واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نمایش یک دقیقه سکوت کار آیدا کیخایی
رضا آشفته: آنچه امروز آیدا کیخایی از نمایش "یک دقیقه سکوت" نوشته "محمد یعقوبی" در تالار مولوی به صحنه آورده، همراه با تشابهات و تفاوتهای بسیاری نسبت به اجرای محمد یعقوبی در سال 80 است که در تالار چهارسو به نمایش گذاشته شد ایران تئاتر: این خود یک اصل اساسی در رویداد تئاتری است که همیشه تازه و بکر مینماید و باید در هر لحظه بنابر شرایط و مقتضیات زمانی بتواند به ارتباطی درست و سازنده با تماشاگرش برسد. بنابراین آیدا کیخایی با تحلیلی امروزیتر بر آن است تا تجربه "یک دقیقه سکوت" را در سازگاری با زمانه اکنون به ارتباطی بایستهتر نزدیک کند. کوتاه شدن متن نخستین نکته بارز در اجرای کیخایی، کوتاه شدن متن است. بخشهایی از متن کاسته شده تا در زمان فعلی بهتر در اختیار مخاطب قرار بگیرد یا از زهر و تندی آن کاسته شود. این نمایش 20 سال تاریخ تحلیلی ایران را از سال 57 تا 77 مورد کند وکاو قرار میدهد. یک درام اجتماعی که در بهرهمندی از عناصر خیالی و فانتزی، دلالتهای آشکار خود را از وقایع مهم سیاسی و اجتماعی در گذار از تاریخ پر التهاب انقلاب اسلامی مورد مداقه قرار میدهد. یعقوبی نگاه بی طرفانهای به ماجراها و آدمها دارد. کیخایی بر این بی طرفی میافزاید و البته مقتضیات بیرونی بر احساس درونمایه میافزاید و این کمک بیرونی برای ورود به جریان حساس پیش روی است.
طراحی لباس و چهره پردازی در اجرای آیدا کیخایی به طراحی لباس و چهرهپردازی و همچنین نحوه ارائه بازیها، توجه خاصتری شده است. چنانچه "نوید محمدزاده" در روزهای سال 59 با موهای فرفری و... مدل و تیپ اجتماعی جوانان آن روزگار را به نمایش در میآورد. همین آدم در سال 62 که جنگ تحمیلی به وقوع پیوسته، ریش دارد و تسبیح میگرداند. بعداً او در سال 77 تبدیل به یک آدم مریض و دچار سکته مغزی شده که تحرک چندانی ندارد و از آن شوخ طبعیهای رایجش خبری نیست. این مد لباسها هم در مورد خانمها به گونه رایج در دورانهای مختلف در صحنه رعایت میشود تا حجاب زنانه نیز شکل باورپذیرانهتری داشته باشد. بازیگرانی ناشناخته اما پرتحرکهمین روال ظاهری در لباس و چهرهپردازی حتی به جریان بازی هم سرایت کرده و باعث شده بازی نوید محمدزاده نسبت به بازی بهروز بقایی در ارائه نقش جمشید در سطح بالاتری قرار بگیرد. هر چند که محمدزاده در ارائه لحظات طنز و تراژدی همبازیاش از حسامیزی بیشتری برخوردار است. در عین حال بازیهای دیگران هم روان و پرداخته شده است. مژگان خالقی نیز در نقش "شیدا" موفق مینماید، از این جهت که با لگام زدن بر احساسات خود، بی آن که خطایی را مرتکب شده باشد بر واقع نمایی یک رفتار درست برای تدوام زندگی خود و شوهر سابق خواهرش میافزاید. اوست که در این بازی بدون ملاحظه بر عشق ورزیدن خود بر تنها شیوا نیز تاکید میکند و در عین حال پذیرنده این اتفاق نامبارک است که خوابهای شیوا طولانی است و تا مرگ حتمی به درازا خواهد کشید. این استنباط و استدلال از نحوه واگویه دیالوگها و نوع میزانسن در جنس بازی جدی خالقی موج میزند. معصومه رحمانی هم انگار از دیگران بیشتر انرژی میگذارد تا از عهده نقش شیرین برآید و این اتفاق میافتد. او در هر لحظه نابترین حس لازم را در خدمت اجرا میگذارد و همین خود باعث میشود تا هماهنگی خاصی بین بازی او و دیگر بازیگران برقرار شود. فرانک کلانتری هم در نقش شیوا انتخاب درستی بوده و زیرکانه با کمترین حس ممکن در تدارک یک نقش بیطرف و منفعل است و پذیرندگی او در درک شرایط بر سیر طبیعی اتفاقات میافزاید. گویی همه پذیرنده شرایط محتوم و تقدیر موجود خواهند بود. بنابراین آیدا کیخایی در ایجاد بازیها کم نمیآورد و این خود موثرترین توفیق برای برابری با یک اجرای موفق از "محمد یعقوبی" است. البته در برخی لحظات نیز احساسات از سوی بازیگران به ویژه در لحظات پایانی طغیان میکند که نمیتواند منطبق با بازی مینیمال و کاملا کنترل شده بازیگران در مابقی تابلوها و لحظات باشد. در حالیکه چنین روندی در جریان اجرای یعقوبی یک اصل کلی برای تمامی بازیگران بود. و اما بازی "جواد مولانیا" در کار کیخایی در حد و تاثیر بازی "هومن برق نورد" نیست چون او نقش نویسنده در محاق واقع شده را با ابهت و اقتدار مطلوبتری بازی میکرد. یعنی در آنجا ترس و دلهره با حس رشادت خاص برای تداوم راه در هم آمیخته میشد و میتوانستی از آن بازی، شرایط جمعی از نویسندگان مورد تهدید واقع شده را به عینه درک کنی. در حالی که جواد مولانیا از چنین نگرشی در بازی خویش بازمانده و فقط در سطح، رفتارهای خود را بروز میدهد. فراموش نشود که در اجرای یعقوبی، بازی مهتاب نصیرپور در دو نقش شیرین و هستی از جمله بازیهای دیدنی و خاطرهانگیز به شمار میآید. همچنین بازی سیما تیرانداز در نقش شیدا و آیدا کیخایی در نقش شیوا نیز در حد قابل تاملی بود. البته در آن اجرا "آیلار برق نورد" نقش کودک سهراب را بازی میکرد که لحظات عاطفی و شیرینی را هم برای آن اجرا رقم میزد که در اجرای کیخایی شاید به دلیل دانشگاهی شدن فضا و محدودیتهای رایج، چنین نقشی حذف شده است.
محدودیت تکنولوژی در اجرای یعقوبی تکنولوژی که با اتکا به صدای نریشن و تصویر ویدئو پروجکشن به خدمت گرفته شده بود، در اجرای کیخایی با محدودیتهای زیادی مواجه شده است. در این اجرا دوربین یک بار مقابل سهراب قرار میگیرد تا بخشی از اعترافات او را پیش از مرگ ببینیم. در صورتی که در اجرای یعقوبی دوربین و پخش تصاویر جزء پیکره اجرا میشد. البته در آن سالها این تکنیک نو و کارآمد مینمود اما امروز استفاده از آن به شکلهای کلیشهای درآمده و بر پیکره اجرا ضربه قطعی وارد میکند. در اجرای فعلی هم حضور صداها خلاصه شده است. با این محدویتها حضور بازیگر در نفس تئاتر و جوهره آن پررنگتر شده است و این خود یک حرکت بکر در قابلیت بخشیدن به اثری است که قبلا همتراز با حضور زنده بازیگر در اتکای به تکنولوژی شکل گرفته بود. امروز استفاده از تکنولوژی هم دارد برای گروههای تئاتری جا میافتد و دیگر هیچ تمایلی به استفاده نابجا از آن نیست. طراحی صحنه طراحی صحنه در اجرای محمد یعقوبی بنابرآنچه خودش در این باره در سایتش روایت میکند این گونه است: « طراحی صحنه عبارت بود از یک دیوار در عمق، حاوی یک در چوبی و چند قاب عکس، دو مبل، یک میز تلفن و تلفن. در طی نمایش با جلو رفتن زمان، دیوار روبه رو به تماشاگر نزدیک می شد. تا جایی که در آخرین بیداری شیوا دیوار روبه رو و مبلها در یک قدمی تماشاگر قرار می گرفت.» این طراحی هم کار "نرمین نظمی" بود. اما در اجرای آیدا کیخایی صحنه از نشانههای واقع گرایانه کاملا پاک شده بود، به جز تلفن که کارکردی اساسی در طول اجرا دارد، تمامی اشیا به صورت مکعب در خدمت اجرا قرار گرفتهاند و مجموع درهایی که در انتهای صحنه به تدریج یک فضای عمیق را شکل میدهند که از صحنه تا نقطهای دور را با چشم اندازی بیکران در بر میگیرد. این خود فضا را به جریانی کاملا مینی مالیستی پیوند میزند تا هیچ چیز، کارکردی واقع گرایانه نداشته باشد، با آن که بستر اصلی تمام اتفاقات تاریخ و مستندات واقع گرایانه است. شاید تاکید بر فانتزی بودن ماجراها بر لطافت آنها میافزاید و این خود یک عمل مهم در جذب واقعیتهایی است که ریشهدار و ماندگار جلوه میکند و همین خود وجه ممیزه مطرح ساختنش است که اصل نمایش را کاملا از تاریخ صرف مبرا میکند. "سعید حسنلو" با آن که همانند بازیگران نمایش در سطح تئاتر حرفهای شناخته شده نیست؛ اما در حد یک هنرمند حرفهای با استدلال و منطق در پردازش طراحی صحنه و ارائه آن در زمان اجرا مطرح میشود. شاید همین هم نکته بارز اجرای کیخایی باشد که با ناشناختهها و کم شناختهها در زمینه یک اثر مطرح و با قابلیتهای اجرایی درست و رعایت معیارهای زیبایی شناسانه میکوشد و در نهایت از خود یک کارگردان ناشناخته اما مطرح میسازد. میزانسن میزانسن بیانگر تفکر و تحلیل کارگردان است تا تماشاگر دریابد از چه منظری دنیای متن را بر صحنه متجلی کرده، و این خود در دو اجرای یعقوبی و کیخایی با دو نگاه متفاوت کاملا مشهود است. یعقوبی در ارائه بازیها و طراحی صحنه و لباس بیشترین تاکید خود را بر ارائه واقع نمایی قرار داده بود، با آن که در اجرا نیز فواصلی بود و تکنیکهایی که دنیای رئال را با یک واقعه نمایشی پیش روی تماشاگر قرار میداد. اما در کار کیخایی همه چیز در همان لفافه غیر واقعگرا و در پرهیز از زواید ممکن پیش میرفت. در اجرای او فقط لباس، پردازش کاملا جدی و واقع گرایانه دارد و از جمله امتیازات بارز اثر برای القای واقعگرایی است که با توجه به شرایط موجود در واقعنمایی و توهم واقعیت نقش موثری دارد و این خود نیز بر تلفیقی شدن و چندگانه بودن متدهای کارگردانی تاکید بسیار میکند. در حالی که "محمد یعقوبی" در اتکای به بازی و انجام درست طراحی صحنه و ارتباط با اشیا میزانسن خود را تعریف و عملی میکرد.
فانتزی و فضای خالی در درک میزانسنهای کیخایی موثرتر است، در حالیکه محمد یعقوبی دلالتهای آشکارتری بر یک واقعه به عنوان یک اتفاق واقعگرا دارد. در کار کیخایی درک مطلوب به طور غیرمستقیم ملاک و معیار شده و دیدن ماجراها بدون قضاوت اولیه ممکن میشود. اما یعقوبی با تمام بیطرفی در ارائه نگاه به موضوعات، برایش درک ماجراها و آدمها به عنوان عناصر یک اجتماع ملاک و معیار میشود. یعنی جامعهشناسی به یک لایه مشخص و موکد در اجرایش تبدیل میشود؛ اما در اجرای کیخایی زیباییشناسی فعل مشخصی است برای ورود به آن چیزی که در صحنه اتفاق میافتد، بیآنکه تاکید خاصی صرفا بر رعایت فرم شده باشد. یعنی یعقوبی به احاطه محتوا بر فرم و کیخایی از احاطه فرم بر محتوا در تکمیل ارتباط با تماشاگر میکوشند. در عین حال هر دو یک ارزش فرهنگی را با مخاطب مبادله میکنند. آن هم مبادله عنصر آگاهی است که اساس تمامی آثار ارزشمند هنری و ادبی است. هدف آگاه شدن است، حال هر یک به گونه خود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 723]