تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 7 دی 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):از نشانه های عالم ، نقد سخن و اندیشه خود و آگاهی از نظرات مختلف است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1845360361




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دنيا و علم زبان شناسی شعرهاي فارسي(3)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
دنيا و علم زبان شناسی شعرهاي فارسي(3)
دنيا و علم زبان شناسی شعرهاي فارسي(3) تهيه كنندگان: عبدالامير كربلايي و ف. مُدركمنبع: راسخون زبانشناسی و نقش دانشمندان مسلمان در آن تعريف طنز از ديدگاه زبان شناسی در مجله‌ی بخاراگه‌گاهی مقالاتی درباره‌ی طنز می‌خوانم که دود از کله و آه از نهادم بلند می‌کند. نه اینکه خدای‌نکرده آن مقالات یه جوری باشند ها... بلکه به این خاطر که چقدر من کودن هستم که چیزی از آنها نمی‌فهمم. تقریبا‌ همه‌ی این مقالات هم به قلم کسانی هستند که یا دکترند، یا عضو هیات علمی دانشگاه و اکثرا هردو. آخرین نمونه از این مقالات، که برهان قاطعی بر خرفتی این بنده‌ی کمترین بود را به همت دوستان، و از طریق لینک‌های ارسالی در آی طنز دیدم. این مقاله علاوه بر مزیت فوق، از مزیت چاپ شدگی در مجله‌ی وزین بخارا هم بهره‌مند است و متاسفانه در سایت این مجله، نام نویسنده‌ی آن آورده نشده و فقط نوشته شده: ( استاديار گروه زبان شناسي دانشگاه تربيت مدرس ) . شاید نام نویسنده از قلم افتاده باشد و شاید جناب دهباشی هم مثل ما برایشان "استادیار بودن" نویسنده جامع و مانع بوده و نیازی به ذکر نامشان ندیده‌اند. بعضی وقت‌ها اینطور می‌شود و حتی بالاتر، محتوای مطلب هم در مقابل موقعیت دانشگاهی نویسنده‌ی مقاله، کم‌رنگ می‌شود...به هر حال چون من بخیل نیستم، در جهت نشر معارف، دوباره این مقاله که حاوی نکات و تعریفات بسیار بدیع و عمیقی درباره‌ی طنز و کاملا عاری از زیاده‌گویی‌های تکراری و جملات تکراری در باب طنز مادرمرده است را عینا از وب‌سایت مجله‌ی بخارا نقل می‌کنم تا همگان استفاده‌ی مضاعف ببرند. ضمنا آن‌جاهایی که نفهمیده‌ام را بولد می‌کنم و توی پرانتز هم می‌نویسم که دقیقا چی را نفهمیده‌ام یا در ذهن بیمارم در هنگام خواندن آن چی گذشته، تا اگر شما فهمیدید بگویید تا من خنگ هم بفهمم.این شما و این آن تعريف طنز از ديدگاه زبان شناسيطنز در لغت‌ به‌ معنای‌ «طعنه‌ زدن‌» و «مسخره‌ كردن‌» است‌ و در ادبیات‌ به‌ نوعی‌ شیوه‌ بیان‌ انبساطی‌ و غیرجدی‌ اطلاق‌ می‌شود. (همه‌اش؟!) گسترش‌ این‌ نوع‌ شیوه‌ بیان‌، بخشی‌ از آثار ادبی‌ را به‌ خود اختصاص‌ داده‌ است‌. در ظاهرِ «طنز» خنده‌ و در باطن‌ آن‌ نوعی‌ تنبیه‌ خفیف‌ و آگاهی‌ نهفته‌ است‌. طنزپرداز با بزرگ‌نمایی‌ یك‌ عیب‌ یا نقیصه‌ قصد دارد صاحب‌ آن‌ عیب‌ را متوجه‌ نكته‌ای‌ كند. در واقع‌ یكی‌ از روش‌های‌ متوجه‌ كردن‌ دیگران‌ به‌ نكته‌هایی‌ كه‌ از آن‌ غافل‌ مانده‌اند، «طنز» است‌.طنزپرداز از چند جهت‌ بااستعداد است‌: در دیدن‌ نكته‌هایی‌ كه‌ دیگران‌ از آن‌ غافل‌ مانده‌اند، در خلق‌ معانی‌ تازه‌، در بیان‌ خنده‌دار یك‌ مفهوم‌ و ایجاد انبساط‌، در بازی‌ با كلمات‌ و آرایش‌ جدید دادن‌ به‌ آنها و برهم‌ زدن‌ تناسبها. مثلاً جمله‌ «او در این‌ موضوع‌ تولید اشكال‌ می‌كند.» را طنزپرداز تبدیل‌ به‌ «او در كار تولید است‌ و تولید او اِشكال‌ است‌.» می‌كند. (آه چه مثال علمی روشنگرانه‌ای!) به‌ این‌ ترتیب‌ طنزپرداز با نشاندار كردن‌ یك‌ بافت‌ بی‌نشان‌ و خارج‌ كردن‌ یك‌ عنصر از میان‌ یك‌ عبارت‌، مفهوم‌ جدیدی‌ به‌ عبارت‌ قبلی‌ می‌دهد كه‌ در آن‌ تناسب‌های‌ معمول‌ به‌ هم‌ خورده‌ و از بین‌ رفته‌ است‌. این‌ برهم‌ خوردن‌ تناسب‌ و نشانداری‌ موجب‌ خنده‌ می‌شود.«روزی‌ فردی‌ چشمش‌ به‌ یك‌ تلویزیون‌ افتاد كه‌ آنتن‌ دو شاخه‌ای‌ روی‌ آن‌ نصب‌ بود. گفت‌: از برنامه‌های‌ خودش‌ شاخ‌ درآورده‌.» این‌ جمله‌ و تفسیر از آنتن‌ دوشاخه‌ تلویزیون‌ فقط‌ كار یك‌ طنزپرداز است‌ كه‌ قدرت‌ خلق‌ روابط‌ جدید و معانی‌ تازه‌، در یك‌ بافت‌ جدید را داراست‌. در واقع‌ آنتن‌ كه‌ بخشی‌ از سخت‌افزار تلویزیون‌ به‌ شمار می‌رود و وظیفه‌ گیرندگی‌ امواج‌ را دارد، با برنامه‌های‌ آن‌ مرتبط‌ شده‌ است‌. این‌ موضوع‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ روابط‌ جانشینی‌ و هم‌نشینی‌ در یك‌ جمله‌ به‌ هم‌ می‌ریزد. این‌ برهم‌ زدن‌ روابط‌ دو هدف‌ را دنبال‌ می‌كند: ایجاد خنده‌ و انبساط‌ و بیان‌ یك‌ كنایه‌ یا موضوعی‌ جدی‌. مثلاً در این‌ طنز، منظور طنزپرداز علاوه‌ بر خنداندن‌، ذكر این‌ نكته‌ است‌ كه‌ برنامه‌های‌ تلویزیون‌ نامطلوب‌ و عجیب‌ است‌.در برنامه‌های‌ كمدی‌ معمولاً دیده‌ می‌شود كه‌ فردی‌ نادان‌ یا تقریباً ابله‌ از انجام‌ ابتدایی‌ترین‌ كارها قاصر است‌ یا اگر قرار باشد چیزی‌ را درست‌ كند، بیشتر آن‌ را خراب‌ می‌كند و دردسر می‌آفریند. چنین‌ فردی‌ در طی‌ انجام‌ برخی‌ كارها صحنه‌های‌ خنده‌دار تولید می‌كند كه‌ موجب‌ سرگرمی‌ بینندگان‌ می‌گردد. اگر موضوع‌ به‌ همین‌ جا ختم‌ شود، به‌ مرحله‌ طنز نرسیده‌ است‌،(مرحله‌ی طنز؟) بلكه‌ هدف‌ آن‌ تنها خنداندن‌ و سرگرم‌ كردن‌ بیننده‌ بوده‌ است‌. نمونه‌ آن‌ را می‌توان‌ در كمدی‌های‌ «لورل‌ و هاردی‌» مشاهده‌ كرد. اما وقتی‌ شخصیت‌های‌ مسخره‌ و كم‌خرد در موقعیت‌های‌ جدی‌ قرار می‌گیرند (مانند چارلی‌ چاپلین‌ در فیلم‌ دیكتاتور بزرگ‌ ) غیر از خنداندن‌ بیننده‌، نكته‌ كنایه‌آمیزی‌ را نیز بیان‌ می‌كنند. در واقع‌ «پیام‌» این‌ است‌ كه‌ مسئولیت‌های‌ بزرگی‌ همچون‌ رهبری‌ جامعه‌ آن‌ زمان‌ آلمان‌ به‌ فردی‌ عصبی‌مزاج‌ و تندخو مانند هیتلر داده‌ شده‌ كه‌ از داشتن‌ هر گونه‌ تدبیر و شرایط‌ لازم‌ رهبری‌ به‌ دور است‌. در اینجا می‌توان‌ گفت‌ كه‌ كمدی‌ به‌ مرحله‌ «طنز» رسیده‌ است(؟!)‌.یكی‌ از اهداف‌ مهم‌ (؟!) طنز، طرح‌ نكات‌ منفی‌ در قالب‌ مثبت‌ است‌. به‌ عبارت‌ دیگر می‌توان‌ گفت‌، طرح‌ موضوعات‌ جدی‌ در قالب‌ غیرجدی‌ است‌ (چه ربطی داشت؟). به‌ عنوان‌ نمونه‌ می‌توان‌ به‌ طنزی‌ از عبید زاكانی‌ اشاره‌ كرد: «شیطان‌ را پرسیدند كه‌ كدام‌ طایفه‌ را بیشتر دوست‌ داری‌. گفت‌: دلالان‌ را. گفتند: چرا؟ شیطان‌ گفت‌: از بهر آنكه‌ من‌ به‌ سخن‌ دروغ‌ از ایشان‌ خرسند بودم‌. ایشان‌ سوگند دروغ‌ نیز بدان‌ افزودند.»خلاقیت‌ طنزپرداز مانند خلاقیت‌ شاعر و نویسنده‌ است‌ اما در بُعد دیگری‌ از بهره‌گیری‌ از زبان‌ در جهت‌ برهم‌ زدن‌ تناسبها. مثلاً وقتی‌ طنزپردازی‌ دستور تهیه‌ كیك‌ را می‌دهد، چنین‌ بیان‌ می‌كند: «اول‌ تخم‌مرغ‌ را كتك‌ می‌زنیم‌، بعد با كمربند شكر را می‌زنیم‌ و بعد شیر و آرد را به‌ هم‌ می‌زنیم‌…» (چه طنز عظیمی!) در اینجا مفهوم‌ فعل‌ «زدن‌» با عبارت‌های‌ اسمی‌ آن‌ تناسب‌ ندارد. (كتك‌) زدن‌ مفعول‌ جاندار نیاز دارد، اما در مثال‌ بالا مفعول‌ بی‌جان‌ است‌. به‌ این‌ ترتیب‌ تناسب‌ مقوله‌ای‌ میان‌ مفعول‌ و فعل‌ از میان‌ رفته‌ است‌. (چه کشف زبان‌شناسانه‌ی عظیم‌تری!)كاربرد فراوان‌ از چند معنایی‌ و ایهام‌ یكی‌ دیگر از ویژگی‌های‌ طنز به‌ شمار می‌رود. منظور از ایهام‌، به‌ كار بردن‌ لفظی‌ با حداقل‌ دو معنی‌ است‌ كه‌ یكی‌ نزدیك‌ به‌ ذهن‌ و دیگری‌ دور از ذهن‌ باشد. در طنز خواننده‌ ابتدا معنی‌ نزدیك‌ را می‌بیند، سپس‌ با یك‌ اشاره‌ به‌ معنای‌ دور از ذهن‌ دست‌ می‌یابد. (چه نکات بدیعی!) این‌ موضوع‌ موجب‌ خنده‌ می‌شود. از این‌ رو طنزهای‌ كلامی‌ زبان‌ ـ خاص‌ هستند، زیرا چند معنایی‌ و ایهام‌ واژگانی‌ از زبانی‌ به‌ زبان‌ دیگر متفاوت‌ است‌ و موجب‌ از بین‌ رفتن‌ طنز می‌گردد. در صورتی‌ كه‌ طنزهای‌ غیركلامی‌ مقید به‌ زبان‌ نیستند و مرز ـ گذر به‌ شمار می‌روند.از سوی‌ دیگر تغییر در تكیه‌ واژه‌ و یا تغییر در برش‌ هجایی‌ آن‌ نیز از دیگر عوامل‌ به‌ وجود آمدن‌ طنزهای‌ زبانی‌ هستند. وقتی‌ كسی‌ به‌ دوستش‌ می‌گوید با «بالش‌» جمله‌ بساز و او می‌گوید «یه‌ روز رفتم‌ جنگل‌، یه‌ گنجشك‌ دیدم‌ با تفنگ‌ زدم‌ تو بالش‌» مشخص‌ است‌ كه‌ به‌ تكیه‌ واژه‌ توجهی‌ نكرده‌ است‌. در ادامه‌ دوستش‌ برای‌ توضیح‌ مطلب‌ می‌گوید: «اون‌ بالش‌ نه‌، اون‌ بالش‌» و این‌ بار جمله‌ «یه‌ روز رفتم‌ جنگل‌ یه‌ گنجشك‌ دیدم‌، این‌ دفعه‌ زدم‌ تو اون‌ بالش‌» را می‌شنود كه‌ مطمئناً باز هم‌ منظور او نبوده‌ است‌.شیوه‌ كاربرد طنز در جوامع‌ مختلف‌ با یكدیگر تفاوت‌ دارد. مثلاً در ایران‌ مردم‌ غالباً از طنزهای‌ كلامی‌ استفاده‌ می‌كنند تا طنزهای‌ غیركلامی‌. به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ كه‌ وقتی‌ خنده‌دارترین‌ برنامه‌های‌ طنز تلویزیونی‌ (منظور کمدی‌ست؟) ما ترجمه‌ و دوبله‌ می‌شوند جذابیت‌ خود را از دست‌ می‌دهند. حال‌ آنكه‌ اگر طنز بر شالوده‌های‌ زبان‌شناختی‌ محكمی‌ استوار باشد، (یعنی چی؟ چه طوری؟) حتی‌ با وجود ترجمه‌ شدن‌ در فرهنگی‌ دیگر زیبایی‌ خود را حفظ‌ می‌كند.دوران تكوين زبان شناسي اسلامي(زبان شناسان مسلمان در تاريخ زبان شناسي اسلامي)(صحابه پيامبر:) انقلاب زبان شناسي علويماجراي معروف مراوده امير مومنان با ابوالاسود دولي براي بنيانگذاري نحو عربي آن قدر كوچك انگاشته شده و به صورتي مقدس نقل شده است كه پس از گذشت 14 سده از آن، تاريخ نگاران غربي زبان شناسي آن را “افسانه” )legend( خوانده اند و برخي پژوهشگران عرب آن را برساخته شيعيان براي غلو درباره اميرالمومنين انگاشته اند، حال آنكه يك تحقيق تاريخي زبان شناسانه پيرامون نقلهاي موجود از اين واقعه نشان مي دهد كه دستاورد حضرت در زبان شناسي دستاوردي مستند به علم لدني مقام امامت نبوده تا به آن تقدس ببخشيم و تنها به عنوان يك شيعه از روي تيمن و تبرك به نقل آن بپردازيم. در مقابل، اين دستاورد يك زبان شناس سياستمدار بوده است كه به دنبال مطالعات انجام شده در زمينه تفسير و قرآئت قرآن توسط ديگر مفسران و قاريان صحابي تا آن زمان و بر اساس دركي واقع بينانه و آينده نگرانه از شرايط آن روز شهر بصره، دروازه ورود غيرعرب زبانان به مملكت اسلامي، صورت پذيرفته بود.مشكل اصلي در پرداختن به اين ماجرا آن است كه هيچ يك از منابع تاريخي معتبر، واقعه را به گونه اي جامع ننگاشته اند و تنها گوشه اي از نقلهاي هر يك قابل استناد است و بايست اين گوشه هاي برگرفته از هر نقلي را همچون قطعه هاي پراكنده يك پازل به درستي كنار هم قرار دهيم تا تصويري واقعي از آنچه اتفاق افتاده را به دست آوريم. آنچه در اينجا آورده ام نمايي كلي و گذرا از اين پازل است.در زمان خلافت حضرت امير بر مملكت اسلامي در كوفه و آن هنگام كه زياد بن ابيه حاكم بصره بود شخصي به نام ابوالاسود دولي در بصره سكونت داشت. ابوالاسود در خلال چند صحبتي كه با دخترش داشت متوجه بروز اشتباه در گفتار دخترش و بالطبع بصريان شد. وي به اين مسئله واقف بود كه اقدامي شخصي در اين زمينه نمي تواند به وضع نابسامان زبان عربي در بصره سامان بخشد، از اين رو به سراغ حاكم بصره رفت تا بتواند پشتوانه اي حكومتي براي سامان بخشيدن به اين امر فراهم كند (و شايد بصره را به پايگاهي تبديل كند كه اعاجم در بدو ورود به مملكت اسلامي عرب زبان، ساخت زبان عربي را به خوبي بياموزند و نه خود دچار “لحن”=] غلط ساختاري] در گفتار شوند و نه ديگر عرب زبانان را دچار لحن كنند)ابوالاسود به نزد زياد رفت و گفت: “خداوند امير را به سلامت دارد! امروزه مي بينم اعراب با غير عرب زبانان درآميخته اند و زبانشان تغيير پيدا كرده است. آيا به من اجازه مي دهيد علمي را برايشان بنيان گذارم تا گفتارشان را به آن راست دارند؟” زياد پاسخ داد: “نه!” (ابوالفرج اصفهاني، 1994، ج12، ص482) هنگامي كه ابوالاسود با اين پاسخ منفي صريح زياد مواجه شد به سراغ خليفه وقت و استادش امير مومنان رفت تا مسئله را با مافوق زياد در ميان بگذارد. حضرت با استقبال از اين پيشنهاد، گويي از او خواست تا به حضرت چندي مهلت دهد تا در اين باره و نيز چگونگي كار بينديشد. چندي بعد هنگامي كه ابوالاسود براي تعيين تكليف نهايي طرحش به نزد ايشان آمد، خودش اين ملاقات را اين گونه توصيف مي كند كه “به نزد اميرالمومنين علي بن ابي طالب وارد شدم و ديدم به شدت در فكر فرو رفته است، پرسيدم: به چه مي انديشي اي امير مومنان؟گفت: هنگامي كه (در ملاقات قبلي) وجود لحن در شهرتان (بصره) را شنيدم تصميم گرفتم در زمينه اصول و مباني زبان عربي ابتكاري به خرج دهم. من گفتم: اگر چنين كني ما را زنده كرده اي... پس او صحيفه اي را جلوي من گذاشت كه در آن نوشته بود: الكلام كله اسم و فعل و حرف فالاسم ما انبا عن المسمي و الفعل ما انبا عن حركه المسمي و الحرف ما انبا عن معني ليس باسم و لافعل. و سپس به من گفت: دنباله همين را بگير و هرچه به دست آوردي بر آن بيافزاي. من نيز در اين باره چيزهايي را گردآوردم و (براي تائيد كردن) بر حضرت عرضه نمودم.” (ابن الجوزي، 1992، ج6، ص97) نكته قابل توجه در اين ماجرا اين است كه پيش از آنكه ابوالاسود به وخامت وضع زبان عربي در بصره پي ببرد، زياد بن ابيه متوجه اين امر شده بود و يك بار ابوالاسود را به نزد خود فراخوانده از او خواسته بود كاري بكند ولي او نپذيرفت تا آنكه ديد كسي آيه اي را به غلط قرائت مي كند و اين غلط موجب تغيير معنا شده است.پس دوباره به زياد مراجعه مي كند تا طي تمهيداتي به اعراب گذاري قرآن اقدام كند. كار زياد و ابوالاسود به همين جا خاتمه يافت و ديديم هنگامي كه ابوالاسود گزارشي از فساد زبان گفتاري عربي به زياد ارائه كرد و خواستار انجام كاري ريشه اي براي اصلاح وضعيت موجود شد، او نپذيرفت. ولي حضرت امير نه تنها با انجام اين كار ريشه اي موافقت نمود بلكه چهارچوب نظري انجام آن را نيز خود، با تكيه بر دانش بالايش، ارائه نمود. چهارچوب نظريه دستورنويسي زبان عربي كه توسط امير مومنان در اختيار ابوالاسود دولي قرار گرفت، عبارت بود از تقسيم بندي معنا-بنياد، طبقه وكلمه )word class( در زبان عربي كه تا آن روز در دانش ناخودآگاه مفسران و قاريان وجود داشت ولي توسط امير مومنان به صورت خودآگاه مبناي توصيف ساختمان دستوري زبان عربي قرار گرفت و در تمام ادوار زبان شناسي عربي چهارچوب توصيفي دستورنگاري عربي قرار داده شد؛ بنابراين تعريف اين چهارچوب سه بخشي نقطه عطفي درتاريخ زبان شناسي مسلمانان به شمار مي آيد و با ملاحظه رفع انحصار مطالعات زبان شناختي قرآني و تسري آن به زبان عربي به معناي عام، بايد نام “انقلاب زبان شناسي علوي” را بر آن نهاد. در شماره بعدي وارد دوره سوم تكوين زبان شناسي اسلامي خواهيم شد و اين دوره را با معرفي ابوالاسود دولي و دستاوردهاي زبان شناختي وي آغاز خواهيم كرد.(از ابوالاسود تا خليل) شاگردان ابوالاسودپس از تدوين بن مايه هاي دستور زبان عربي توسط ابوالاسود دولي، مردمان به سوي او روانه شدند و او به تفصيل آنچه تاصيل كرده بود پرداخت و گروهي از ايشان به شاگردي خاص وي در اين علم نوظهور درآمدند. قفطي هشت نفر را به طور خاص معرفي مي كند:عطاء پسر ابوالاسود، يحيي بن يعمر، نصر بن عاصم، عنبسه بن معدان الفيل، ميمون الاقرن، عبدالرحمن بن هرمز، قتاده بن دعامه السدوسي و ابونوفل بن ابي عقرب (2004، ج2، ص382.)پس از وفات ابوالاسود فرزندش عطاء به همراه يحيي بن يعمر با يكديگر هم قسم شدند تا دستور زباني كه از او آموخته بودند را گسترش دهند، ابوابش را تعيين كنند و مقاييس آن را انتزاع نمايند. اين دو چنان گسترده به اين كار دست زدند كه برخي راويان بنيانگذاري نحو عربي را به آنها نسبت داده اند.درباره اين هشت تن اطلاعات مختصري در دسترس ماست كه در ادامه به معرفي كوتاه هفت نفر از ايشان - به غير از عطاء - مي پردازيم.1. يحيي بن يعمر العدوانيكنيه اين زبان شناس شيعي ابوسليمان است و نسب شناسان در نسب او اختلاف نظر دارند. اهل بصره او را به دليل آن كه علاوه بر دستور زبان به قرائت نيز مي پرداخت در زمره نحويان به شمار نمي آورند. پس از آن كه حجاج بن يوسف شهر واسط را بنا كرد، يحيي تنها كسي بود كه در حضور حجاج به ساخت آن اعتراض كرد و به همين دليل به خراسان تبعيد شد. قتيبه بن مسلم، والي خراسان، او را به سمت قضاوت منصوب كرد و بدين ترتيب يحيي در بيشتر شهرهاي خراسان آن روزگار مثل نيشابور، مرو و هرات قضاوت كرد. رواياتي نيز درباره قضاوتهاي او در منابع مختلف نقل شده است. ابن يعمر از روي عادت و بدون تكلف به عربي محض و فصيح سخن مي گفت. گفته اند ابن سيرين مصحفي منقوط داشت كه يحيي آن را نقط كرده بود. او سرانجام در دوران ولايت مروان بن محمد به سال 129 هجري قمري در خراسان درگذشت.2. نصر بن عاصم بن ابي سعيد الليثيدر حالي كه برخي راويان او را نخستين كسي مي دانند كه هم دستور زبان و هم قرائت را از ابوالاسود آموخت و از همين رو آغاز دستور زبان عربي را به وي نسبت مي دهند، گروهي ديگر او را در دستور زبان شاگرد يحيي بن يعمر و تنها در قراءت شاگرد ابوالاسود معرفي مي كنند. ابوعمرو بن العلاء و عبدالله بن ابي اسحاق الحضرمي دو شاگرد برجسته وي در نحو و قرائت به شمار مي آيند. او كه از نظر اعتقادي نخست پيرو خوارج بود بعدها از اين اعتقاد عدول كرد و دو بيت معروف در ذم خروج سرود. نصر تنها شاگرد ابوالاسود بود كه از او كتابي در زمينه دستور زبان عربي به جاي ماند. ابن عاصم در سال 89 يا 90 هجري قمري در بصره درگذشت.3. عنبسه بن معدان الفيلوي به طايفه بني ابي بكر بن كلاب منسوب است و به دليل رسيدن نسبش به مهره بن حيدان لقب المهري نيز دارد. اين زبان شناس اهل ميسان (سرزمين پهناوري بين بصره و واسط) برجسته ترين شاگرد ابوالاسود به شمار آمده و يكي از راويان اشعار جرير و فرزدق محسوب مي شود. داستان ملقب شدن او به الفيل اين است كه گفته اند زياد بن ابيه فيلهايي داشت كه روزي ده درهم خرجشان مي كرد. روزي مردي از ميسان به نام معدان به نزد او آمد و گفت اين فيلها را به من بدهيد تا در عوض روزانه ده درهم به شما بپردازم. زياد نيز چنين كرد و در نتيجه اين كار وضع مالي معدان چنان خوب شد كه توانست قصري براي خود بسازد. پس از آن معدان صاحب فرزندي به نام عنبسه شد و مردم او را الفيل لقب دادند.4. ميمون الاقرنتنها نكته اي كه درباره او گفته شده ذكر اين اختلاف است كه آيا او مستقيما شاگرد ابوالاسود بوده يا شاگرد عنبسه.5. عبدالرحمن بن هرمز بن ابي سعد المدنياين زبان شناس مكني به ابوداود نخستين كسي بود كه علم دستور زبان عربي را به شهر مدينه برد و اهل مدينه نحو را از او آموختند. ابن برهان نحوي نحويان نخستين را به سه گروه بصري، كوفي و مدني تقسيم كرده است. گفته شده كه مالك بن انس، نظريه پرداز مذهب فقهي مالكي و پيشواي فقهي مدنيان، سالها به نزد ابوداود مي رفت و از او دستور زبان عربي مي آموخت. عبدالرحمن در سال 117 هجري قمري در اسكندريه درگذشت و در همانجا به خاك سپرده شد.6. قتاده بن دعامه السدوسياو يك بصري عرب شناس بود كه گفته اند صحيح ترين مطالب عرب شناسي از او نقل شده است. ابوعمرو بن العلاء از جمله شاگردان اوست.7. ابونوفل بن ابي عقربنام او معاويه بن عمرو الديلي و يكي ديگر از استادان ابوعمرو بن العلاء است و در زمره آخرين شاگردان ابوالاسود به شمار مي آيد.در شماره آينده به معرفي نسل سوم زبان شناسان دوره سوم خواهيم پرداخت؛ زبان شناساني كه در واقع شاگردان شاگردان ابوالاسود به شمار مي آيند و علم دستور زبان را با يك واسطه از ابوالاسود به ارث برده اند.دوره سوم (از ابوالاسود تا خليل:) اوج گيري بصريان و ظهور كوفيانپايان اين دوره شاهد نهادينه شدن و استقرار مكتب زبان شناختي بصره و آغاز شكل گيري مكتب زبانشناختي كوفه است. در ميان بصريان، ابوالخطاب الاخفش و يونس بن حبيب آخرين زبانشناسان بزرگ پيش از خليل بن احمد به شمار مي آيند و در پي ديگر زبانشناسان اين دوره بايد از آنان نام برده شود. در كنار اينها به شبيل بن عزره الضبعي، عاصم القاري و عمر الراويه نيز در برخي از منابع اشاره شده است كه گرچه جايگاه چنداني به عنوان يك زبانشناس يا حتي شخصيت علمي در اين دوره نداشته اند، بايد براي پرهيز از استدراك بعدي به معرفي كوتاه آنها نيز بپردازيم.نخستين جرقه هاي پيدايش گرايش خاصي در مطالعات زبانشناختي در جغرافياي فكري و فيزيكي كوفه در واپسين دهه هاي دوره سوم، ظهور بزرگاني همچون ابوجعفر الرواسي و المفضل الضبي و خرده شخصيتهايي مثل محمد بن محيصن، حمزه بن حبيب الزيات، خالد بن كلثوم، حماد الراويه و ابوالبلاد بود كه موجب استقرار مكتب زبانشناسي رقيب در كوفه در دوره چهارم شد.بدين ترتيب در اين شماره پنج زبان شناس بصري و هفت زبانشناس كوفي و در مجموع دوازده زبان شناس را معرفي خواهيم كرد.1. ابوالخطاب الاخفش الاكبرعبدالحميد بن عبدالمجيد يكي از سه اخفش مشهور و ششمين اخفش از يازده اخفشي است كه در طبقات زبانشناسان از آنها نام برده شده است. او يكي از پيشوايان زبانشناسي بود كه به ميان اعراب رفت و از آنان آموخت و علاوه بر اين شاگردي ابوعمرو بن العلاء و هم نسلان وي را كرد. سيبويه، كسايي، يونس بن حبيب و ابوعبيده معمر بن المثني از جمله شاگردان او هستند. تفسير بيت به بيت شعر ابتكار و دستاورد اوست؛ زيرا پيش از او تفسير هر قصيده را پس از اتمام آن ارائه مي نمودند. تاريخ وفات وي معلوم نيست.2. يونس بن حبيب بن عبدالرحمن الضبياو شاگرد ابوعمرو بن العلاو حماد بن سلمه و ابوالخطاب الاخفش بود و علاوه بر تلمذ اين دو زبانشناس بزرگ به فراگيري ميداني ساخت زبان عربي از اهل زبان نيز همت گمارد و شاگرداني همچون ابوعبيده معمر بن المثني، كسايي و فراء را تربيت كرد. يونس داراي حلقه درس شاخصي در بصره بود كه اهل علم، ادب آموزان، اعراب فصيح و باديه نشينان در آن حضور مي يافتند. وي داراي قياسها و نظريات منحصر به فردي در نحو بود. يونس تا پايان عمر ازدواج نكرد و در سن 88 سالگي به سال 182 هجري قمري درگذشت.3. شبيل بن عزره الضبعياو در شاخه اي از زبانشناسي با عنوان “غريب” متبحر بود. آنچه درباره شبيل گفته اند اين است كه وي پس از هفتاد سال اعتقاد به تشيع به خوارج معتقد شد و چنان در اعتقاد به خروج راسخ شد كه برائت از تشيع را با افتخار اعلام مي كرد. ابن عزره تا زمان مرگش در بصره ماند.4. عاصم بن ابي النجود القارياو يكي از قراء سبعه است كه چندان در دستور شاخص نبوده و به همين دليل در اين زمينه نه چيزي از او نقل شده و نه چيزي به جاي مانده است.5. ابوحفص عمر الراويهاو هيچ چيز تاليف نكرد و هيچ شاگرد مشهوري هم نداشت. روايتي از وي نقل شده كه مبين تسلط وي بر واژه شناسي است.6. ابوجعفر الرواسينام او محمد بن ابي ساره و نخستين كوفي بود كه كتابي به نام “الفيصل” در زمينه نحو تاليف نمود. مبرد مي گويد كه الرواسي در بصره شناخته شده نبود و روزي به بصره آمد تا كتابش را بر بصريان عرضه كند ولي بصريان به آن اعتنا ننمودند و او نيز هنگامي كه بحثهاي زبانشناختي آنها را شنيد جرات اظهار كتابش در بصره را نكرد. او شاگرد ابوعمرو بن العلاء بود و كسايي و فراء هر دو شاگرد او بودند.7. المفضل بن محمد بن يعلي الضبياو در زمينه شعرشناسي تخصص داشت و در زمينه واژه شناسي و دستور زبان جزو برجسته ترين كوفيان محسوب نمي شد. عاصم بن ابي النجود از جمله استادان و كسايي و فراء از جمله شاگردان او هستند. اثر مشهور او مجموعه شعر “المفضليات” است كه حاوي حدود 128 قصيده است. تاريخ وفاتش سال 168 يا 171 هجري قمري گفته شده است.8 . خالد بن كلثوماو واژه شناس، دستوري، روايت شناس و نسب شناسي بود كه در زمينه دستور زبان از المفضل بهتر بود. كتاب “اشعار القبائل” از جمله تصانيف اوست.9. محمد بن محيصناو اهل مكه بود و اهل كوفه چنان او را بزرگ مي دارند كه بخش زيادي از علم و قرائتشان را از او مي دانند. او در سال 123 هجري قمري درگذشت.10. حمزه بن حبيب الزياتكنيه اش اباعماره و در كار تجارت زيتون بين كوفه و حلوان بود. كوفيان او را بسيار بزرگ مي شمارند ولي چيزي در زمينه زبانشناسي از او نقل نشده و بصريان هيچ ارزشي برايش قايل نيستند. در همين رابطه گفته شده كه او حتي ساكن و متحرك را از هم تشخيص نمي داد. حمزه به سال 156 هجري قمري در حلوان درگذشت.11. حماد بن هرمز الراويهاين فرد ديلمي همان نقشي را در زمينه اشعار جاهلي داشت كه ابوهريره معروف در زمينه حديث نبوي. بسياري از اشعار امروء القيس از او نقل شده است ولي هيچ كس وي را ثقه نمي داند. او در سال 155 هجري قمري درگذشت.12. ابوالبلادوي معاصر جرير و فرزدق و از جمله داناترين و روايت شناس ترين كوفيان بود. گفته اند كه نابينا نيز بود.منشا نام ایام هفته در زبان انگلیسی

در گذشته دور، مردم عقیده داشتند که زمین مسطح است و در مرکز کهکشان قرار دارد. باور بر این بود که هفت عضو منظومه شمسی تا ابد بدور ما می گردند. برخی مردم مدیترانه اعتقاد داشتند که هر ساعتی از روز تحت فرمانروایی هر یک از ماه، خورشید و یکی از پنج سیاره که بعد از آن شناخته شده اند، می باشد. که هرکدام را یک خدا می دانستند. برترتیب حکمفرمائی بر ساعتها عکس ترتیب فاصله که اجرام منظومه شمسی از زمین از دیدگاه آنها بود. در همین زمان، مصریها فکر می کردند دورترین سیاره زحل است، که در پائین شکل نشان داده شده، و گمان می کردند که ترتیب نزدیکترین عضوها (مخالف عقربه های ساعت پس از زحل)، مشتری، مریخ، خورشید، زهره، عطارد و نزدیکترین آنها، ماه می باشند. بنابراین آنها فکر می کردند اولین ساعت توسط زحل اداره می شود، دومین ساعت توسط مشتری و به همین ترتیب. مصریان همچنین باور داشتند که بعد از هر هفت ساعت ترتیب حکمرانی این اجرام تکرار شده بنابراین مجدداً با زحل آغاز می شود. به عقیده آن مصریان باستان، سیاره ای که بر اولین ساعت هر روز حکمرانی می کند، فرمانروای تمام دوره 24 ساعته آن روز نیز می باشد و نامش را به آن روز می دهد. اولین (و همچنین هشتمین، پانزدهمین و بیست و دومین) ساعتهای روز اول، مختص زحل می باشند، ساعت بیست و سوم به مشتری، و بیست وچهارمین ساعت به مریح و اولین ساعت روز بعد به خورشید. بنابراین، آنها اعتقاد داشتند که اولین روز توسط زحل اداره شده و نامش را از آن می گیرد (Saturday) و حاکم دومین روز خورشید بوده و نامش را از آن می گرفته و جالب است بدانید این اجرام منظومه شمسی، و با همین ترتیب، در دوران باستان توسط هندیان، تبتیها و برمه ای ها برای نام گذاری روزها استفاده می شده. این موضوع برای نام روزهای هفته ژاپنیها نیز صادق است، اما رد پای آن فقط به هزار سال پیش می رسد. سربازان رومی مقیم در مصر به هفته هفت روزه کافران خو گرفتند و آن را به سرزمین اصلی خود معرفی برای جایگزینی با هفته هشت روزه خود معرفی کردند. اکتاویان (سزار آگوستوین) و حاکمان رومی پس از او، این رسم را مجاز دانستند ولی تا زمان امپراطور کنستانتین در سال 321 بعد از میلاد بطور رسمی مورد استفاده قرار نگرفت. نام های انگلیسی ایام هفته، از نام های انگلوساکسون همان هفت اجرام آسمانی که مورد احترام مردم باستان بود گرفته شده نام ها انگلیسی و انگلوساکسون ایام هفته را در جدول زیر مقایسه کنید. سایر شباهت ها بین نام روزها و سیارات در کشورهای مختلف نیز در جدول زیر قابل مشاهده می باشد. نام روز به زبانخورشیدماهمریخعطاردمشتریونوسزحلانگلیسیsundaymondaytuesdaywednesdayTuursdayfridaysaturdayآنگلوساکسونSunnan daegMonan daegTiwes daegWodens daegThurs daegFrige daegSaternآلمانیSonntagMontagDienstagMittwochDonnerstagFreitagSamstagهلندیZondagManndaagdinsdagWoensdagdonderdagVerijdagzaterdagفرانسویdimanchelundimardimercredijeudivendredisamediلاتینDies solisdies LunaeDies martisDies mercuriiDies jovisDies venerisDies saturniهندوRavi-varsom-varMangal-varBudh-varVerihaspat_varSukra-varSani-varهندی اسلامیEtwarPeer or somwarmungulBoodhjumeratjumasunneecherبرمه ایTanag-ganveTanang-laAng-garBudhha-huKyasa-padeSok-kyaCha-na‏TliosSinNergal?NeboBel MardukBelitNinurtaسیاره ژاپنیTaiyouTsukiKaseiSuiseiMokuseiKinseiDouseiژاپنیNichi YoubiGetsu youbiKa youbiSui youbiMoku youbikin youbiDou youbiادامه دارد.... /س





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 4455]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن