واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: میگویند اگر اعضای خانوادهاش هم بد موقع زنگ بزنند با آنها حرف نمیزند. كلا آدم عجیبی است. با هر كسی نمیسازد... میگویند اگر اعضای خانوادهاش هم بد موقع زنگ بزنند با آنها حرف نمیزند. كلا آدم عجیبی است. با هر كسی نمیسازد. شاید در میان خبرنگاران فقط یكی دو دوست داشته باشد. میگویند از بس كه بین آلمانیها زندگی كرده، عینشان شده. خشك و خیلی مقرراتی. خب، شاید باید حق را به وحیدهاشمیان داد. بین این همه بازیكن غیرحرفهای ایران، این یكی حرفهای در آمده است. وحید از آن دسته آدمهایی است كه از گفتن حقیقت ترسی ندارد و بارها حرفهایش را رك زده است. افكار خاصی دارد و معمولا خبرنگاران تمایلی برای گفتگو با این بازیكن سختگیر ندارند. گذشته از اینها، وحید یك فرد دیگر است، خیلی خوش خنده و حامل كلی جك خندهدار. عشق چایی است و هر جا كه میهمان باشد صاحبخانه باید چپ و راست برایش چایی بیاورد. هاشمیان سالهاست در ایران زندگی نمیكند. او 8 سال است كه زندگی را در آلمان سپری میكند و خیلی شبیه مردم این كشور شده. هاشمیان در تابستان گذشته به جایی بازگشت كه به قول خودش خانه دومش است: «خب بوخوم. همه دوستانم در این شهر هستند.»زمانی كه در بایرن وهانوفر بازی میكرد، برای اینكه خیلی دلتنگ دوستانش نشود، معمولا به این شهر سر میزد. «چه در خود شهر و چه در باشگاه بوخوم دوستان زیادی داشتم كه باید پیش آنها میآمدم.» دوستان نزدیك وحید بعد از نزدیك به 4 سال دوری به این قضیه پی بردند كههاشمیان هنوز آن آدم سابق است و در زندگیاش تغییری ایجاد نكرده. همچنان مجرد است و ترجیح میدهد بیشتر زمان بیكاریاش را در رستورانها بچرخد. «البته نه زیاد. چیزهای زیادی هستند كه اوقات بیكاریام را با آنها میگذرانم.» اینترنت یكی از آن چیزهاست. وحید اگر اخبار فوتبال و اخبار داخلی ایران را چك نكند، روزش شب نمیشود. از زمانی هم كه زبان آلمانی را یاد گرفته، خیلی راحتتر به این كارش میرسد. وحید مطالعه كردن را هم دوست دارد. «راستش هر چی دم دستم باشد میخوانم. هر كتابی باشد. ولی بیشتر كتابهای تاریخی میخوانم. كتابهای روانشناسی را هم دوست دارم و از كتابهای فلسفی هم بدم نمیآید.» وحید عشق سفر است و اگر ولش كنند دور دنیا را در 80 روز میچرخد. اگر تمام این سرگرمیها برایش مهیا نباشد و مجبور باشد یك كار دیگر انجام دهد ترجیح میدهد به استخر برود. به شنا علاقه خاصی دارد و میگوید اگر فوتبالیست نمیشد، یك شناگر از آب در میآمد. «لطفا یوگا را هم از قلم نیندازید»! به خاطر همین چیزهاست كه وحید را یك آدم متفاوت میدانند. او برای اینكه همیشه تمركز داشته باشد و كلا از نظر فكری آزاد باشد، یوگا هم كار میكند. «ورزش خوبی است. فكر میكنم هر بازیكنی باید آن را انجام دهد.» هاشمیان مثل هر كس دیگری از فیلم دیدن هم بدش نمیآید. دو فیلم خارجی است كه او را در زندگیاش بدجور تحت تاثیر قرار داده. «بله، گلادیاتور و پاپیون.»هاشمیان عشق فیلمهای تخیلی است و ترجیح میدهد هر فیلم تاریخیای كه گیرش میآید نگاه كند. وحید معتقد است موسیقی این دو فیلم نقش خیلی زیادی در گیرایی بالای آنها دارد. او كه یك ادم احساساتی است، كلا موسیقی زیاد گوش میدهد و برایش داخلی یا خارجی خیلی فرق ندارد. بین داخلیها عشق افتخاری است، ولی كارهای دیگر را هم گوش میدهد: «راستش من هر نوع موسیقیای گوش میدهم. مهمتر از صدای خواننده برایم خود موسیقی است.» جدا از همه اینها، وحید جزو معدود بازیكنان ایرانی است كه توانسته خودش را با زندگی در كشور آلمان وفق دهد. او كه رفتاری شبیه به آلمانها دارد، خیلی خوب با فرهنگ این كشور كنار آمده است. «خب، هر كشوری برای خودش هم ویژگیهای خوب دارد و هم ویژگیهای سخت اوایل كه برای كار به آلمان آمده بودم تا زندگی كنم، یك مقداری برای من سخت بود. چون با فرهنگ و محیط و زبان اینها هنوز آشنا نبودم. اما به مرور زمان سر كردم.» ولیهاشمیان یادش رفت كه از ویژگیهای خوب آلمان بگوید. «ویژگیهای خوبی دارد كه در كار میتوانید از آنها استفاده و پیشرفت كنید. برای كار، خوب برنامه ریزی میكنند. از این لحاظ خیلی خوب است. اما دوری از خانواده و ایرانی، چیزی است كه آدم سخت میتواند عادت كند و هرچقدر هم كه عادت كنید، زمانهایی این دوری را حس میكنید.» وحید جزو آن دسته از آدمهایی است كه به آینده خیلی فكر میكند. دوست دارد تمام تجربههایی را كه به دست آورده یك جورهایی در اختیار دیگران قرار بدهد و این مساله مگر با مربیگری امكانپذیر نیست؟ «بله. حتما همین طور است.» وحید می2008 مدرك مربیگری خود را دریافت كرد تا اولین گام را در این راه برداشته باشد. «یك دوره آموزشی دو هفتهای را گذراندم و در آزمون نهایی هم موفق شدم. با مدركB مربیگری شاید بتوانم به عنوان مربی جوانان كار كنم.» تازه این شروع كار است. وحید به مدرك هم فكر میكند: «زمانی هم بدون شك این مدرك را میگیرم. اما این مربوط به آینده است. تا زمانی كه میتوانم و عضلههایم اجازه میدهند، میخواهم در میدان باشم و نه در كنار آن.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 308]