا خیر؟ پاسخ عقل و شرع در این باره روشن است. نه عقل اجازه ستم پذیرى مىدهد و نه شرع. 18 خداوند هرگز به ظلم راضى و خواهان ستمى نیست:«و ما الله یرید ظلماً للعباد.» 19و خداوند ظلم و ستمى بر بندگان نمىخواهد.و هرگز امر به سوء و فحشاء نمىکند:«قل ان الله لایأمر بالفحشاء أتقولون على الله ما لا تعلمون.» 20بگو: مسلماً خدا به کار زشت فرمان نمىدهد. آیا آنچه را نمىدانید به خدا مىبندید؟بلکه به عدالت مىخواند و دستور مىدهد:«ان الله یامر بالعدل.» 21بیقین خدا به عدل فرمان مىدهد.به قیام به عدالت و قسط امر مىکند:«کونوا قوامین بالقسط.»22برپا دارندگان پیوسته عدالت باشید.خداوند جز داد نمىکند و اگر ستمى هست از او نیست، از انسان است و باید آن را برهم زد:«ان الله لا یظلم الناس شیئاً ولکن الناس انفسهم یظلمون.» 23بى گمان خداوند هیچ ستمى به آدمیان نمىکند ولکن آدمیان خودشان ستم مىکنند.بنابراین، «دین» - و نه آنچه نامى از دین دارد و در حقیقت افیون تودههاست - به عصیان علیه ستم و همه ستمگران و آنان که اسارت تودهها را مىطلبند، مىخواند:- اشراف زالو صفتى که جز با مکیدن شیره جان محرومان پروار نمىشوند و برقرار نمىمانند.- زورمندانى که قدرت خویش از ناتوانى مردمان مىگیرند و نان خود در انظلام آنان مىجویند.- مزورانى که با ادعاى دیندارى و با تحریف قضا و رضاى الهى بندهاى بردگى زر و زور را استوار مىکنند.خداوند به وسیله حجت باطنى و حجت ظاهرى، 24 راه را روشن کرده است و جاى توجیه براى تن دادن به ستم نگذاشته است. البته ستمگران، در لواى تعظیم شعائر دینى و انجام مراسم مذهبى به قلب حقایق و محو عدالت کمر مىبندند و در پوشش مذهب، هویت مذهبى انسانهاى تحت ستم را مسخ مىکنند و با به استضعاف کشیدن آنها زمینه انظلام را آماده مىسازند، تا هرگونه که خواستند در همه چیز آنان تصرف کنند. اما به همه اینهإ؛77ّّ چه عذرى براى پذیرفتن ستم و فرمانبرى ستمگران و پیروى فاسقان هست، که خداوند به حکم الهامات فطرى و با وجود نمونههاى عینى راه توجیه و گریز را بسته است و در منطق دین، تمکین به جهل و جور مردود است. قرآن کریم در مقام مذمت و طرد آنان که تن به ستم مىدهند و پیرو ستمگران و بدکاران مىشوند در مواضع گوناگون روشنگرى کرده است. در سوره سبأ صحنهاى از قیامت را چنین تصویر مىکند:اگر ببینى هنگامى که این ستمگران در پیشگاه پروردگارشان (براى حساب و جزا) بازداشت شدهاند (از وضع آنها تعجب مىکنى) در حالى که هر کدام گناه خود را به گردن دیگرى مىاندازد. مستضعفان به مستکبران مىگویند: اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم! (اما) مستکبران به مستضعفان پاسخ مىدهند: آیا ما شما را از هدایت بازداشتیم بعد از آن که به سراغ شما آمد (و آن را به خوبى دریافتید) بلکه شما خود مجرم بودید! مستضعفان به مستکبران مىگویند وسوسههاى فریبکارانه شما در شب و روز (مایه گمراهى ما شد) هنگامى که به ما دستور مىدادید که به خداوند کافر شویم و شریکهایى براى او قرار دهیم. آنها هنگامى که عذاب (الهى) را مىبینند ندامت خود را کتمان مىکنند (مبادا بیشتر رسوا شوند) و ما غل و زنجیر در گردن کافران مىنهیم. آیا جز آنچه عمل مىکردند به آنها جزا داده مىشود؟25در این آیات موضعگیرى دو گروه ستمگر (مستضعفان و مستکبران) در رویارویى با هم مشخص شده است. ستم پیشه و ستمپذیر هر دو مجرمند و هر دو با عنوان ظالم در عذاب. و آن گاه که مستضعفان جرم ستم پیشگى خود را به گردن مستکبران مىاندازند، آنها پاسخ مىدهند که با وجود حجتهاى روشن و پس از آمدن هدایت چه جاى گریز از مسؤولیت که شما خود مجرم بودید. و حقیقت همین است آن که ستم مىکند مجرم است و آن ستم مىپذیرد نیز. مستعضفان چشم و گوش بسته دنباله رو آنهایى بودهاند که راه کبر و غرور طى کرده و به سلطه جویى پرداخته بودند. آنها به سبب زبونى خویش، تن به ستم داده و در آن موقعیت در صدد تبرئه خویش بر مىآیند و به ستمگران و پیشوایان گمراهى مىگویند اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم و منظورشان این است که شما ما را مجبور و وادار به کفر کردید و بین ما و ایمان حائل شدید، اما هیچ توجیهى از آنان پذیرفته نیست. آنها از حجت درونى و بیرونى برخوردار بودند و با وجود عقل و اراده به کفر و الحاد روى آوردند و تن به جرم سپردند. هر دو گروه مجرمند و گرفتار عملکرد خویش که از پیش فراهم ساختهاند. این اعمال و کردار آنهاست که به صورت زنجیرهاىاسارت بر گردن و دست و پایشان گذارده شده است. هر دو گروه در این جهان در اسارت بودهاند و در آن جهان نیز در اسارت خواهند بود. مستکبران در اسارت زر و زور و تزویر و مستضعفان در اسارت نفع و ترس و جهل. اسارت آن جهانى تجسم اسارتهاى این جهانى است .در صحنه دیگرى عاقبت کفر پیشگان پیرو پیشوایان تبهکار را به تصویر کشیده و مىفرماید:«ان الله لعن الکافرین و اعدلهم سعیراً. خالدین فیها ابداً لا یجدون ولیاً ولا نصیراً. یوم تقلّب وجوههم فى النار یقولون یالیتنا اطعنا اللّه و اطعنا الرسولا.»26خداوند کافران را لعن کرده (و از رحمت خود دور داشته) و براى آنها آتش سوزانندهاى آماده نموده است. همواره در آن تا ابد خواهند ماند و ولى و یاورى نخواهند یافت. در آن روز که صورتهاى آنها در آتش (دوزخ) دگرگون خواهد شد (از کار خود پشیمان مىشوند و) مىگویند اى کاش خدا و پیامبر را اطاعت کرده بودیم .آن گاه این پیروان نگون بخت مىگویند که ما فقط پیرو بزرگان و رؤساى خود بودهایم، پس آنان را دو برابر عذاب کن:«و قالوا ربنا انا اطعنا سادتنا و کبراء نا فاضلونا السبیلا. ربنا آتهم ضعفین من العذاب و العنهم لعناً کبیراً.» 27مىگویند پروردگارا ما از رؤسا و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گمراه کردند پروردگارا آنها را از عذاب، دو چندان ده، و آنها را لعن بزرگى فرما.آنها که خود گمراه بودهاند و ازگمراهان پیروى کردهاند از خدا مىخواهند که گمراهکنندگان آنها را به عذاب مضاعف مجازات کند، چرا که پیشوایان و سردمداران آنها گمراه بودند و گمراه کردند، فاسد، بودند و فاسد کردند، و جالب توجه است پاسخ خداوند هب پیروان گمراهى و تن سپردگان به ستم که خواهان عذاب دو چندان براى پیشوایان گمراهى و ستمگران هستند. مىفرماید: هم عذاب آنها مضاعف است و هم شما!«قالت اُخرئهم لاُ ولئهم ربنا هؤلاء أضلونا فاتهم عذاباً ضعفاً من النار قال لکل ضعف ولکن لا تعلمون.» 28گروه پیروان درباره پیشوایان خود مىگویند: پروردگارا اینها بودند که ما را گمراه کردند، پس کیفر آنها را از آتش دو برابر کن. مىفرماید: براى هر کدام (از شما) عذاب مضاعف است ولى نمىدانید.آنها هر دو مانند همند. اگر پیشوایان گمراه بودند و به گمراهى کشیدند، پیروان نیز گمراه بودند و تن به گمراهى سپردند؛ اگر آنها ستم پیشه بودند، اینها هم ستمپذیر بودند؛ و اگر پیروان، پیشوایان را در گمراهى و ستمشان تأیید نمىکردند و نسبت به انحرافات و تباهیهاى آنها سکوت نمىکردند و گرد آنها را نمىگرفتند، آنها قدرتى بر گمراهى و ستمگرى نداشتند. پى از این نظر هیچ یک بر دیگرى امتیازى ندارند:«و قالت اولئهم لا خراهم فما کان لکم علینا من فضل فذوقوا العذاب بما کنتم تکسبون.» 39و پیشوایان آنها به پیروان خود مىگویند شما امتیازى بر ما ندارید، پس بچشید عذاب (الهى) را در برابر آنچه انجام مىدادید.آنان که رهبران و پیشوایان خود را چشم و گوش بسته دنبال مىکنند و نسبت به عملکردهاى باطل آنها بىتفاوت مىمانند و ستمگرى آنها را مىپذیرند، زندگى این جهانى و آن جهانى خود را تباه مىکنند. شناختهاى قلبى و ملاکهاى عقلى و عمل نمونههاى عینى به گونهاى است که همه انسانها مىتوانند به این تشخیص برسند که نباید تن به ستم دهند، هر چند که ستمگر چهرهاى وجیه داشته باشد و ستم خود را در پوشش دین به اجرا در آورد هر چند که عنوان خلیفه پیامبر و علم و فقیه و شیخ و زاهد بر خود حمل کند. عوام مردم - و نه تنها خواص - قادر به چنین تشخیصى هستند و جاى هیچ عذر و بهانهاى نیست. اگر عوام مسلمانان سخنان عالمان و پیشوایان خود را در حالى که آلوده به دروغگویى و حرام خوارى و تعصب خشک و دلبستگى به دنیا هستند، بپذیرند و به دنبال آنها روند، همچون عوام یهودند که خداوند در مقام نکوهش آنان به سبب همین ویژگى فرموده است:«و منهم امّیون لا یعلمون الکتاب الا امانىّ و ان هم الا یظنون.»30و پارهاى از آنهاافراد عوامى هستند که کتاب خدا را جز یک مشت خیالات و آرزوها نمىدانند و تنها به پندارهایشان دل بستهاند.آنها دنبال و هم و گمان خود مىرفتند و عالمان و پیشوایان خود را با آنکه حال و وضع تباهشان را مىدیدند، باز هم پیروى مىکردند. در تفسیر این آیه شریفه حدیثى نقل شده است که نظر آیه را درباره تقلید بجا و نابجا و سکوت نسبت به ستم علما و پیشوایان مشخص کرده، نظر امام معصوم را در انطباق آیه با عوام مسلمانان و میزان شناسایى علماى حق و ناحق روشن مىسازد: 31 «مردى به حضرت صادق (علیه السّلام) عرض کرد که عوام یهود از کتاب همان را مىدانستند که از علماى خود شنیده بودند و راهى نداشتند جز اینکه از علماى خود هر چه مىشنوند قبول کنند و پیروى نمایند پس چرا قرآن آنها را از این پیروى و تقلید سرزنش کرده است؟ چه فرقى بین عوام یهود و بین عوام ما هست؟ آیا عوام یهود مانند عوام ما نیستند که از علماى خود پیروى مىکنند؟ (اگر تقلید و پیروى عوام از علما مذموم است پس عوام ما نیز که از علما پیروى مىکنند باید مورد مذمت قرار گیرند. اگر آنها نمىبایست قول علماى خود را بپذیرند اینها نیز نباید بپذیرند.)حضرت فرمود: عوام و علماى ما و عوام و علماى یهود از یک نظر فرق دارند و از این نظر مثل همند؛ از آن نظر که مثل هم مىباشند خداوند عوام ما را نیز به آن نوع تقلید از علما مذمت کرده است، اما از آن نظر که فرق دراند، نه. آن شخص گفت: اى فرزند رسول خدا این موضوع را برایم روشن کن.امام فرمود: عوام یهود علماى خود را در عمل دیده بودند که صریحاً دروغ مىگویند، حرام مىخورند، از رشوه پرهیز ندارند، احکام را به خاطر شفاعتها، رودربایستیها و سازشکاریها تغییر مىدهند؛ مىدانستند علمایشان چنان متعصبند که در اثر آن یکسره از آیین خود دست مىکشند (و درباره افراد و اشخاص عصبیت به خرج مىدهند و حب و بغض شخصى را دخالت مىدهند). اگر مخالف کسى باشند حق وى را به دیگرى مىدهند که مستحق نیست و براى خاطر دوستان و طرفداران خود به دیگران ستم مىکنند و مرتکب محرمات الهى مىشوند. عوام یهود به حکم شناختهاى فطرى خود (که خداوند در سرشت هر کس قرار داده است) مىدانستند که هر کس چنین اعمالى داشته باشد فاسق است و نباید قول او را پیروى کرد و نباید قول خدا و پیامبران خود را از زبان او پذیرفت چون عوام یهود از این افراد پیروى کردند خداوند مذمتشان کرده که نبایستى گفته آنها را بپذیرند و عمل کنند بر این مردم واجب بود که خود در کار رسول خدا نظر مىکردند زیرا دلیل هاى راستى او واضحتر از آنها بود که پوشیده ماند و مشهورتر از آن بود که براى آنان واضح نشود عوام ما نیز اگر از فقهاى خود فسق آشکار و تعصب نابجا و توجه به دنیا و امور حرام مشاهده کنند، و ببینند آنها چون به زیان کسى تعصب ورزند از میانش مىبرند و از هستیش مىاندازند، گرچه سزاوار آن باشد که کارش اصلاح شود و چون به سود کسى سر تعصب آیند به وى نیکى و دستگیرى مىکنند گرچه سزاوار خوارى و اهانت باشد، و باز هم به تقلید از ایشان ادامه دهند آنان نیز همچون قوم یهودند که خدا ایشان را به سبب تقلید کردن از فقهاى فاسق مذمت کرده است اما آن کسى از فقها که پاسدار نفس و نگهبان دین و مخالف با هواى خود و فرمانبردار امر خدا باشد بر عوام واجب است که از او تقلید کنند و این اوصاف جز در بعضى از فقیهان شیعه نیست، نه در همه آنان. پس هر کس از فقها مرتکب کارهاى زشت و قبیح شود، به راهى برود که دیگر فقیهان فاسق رفتند، از زبان او سخنى از طرف ما نپذیرید. و هیچ ارزش و احترام و حرکتى برایش قائل نباشید.» 32مردمى که پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با تبعیت کور خود از سران و بزرگان موجبات تباهى خویش و تثبیت و تحکیم «انقلاب على الاعقاب» 33 را فراهم کردن، از مصادیق روشن تطبیق آیه مورد بحث با مسلمانان است .آنان که على رغم آن همه تأکیدهاى قرآن کریم و بر پرهیز از پیروى کورکورانه از آباء و اجداد، محیط، بزرگان و پیشوایان و اکثریت ؛ 34 به راه جاهلیت رفتند و تن به ستم دادند. سخنان ابىّ بن کعب انصارى (از بزرگان انصار 35 - مؤیّد این امر است. ابى بن کعب روزى در زمان خلیفه دوم در منزلش در حالى که عدهاى جمع بودند سخنانى علیه حکومت و مردمى که با پیروى باطل خویش آسیاى ستم را به گردش در آوردند گفت و چنین اظهار کرد: «به خدا سوگند آن روز که رسول خدا رحلت کرد این امت با سروصورت به خاک درغلتید و هنوز از جاى خود برنخاسته است به خدا سوگند اگر تا روز جمعه زنده بمانم، خطابهاى بخوانم که جانم را بر سر آن بگذارم. آگاه باشید که صاحبان بیعت و پیمان تباه شندد. خداوند از رحمت خود دورشان سازد به خدا که من بر تباهى آنان افسوس ندارم من بر امت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) افسوس مىخورم که با پیروى آنان تباه شدند.» ابى بن کعب این سخنان را اوایل هفته با دوستانش گفت ولى تا روز جمعه زنده نماند تا دست به افشاگرى زده، تباهى رهبران و پیروان را فریاد کند. چهارشنبه یا پنجشنبه همان هفته فریاد جارچى بلند شد که ابى بن کعب دار فانى را وداع کرده است. 36 او هر که بود و هر گرایش که داشت، حقیقت تلخى را بر زبان آورده بود که نمىبایست به زبان مىآورد. این حقیقت که امت پیامبر با پیروى کور از سران و بزرگان تباه شدند آنها با پذیرش ستم و سپس با توجیه ستم پذیرى خود بنیان کجى را گذاردند که پیوسته ادامه یافت و کجیها و تباهیهاى فراوان را به دنبال خود آورد.پي نوشت : 1- الطبقات الکبرى، ج 1، ص 128؛ البته یعقوبى در تاریخش (ج 2، ص 17 مىنویسد که سن رسول خدا از بیت سال گذشته بود که در حلف الفضول شرکت کرد.2- محمد بن حبیب البغدادى، المنمق فى أخبار قریش، صححه و علق علیه خورشید احمد فارق، الطبعة الاولى، عالم الکتب، 1405 ق. ص 187؛ التنبیه و الاشراف، ص 179؛ و نیز ر.ک: تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 17؛ الوالحسن المسعودى، مروج الذهب و معادن الجوهر، دارالاندلس، بیروت، ج 2، ص 270؛ برهان الدین حلبى شافعى، انسان العیون فى سیرة الامین المأمون (السیرة الحلبیة)، دار احیاء التراث العربى، بیروت، ج 1، ص 132؛ شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، ج 2، صص 158 - 163.3- ر.ک: مروج الذهب، ج 2، صص 270 - 271؛ تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 18؛ سیرة ابن هشام، ج 1، ص 145؛ التنبیه و الاشراف، ص 179؛ المنمق، صص 186 - 189؛ البدایة و النهایة، ج 2، صص 355 - 356؛ الکامل فى التاریخ، ج2،ص 41؛ السیرة الحلبیة، ج 1، ص 132؛ سیرة ابن کثیر، ج 1، ص 130؛ عیون الاثر، ج 1، ص 68؛ شرح ابن ابى الحدید، ج 14، ص 129؛ اعیان الشیعة، ج 1، ص 220؛ الوفاء باحوال المصطفى، ج 1، ص 136؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 12؛ شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، ج 2، صص 158 - 159.4- مروج الذهب، ج 2، ص 270؛ عیون الاثر، ج 1، ص 67؛ اعیان الشیعة، ج 1، ص 220؛ انساب الاشراف، ج 2، حققه و علق علیه محمد باقر المحمودى، الطبعة الاولى، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، 1394 ق. ص 11.5- التنبیه الاشراف، ص 179؛ مروج الذهب، ج 2، ص 271؛ البدایة و النهایة، ج 2، ص 356؛ و نیز ر.ک: انساب الاشراف، ج 2، ص 13؛ شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، ج 2، صص 161 و 164.6- التنبیه و الاشراف، ص 180؛ ابن اسحاق نقل کرده است: «لقد شهدت فىدار عبدالله بن جدعان حلفاً ما احب ان لى به حمر النعم و لوادعى به فى الاسلام لا جبت.» (در خانه عبدالله بن جدعان در پیمانى شرکت کردم که دوست ندارم به جاى آن شتران سرخ موى داشته باشم و اگر در اسلام هم به چنان پیمانى دعوت شوم مىپذیرم.) سیرة ابن هشام، ج 1، ص 145؛ و نیز: تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 17؛ الطبقات الکبرى، ج 1، ص 129؛ السیرة الحلبیة، ج 1، ص 131؛ الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 41؛ البدایة و النهایة، ج 2، ص 357؛ سیرة ابن کثیر، ج 1، ص 130؛ الوفاء باحوال المصطفى، ج 1، ص 136؛ انساب الاشراف، ج 2، ص 12 و 15؛ شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، ج 2، صص 159 و 161.7- سیرة ابن هشام، ج 1، صص 145 - 146؛ الکامل فى التاریخ، ج 2، صص 41 - 42؛ سیرة ابن کثیر، ج 1، ص 130؛ البدایة و النهایة، ج 2، صص 357 - 358؛ السیرة الحلبیة، ج 1، ص 132؛ و نیز ر.ک: انساب الاشراف، ج 2، ص 14.8- تفسیر نمونه، ج 2، ص 279.9- مسند الشهاب، ج 1، صص 336 - 337؛ الفردوس بمأثور الخطاب، ج 3، ص 305؛ کنزالعمال، ج 6، ص 89؛ عبدالقادر الجیلانى، الفتح الربانى و الفیض الرحمانى، دارالکتاب العربى، بیروت، 1400 ق، صص 46 و 81؛ کنزالعمال، ج 6، ص 89.10- قرآن، حجر /41.11- قرآن، نساء /97 - 100.13- ر.ک: جعفر مرتضى العاملى، الصحیح من سیرة النبى الاعظم، قم، 1400 ق. ج 2، صص 221 - 224.14- محمد خاتم پیامبران، ج 1، ص 246.15- کلیات اقبال لاهورى، ص 77.16- محمد خاتم پیامبران، ج 1، ص 251.17- کلیات اقبال لاهورى، صص 235 - 236.18- قرآن، حج /39-40.19- ر.ک: محمد حسین فضل الله، الاسلام و منطق القوة، الطبعة الثانیة، الدار الاسلامیة، بیروت، 1401 ق. صص 49 - 56.20- قرآن، غافر /31.21- قرآن، اعراف /28.22- قرآن، نحل /90.23- قرآن، نساء /135.24- قرآن، یونس /44.25- امام کاظم (علیه السّلام) به هشام بن حکم فرمود: «ان لله على الناس حجتین: حجة ظاهرة و حجة باطنة ؛ فاما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمة - علیهم السلام - و اما الباطنة فالعقول.» (خداوند به مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پیمان ؛ حجت آشکار رسول و پیامبران و امامان (علیه السّلام) هستند و حجت پنهان مردم است). الکافى، ج 1، ص 16.26- آیات 31 تا 33.27- قرآن، احزاب /64-66.28- قرآن، احزاب /67-68.29- قرآن، اعراف /38.30- قرآن، اعراف /39.31- قرآن، بقره /78.32- ر.ک: سید محمود طالقانى، پرتوى از قرآن، چاپ سوم، شرکت سهامى انتشار، ج 1، صص 207 - 208؛ ده گفتار، صص 91 - 93.33- «قال رجل للصادق (علیه السّلام): فاذا کان هؤلاء القوم من الیهود لایعرفون الکتاب الا بما یسمعون من علمائهم لا سبیل لهم الى غیره، فکیف ذمهم بتقلیدهم و القبول من علمائهم، و هل عوام الیهود الا کِعوامنا یقلدون علماءهم؟ فقال (علیه السّلام): بین عوامنا و علمائنا و عوام الیهود و علمائهم، فرق من جهة و تسویة من جهة. اما من حیث استووا: فان الله قد ذم عوامنا بتقلیدهم علمائهم کما ذم عوامهم، و اما من حیث افترقوا فلا. قال: بِیّنْ لى یا بن رسول الله! قال (علیه السّلام): ان عوام الیهود کانوا قد عرفوا علماءهم بالکذب الصراح، و باکل الحرام و الرشاء و بتغییر الاحکام عن واجبها بالشفاعات و العنایات و المصانعات، و عرفوهم بالتعصب الشدید الذى یفارقون به أدیانهم، و انهم اذا تعصبوا ازالوا حقوق من تعصبوا علیه، و اعطوا مالا یستحقه من تعصبوا له من اموال غیرهم، و ظلموهم من اجلهم، و عرفوهم یفارقون المحرمات، و اضطروا بمعارف قلوبهم الى ان من فعل ما یفعلونه فهم فاسق لا یجوز ان یصدق على الله ولا على الوسائط بین الخلق و بین الله، فلذلک ذمهم لما قلدوا من قد عرفوه و من قد علموا انه لا یجوز قبول خبره ولا تصدیقه فى حکایته، ولا العمل بما یودیه الیهم عمن لمیشاهدون و وجب علیهم النظر بأنفسهم فى امر رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، اذ کانت دلائله اوضح من ان تخفى، و أشهر من ان لا تظهر لهم. و کذلک عوام امتنا اذا عرفوا من فقهائهم الفسق الظاهر، و العصبیة الشدیدة و التکالب على حطام الدنیا و حرامها، و اهلاک من یتعصبون علیه و ان کان لاصلاح امره مستحقاً، و بالترفرف بالبر و الاحسان على من تعصبوا له و ان کان للاذلال و الاهانة مستحقاً، فمن قلد من عوامنا مثل هؤلاء الفقهاء فهم مثل الیهود الذین ذمهم الله بالتقلید لفسقة فقهائهم. فَامّا من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً على هواه، مطیعاً لامر مولاه، فللعوام ان یقلدوه، و ذلک لایکون الا بعض فقهاء الشیعة لاجمیعهم؛ فانه من رکب من القبایح و الفواحش مراکب فسقة العامة فلا تقبلوا مناعنه شیئاً، ولا کرامة.» الاحتجاج، ج 2، صص 457 - 458؛ وسائل الشیعة، ج 18، صص 94 - 95؛ بحارالانوار، ج 2، صص 87 - 88؛ الفیض الکاشانى، کتاب الصافى فى تفسیر القرآن، المکتبة الاسلامیة، طهران، 1356 ش. ج 1، صص 105 - 106.34- ماهیت آنچه پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روى داد بازگشتى به گذشته و رویکردى به جاهلیت بود، چنانکه امیر مؤمنان (علیه السّلام) درباره آن فرمود:«حتى اذا قبض الله رسوله صلى الله علیه و آله، رجع قوم على الاعقاب...» (تا آنکه خداوند پیامبرش را به سوى خویش فرا خواند، گروهى به قهقرا برگشتند...) نهجالبلاغه، خطبه 150.35- ر.ک: قرآن، بقره /170؛ لقمان /21؛ احزاب /67؛ انعام /116.36- او از شرکت کنندگان در بیعت عقبه ثانى و از جمله بدریون بود و در همه معرکهها همراه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حضور داشت. وى کاتب، حافظ و استاد قرائت قرآن بود. در سال وفات او اختلاف زیادى است، اما در مجموع به نظر مىآید در دوران خلافت عمر در گذشته یا به قتل رسیده باشد،ر.ک: الطبقا الکبرى، ج 3، صص 498 - 502؛ صفة الصفوة، ج 1، صص 474 - 477؛ مختصر تاریخ دمشق، ج 4، صص 197 ؛ 204؛ اسدالغابة، ج 1، صص 49 - 50؛ تذکرة الحفاظ، ج 1، صص 16 - 17؛ الوافى بالوفیات، ج 6، صص 190 - 191؛ تهذیب التهذیب، ج 1، ص 164؛ قرطبى مالک، الاستیعاب فى اسماء الاصحاب، دارالکتاب العربى، بهامش الاصابة، بیروت، ج 1، صص 30 - 31؛ ابن حجر العسقلانى، الاصابة فى تمییز الصحابة، دارالکتاب العربى، بیروت، ج 1، صص 31 - 32؛ مستدرک حاکم، ج 3، صص 304 - 305؛ حلیة الاولیاء، ج 1، صص 250 - 256؛ شمس الدین الذهبى، العبر فى خبر من غبر، دارالکتب العلمیة، بیروت، ج 1، ص 17؛ تهذیب الکمال، ج 2، صص 262 - 272.ادامه دارد ..... /س
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 255]
صفحات پیشنهادی
عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1)
عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) نویسنده : مصطفی دلشاد تهرانی «انه لا تظلمون ولا تظلمون» (بقره /279).نه ستم مىکنید و نه ستم مىپذیرید .«انظلام» یعنى تن به ظلم دادن، ...
عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) نویسنده : مصطفی دلشاد تهرانی «انه لا تظلمون ولا تظلمون» (بقره /279).نه ستم مىکنید و نه ستم مىپذیرید .«انظلام» یعنى تن به ظلم دادن، ...
عدم اجراي حکم به خاطر سرمايه فراوان
عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) نویسنده : مصطفی دلشاد تهرانی «انه لا تظلمون ولا تظلمون» .... کند، نقاط امن فراوان و گستردهاى در زمین مىیابند، و کسى که از خانهاش به ...
عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) نویسنده : مصطفی دلشاد تهرانی «انه لا تظلمون ولا تظلمون» .... کند، نقاط امن فراوان و گستردهاى در زمین مىیابند، و کسى که از خانهاش به ...
ماهنامه شبكه
... ايزدپناه مدير اجرايي: سعيد پهلوان بخش محل انتشار: تهران تلفن: 1-66905080 (021) فاكس: 1-66905080 (021) نشاني: تهران، خي. ... عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) ...
... ايزدپناه مدير اجرايي: سعيد پهلوان بخش محل انتشار: تهران تلفن: 1-66905080 (021) فاكس: 1-66905080 (021) نشاني: تهران، خي. ... عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) ...
فصلنامه شكوفه
عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (2) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (3) · ماهنامه شبكه · ماهنامه شمس · اخلاق اسلامی؛ هستی و چیستی. . مطالب پیشین ...
عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (2) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (3) · ماهنامه شبكه · ماهنامه شمس · اخلاق اسلامی؛ هستی و چیستی. . مطالب پیشین ...
ماهنامه رعد
sms : خوب من...عشق.. آدم وقت نمیکنه به خودش برسه. . مطالب بعدی. عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (2) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (3) · ماهنامه شبكه ...
sms : خوب من...عشق.. آدم وقت نمیکنه به خودش برسه. . مطالب بعدی. عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (2) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (3) · ماهنامه شبكه ...
ماهنامه زنان ساحل
عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (2) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (3) · ماهنامه شبكه. . مطالب پیشین. ابعاد مهجوريت قرآن كريم (2) · برداشتهای فردی ...
عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (2) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (3) · ماهنامه شبكه. . مطالب پیشین. ابعاد مهجوريت قرآن كريم (2) · برداشتهای فردی ...
ماهنامه شمس
مطالب پیشین. ماهنامه شبكه · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (3) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (2) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) · ماهنامه رعد · رحمت فراگير · دفع شبهه تحریف قرآن ...
مطالب پیشین. ماهنامه شبكه · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (3) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (2) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) · ماهنامه رعد · رحمت فراگير · دفع شبهه تحریف قرآن ...
ماهنامه روابط عمومي
... موفقيت در زندگي · اخلاق اسلامی؛ هستی و چیستی · ماهنامه شمس · ماهنامه شبكه · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (3) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (2) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) ...
... موفقيت در زندگي · اخلاق اسلامی؛ هستی و چیستی · ماهنامه شمس · ماهنامه شبكه · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (3) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (2) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) ...
ستم مضاعف بر کدام زنان و چرا
که در اين عرصه وجود داشتند، دولت به صورت پنهان از اين حضور مضاعف نيروي کار، (64) ... عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) انظلام» یعنى تن به ظلم دادن، زیر بار ستم رفتن، ...
که در اين عرصه وجود داشتند، دولت به صورت پنهان از اين حضور مضاعف نيروي کار، (64) ... عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) انظلام» یعنى تن به ظلم دادن، زیر بار ستم رفتن، ...
فصلنامه صفير ورامين
... موفقيت در زندگي · اخلاق اسلامی؛ هستی و چیستی · ماهنامه شمس · ماهنامه شبكه · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (3) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (2) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) ...
... موفقيت در زندگي · اخلاق اسلامی؛ هستی و چیستی · ماهنامه شمس · ماهنامه شبكه · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (3) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (2) · عدم انظلام - ستم نا پذیرى (1) ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها