واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: یكی دیگر از مشكلات آثار مناسبتی، وجود پیشفرضهایی درباره سوژه است. یعنی از قبل شاخصهها و مولفههای یك متن و پیامی كه به واسطه آن قرار است به مخاطب منتقل شود با توجه به نوع مناسبت، مشخص است و ... شاید ابتدا، این سریالهای ویژه ماه رمضان بود كه عنوان«سریالهای مناسبتی» را بر سر زبانها انداخت و بتدریج ژانر جدیدی (اگر بشود اسمش را ژانر گذاشت) در تولید آثار تلویزیونی متولد و اتفاقا به یكی از پرمخاطبترین سریالهای سیما در طول سال تبدیل شد. شاید همین گرایش گسترده مردم از سریالهای ماه رمضان موجب شد كه دستاندركاران تلویزیون به ساخت سریالها در مناسبتهای دیگر نیز اقدام كنند. به این ترتیب ایام ماه محرم، دهه فجر و ایام نوروز نیز به این مناسبتها اضافه شد، ضمن این كه برخی مناسبتهای روزانه نیز با ساخت تلهفیلمهای مرتبط پوشش داده شد. حالا اگر مناسبتهای مذهبی و ملی كشورمان را در نظر بگیریم، متوجه میشویم كه حجم تولید سریالهای مناسبتی در سالهای اخیر چقدر افزایش یافته است. حالا دیگر این نوع سریالها آنقدر شناخته شده است كه بسیاری از كارگردانهای سینمایی نیز به ساخت این مجموعهها روی آوردهاند. كافی است نگاهی به نام كارگردانهایی كه امسال این سریالها را تولید كردهاند بیندازیم. محمدمهدی عسگرپور، فرزاد موتمن و حسن فتحی كارگردانهای گمنامی نیستند. البته قصد نداریم كه درباره ساختههای این سه نفر بحث كنیم كه هنوز زمان آن فرا نرسیده است. بلكه درصدد آن هستیم مجموعههایی كه در این سالها به عنوان سریالهای مناسبتی ساخته شده به شكل موجز آسیبشناسی شوند.به طور كلی آسیبها و ضعفهای سریالهای مناسبتی را در 2 بخش عمده اجرایی و مضمونی میتوان تقسیمبندی كرد. بخشی از این مشكلات به شیوه تولید و چگونگی فرم و روایت قصهها برمیگردد و اتفاقا یكی از مهمترین ضعفهای سریالهای مناسبتی كه خود سازندگان و عوامل مجموعه نیز بارها آن را گوشزد كردهاند همین است، این كه آنها مجبورند در یك دوره زمانی كوتاه و فشرده ایده خود را به مرحله اجرا گذاشته و سریال را بموقع به پخش برسانند تا در زمان مناسبتی خود روی آنتن برود. همین فشردگی و استرس در تولید بموقع با زمان كم بعضا موجب شتابزدگی در ساخت شده به طوری كه این شتابزدگی در اجرا یعنی كارگردانی و سطح بازیگری نیز خود را نشان میدهد و كارگردان فرصت كمی دارد تا ایده را بدرستی پردازش كرده و عوامل خود را با ساختار كلی اثر همسو و هماهنگ كند. به همین دلیل گاهی شاهد پرش یا سكتههای ساختاری در روایت قصه هستیم و درام قصه بدون این كه بدرستی طرحریزی و ساماندهی شود به تصویر كشیده میشود، از این حیث تولید سریالهای مناسبتی به تولید تلهفیلمهایی میماند كه در عرض 20 روز ساخته میشود. گاهی شتاب كار آنقدر زیاد است كه فرصت دورخوانی و تمرین را هم به بازیگر نمیدهد و بازیگر در همان روزی كه برای اولین بار متن را میخواند، باید آن را اجرا كند. در گذشته برخی از سریالهای مناسبتی همزمان تولید و پخش میشدند و در حالی مخاطب قسمتهای ابتدایی آن را میبیند كه هنوز عوامل در حال ساخت اثر بوده و سریال به پایان نرسیده است. این ساختار تولید به مصرف قطعا در حوزه هنر و نمایش جواب نمیدهد و باید برای آن چارهای اندیشید.این نقیصه در مورد تلهفیلمها نیز صدق میكند بویژه این كه ما در طول سال با 100 مناسبت یكروزه مواجه هستیم كه صداوسیما تلاش میكند تلهفیلمهای مناسبتی نیز تولید كند كه مناسب با این 100 روز باشد لذا ساخت فیلم و آثار سینمایی مناسبتی چه به شكل سریال و چه تلهفیلم در حال رشد است و این ماجرا توجه به كیفیت این تولیدات را ضروریتر میكند تا دقت و درایت فدای سرعت نشود. در حوزه فرهنگ و هنر نمیتوان به تولید انبوه تكیه كرد و لازمه یك آفرینش هنری توجه به ظرافتها و ظرفیتهایی است كه در آرامش و تدبیر به نتیجه میرسد. یكی دیگر از مشكلات آثار مناسبتی، وجود پیشفرضهایی درباره سوژه است. یعنی از قبل شاخصهها و مولفههای یك متن و پیامی كه به واسطه آن قرار است به مخاطب منتقل شود با توجه به نوع مناسبت، مشخص است و فیلمساز در نهایت باید اثر خود را مبتنی بر این معیارها تولید كند. به همین دلیل گاهی این مساله به شعارزدگی و تصنعی شدن موقعیت درام میانجامد. اینكه مثلا در سریالهای ماه رمضان باید پیام ویژه مناسب با حال و هوای این ماه به مخاطب ابلاغ شود یا اگر در ماه محرم مفاهیمی خاص و برآمده از قیام عاشورا به عنوان پیام اصلی اثر قابل انتقال و احساس باشد، موجب میشود كه برخی كارگردانها گاهی بدون توجه به منطق ساختاری و مقتضیات درام، برخی از این مفاهیم را بدون پردازش دراماتیك به اثر خود الصاق كنند تا اثرشان بر چسب مناسبتی به خود بگیرد. در حالی كه طرح و انتقال مفاهیم اخلاقی و دینی به ظرافت و لطافت روانشناختی و جامعه شناختی نیازمند است تا مخاطب در عین جذب داستان و سرگرم شدن بتواند این مفاهیم و ارزشها را بدون اینكه احساس كند از سوی خود اثر به او تحمیل میشود، دریافت و در خود درونی كند. در واقع پیام اخلاقی باید در تار و پود قصه خود را تنیده باشد تا در حین داستانگویی به ذهن و دل مخاطب نفوذ كند و تماشاگر بین آنها و خود قصه تفكیك قائل نشود.به عبارت دیگر داستان خود باید زبان اخلاقی داشته باشد و انگارهها و پیامهای اخلاقی را از بیرون خود وام نگیرد.نمونه موفق این كار را میتوان در سریال «شب دهم» حسن فتحی جستجو كرد كه مخاطب را هم به لحاظ اخلاقی و ایدئولوژیكی و هم درام و روایتپردازی تحت تاثیر خود قرار داده بود و مخاطب احساس نمیكرد كه یك زبان نصیحتگو خارج از متن قصه و سریال او را مورد خطاب قرار داده و موعظه میكند.به هر حال فیلم و سریالهای مناسبتی باید به گونهای روایت شود كه اولا وجوه قصهپردازانه و دراماتیك آن به خاطر پیامهای اخلاقیاش مخدوش نشود و ثانیاً مناسبتی بودن اثر احساس نشود و خیلی رو نباشد. در عین حالی كه به آن مناسبت پرداختهاست، قرار نیست كه یك اثر سینمایی یا تلویزیونی، مناسبتی بودنش را فریاد بزند و مدام به شكل موتیفوار آن را به مخاطبانش گوشزد كند. نتیجه این كار این است كه مخاطب به «مقاومت رسانهای» دست میزند. این نكته را از یاد نبریم كه اگر مخاطب در درجه اول جذب قصه و سویه دراماتیك اثر نشود، نمیتوان وی را متوجه مفاهیم اخلاقی فیلم كرد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 746]