واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: جسم تو در كجای زمین ناپدید شد؟نگاهی به گزیده شعر «یوسف نامه» به كوشش علی رستمی شعر جنگ، شعر دفاع مقدس، شعر مقاومت، شعر ... اینها اسامی متفاوت ادبیات شهودی یك «وضعیت»اند. وضعیتی كه اشاره دارد به یك دوره تاریخی كه طی آن، جنگ هشت ساله ایران و عراق، از وضعیتی منطقهای به موقعیتی جهانی بدل شد و نه تنها در ایران كه در جهان تولیدكننده انواع و اقسام خرده فرهنگهای متقارن و غیرمتقارن، یك شبكه فرهنگی ـ رسانهای دائم رو به گسترش را عرضه كرد. طبیعتاً «ادبیات» هم میتوانست و میتواند در این «شبكه» جایگاهی تعیین كننده داشته باشد. جنگ كه تمام شد، تازه برخی از زخمهای آن، نمایان شد؛ زخمهایی كه در گرمای جنگ، بی درد یا لااقل كم درد مینمود و كمتر به آنها توجه میشد. یكی از این زخمها، مربوط میشد به «مفقودین» كسانی كه نه مشخص بود شهید شدهاند و نه روشن شده بود در اسارتاند و خانوادهها، چشم انتظار ماندند و ماندند. ادبیات «مفقودین» بخش قابل توجهی از «شعر دفاع مقدس» پس از جنگ را رقم زد و هنوز هم میزند. «یوسف نامه» در همین حوزه قابل بررسی و خوانش است. كتابی كه اسامی مشهور در آن كم است و بدنه آن را شعر شاعرانی تشكیل میدهد كه اكثراً نه برای مخاطب عام كه برای مخاطبان خاص و حتی منتقدان نا آشنایند با این همه، این مجموعه، میان آثاری از این دست از لحاظ كیفی، گاه خوب و گاه هم غیرمنتظره است و در سالهای اخیر، كمتر با چنین شعرهایی كه از پایه و مایه قابل قبول و همطراز برخوردار باشند، یك جا برخورد كردهایم.
مادر در انتظار تو مویش سپید شد وقتی كه بیست سال تو را ناامید شد میگفت روز آمدنت روز عید ماست بیچاره آرزو به دل روز عید شد سارا و ما و بازی تلخ كلاغ پر وقتی پر از ترانه بابا پرید شد من با پرندگان جهان اشك ریختم باران برای از تو سرودن شدید شد سارای هفت ساله و چشمان منتظر یك زن ـ كه انتظار تو را میكشید ـ شد تنها امید آمدن و هی نیامدن! قبر بدون جسم تو رسمی جدید شد؟ «سال هزار و سیصد و شصت و كدام روز» جسم تو در كجای زمین ناپدید شد؟ بابا سعید چشم تو روشن بیا ببین مادر در انتظار تو دیشب شهید شد [سجاد عزیزی آرام] البته میان شعرهای شاعران كمتر نام آشنا یا اصلاً راه نیافته به حافظه جمعی، چند شاعر كهنهكار هم برخوردهاند با شعرهایی مربوط به همان دوران جنگ كه در حافظه جمعی ما، از «وضعیت آن زمانی» فراروی كردهاند و به «وضعیت هر زمانی» پیوستهاند و لزوماً اكنون، تنها بر حس و حال جنگ هشت ساله دلالت نمیكنند و این قدرت و افق ذهنی را، در خود به بازآفرینی مكرر و چند دههای رساندهاند كه در موقعیتهای گوناگون، به «شعر زمزمهای» بدل شوند.شعر «غریبانه» ، با گذشت سه دهه از سرایش آن، هنوز غبار زمانه بر آن ننشسته و آماده است برای به پیوستن به حوزه تأویلهای نو به نو یكی از این آثار، شعر «غریبانه» است كه با گذشت سه دهه از سرایش آن، هنوز غبار زمانه بر آن ننشسته و آماده است برای به پیوستن به حوزه تأویلهای نو به نو. این غزل پرویز بیگی حبیبآبادی، چه در روایت سهل خود و چه در افق ذهنی «ممتنع»اش یكی از سرآمدان شعر دوران جنگ است: یاران چه غریبانه، رفتند از این خانه هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه بشكسته سبوهامان، خون است به دلهامان فریاد و فغان دارد، دردی كش میخانه هر سوی نظر كردم، هر كوی گذر كردم خاكستر و خون دیدم، ویرانه به ویرانه افتاده سری سویی، گلگون شده گیسویی دیگر نبود دستی، تا موی كند شانه تا سر به بدن باشد، این جامه كفن باشد فریاد اباذرها، ره بسته به بیگانه لبخند سروری كو، سرمستی و شوری كو هم كوزه نگون گشته، هم ریخته پیمانه آتش شده در خرمن، وای من و وای من از خانه نشان دارد، خاكستر كاشانه ای وای كه یارانم، گلهای بهارانم رفتند از این خانه، رفتن غریبانه علی رستمی كه گردآورنده این دفتر است در مقدمه توضیح میدهد كه شعرهای جمع آمده در «یوسف نامه» [كه اسم زیبایی است برای چنین مجموعهای] از میان شعرهای گرد آمده در كتابهایی كه هر سال، منتخب آثار كنگرههای سراسری دفاع مقدس را منتشر میكند گزینش شده است. گرچه چنین شیوهای، انتخاب را كاملاً سهل مینمایاند اما باید پذیرفت كه ذائقه ادبی بالای گزینشگر در عین توجه به «متن» و نه «نام» میتواند به انتشار چنین دفتری بینجامد كه به عنوان یك «مرجع» برای رسیدن به «بهترینهای شعر دفاع مقدس» محل رجوع مداوم قرار گیرد. خب، حالا میرسیم به پاشنه آشیل این مجموعه كه آثار «نو»ی آن است. متأسفانه شعرهای «نو»ی «یوسفنامه» اصلاً در مقیاس آثار كلاسیك آن، درخششی ندارند و نه به «وضعیت» میپردازند نه سندی بر یك دوره تاریخیاند نه ... فقط شاید بشود در برخی از شعرهای زندهیاد «تیمور ترنج»، «زبانآوری» دید كه در دهه شصت، نه ممتاز اما دلیلی بر رجحان یك شعر بر شعری دیگر محسوب میشد و اكنون، نه! و این سؤالی است كه چرا در حوزه «شعر نو»، «شعر دفاع مقدس» نمودی نیافته مگر مثلاً در «شعری برای جنگ» زندهیاد قیصر امین پور. مشكل كجاست؟ چرا در عرصهای كه دست شاعر، خیلی بازتر است برای شكل دادن به «وضعیت»، «مكان»، «زمان» و دمیدن روح «زمانه» در كالبد شعر، ما كم آوردهایم؟ ایران بخش هنرمردان خدا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 285]