تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):مشورت با عاقلِ خيرخواه، خجستگى، بركت، رشد و توفيقى از سوى خداست. 
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837266517




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فردا من این ده را زیر و رو می کنم


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: فردا من این ده را زیر و رو می کنم
کد خدا
روزی بود، روزگاری بود. در زمان قدیم، مأموران حکومت برای گرفتن باج و خراج (یعنی همین عوارض و مالیات) به شهرها و روستاها می رفتند. مالیات گرفتن قانون نداشت. هر چه مأموران شاه بیشتر مالیات می گرفتند، حق داشتند سهم بیشتری برای خودشان بردارند. به همین دلیل آن ها تا می توانستند به مردم بیچاره زورمی گفتند و فشار می آوردند تا پول بیشتری جمع آوری کنند.روزی یکی از همین مأموران مالیات وارد روستایی شد. همه ی روستاییان خبر آمدن او را شنیدند و از ترس سراغ کدخدا رفتند تا فکری به حالشان بکند. کدخدای روستا که پیرمردی عاقل و دانا بود، مأمور شاه را به خانه ی خودش دعوت کرد. در خانه به خوبی از او پذیرایی کرد و سعی  کرد مأمور را نصیحت کند و از او بخواهد که کمی با مردم روستا مهربان باشد و به آن ها ظلم نکند.وقت شام شد. کدخدا یک ظرف بزرگ شیربرنج توی سفره ی شام گذاشت. دو تا قاشق هم آورد. یکی را به میهمانش داد و یکی را هم برای خودش برداشت. مأمور مالیات که دلش می خواست تمام شیربرنج را خودش بخورد، ظرف شیربرنج را جلو خودش کشید کدخدا هم که می دانست آن غذا برای دو نفر آماده شده است، قاشقش را برداشت و به مأمور گفت: «مردم اینجا فقیرند رعایت حال آن ها را بکن. خداوند مهربان است. تو هم با آن ها مهربان باش. رعایت عدل و انصاف را بکن...»کدخدا در حالی که این حرف ها را می زد، خطی هم وسط ظرف کشید و با این کارش عملاً به مأمورمالیات نشان داد که نصف غذای داخل ظرف مال اوست، نه بیشتر.از آنجا که گفتنداند «کار از محکم کاری عیب نمی کند»، کدخدا به حرفش ادامه داد و گفت: «حتی خدا وسط دانه ی گندم هم یک خط آفریده و آن را به دو قسمت مساوی تقسیم کرده است.»
شیر برنج
مأمور مالیات دید که اگر کدخدا همین طور ادامه بدهد، بیشتر از نصف شیربرنج به او نخواهد رسید. او که دلش می خواست همه ی شیربرنج را بخورد و چیزی به صاحب خانه ندهد، فکری کرد و قاشق خودش را به دست گرفت و گفت: «من مأمور حکومتم. خدا و مهربانی و گندم و خط وسط هم سرم نمی شود. برای گرفتن باج و خراج به اینجا آمده ام. از فردا این ده را زیر و رو خواهم کرد.»مأمور وقتی از زیر و رو کردن روستا حرف می زد با قاشقش شیربرنج داخل ظرف را به هم زد و قاطی کرد تا خطی را که کدخدا وسط ظرف غذا کشیده بود از بین ببرد.بعد از آنکه خط وسط غذا از بین رفت. مأمور مالیات آن را جلو خودش کشید و تا آخر خورد.کدخدا فهمید که باید کسی رو به رو شده است. دیگر حرفی نزد. رختخواب مأمور مالیات را آماده کرد تا بخوابد.وفتی که مأمور توی رختخواب دراز کشید، به این فکر بود که کلاه بزرگی سر کدخدا گذاشته است و فردا هم می تواند هر چه دلش بخواهد از روستاییان بگیرد. اما کدخدا هم بی کار نماند. او بلافاصله از خانه خارج شد. در خانه های روستاییان را یکی یکی زد وبه همه گفت که در مسجد جمع شوند تا برای مقابله با مأمور حکومت فکری بکنند.قرار بر این شد که بیشتر مردم روستا، خانه هایشان را ترک کنند و دو سه روزی به دشت و صحرا بروند تا مأمور مالیات فکر کند که جمعیت آن روستا زیاد نیست و در نتیجه چیزی زیادی به دست نیاورد.از آن روز به بعد، هر کس بخواهد قدرتش را به رخ دیگران بکشد یا بخواهد دیگران را از کارهای آینده ی خودش بترساند، می گوید: «فردا من این ده را زیرو رو می کنم.»بخش کودک و نوجوان تبیان-مصطفی رحمان دوستمطالب مرتبطیک کلاغ چهل کلاغ باد با چراغ خاموش چیکار داره! دم خروس چیز دیگه ای میگه! از آنهاست که نان را پشت در می مالند هم چوب را خورد هم پیاز،هم پول داد





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 331]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن