واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: می خواهم خدا را ببینم
ميز و صندلى به درد دانشگاهيان و روشنفكران مىخورد، ما با خوى و خصلت طلبگى انس گرفتهايم. آن كارها با روحيه ما آخوندها جور در نمىآيدبرای مطالعه قسمت قبل اینجا را کلیک کنید29. مرحوم علاّمه طباطبايى فرمودند: «مرحوم مطهرى هوش فوق العادهاى داشت و حرف از او ضايع نمىشد. وقتى كه ايشان در جلسه درسم حاضر مىشدند (اين عبارت، عبارت خوبى نيست، ولى مقصود را بيان مىكند = تعبير خود علامه) بنده از شوق و شعف، حالت رقص پيدا مىكردم، به جهت اينكه مىدانستم هرچه بگويم، هدر نمىرود و محفوظ است.» 30. مقام معظّم رهبرى مىفرمايند:«من به حال آقاى مطهرى غبطه مىخورم. اين لطفى كه خداوند در حقّ ايشان كرد واقعاً چيز عجيبى است. خداى متعال به ايشان لطف كرده بود و استادان، شخصيتها و بزرگانى را كه خيلى كم اتفاق مىافتد كه انسان در مدّت عمرش يكى دو تا از آنها را ببيند، ديده بود.»31. شهيد محلاّتى به عنوان نمونهاى از مخالفت شديد استاد با ملّىگرايان، نظر ايشان را در مورد دولت موقّت چنين عنوان كردهاند:«هركدام از دولتهاى گذشته اسمى داشتند، مثلاً دولت آشتى ملّى و... من دولت موقّت را «دولت كودنها» مىنامم. اينها آنقدر بىشعورند و به حدّى غرور بر وجودشان مسلّط شده كه خود را در مقابل امام، صاحب نظر مىدانند.»شهيد محلاّتى مىفرمايد: «آن زمان كه حتّى بعضى از روحانيان به خاطر جنبههاى سياسى، با منافقين كنار مىآمدند، ايشان در جامعه روحانيت مبارز گفتند: «ما بايد اعلاميه بدهيم و موضع خود را نسبت به اينها مشخّص كنيم. خطر، اينها هستند! ما از دشمن خارجى نبايد زياد بترسيم.»32. استاد وقتى در سنّ بيست سالگى براى ديدن آيةاللّه شاه آبادى به مسجد جمعه تهران رفته بودند، متوجّه مىشود دو نفر باهم صحبت مىكنند و يكى از آنها مىگويد: چند سالى كه از شهرستان به تهران آمديم، حال اگر هيچ استفادهاى نكرديم ولى لااقل توحيدى از اين مرد (شاه آبادى) آموختيم. سپس استاد مىگويند: «هميشه فكر مىكنم كه چقدر خوب است براى انسان كه بتواند لااقل يك نفر را زنده كند و احياء كند.»33. استاد از تملّق بيزار بود و برخورد مىكرد. خود ايشان مىفرمود:«وقتى در شيراز يكى از اساتيد قبل از سخنرانى براى معرّفى من مطالبى مطرح كرد و در ضمن آنها گفت: «من اين جمله را با كمال جرأت مىگويم. اگر براى آن، لباس روحانيت افتخار است؛ فلانى، افتخارِ لباس روحانيت است.» آتش گرفتم از اين حرف و مقدارى حرف زدم و رو كردم به آن شخص كه: آقاى فلان! اين چه حرفى بود؟ من چه كسى هستم؛ من در تمام عمرم يك افتخار بيشتر ندارم، آن هم همين عمّامه و عباست. من كيستم كه افتخار باشم؟ اين تعارفهاى پوچ چيست كه به همديگر مىكنيم؟!»34. مجتبى، فرزند استاد مىگويد: روزى به ايشان گفتم: پدرجان! چرا شما با اينكه ميز و صندلى هست، بيشتر اوقات براى كار علمى از آن استفاده نمىكنيد؟ ايشان فرمودند: «ميز و صندلى به درد دانشگاهيان و روشنفكران مىخورد، ما با خوى و خصلت طلبگى انس گرفتهايم. آن كارها با روحيه ما آخوندها جور در نمىآيد.»35. مقام معظّم رهبرى به عنوان نمونهاى از هيجانات عرفانى و معنوى استاد مىفرمايند:«حدود سالهاى 52 و 53 بود كه استاد به مناسبتى مىگفتند: «من مايلم فرصتى پيدا كنم و كارهاى دانشگاهى و درسى را كنار بگذارم و بروم قم.» و تعبيرى كه مىكردند اين بود كه «خدا را ببينم» يا مثلاً به «لقاى حق برسم» و يا تعبيرى شبيه اين...»36. ايشان با ديوان حافظ و اشعار عرفانى مأنوس بود. با قرآن انس زيادى داشت و در تعدادى از سفرها ديده بودم تا مقدارى قرآن نمىخواند، نمىخوابيد و يك شب كه در منزل ما بود، نصف شب از صداى گريه ايشان خانواده ما بيدار شده بود. اتاق ايشان هم وضعيت خاصّى داشت كه توجّهات ايشان را مشخّص مىكرد. در اتاقشان يك تابلوى «اللّه» بود كه با نئون سبز نوشته شده، عكسى هم از استاد بود و فقط در شب و در تاريكى جلوه داشت و مشخّص مىكرد استاد همان نيمه شبها كه مشغول ذكر خداست، مىخواهد از همه حواس خود نيز استفاده كند. عكسى هم از استاد نهج البلاغهشان مرحوم ميرزا علىآقاى شيرازى در اتاقشان گذاشته بودند.37. مرحوم ميرزا جواد آقا تهرانى با آن همه عظمتِ شخصيت، در مورد استاد فرمودند: «من برخى از سخنرانىهاى آن مرحوم را از راديو گوش مىدهم و استفاده مىكنم. اين سخنرانىها و كتابهاى او بهترين معرّف شخصيت اوست. «عطر آن است كه ببويد، نه آنكه عطّار بگويد»، هيچ تعريفى جايگزين بيانات خود آن مرحوم نمىشود.»38. برخى ويژگىهاى استاد از زبان نزديكان و آشنايان:1. هميشه با وضو بود و به اين كار توصيه مىكرد.2. به طبيعت، علاقه وافر داشت و گاه ساعتها در نقاط با صفا به تفكّر مىنشست.3. نماز شب را به پا مىداشت.4. نسبت به انجام فرائض فرزندان نظارت دقيق داشت.5. شبها قبل از خواب، حدود بيست دقيقه قرآن مىخواند.6. به فقرا و مستمندان كمك مىكرد به طورى كه برخى مواردِ آن بعد از شهادتش آشكار شد.7. از جوانى علاقه وافر به شهادت داشت و به افراد مىسپرد تا در اين باره برايش دعا كنند.8. صداى گريه بلند او هنگام خواندن روضه سيّد الشّهداعليه السلام، مناجات و فوت پدر و مادرش مشاهده شد.9. از شهرت و مريد پرورى گريزان بود.10. براى پدر و مادر و استاد خويش احترام وصفناپذيرى قائل بود. سيّد محمّد عابدينزاده تنظیم:نقدی-حوزه علمیه تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 203]