واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: ایرج مثلاً دست بزن ندارد، چون نمیخواهد دیگران زنش را سیاه و كبود ببینند اما میتواند به او توهین كند چون تحقیر، جا نمیاندازد، تحقیر كبودی ندارد... حمید نعمتالله كه با فیلم «بوتیك» نشان داد كارگردانی خوشقریحه است در دومین ساختهاش مسیری متفاوت را طی كرده است. «بیپولی» برخلاف فیلم تلخ بوتیك اثری است كمدی كه چنانكه از نامش برمیآید، معضل بیپولی را در طبقه متوسط با لحنی طنزآمیز بررسی كرده است. نعمتالله به بهانه پرداختن به زندگی زوجی جوان، مضامین دیگری چون ارتباط آدمها، اخلاق، شرایط اجتماعی و... را نیز در بوته نقد میگذارد. بیپولی تلاشی است متفاوت كه ارتباطی با آنچه اینروزها بهعنوان كمدی بر پرده میرود ندارد. نعمتالله 6سال پس از بوتیك، این بار در ژانری دیگر به واكاوی مسائل جامعه میپردازد. خودش میگوید كوشیده فیلمی بسازد كه تماشاگر خوشسلیقه را سر ذوق بیاورد. سؤالی كه ابتدا میخواهم بپرسم، احیانا سؤالی است كه بارها از شما در مصاحبههایی كه برای «بیپولی» داشتهاید شده است...همین كه چرا از یك فیلم تلخ، سراغ كمدی رفتهاید یا اینكه چرا بین این دو فیلم فاصله افتاد... اولیدر بوتیك هم طنز بود... كجای بوتیك طنز داشت؟جاهایی از فیلم طنز داشت... میشود دقیقاً بگویید كجای بوتیك؟بریم سر همان بیپولی... دردسر شد. خب بگویید كجایش طنز داشت... سر «بیپولی» هم میرویم.یك جاهایی طنز داشت... قبل از بوتیك هم كار طنز نوشتهام... در این فاصله هم چند تلهفیلم كمدی ساختهام. منظور اینكه نوشتن و ساختن كمدی برای من خیلی هم بعید نبود. پس درواقع تلخی مفرط فیلم بوتیك باید عجیب باشد و برایم محل سؤال شود؟نه. نه جدیت و تلخی بوتیك و نه فضای پرشوخی بیپولی دور از من نیست؛ اغلب ما همینطوریم... اینقدر خطكشیشده و تكلیفروشن در این احوالات نیستیم... بعضی از ما حتی در طول روز یك خط در میان شنگول و شیدا و افسردهایم چه برسد به فاصله ساخت دو فیلم؛ آنهم با فاصله چندساله. یعنی شما هم مبتلا به حالت دوقطبی هستید؟همه ما كم وبیش همینطوریم. در خود بیپولی هم به طور مشخصی این حال در نوسان است؛ شیدایی، افسردگی، خنده، گریه، شادی، اندوه و تعهد. منظورتان از تعهد چیست؟پیداست كه این فیلمساز- خودم را میگویم- یكدست و یكپارچه خود را به سرخوشی نسپرده. تاوان پلان انتهای فیلم را دادهام و قطعات موسیقی كه مقابل ضرب خنده را سد میكند و بقیه سرعتگیریهای فیلم... حالت بخند و حالت نخند... شما اصولاً آدم غمگینی هستید یا شاد؟شما چه فكر میكنید؟ گمان كنم بیشتر بیحوصله باشید... حوصله داشته باشید، آدم شادی هستید... آدمهایی هستند كه باحوصلهاند و حوصلهشان را خرج غم و غصه و خشم میكنند...جالب بود. شما عقیده دارید اگر آدم بیپول شد همه باید بدانند؟طبعاً لزومی ندارد؛ لزومی ندارد كه مشكل یا نقصانی را حتماً با دیگران درمیان بگذاریم اما اگر این راز یا چه میدانم «چیز نهانی» روح و روان شما را بیازارد با گفتناش از این آزار خلاصی خواهید یافت... اگرچه عواقبی خواهد داشت كه آن بحث دیگری است. بعداز پایان فیلم كه ایرج رسوا شده، به نظر شما برخورد او با آن عواقب چه خواهد بود؟ این موضوع این فیلم نیست؛ همانطور كه گفتم بحث دیگری است و فیلم دیگری میطلبد. حالا درباره بازیهای فیلم صحبت كنیم؛ بهنظرم لیلا حاتمی بهترین بازی فیلم را دارد. پیداست كه به هر ترتیب چه ناشی از درك خودش چه حاصل راهنمایی شما باشد حال هر صحنه و هر لحظه «شكوه» را خوب درك كرده؛ سهم كارگردان و سهم بازیگر چقدر است؟ این را برای تعیین اندازه تحسینی كه باید شامل بازیگر یا كارگردان شود نمیپرسم، میخواهم به صورت مجزا تكلیف كارگردان و علیالخصوص وظیفه بازیگر را بدانم.اگر بازی بدی در هر فیلمی به معنی غلط، بیجا، ناشیانه دیدید بدانید كارگردان حتی بیش از بازیگر مقصر است. اما اگر برعكس بازیهای درخشان و روان و بكر و تأثیرگذار در فیلم دیدید بدانید نقش خود بازیگر برای رسیدن به این سطح بیش از كارگردان بوده است.كارگردان میتواند لحظات بد بازی یك بازیگر را اصلاح كند و یا پیشنهادهایی به او بدهد اما نمیتواند در ایجاد این لحظات خلاقانه بازیگر تأثیری بیش از خود بازیگر داشته باشد. با این توصیف بازیهای فیلم بیپولی را ارزیابی كنید. بهنظرم لحظهای غلط و نابجا و فالش در بازی بازیگران به نقش و كنترل من مربوط میشود اما اگر بازیگران درسطوح مختلف اوج گرفتهاند یا نگرفتهاند مربوط به خودشان است. سؤالها را پراكنده به یاد میآورم، پس پراكنده میپرسم؛ شما به سینما علاقه دارید؟این سؤال مهمی است كه شاغلین در سینما باید نوبت به نوبت از خودشان بپرسند و به چند و چون آن فكر كنند... بله! من به سینما علاقه دارم. فكر میكنم اگر تعریف از خود نباشد این علاقه علاقهای اصیل است. البته حالا خیلی محاسبه و نتیجه آماری ندارم كه ببینم اصلاً علاقهمند اصیل سینما ارزشی محسوب میشود یا نه! اما به گمان من علاقهمند اصیلبودن یك ارزش است.علاقه اصیل به علم یا هنر بهترین شكل و فایدهزاترین و عالیترین حالت علاقه به چیزهای خوب موجود در دنیاست. ببینید! مثلاً وقتی یك پزشك یا یك محقق علوم تجربی و پایه را میبینیم كه شیفتهوار و با ذهنی پاكیزه و مشتاق با وجود پیری هنوز علم دلخواهش را تعقیب میكند چطور بهاصطلاح دلمان ضعف میرود و دلباخته پیرمردی میشویم كه با اصالت، به علمش مثلاً برق یا مكانیك یا اصلاً تحقیق ادبی عشق میورزد... سینما هم میتواند آدم اینگونه داشته باشد. من هنوز به سینما علاقهمندم نه به شكل شیفتهوار و نوستالژیك بلكه این هنر، هنگام نوشتن یا ساخت مرا اشباع میكند. به سینما علاقه دارم... البته به قد خودش... چرا علاقهتان به سینما را محدود به «قد خودش»كردید... آیا این هنر همقدی با آن رشتههای دیگر كه گفتید ندارد؟ شاید نباید این جمله را میگفتم... این را به حساب كاستی علاقه من به سینما بگذارید. شأن سینما میتواند همطراز آن علوم و آن دیگر رشتهها باشد، اما قد سینما برای من به اندازه تصور من از قد سینماست... من هنوز سینما را تمامقد ندیدهام... شاید شعر برای من قدبلندتر از سینما باشد. این صنعتبودن سینما به هر حال كمی دردسرساز است... البته برد و برندگی خوبی دارد، اما از آن طرف باختناش هم سنگینتر از بازندگی در شعر است... با اینهمه من هنوز مشتاق سینما هستم. كدام سینماگر را دوست دارید؟خیلیها را... از قدیم تا حالا خیلیها را... دنبال تكچهرهبازی و غشوضعف برای پرترهها نیستم... هر كه به من چیزی بیاموزد یا مرا متأثر كند و بر من تأثیر بگذارد را دوست دارم. بیپولی را شبیه به كدام مدل از سینما میبینید، كدام سینماگر؟فلینی، تروفو؛ اگر بنا باشد روزی دنبال معلمین خودم بگردم فكر میكنم این دو را پیدا كنم. سركار سختگیر هستید؟زحمتكشیدن برای فیلم را دوست دارم! زحمت بیخود نه! اتفاقاً خیلیها میگویند من آدم تنبلی هستم... این چیزی است كه آنها میگویند اما موقع كارگردانی پرتحرك هستم. كارهایی كه باید برای فیلم انجام دهم چه ریز و چه درشت انجام میدهم. منظورم تندخویی بود.با كسی دعوا ندارم؛ كاری را كه باید انجام دهم انجام میدهم. داد نمیزنم، چون احتیاجی به فریاد نیست. هر كه فریاد میزند میخواهد مرعوب كند؟ چه احتیاجی است كه كسی را مرعوب كنم؟ آدم ترسیده دیگر كارآمد نیست. آدمها حقوق میگیرند كه كارآمد باشند. فریادكشیدن آدم را از فایدهزایی میاندازد. ما در حال كمككردن و كمكرساندن به هم هستیم... دشمنی شبكههای اجتماعی را متلاشی میكند و مخل فضاهای گروهی است. آدمها با تندخویی تنها و یا بیكیفیت میشوند... تندخویی سطح انسان را پایین میآورد. محبت اصیل از جنس عقل است. از عقل، محاسبه و ارادت و سعی به انس میرسد... آدمها به هم احتیاج دارند... ایرج با شكوه تندخویی میكند؛ چرا؟شكوه برای ایرج ارزشی در حد یكی از اثاثیه و دكورش را دارد. ایرج مثلاً دست بزن ندارد، چون نمیخواهد دیگران زنش را سیاه و كبود ببینند اما میتواند به او توهین كند چون تحقیر، جا نمیاندازد، تحقیر كبودی ندارد؛ دل را كبود میكند كه دل هم ظاهراً قابلرویت نیست. ایرج وقتی به شكوه توهین میكند اصلاً فكر نمیكند كه در حال انجام فعل «صدمه» است. او فكر میكند: «خب حرف باد هواست! فحش و ناسزا و تحقیر هم باد هواست» برای این توهین میكند چون اصلاً از او نمیترسد. خیلیها هستند كه وسیله فعالشدن اخلاق در آنها فقط محاسبات مادی و ترس است؛ یعنی اگر از كسی بترسند و بیم ازدست دادن منفعت از سوی او را داشته باشند، ملاحظه میكنند و ادب بهخرج میدهند اما تا میفهمند كه طرف نفعی نمیرساند یا تهدیدی برای او ندارد «دندهخلاص» عمل میكنند و هرچه عشقشان بكشد به او میگویند. معیارها و قیود ذهنی ایرج هم همینگونه است. شكوه چرا با ایرج تندخویی میكند؟شكوه هم به نوعی همینطور است. او هم دیگر روی ایرج حساب نمیكند؛ ضمن اینكه از او عصبانی هم هست؛ ضمن اینكه كركوپر ایرج هم ریخته است. خیلی از زنها وقتی شوهر بداخلاق و تندخویشان اولین سكته را میزند دیگر بر او كه تا حالا زور میگفت غالب میشوند. یعنی شما حق را به شكوه نمیدهید؟اوضاع را نشان میدهم؛ اگر كسی دوست دارد حق را به شكوه بدهد و مردستیزی كند و مردها اگر دوست دارند حق را به خودشان بدهند... من اوضاع را نشان میدهم... نمایش محض فایدهای هم دارد؟بله! فایده دارد! تردید نكنید... فقط باید راستگو و منصف و بیغرض بود... در روانكاوی و روانپزشكی برخی مراجعهكنندگان هستند كه وقتی اوضاعشان برایشان تشریح میشود حالشان درجا خوب میشود؛ نه شوك لازم دارند نه دارو و نه جلسات پیدرپی روانكاوی و نه بستریشدن و نه حمایت و جانبداری... حال و روزشان كه برایشان تشریح و تجزیه میشود، اشكی میریزند و خندهای میكنند و از مرض خلاص میشوند؛ مثل همین بحثهای نمایشدرمانی و سایكودرام كه مبحثی قدیمی و كلاسیك است. اما افسوس كه انگار روزگار از آدمی توقع قضاوت و محكومكردن و اجرای حكم دارد. آیا بیپولی را برحسب شرایط موجود ساختید؟ منظورم این است آیا طرحی بود كه نسبت به ساختش علاقهمند باشید یا شرایط طوری بود كه تصمیم گرفتید بیپولی را بسازید؟البته اگر برای ساخت فیلمی مشتاق نباشم آن را نخواهم ساخت. فیلمنساختن خیلی راحتتر از ساخت فیلمی است كه به آن اعتقادی ندارید. اما به هر حال شرایط هم مؤثر است. اگر شرایط فراهم نباشد كه اصلاً نمیشود فیلم ساخت. اگر فیلمی بسازیم كه نیمهكاره بماند یا هرگز اكران نشود یعنی محاسبه غلطی درباره نتیجه كار داشتهایم. نتیجه كار چیزی بود كه محاسبه میكردید؟بله. اگر نه دقیقاً اما نزدیك به نتیجهای است كه فكر میكردم. آن محاسبات و نتیجه را چطور توصیف میكنید؟فیلمی باحال، از اوج و فرود و زندگی آدمی كه دچار بیپولی میشود. فیلمی برای تماشاگران زیاد و خنداندن مخاطبان خوشسلیقه؛ طعم تازهای برای تماشاگر از تركیب شیرینی و تلخی و شخصیتهای تازه در سینما و حتی ادبیات ایران؛ فیلمی اصیل و اوریجینال كه نه از سنتهای فیلمهای ایرانی و نه از فیلمهای قدیمی و جدید خارجی چیزی را وام نگرفته؛ تجربه و تأثیری اخلاقی كه تماشاگر را تحتتأثیر قرار دهد. و به همه این نتایج رسیدید؟نه. كمی آرامش و امكانات بیشتر احتیاج داشتم تا كامل باشد اما همانطور كه گفتم نزدیك به همان چیزی است كه در نظر داشتم. چرا آرامش نداشتید؟داشتم اما فقط و فقط فیلمسازان معدودی كه از رانتهای دولتی اساسی بهرهمند هستند احساس كامل تجهیزبودن و آرامش را خواهند داشت یا شاید فیلمسازانی كه با سرمایههای خارجی فیلم میسازند. بخش خصوصی و فیلمسازی در كف این بازار راهورسم خودش را دارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 344]