واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: جزء معدود كارهای طنزی است كه به هیچ عنوان بدآموزی ندارد در حالیكه دستاویز خیلی از كارهای طنز اتفاقا سراسر از حركات و حرفهایی است كه اثر منفی دارد مثلا در سینما فلان فیلم طنز كه... همیشه وقتی یك كار كارگردان یا بازیگری سروصدای زیادی به پا میكند و با اقبال عمومی مواجه میشود، انگار راه دیگری وجود ندارد تا از قیاس در امان بماند و تا ابد محكوم به مقایسه میشود.مثل مهدی مظلومی كه با ساخت طنز «بدون شرح» خود را در جمع اینگونه افراد قرار داد. بدون شرح راوی سوژه جدیدی كه همگان را برای دیدنش مشتاق میكرد مثل یك برچسب به مظلومی چسبید تا دیدن خودش و كارهایش برای همه یادآور همان باشد و هیچیك از كارهای دیگرش مثل «كمربندها را ببندیم»، «زندگی به شرط خنده» یا همین كار آخرش «لطفا دور نزنید» را نتوان جایگزین آن كارها كرد؛ حتی اگر خودش یك ساعت تمام بنشیند و از تفاوت ساختاری و شرایط و فضای آنها بگوید. آقای مظلومی! اصولا در كارهای طنز به دلیل اینكه بیشتر اتفاقاتش در لحظه میافتد، قصه حول همین اتفاقات و روابط آدمهای داستان است. در كل، این آثار به دلیل ویژگیهای روایی و اجرایی پخش هر شبی دارند. به نظرتان پخش هفتگی به این كار ضربه نزد؟اصولا كارهای طنز نباید هفتگی پخش شود، به خاطر اینكه یكسری عناصر كه باعث تعلیق برای دنبالكردن قصه تا هفته بعد میشود را ندارد. اما اینكه چرا این كار به پخش هفتگی رسید به سیاستهای تلویزیون مربوط میشود. قبل از تولید از نوع پخش خبر داشتید یا بعد از آن، این نوع پخش انتخاب شد؟معمولا به سریالها، فصلی نگاه میشود؛ یا باید یك فصل را پوشش بدهد یا 2 فصل. سریالهایی كه 13، 15 یا26قسمتی باشند هفتگی پخش میشوند و سریالهایی كه تعداد قسمتهایشان بالاست مثل 50یا90قسمتیها هر شب. با این حساب نباید شكل روایی و فرمتشان با هم یكی باشد.صددرصد شما در مورد لطفا دور نزنیم این حس را داشتید؟! بله. به نظر میآمد هم از نظر ریتم، هم جنس بازیها و هم از نظر قصه و البته نوع روایت شباهت زیادی به كارهای روتین دارد.خیلی عجیب است! چون كارهای طنز هر شبی را با چند تا دوربین ضبط میكردیم و اتفاق در یك لحظه میافتاد و ثبت میشد بنابراین جنس بازیها نوع خاصی است. در این نوع كارها آدمها بیشتر زندگی میكنند ولی در كارهایی مثل لطفا دور نزنیم كه به دلیل حضور تنها یك دوربین براساس دكوپاژ و تحقیق جلو میرفت به ناچار جنس بازیها میبایست تفاوت كند. پس شاید به خاطر بازیگرانش بوده كه این تفاوت دیده نشد؟غیر از محمدرضا هدایتی كه او هم جنس بازیاش در این كار بسیار فرق میكرد، بازیگران این كار، كجا كار روتین انجام دادهاند؟ منظور شما از كارهای روتین، كارهای هرشبی است نه مناسبتی! خیلی از كارهایی كه در ایام خاص مثل عید و ماه رمضان پخش میشوند، ویژگی كارهای هرشبی را ندارند. به همین دلیل هم هست كه نتیجه خوبی ندارند و معمولا كارهایی در این نوع پخش موفق هستند كه به كارهای هرشبی نزدیك باشند یا همان ویژگیها را دارا باشند.متوجه منظورتان نمیشوم كه از چه ویژگیای حرف میزنید! چه نزدیكیای باید وجود داشته باشد؟ كارهایی كه هر شب پخش میشوند چه مناسبتی باشند چه نه معمولا به دلیل اتفاقات زیاد، ریتم تندی دارند و به همین دلیل كارهایی كه این ویژگی را دارند معمولا در پخش هفتگی موفق نمیشوند چون بیننده تا هفته بعد فراموش میكند چه اتفاقی افتاده.اما سعی ما این بود كه این كار به لحاظ ساختار اجرایی، شبیه كارهای هرشبی نباشد و فكر میكنم این هم اتفاق افتاده. یكی از مشخصترین تفاوتهایش وابستگی كامل به متن و فیلمنامه است؛ در حالی كه شما در كارهای روتین، خیلی بداهه میبینید. یعنی اصلا بداهه وجود نداشت؟به هیچ عنوان بداهه نداشتیم و بازیگر و تمام میزانسنها و حركات، وابسته به متن بود. قبول دارید كه «لطفا دور نزنید» نسبت به كارهای دیگر خودتان آنطور كه باید دیده نشد؟طبق نظرسنجیها این سریال به عنوان پربینندهترین سریال شبكه 5 انتخاب شد اما اینكه آن را با كارهای قبلیام مقایسه كنم به نظرم كاری منطقی نیست چون نمیتوان مخاطب شبكه5 را با مخاطب شبكه سراسری مقایسه كرد. اما زندگی به شرط خنده هم از همین شبكه پخش شد! در كل به نظر من هرچه به عقب برمیگردیم كارهایتان چه از نظر جذابیت و چه جذب مخاطب قویتر بوده.به نظرم نمیشود كارهای من را با هم مقایسه كرد؛ به این دلیل كه هر كدام در شرایط و فضای متفاوتی هستند. ولی میشود یك روند كاری برایتان درنظر گرفت.فكر میكنم این روند خیلی پختهتر شده. لطفا دور نزنید بسیاربسیار كار پختهای است. پس خودتان بیشتر قبولش دارید؟صددرصد. میتوانم بگویم نوع میزانسنهایی كه در این كار وجود دارد با كارهای دیگرم قابل مقایسه نیست. شاید به خاطر فرصتی است كه بیشتر از كارهای دیگر در اختیارتان بود؟به همین دلیل با بدون شرح یا كمربندها را ببندیم قابل مقایسه نیست. بدون شرح در یك فضای سیاسی اجتماعی خاص با استفاده از یكسری نیروی تازهنفس و چهرههای غیرشناختهشده یك اتفاق بود؛ جریان نویی بود؛ در اوج «زیر آسمان شهر» كه دیگر ته كارهای خانگی و خالهبازی و این چیزها درآمده بود شما را وارد یك بستر اجتماعی میكرد، آدمها را از خانه میكشید بیرون و...؛ یك اتفاق كه شاید هر 10سال بیفتد. خب همین انتخاب موضوع به نظرم مهمترین مسئله است. شما در آن مقطع، این هوش را به خرج دادید كه چنین سوژهای جواب میدهد، پس امروز هم میشود یك سوژه نو انتخاب كرد.بله. ولی شما یك نكته را در نظر نمیگیرید؛ اینكه در تلویزیون اصلا اینطور نیست كه شما هر كاری كه دوست داشته باشید را بتوانید بسازید. خیلی طرحهای ایدهآل دارم كه اصلا امكان ساختش نیست؛ بعضی به خاطر فضای سیاسی اجتماعی و بعضی به خاطر هزینههای ساخت. برای همین گفتم یك اتفاق كه شاید هر 10سال یكبار تكرار شود. میتوان گفت كه لطفا دور نزنید سوژه تكراری دارد اما درباره كارگردانی معتقدید كه از كارهای گذشتهتان بهتر بوده. بله، صددرصد. سوژه این كار خیلی معمولی بود. و تكراری!شما یك قصه معمولی را با یك نگاه و یك پرداخت جدید میدیدید یعنی من با این دید وارد كار شدم كه فیلمنامهای دارم به ظاهر تكراری، هیچ اتفاق خاصی قرار نیست بیفتد، ولی آیا میشود مخاطب را راضی نگه داشت؟ و البته این كار را كردیم و طبق نظرسنجیها كار، بیننده بالایی داشته. فكر میكنید دلیل انتخاب بیننده برای تماشای این كار چه بوده؟سلامتی. جزء معدود كارهای طنزی است كه به هیچ عنوان بدآموزی ندارد در حالیكه دستاویز خیلی از كارهای طنز اتفاقا سراسر از حركات و حرفهایی است كه اثر منفی دارد مثلا در سینما فلان فیلم طنز كه زیاد هم میفروشد، ببیند مردم به چه چیزهایی میخندند، تمام چیزهای منفی و فاقد ارزش و البته زود فراموش میشود. ولی ما سعی كردیم مثل بچه مثبتها خیلی استریل جلو برویم ضمن اینكه به دلیل مشاركت راهنمایی و رانندگی بار فرهنگی بالایی هم داشت. اما مگر میشود این نوع موضوعات را نقد كرد آن هم به زبان طنز ولی به قول شما هیچ بدآموزی یا هیچ حركت اشتباهی نداشته باشد هرچند به نظر من نمیتوان اسمش را بدآموزی گذاشت؟منظور من حركات اشتباه نیست، كارهای طنزی كه خیلی هم گرفته به نظر شما چه چیزش برای مخاطب جذاب بوده، دیالوگش نبوده؟ خب مجموعههای خود شما هم جزئش میشوند. نه... كجا در كارهای من حرف بدی زده شده؟! شما اصلا حرف یا رفتارهای بد نمیبینید عملكردهای بد نمیبینید بار طنز قصه روی آدمهایی بود كه تخصص نداشتند و حالا در جایگاهی قرارگرفته بودند كه حقشان نبود، مثل كمربندها را ببندیم. كاپیتانی كه چپول بود خلبان هواپیما بود و یك قصاب صاحب فرودگاه. در كارهای من معمولا آدمها سرجای خودشان نیستند و این ایجاد موقعیت طنز میكند، نه دیالوگها، نه تحقیر كردن. چون یكی از فرمولهای ساده خنداندن، تحقیر كردن آدمهاست. مخاطب ما اتفاقا مخاطب راحتی است و برعكس كسانی كه معتقدند مخاطب ما به سختی ارتباط میگیرد و به سختی میخندد. اما به نظر من مخاطب خیلی راحت و با چیزهای خیلی دم دستی بهخنده میافتد و البته این چیزهای دم دستی چیزی به او اضافه نمیكند بلكه اثر منفی هم دارد. متاسفانه در فرهنگ ما جا افتاده است كه به ضایع شدن دیگران بخندیم و من سعی كردهام در كارهایم از این فرمول پیروی نكنم این موضوع در لطفا دور نزنید هم به اوج رسیده. شاید هم به خاطر عادت تماشاگر باشد كه این كار كمی لوس به نظر میرسد.شاید هم مقایسه شما درست نبوده شاید اگر الان بدون شرح هم هفتگی پخش شود نتواند با مخاطب ارتباط بگیرد فكر میكنم این كار را بشود با حبیب آقا به لحاظ ساختاری و تولید مقایسه كرد. به هر حال من سعی كردم به پختگی برسم ولی به نظرم مشكل جای دیگری است. در تلویزیون ما هیچ مرزی بین طنز و هزل و هجو وجود ندارد، كارهای من طنز به حساب میآید بنابر تعریف طنز. هزل و هجو نوع اجرای كاملا متفاوتی دارد حتی جنس بازیها و سوژهها هم همینطور. شما نمیتوانید در طنز یك داستان غیرواقعی طرح كنید ولی در هزل میتوانید. در تعریف طنز آمده، بیان مسائل روز و اجتماعی به زبان شیرین، زبان شیرین و نه خندهدار. یعنی كسی تلاش نمیكند برای خنداندن، بلكه تلاش میكند تا یك چیز خیلی تلخ را به یك زبان شیرین نقل كند، كه بیننده آزار نبیند ولی هزل و هجو برپایه لوده و ادا و اطفار است. مگر در واقعیت اجتماع ما آدمها ادا و اطفار ندارند؟ممكن است ادا و اطفار رفتاری از خودشان بروز بدهند، منظور من نوع راه رفتن یا نوع حرف زدنشان است. یعنی ضعف شخصیتی نه ضعف بیرونی. در كارهای هزل و هجو آدمها تیپ هستند یعنی ابعاد مختلف شخصیتی ندارند، احساس ندارند، همه چیزشان بر پایه غلو است و همین غلو شما را میخنداند ولی در طنز آدمها نمیتوانند خیلی خارج از واقع عمل كنند. ولی یادم میآید در كارهای خود شما مثل بدون شرح نقش كاووسی در بسیاری موارد ادا و اطفار داشت یا حتی امیر جعفری...تمام تلاش ما این بود كه جلوگیری كنیم از این ویژگی اما اگر به ندرت در جایی دیده شد احتمالا از دستمان در رفته. اما در اجتماع برمیخوریم به افرادی كه از تیپ هم فراترند. خب ما داریم ایدهآل حرف میزنیم. یعنی یك هدفی كه باید در جهتش حركت كرد تا به نتیجه رسید بگذارید یك مثال بزنم، الان یك جوك تعریف میكنم شما یك مقایسهای با دنیای اطرافت میكنی و در نهایت واكنشی از خودت نشان میدهید به نام خنده. ولی این جوك چقدر در شما تاثیر دارد واگر قرار باشد یك ساعت دیگر یك جوك تعریف كنید امكان دارد اصلا نتوانید به یاد بیاورید، برای اینكه جوك زاییده شرایطی است، در حالی كه رمان یا یك قصه كه میخوانید در زندگی و نگاهت بسیار تاثیر خواهد گذاشت، خیلی وقتها هم این تاثیرگذاری ناخودآگاه است. مگر میشود جوك را با رمان مقایسه كرد؟دقیقا حرف من هم همین است. جوك با رمان و طنز با هجو و هزل قابل مقایسه نیست. آخر اینها در محتوا با هم فرق دارند، غیر از باطن در ظاهر هم هیچ ارتباطی بینشان نیست، اما در طنز و هزل حداقل ظاهر یكی است، هر دو فیلم هستند، هر دو یك مسئله اجتماعی را روایت میكنند و... اما یكی تاثیرگذارتر و عمیقتر از دیگری است و روایت متفاوتی دارند. چرا تاثیرگذارتر است؟ به خاطر اینكه شما در طنز نقد میكنید یكسری رفتارها را، در حالیكه در هزل به یكسری از رفتارها میخندی، این دو تا خیلی باهم فرق دارد. مثلا من آدم چاپلوسی هستم طنز چاپلوسی و تملق را نقد میكند و هزل به آدم چاپلوس و متملق میخندد و این همان سیستم تحقیر است. منظور شما این است كه سوژه مورد نقد در هزل جذاب و شیرین به نظر میآید؟دقیقا و خاصیتش را از دست میدهد. پس خنداندن برایتان مهم نبوده؟نه! چون در تعریف طنز خندیدن وجود ندارد البته ممكن است یك جاهایی باعث خندیدن هم بشود ولی هدف نیست چون مجبوری از فرمولهای دیگری پیروی كنی. خیلیها كه كار طنز با هزل انجام میدهند اعتقاد دارند اول باید مخاطب را بخندانید و بعد در قالب خندیدن یك چیزهایی هم آموزش داد یا نقد كرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 467]