واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: هدیه تهرانی را صدا میكنند. هدیه تهرانی میآید بالا. سرد است، همه یا در حال كار هستند یا میلرزند. او در گوشهای میایستد. ساده لباس پوشیده است. منتظر میایستد. بعد چند نكته را به علیرضا امینی میگوید... بعد از سالها دوری از سینما، هدیه تهرانی به یكباره خبرساز شد. اول عكسهایش را به دیوار خانه هنرمندان آویخت و حسابی سر و صدای عكاسان را درآورد. منتقدان صف كشیدند و نقدهای آتشین نوشتند و موافقان هم در دفاع، حرفهایی زدند كه بیشتر به زمزمه شبیه بود تا دفاع از یك عكاس. در بحبوحه برپایی نمایشگاه اما خبر كمك 220 میلیونی سازمان میراث فرهنگی منتشر شد. این خبر نیز بنزین روی آتش ریخت. سازمان میراث فرهنگی تكذیب كرد و گفت 220 میلیون نبوده و 80 میلیون بوده و تازه این پول در قالب وام بوده است. با این حال این نمایشگاه كه میزبان اسفندیار رحیممشایی به عنوان خریدار گرانترین عكس نمایشگاه (حدود 4 میلیون تومان) بود، پایان یافت. حالا هدیه تهرانی با خاطرات خوب و بد این نمایشگاه پس از سالها دوری از سینما، جلو دوربین میرود تا در فیلمی از علیرضا امینی بازی كند. فیلمی كه «7 دقیقه تا پاییز» نام دارد.دقت كردید این روزها یوسفآباد تهران در ادب و سینما نقش پیدا كرده است؟ از یك طرف كتاب «یوسفآباد خیابان سی و سوم» به بازار آمده و از طرف دیگر لوكیشن فیلم «هفت دقیقه تا پاییز» در همین محل است. گذشته از شوخی، این روزها برای خیلیها عجیب بود كه سرانجام هدیه تهرانی قبول كرد دوباره در فیلمی بازی كند آن هم بعد از 4 سال. خیلیها این دوری را یك خداحافظی قلمداد كردند، اما خودش فقدان فیلمنامه خوب و سوژههای جذاب را دلیل دوریاش از سینما میدانست. انگار او ناگزیر از این انتخاب بوده است. حالا این روزها او فیلمی را بازی میكند با نام «هفت دقیقه تا پاییز.» آرایشگر است یا...؟ فرقی نمیكند. او و همسرش (محسن تنابنده) قرار است روایتگر داستانی باشند كه برای هر كسی یك جور پیش میآید. داستانی كه در هر خانهای به هر حال رخ میدهد. این فیلم دوسال طول كشید تا از مرحله پیش تولید به مرحله فیلمبرداری برسد. چه سخته همه میدانیم فیلمسازی كار سختی است، اما شاید ندانیم چقدر سخت. البته اگر پشت صحنه فیلمها را ببینیم، این سختی را بیشتر و از نزدیك حس میكنیم. تا آنها را نبینیم نمیتوانیم قبول كنیم كه حتی انداختن یك ماهی در یك چاه چقدر زمان میبرد. مثل فیلم آواز گنجشكها. تا آنها را نبینیم باورمان نمیشود عبور یك مگس در لنز چقدر مشكل است. این نكته در همه فیلمها مطرح است؛ همان نكتهای كه بارها و بارها فراموش كردهایم. حتی برای عبور پاهای بازیگر در فیلم افراد زیادی مشغول كار هستند، در پشت و جلوی دوربین و ما چقدر آسان از كنار این سختی میگذریم. برای یك وای یكی از همین روزهای سرد، ماشین بزرگ فیلمبرداری سر یكی از كوچههای یوسفآباد ایستاده است. طبقه دوم یك خانه. همه در حال حركت و این طرف و آن طرف رفتن هستند، شبیه آماده شدن برای یك مراسم تولد. بادكنك روی زمین ریخته و آویزهای تزیینی از در و دیوار آویزان شدهاند. تابلوهای مدرن در گوشه و كنار خانه به چشم میآیند. رنگ دیوارها تیره و آفتاب هم در حال غروب است عوامل در حال حركت هستند. از جابهجایی دوربین تا تمیز كردن خاكهای روی زمین و آینه. یك پارچه سیاه، میشود زیرانداز فیلمبردار. حصیر جلوی ورودی در جابهجا میشود. بادكنكها تنظیم میشوند و یكی از آنها باید سر جایش بایستد در گوشه مبل به طوری كه دوربین آن را در كادر داشته باشد. چسب به كمك میآید.چمدان آن گوشه است. پرده تنظیم میشود. در مدت كوتاهی صحنه تنظیم میشود. همه چیز كه آمده شد هدیه تهرانی را صدا میكنند. هدیه تهرانی میآید بالا. سرد است، همه یا در حال كار هستند یا میلرزند. او در گوشهای میایستد. ساده لباس پوشیده است. منتظر میایستد. بعد چند نكته را به علیرضا امینی میگوید؛ نكتههای ریز، به اندازه سر سوزن. صحنه آماده شده است. در عرض مدت كمی آن صحنه و فضای شلوغ و پلوغ تبدیل شده است به یك اتاق آماده برگزاری جشن، اما هنوز كامل نیست. پروژكتورها و نورها تنظیم میشوند. نورها صحنه را روشن میكنند. سیمهایی كه دیده میشوند، لكههایی كه گوشه و كنار هستند همه گرفته میشوند. نگاه فیلمبردار از دوربین تنظیم میشود. كارگردان هم پشت دوربین میآید. همه چیز تایید میشود. حالا نوبت به یك تمرین كوتاه میرسد. حتی جای پونز هم مشخص میشود، شكل پونز كه كجا قرار گیرد؛ رو به بالا كه كاملا در لنز دوربین باشد. قرار است فقط پاهای بازیگر در فیلم باشد. شال او هم طبق نظر منشی صحنه تغییر میكند تا مثل صحنه قبل باشد. امتحانی مسیر را میرود، نكته دیگری به نظر میرسد. طراح لباس وارد عمل میشود. یك قیچی و یك مساله حل میشود. همه آماده میشوند تا نكتههای آخر چك شوند. بازیگر حركت میكند. پایش به پونزهای ریختهشده میخورد، میافتد و میگوید: «وای نیما.» تمام برداشت مورد قبول قرار میگیرد. همه برای صحنه بعد آماده میشوند. یك صحنه جدیتر و بیشتر. داخل اتاق و قبل از برگزاری مراسم. محسن تنابنده در نقش مرد خانواده است و بازی دارد. آن گوشه میخندد و میخنداند. برای بازیگرها چایی میآورند. تهرانی روی مبل نشسته و نكتهها را با كارگردان و دیگر عوامل چك میكند. او نظرات خود را دارد. نكتههایی ریز كه از آنها نمیگذرد. او طراح هنری كار هم هست. صحنه بعدی شلوغتر است و فضای بیشتری را میخواهد. اتاق به طور كامل در اختیار عوامل قرار میگیرد. گوشههای ریز و درشت كار را چك میكنند. نه سایهای باید در دوربین بیفتد و نه یك صدای كوچك. یك بار دیگر كار آغاز میشود. بازیگران و نقشهافیلمنامه نسبت به فیلمنامه قبلی كمی تغییر كرده است. كاراكترها، شرایط اجتماعی و طبقه زندگی آنها پایین تر آمده، سختی كار بیشتر شده است. به نظر میرسد همه در این روند نقش داشتهاند و محسن تنابنده كمی بیشتر. او و علیرضا امینی بازنویسی و نوشتن دوباره فیلمنامه را بر عهده داشتهاند. شاید به همین خاطر است كه محسن تنابنده بازی در فیلم دیگری را لغو كرده و روی این فیلم تمركز كرده است.اتوبان، حامد بهداد، استراحت، جشن تولد و جشن عروسی، لحظههای دیگر فیلم «هفت دقیقه تا پاییز» هستند. حامد بهداد همیشه دوست دارد بازی او به شكلی دیده شود. به نظر میرسد این بار این اتفاق نمیافتد. فضای فیلم واقعی است و كمی خاص، اما طرز بازی گرفتن، كار كردن بر همان برداشت اول تكیه دارد. امینی هم مثل بسیاری اعتقاد دارد كه برداشت اول حس بازیگر، بكرتر است. حالا او باید بازی بهداد را كنترل كند. دیگر قرار نیست یك تعمیركار با كلمات قلنبه سلمبه باشد، مثل «محاكمه در خیابان.» حالا باید منتظر ماند و دید كه این فیلم سرانجام چگونه از آب درمیآید و در اكران چگونه جواب میدهد؟ فعلا كه عوامل مشغول كارند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 463]