تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 10 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم(ص):دانايى سرآمد همه خوبى‏ها و نادانى سرآمد همه بدى‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802885713




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هويت ملي؛ عناصر، چالش ها نگاهي به نظريه فلسفي ذات


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
هويت ملي؛ عناصر، چالش ها نگاهي به نظريه فلسفي ذات
هويت ملي؛ عناصر، چالش ها نگاهي به نظريه فلسفي ذات نويسنده: محمد فولادي چکيده هويت يک ملت، ميراث هزاران سال تلاش نسل هاي گذشته يک ملت است. هر نسلي اندوخته هاي فرهنگي، ملي و تجارب زندگي خود را به شيوه هاي گوناگون به نسل بعد منتقل مي سازد، نسل بعد نيز اندوخته هاي خود را بر آن مي افزايد و آن را به نسل پس از خويش انتقال مي دهد. اين فرايند همواره در طول تاريخ ادامه داشته است. همان گونه که شخصيت يک فرد حاصل تجربيات فردي اوست و موجب امتيازش از ديگر افراد مي گردد، هويت يک جامعه و ملت نيز حاصل هزاران سال تجربه تلخ و شيرين آن ملت است. همواره در اجزا و عناصر تشکيل دهنده ي هويت يک جامعه، که در طول نسل هاي گذشته شکل گرفته و آن را از ساير جوامع متمايز مي سازد، ميان انديشمندان و متفکران اختلاف بوده است. آيا يک ملت مي تواند هويت واقعي داشته باشد و يا اينکه آيا مي توان براي ملتي هويت تصنعي و غيرواقعي ساخت و به اصطلاح، براي او هويت سازي کرد؟ فرايند شکل گيري هويت يک ملت چگونه است؟ به عنوان يک نمونه، چه هويت و عناصر هويتي مناسب ملت ايران است؟ قوام و دوام هويت ها به چيست؟ نظريه ي هويت ذات بر چه عناصري تأکيد دارد؟ و سرانجام، عواملي که موجب بحران هويت در يک جامعه مي شوند، کدامند؟ سؤالاتي از اين دست، حاصل مقالي است که پيش رو داريد.کليد واژه ها: هويت، ثبات فرهنگ، بحران هويت، ذات و هسته، هويت تاريخي، نظريه ي فلسفي ذات، هويت سازي، روح ملي.مفهوم شناسي هويتواژه ي «Identity» به معناي هويت از «Identitas» مشتق شده و همواره با دو مفهوم متضاد تعريف مي شود: همساني و تفاوت. بنابراين، وقتي گفته مي شود: هر ملت و يا فردي هويت ويژه اي دارد، به اين معناست که اين فرد مانند ديگر وجودها داراي آن هويت است (همساني) و در عين حال، چنين ملت و فردي هويت متمايز و ويژگي هاي منحصر به فردي دارد (تفاوت). به بيان ديگر، هويت داشتن يعني يگانه بودن ولي از دو جنبه متفاوت: مانند ديگران بودن در جامعه و طبقه خود و همانند خود بودن در گذر زمان. هويت از يک منظر، نگرشي به خود است؛ خودي که به جنبه هايي از شخص اشاره دارد(1) و معمولا مشتقل بر ادراکات و احساسات فرد در مورد بدن، کفايت هاي شخصي و داشتن تصوير روشن از خود و مقام و منزلت خويشتن است. از منظري ديگر، نگرش به برون است که رابطه بين خود و ديگران در آن مشخص مي شود.هويت نشانگر نيازي است همگاني به درک خود به عنوان فردي که به رغم داشتن چيزهاي مشترک با ديگران، از آنها جداست. بنابراين، هويت نوعي خودشناسي فرد و يا يک ملت در ارتباط با ديگران است. اين فرايند مشخص مي کند که شخص، فرد و يا يک ملت از لحاظ فردي و اجتماعي کيست و چه جايگاهي دارد.(2) در واقع، هويت مجموعه نگرش ها، ويژگي ها و روحيات است که يک خود را از ديگران متمايز مي کند.از اين رو، بحث هويت، از دو بعد و جنبه قابل بررسي است:1- بعد فردي، در جهت پرورش شخصيت تک تک افراد يک ملت و آماده نمودن آنان براي زندگي آينده شان؛2- بعد اجتماعي و تأثيري که هويت افراد يک ملت در سوق دادن جامعه به سوي وحدت ملي و وفاق اجتماعي دارد.البته، اين دو بعد از يکديگر جدا نيستند؛ بدين معنا که به لحاظ فردي و از منظر روان شناختي، هر فرد، با گذر از دوران بلوغ، بايد به چنان درجه اي از خودشناسي و ثبات شخصيت برسد که بتواند نقش مثبت خود را در جامعه ايفا کند و به کسب هويت اجتماعي نيز نايل شود. در غير اين صورت، در عرصه ي زندگي موفق نخواهد شد. بنابراين، در مورد جوانان و نوجوانان اين موضوع در ارتباط با پذيرش و عدم پذيرش فرهنگ غيرخودي و بيگانه اهميت دارد. اگر جوانان و نوجوانان هويت فردي، اجتماعي، تاريخي، ملي و مذهبي خود را به خوبي درک کنند، به راحتي در مقابل هجوم فرهنگ بيگانه سر تسليم فرود نمي آورند و به عنوان الگو از آنها تبعيت نمي کنند.از سوي ديگر، يک ملت نيز برخوردار از هويتي مستقل است. اين هويت به او شخصيت مستقل مي بخشد که کاملا از ديگران متمايز است. افراد اين ملت همواره به هويت ملي خويش افتخار و به عناصر مميزه ملي خويش پايبندند. تعلق خاطر به يک نژاد، زبان، جغرافيا، مذهب، تاريخ و فرهنگ مشترک و... از عناصر تشکيل دهنده ي هويت يک ملت است. اين هويت در مواقع خطر و بحران موجب وحدت، اتحاد، انسجام، و هماهنگي افراد آن ملت است. افراد و جامعه داراي هويت ملي واحد همچون يک تن واحد و يک ملت واحد، احساس تعلق و پيوند به هم دارند. احساس تعلق به سرزميني به نام کشور و زباني واحد از ديگر وجوه هويت ملي است.هويت يابي براي يک فرد و يا ملت چنان حياتي است که اگر نتواند اين نياز را به طريقي تأمين کند، سلامت رواني، فردي و يا ملي او آسيب جدي خواهد ديد. در بحث هويت فرد و جامعه، بايد خود پنداره با معنايي تشکيل شود که علاوه بر پيوستگي و ارتباط با گذشته، جهت گيري نسبت به آينده را نيز دربرگيرد.عوامل و زمينه هاي پيدايش هويتدر خصوص عوامل زمينه ساز پيدايش هويت ملي، مي توان عواملي چند را برشمرد:1- تعلق خاطر به فرهنگ، تمدن و مليتيکي از عوامل پيدايش هويت، تعلق خاطر به يک فرهنگ، تمدن و مليت خاص مي باشد. اين بدان معناست که جامعه نيز بسان فرد، در رشد و تکامل خود، بايد به فرهنگ و عناصر فرهنگي، هنجارها، ارزش ها، آداب، رسوم، سنن، رفتارها و منش هاي خاص جامعه، مليت، نژاد و آثار تمدني خود، که از ساير جوامع متمايز است، پايبند باشد و نسبت به آنها احساس وابستگي و تعلق کند. داشتن هويت اجتماعي به انسان ها اين احساس را القا مي کند که خود را متعلق به يک فرهنگ، تمدن و مليت خاص بدانند. با شناخت دقيق فرهنگ و تمدن و مليتي، که فرد بدان تعلق دارد، مي توان به شناخت هويت اجتماعي و فرهنگي او پي برد و اينکه يک فرد به چه جامعه، فرهنگ و تمدني تعلق دارد. همين امر، زمينه ساز پيدايش هويت ملي براي افراد يک جامعه است.2- ثبات فرهنگياز ديگر عوامل مهم و مؤثر در شکل گيري هويت يک ملت، برخورداري ملتي از فرهنگي با ثبات نسبي، و پيشينه ي غني تاريخي است؛ زيرا هر ملتي به تاريخ و فرهنگ خود دل بستگي خاصي دارد و تاريخ و فرهنگ يک ملت، خواه ناخواه به آن ملت پيام مي دهد و اين پيام ها در ساخت و بافت هويت مخاطبانش نقش خاص خود را دارد. طبعا نحوه نگرش به فرهنگ و تاريخ يک ملت و زاويه اي که از آن به گذشته نگريسته شود نيز در اين فرايند تأثير بسزايي دارد. طبيعي است که بايد از تاريخ عبرت آموخت و به تاريخ گذشته خويش با نگاه نقادانه نگريست و نمي توان تاريخ را مطلقا به عنوان الگو و سرمشق زندگي پذيرفت، بلکه منظور اين است که هر ملتي سعي بر آن دارد تا دست کم همزمان با نگاه به بيرون و در کنار آنچه از خارج اقتباس مي کند، تاريخ خود را نيز به عنوان تجلي گاه هوش و استعداد و توانمندي هاي خويش بشناسد و از لابه لاي تجاربي که پشت سر نهاده است، نقاط قوت، مثبت و منفي آن را بازشناخته، در پرتو آن به ارزيابي وضع موجود خود بپردازد، بر نقاط قوت آن پاي فشارد و از تکرار نقاط ضعف اجتناب ورزد و در همان حال، با اشراف بر شناسنامه ي ملي خويش، از خودباختگي و خودکم بيني و بي هويتي بر حذر باشد. تنها در پرتو چنين نگرشي به تاريخ و فرهنگ است که شاهد ثبات نسبي فرهنگ و شکل گيري هويت ملي خواهيم بود که مردم بدان علاقه مند، دلبسته و تعلق خاطر دارند.بنابراين، تعلق خاطر به فرهنگ، عمل و پايبندي به فرهنگ ملي، بومي و حفظ عناصر فرهنگ از جمله زبان، آداب، رسوم، سنن، قوميت، مليت، نژاد و... از عوامل پيدايش هويت پايدار در يک جامعه است. مردمي که در يک جامعه نسبت به فرهنگ خويش حساس بوده، بر بهره گيري از ظرفيت ها و ظرافت هاي فرهنگي تأکيد دارند، بر آداب و رسوم و اخلاق اجتماعي، ملي و يا بومي خويش پايبند و به زبان محلي، و يا سبک و نحوه پوشش ملي و قومي خويش تأکيد مضاعف دارند، مقيد به آداب، رسوم، سنن ملي و يا قومي و ديني خود هستند، هرگز در برابر عوامل تغيير فرهنگ کوتاه نخواهند آمد. چنين مردمي در بلند مدت برخوردار از فرهنگي پايدار خواهند بود و بدين سان، همواره در پرتو ثبات فرهنگ، شاهد هويتي ثابت، پويا و کارآمد هستيم.3- جغرافيااز ديگر مؤلفه هاي تشکيل دهنده ي هويت، تعلق خاطر يک فرد و يا ملتي به يک جغرافيا و محيط جغرافيايي است. امروزه، به ويژه جغرافيا در مرزبندي و تمايز هويت ها نقش دارد؛ زيرا مرجعي ثابت و پايدار براي تأمين نيازهاي هويتي افراد است. بي گمان، هويت در شرايطي بهتر و آسان تر تأمين مي شود که بتوان مرزهاي دقيق تر، روشن تر و نفوذناپذيرتري ترسيم کرد. جغرافياي سياسي موجب انسجام، و همبستگي گروهي را افزايش مي دهد. همين همبستگي و انسجام ملي و گروهي، زمينه ي پيدايش هويت ملي را فراهم مي سازد.4- دين و باورهاي دينيدين، مذهب و رابطه آدمي با نوع دين و نسبتي که با آن پيدا مي کند، بخشي ديگر از هويت او را مي سازد. نقش دين در ساخت هويت انسان همواره مورد تأکيد بوده است. کارن هورناي (Horny, C) در اين باره مي گويد:فردي که فاقد يک شخصيت متشکل است و قادر به يافتن ارزش هاي مثبت پايدار در فرهنگ، مذهب يا ايدئولوژي خود نيست، ايده آل هايش به هم مي ريزد. چنين فردي که از آشفتگي هويت رنج مي برد، نه مي تواند ارزش هاي گذشته خود را ارزيابي نمايد و نه صاحب ارزش هايي مي شود که به کمک آنها بتواند آزادانه براي آينده برنامه ريزي نمايد.(3)فردي که به دين خاصي تعلق خاطر ندارد، معمولا فاقد آرمان و ايده آل مي باشد و معياري براي درستي و يا نادرستي رفتار خويش ندارد. از نظر فکري مذبذب، آشفته، فاقد هويت و ثبات شخصيت است. ملت و جامعه فاقد دين نيز به همين سان فاقد هويت، آرمان و شخصيت خواهد بود.بنابراين، تعلق خاطر به دين و باورهاي ديني به افراد جامعه آرمان و ايده آل، روح ملي، انسجام ديني و هويت ملي مشترک مي بخشد.رهيافت نظري به هويت مليهمان گونه که گذشت، بحث هويت در رابطه با غير و بيگانه مطرح مي شود. براي فهم يا تحصيل معرفت هويت شناسانه، بايد بر مبناي قواعد حاکم بر هويت يا حقيقت چيزها رفتار کرد: برخي هويت ايراني را در پذيرش مطلق و بدون قيد و شرط غرب پنداشته، برخي ديگر، بر طبل طرد مطلق غرب کوبيده اند و سرانجام برخي ديگر، هويت ايراني را در تعامل با غرب و اخذ نقاط قوت آن برشمرده اند. به بياني ديگر، گاه براي هويت ايراني، هويت استبدادي يا استبدادزده را وصف آورده اند؛ گاه از جامعه ايران خواسته شده تا از فرق سر تا بن ناخن غربي شوند!؛ گاه گذر از سنت به مدرنيته را سرنوشت محتوم جامعه ايران دانسته اند؟! و سرانجام، برخي خصلت دينداري ايرانيان را مانع از شکل گيري هويت واقعي ايراني دانسته اند!؟اينها برخي پاسخ ها به پرسش هاي مطرح شده در باب هويت ملي ايراني است که اساسا هويت ايراني چيست؟ اگر اين پاسخ ها معطوف به حقيقت و ذات جامعه ايراني (هويت ملي) نباشد، پاسخ ها قطعي نخواهد بود.(4)نظريه هاي تکوين هويت مليدر باب نظريه هاي هويت ملي در ايران، نظريه هاي گوناگوني ابراز شده است که پس از مروري گذرا به برخي از آنها، به نظريه ي ذات فلسفي مي پردازيم. اما پيش از هر چيز لازم به يادآوري است که، هويت همواره در مقابل غيريت مطرح است. غير و بيگانه از آغازين روزهاي ورود تجدد در اين معنا و مفهوم پيدا کرد. عصر قاجار و پهلوي، آغاز ورود تجدد در ايران به شمار مي رود. به بياني ديگر، بايد گفت پروژه ي هويت ملي در ايران، پس از صفويه و آغاز تدريجي عصر قاجار، که زمينه ي آشنايي ايرانيان با فرهنگ و تمدن غرب فراهم شد، بخصوص ايران عصر مشروطه، که وارد دوره تأسيس دولت - ملت شد، لاجرم نشانه هاي رسمي شکل گيري هويت ملي آغاز گرديد. هويت ملي ايراني از طريق مهندسي اجتماعي در دوره ي تاريخي مشروطيت و سپس پهلوي اول ساخته شد. ظهور ناسيوناليسم ايراني، نشانه هايي از شکل گيري هويت جديد ايراني است. در شکل گيري هويت ايراني، روشن فکران اين عصر بيش ترين نقش را ايفا کردند.در واقع، اولين پيام آوران تمدن غرب، صاحب منصبان ديواني اعزامي به روسيه و اروپا و دانشجويان فرهنگ رفته بودند. ميرزا ابوالحسن خان ايلچي (ديواني اعزامي به عنوان سفير) و ميرزا صالح شيرازي دانشجوي اعزامي بودند. آنان مرعوب تمدن غرب شدند. به گونه اي که ابوالحسن خان سفرنامه ي خود را «حيرت نامه» سفرا نوشته است! (5) از اين دوره به بعد، چند نوع هويت با عناصر گوناگون آن شکل گرفت. در اينجا قصد بررسي تفصيلي همه ي نظريات در باب هويت را نداريم. اشاره اي به برخي نظريات نموده، در پايان نيز نظريه ي ذات فلسفي هويت را به تفصيل بررسي خواهيم کرد:1- گفتمان ايرانيت دين گراطالبوف يکي از منورالفکران دوره ي قاجار و مبلغ هويت ايرانيت دين گراست. وي در زمينه ي تجديد بناي مليت به معناي مدرن و طرح عنصر ديانت در عصر نوسازي به روشنگري مي پردازد. واژگاني همچون مليت، ملت خواهي، ترقي ملي، جسم ملي، بسيج ملي و حب وطن در ادبيات وي شيوع دارد و از نظر وي، براي دست يابي به همبستگي ملي و بسط معارف، آشنايي مردم با حقوق خودشان ضروري است. وي با الگوي نوسازي فرنگي همبسته مي شود. از نظر وي، هر جا آزادي نيست، حب وطن نيست. وي از تجديد بناي مليت بر دو عنصر ايران و اسلام، به عنوان دو جزء اساسي خوديت جمعي پافشاري و آن دو را با دستاوردهاي مدني و صنعتي علمي فرهنگي همسو مي يابد. گفتار مسلط ايرانيت جديد در اين زمان، ايرانيت جديد دين گراست.(6)2- گفتمان ايرانيت قوميت گراجلال الدين ميرزاي قاجار - مؤلف نامه خسروان - بر دو عنصر زبان و تاريخ ملي تأکيد و به دنبال نوسازي مفهومي ملت است. بايد در بازسازي مفهوم ملت، به زبان پارسي به عنوان زبان ملي و تاريخ يکپارچه به نام ايران توجه کرد. آخوندزاده، کار جلال الدوله را تلاش براي ايجاد حس وطن پرستي و بازگشت به زبان فارسي سره، و بر انداختن کلمات بيگانگان در کشور تلقي مي کند. «خود» آن است که به زبان پارسي، زبان ملت ايران سخن مي گويند و «غير» و بيگانه آن است که به لسان عرب يا کلام ترکان سخن گويد. ترکان و اعراب بيگانه اند.(7)3- گفتمان ايرانيت سکولار و باستان گراميراز فتحعلي آخوندزاده و ميرزا آقاخان کرماني نيز از جمله روشن فکران عصر ناصري است که در گفتار هويت سازي ملي، زبان، خط، تاريخ، دين و ترقي را عناصر اساس هويت ملي برمي شمارد. آخوندزاده از طريق غيريت سازي پروژه، تعريف خود يا ايراني را پي جويي مي کند. در بازيابي هويت، بايد از غير آغاز کرد و با زدودن خود از غير هويت خود را يافت. اين زدودن غير شامل خط، زبان، دين و فرهنگ و ميراث نظام حکومتي است. وي، اسلام و دين را غيرفرهنگي، دين را عامل بدبختي ايرانيان مي داند. از دين زرتشتي به عنوان دين ايراني ياد مي کند و گاهي هم مدنيت جديد غربي را دين ايراني مي داند!جالب اينکه، در کلام آخوندزاده، غير ديگر يعني فرهنگ و فرهنگياني وجود دارند که دشمن نيستند و بيگانه محسوب نمي شوند، بلکه در تجديد بقاي هويت جديد ايران، غرب جزيي از هويت ايراني است!! پذيرش فرهنگ غربي در راستاي بازيابي و خود ارزيابي است، ولي پذيرش اسلام نوعي خيانت است!(8)در ادامه و پس از عصر مشروطه، و در زمان پهلوي اول نيز همين پروژه ي آرياگرايي و يا باستان گرايي تداوم و ترويج يافت. با شکست مشروطه، امکان ايجاد نهضت تجددخواهي به پايان رسيد. گفتمان ناسيوناليسم ايراني يا آريايي، همان گفتمان هويتي منورالفکري عصر ناصري است. طرح رضا شاه، براي مدرن سازي ايران، همان طرح منورالفکرها بود. رضا شاه به دنبال هدم دين يا طرد کامل آن از عرضه اجتماع، حذف علماي ديني از صحنه ي اجتماعي و سياسي و تغيير نظام آموزشي سنتي (ديني)، ممانعت از انجام مناسک و شعائر ديني، کشف حجاب، نظام حقوقي و غربي بدون نفوذ علماي دين، احياي هويت آريايي و ديانت زرتشتي بود.اين گفتمان، ايرانيان را از هويت بومي خود مي گسست، نسبت به اسلام خصمانه، دستاوردهاي دوره ي اسلامي را مربوط به نژاد و تمدن ايراني و در امتداد هويت باستاني تلقي و مذهب شيعه را ساخته ايرانيان معرفي مي کرد؛ بر ايدئولوژي ناسيوناليستي تأکيد مي کند و نژاد، خون، تاريخ واحد، فرهنگ واحد، دين، جغرافيا و سرزمين و حکومت واحد را عوامل سازنده و انسجام بخش مليت مي داند. بر نژاد آريايي به عنوان عنصر وحدت بخش و سازنده مليت ايراني تأکيد داشت.(9)4- پروژه ي دولت - ملت و هويت ملي ايرانيدر کنار گفتمان هاي مزبور، پروژه ي هويت سازي ملي، افراد يک جامعه، يک ملت بودند و احساس تعلق و پيوند با هم داشتند. احساس تعلق به سرزميني به نام کشور از ديگر وجوه پروژه ي هويت ساز ملي بود. ملت، احساس تعلق به هم، به علاوه، تعلق به سرزمين و جغرافياي سياسي. در ادبيات سياسي اين عصر وطن همچون مادري است که همه افراد ملت بدون هيچ تمايزي فرزندان او هستند. پرداختن به مقوله ي وطن به عنوان جزئي از پروژه مشروطيت و تأسيس دولت ملي در خور اهميت است.پيدايش مشروطيت و ادبيات سياسي جديد اروپايي به طور گسترده از سوي نيروهاي اجتماعي، جريان ها و انجمن ها صورت گرفت. مشروطيت و روي کار آمدن دولت جديد، گفتمان سياسي مبتني بر قانون گرايي و دولت - ملت مدرن را رونق بخشيد. نخبگان با استفاده از ابزارهاي نو همچون مطبوعات، مجلس و سخنراني نسخه ي فرنگي گفتمان را تنها راه درمان درد ملت مي دانستند و با تأسيس دولت - ملت و دولت ملي و از طريق همبستگي ملي مبتني بر علايق ملي و نيل به سعادت گفتمان جديد را ابعاد تازه بخشيدند.(10)5- نظريه ي فلسفي ذات، و هويت ايرانيمهم ترين نظريه در باب شکل گيري هويت ملي ايراني، نظريه ي فلسفي هسته و ذات مي باشد.(11) نظريه ي (ذات) رهيافتي براي فهم هويت هاي ملي و مسائل پيراموني آن است. مدعاي نظريه آن است که براي فهم هويت ملي مي بايست به لايه هاي بنيادين و اصيل توجه کرد و از آن منظر به تحليل پديده هاي ذهني و عيني هويت ملي پرداخت.پرسش از هويت ملي، از اساس فلسفي است. تنها فلسفه از چيستي چيزها بحث مي کند؛ زيرا در پرسشش از چيستي چيزها، به سراغ مقومات و عناصر ذاتي آنها مي رويم و فلسفه دانش تحقيق در کنه و ذات چيزهاست، دانشي است که اشيا را عاري از هرگونه تشخص و امتياز مورد بحث قرار مي دهد. پس، از منظر فلسفي، پرسش از هويت ملي، تحقيق در باب مقومات و ذاتيات ملت است.... بنابراين، از نگاه فلسفي هرگز نمي توان براي فهم هويت ملي بر عناصري مانند نژاد، زبان و تاريخ توقف کرد؛ زيرا، وقتي اين عناصر به زير تيغ فلسفه بروند، تجزيه شده و از استحکام خود را از دست مي دهند. از نگاه فلسفي، اين موارد جلوه اي از حقيقت مليت است، نه خود ذاتيات آنها. پس راه دست يابي به پاسخ حقيقي مليت در پرتو پرسش هاي فلسفي ميسر است و ساير فهم ها مبتني بر آن خواهد بود.(12)حقيقت بنيادين يا جوهره ي هويت ملي همان روح ملي است. چنين تعبيري، در مورد موجودات جاندار ذي شعور، امري طبيعي و رساست. تعابير ديگري نظير ذات ملي، حقيقت ملي و خويشتن ملي و غيره بر روح ملي دلالت دارد. بسياري از صاحب نظران در مبحث هويت ملي، و نيز در ساير مباحث، به نحوي از روح ملي سخن مي گويند.بنابراين، مطالعه هويت ملي عبارت از تحقيق درباره ي «روح ملي» است. در چنين تحقيقي، ما به آن دسته از احکام و مسائلي مي پردازيم که با روح ملي سنخيت داشته باشد. از اين رو، هر گونه مطالعات هويت ملي که عاري از احکام و مسائل روح ملي باشد، با موضوع مطالعه بيگانه بوده، نتيجه اي دربر نخواهد داشت. براي نمونه، در بحث توسعه به الگوهاي نظري و عملي پيشرفت و ترقي جامعه توجه مي شود. پس مبحث توسعه با روح ملي و حرکت آن در مسير رشد و ترقي سروکار دارد. حال اگر محقق با روح ملي بيگانه باشد يا در بحث توسعه از الگويي تبعيت کند که ارتباطي با روح ملي جامعه موردنظر نداشته باشد، مطالعات او عقيم خواهد بود... .(13)هويت يک ملت و به عبارت ديگر، لازمه ايجاد يک ملت، رسيدن به درد مشترک، طلب مشترک، آرمان مشترک و احساس جمعي، توانايي يک ملت در داشتن احساس، طلب، درک و آرماني مشترک در خويشتن و رسيدن به حالت آرماني و تعالي مي باشد. اين امر موجبات تکامل دسته جمعي و فرهنگ سازي و سنت آفريني يک ملت خواهد بود.از اين رو، بايد همواره در پاسخ به چيستي و هويت يک شيئي پاسخ ها، معطوف به حقيقت و ذات جامعه ايران (هويت ملي) باشد، در اين صورت پاسخ ها قطعي خواهد بود. آرامش خاطر از پاسخ و قطعيت پاسخ، تنها با استناد و تکيه بر حقيقت موضوع دست يافتني است.(14)بنابراين، در پاسخ به چيستي هويت، بايد پاسخ را در مواردي که ملائم با ذات است جست و جو کرد؛ زيرا هويت، در مقابل غيريت است که مناسب عالم کثرت است و مراد از ذات هم امري ثابت است؛ چيزي که معمولا ثابت است. هر ايراني، ايراني است و در وجود او چيزي است که معرف ايراني بودن او است که او را از غير ايراني متمايز مي کند. رفتار، کردار و خانه سازي و کار و کسب او ربطي به ايراني بودن او ندارد. آنچه منشأ اثر است، فرهنگ است. رفتار و کردار و... غير از ايرانيت است. همين ايرانيان در بسياري از کشورهاي خارجي سال ها اقامت دارند، با اين وجود کاملا از ديگران متمايزند. براي مثال، ايرانيان مقيم آمريکا داراي آداب و رسوم ايراني و به زبان فارسي تکلم مي کنند و هويت خويش را حفظ مي کنند. تاريخ ايرانيان نبايد ظهور و سقوط سلسله هاي ساساني، سلجوقي، هخامنشي و... باشد. هويت ايراني در ميان همه اين سلسله مشترک است. ما جامعه اي ايراني هستيم که در يک مکان جغرافيايي خاص زندگي مي کنيم، به زبان فارسي تکلم مي کنيم، آداب و رسوم خاصي داريم، داراي باورها، ارزش ها، اخلاق و مذهب خاصي هستيم.(15) اين يعني ذاتيات يک ملت که در طول تاريخ همواره با او بوده و ايراني را از غير ايراني متمايز مي کرده است.از آنجايي که يکي از پايه هاي مهم و اصلي اين نظريه، مبتني بر نظريه ي ذات است، بايد نظريه ي ذات و قواعد فلسفي آن در فهم هويت ملي تبيين شود. اجمالا نکاتي در اين باب لازم به توضيح است:1- هر گاه پرسش از هويت چيزي به ميان مي آيد، مسئله ي حقيقت يابي پيش کشيده مي شود. وقتي گفته مي شود: «حقيقت مطلب چيست؟» يا «حقيقت موضوع چيست؟»، منظور آن است که به بنياد و گوهر آن مطلب يا موضوع دست يابيم؛ به گونه اي که وراي آن، بنيادي نباشد تا درک آن لازم باشد. اين نوع فهم بنيادکاوانه يا هويت شناسي اختصاص به دانش فلسفي دارد؛ زيرا تنها فلسفه است که داعيه درک حقيقت دارد.2- امروزه، به دليل استيلاي معرفت هاي غير فلسفي، نه تنها تصور شده که نيازي به پاسخ هاي فلسفي نيست و معلومات دانشي در تداوم زيست بشري کفايت مي کند، بلکه اساسا منکر وجود حقيقت و ذات شيء شده اند. ... منکران ذات ناخواسته عرضيات و متعلقات شيء را نفي کرده اند نه ذات و حقيقت شيء را؛ زيرا آنان با اين انکار خواسته اند بگويند مباحث مربوط به يک شيء، چيزي غير از همين مباحث پيراموني نيست.3- معرفت فلسفي بر خلاف دانش هاي غيرفلسفي، عام و کلي است. يعني معرفت فلسفي به موضوعات جزئي تعلق نمي گيرد و پديده هاي جزئي متعلق شناسايي فلسفي واقع نمي شود... . معرفت فلسفي به حقيقت اشيا تعلق مي گيرد؛ چون حقيقت اشياء ذهني و اعتباري نيست. بنابراين، مطالعه فلسفي (ذات گرايانه) هويت ملي، اعتباري و ذهني نيست. بحث از هويت ملي، گفت و گو درباره ي حقيقت يک ملت است. اين حقيقت در تمام افراد آن ملت ساري و جاري است. از آنجا که بحث از هويت ملي، مطالعه اي تمثيلي نيست، مطالعه فلسفي هويت ملي نيز در قالب تمثيلي «هسته» و «پيرامون» صورت نمي گيرد.هويت ملي، حقيقت و ذاتي دارد که پيرامون خود مجموعه اي از امور مختلف را گرد آورده است. پس، تعبير از «هسته و پيرامون»، همان بحث از حقيقت هويت ملي است.4- معرفت فلسفي از نوع معرفت هاي اکتشافي است، بر خلاف معرفت هنري که ابداعي است نه اکتشافي... . بنابراين، نظريه هاي فلسفي نه «هويت سازي» بلکه «هويت کاوي» مي کنند. چنين نيست که وقتي «هويت ملي» موضوع مطالعه فلسفي قرار گيرد، به عمل هويت سازي مشغول شده ايم. البته، منکر اين عمل نيستيم؛ زيرا انسان همان گونه که مي تواند فيلسوف باشد، استعداد هنري هم دارد. آن گاه که فيلسوف به هنگام کار فلسفي در مسير هويت سازي قرار گيرد، بايد بداند که سرگرم خلق يک اثر هنري است، نه مطالعه فلسفي. او حقيقتي را کشف نکرده بلکه حقيقتي را ابداع کرده است.5- براي درک فلسفي هويت ملي چاره اي جز فهم قواعد فلسفي نيست. قواعد فلسفي، اصولي کلي هستند که با به کارگيري آنها به درک روشني از حقايق اشيا مي رسيم. اين قواعد، مباني تحليل فلسفي از اشيا هستند.(16)بدين روي، لازم است در اينجا پاره اي قواعد فلسفه ي اسلامي در قالب «نظريه ي ذات» بيان شود تا بتوان از اين قواعد در فهم هويت ملي بهره برد:قاعده اول: هر ذاتي چيزي جز خودش نيست؛ به گونه اي که با نفي خودش، نفي ذات لازم مي آيد. براي مثال، اگر تجدد جزء ذات نباشد، با نفي آن از هويت ايراني، نفي ذات ايراني لازم نمي آيد، از اين رو، نمي توان گفت: تجدد جزء ذات هويت ايراني است.قاعده دوم: ذوات و يا حقيقت اشيا داراي قوه ي دافعه و جاذبه هستند. هر ذاتي هم نفي غير مي کند و هم اثبات ذات. غيريت ها عبارتند از: هر آنچه از ذات نباشند، يعني بتوان آنها را از ذات نفي کرد. مثلا، اگر عنصر دينداري را نتوان از ذات ايراني نفي کرد، ذاتي هويت ملي ايرانيان خواهد بود. در نتيجه، ذات ايراني هر امري را که متعلق به دينداري باشد، در خود جلب مي کند و هر آنچه را که ديني نباشد، از خود دور مي کند.قاعده سوم: حقيقت چيزها در مقام ذات، تنافر و تضاد دروني ندارد. بنابراين، هيچ حقيقتي در مقام ذات، جامعه اضداد و امور متنافي نيست و نمي توان گفت: هويت ايراني مجموعه اي از فرهنگ استبدادي و ضد استبدادي است.قاعده چهارم: هر ذاتي مقتضي سلسله اموري مخصوص به خود است و نمي توان اقتضاي هر امري را از آن باز داشت. حقايق اشيا مقتضي امور ملايم با خود مي باشند نه امور متنافر. هويت ايراني مقتضي تمدن معنوي است، چنان که هويت اروپايي مقتضي تمدن دنيوي است.قاعده پنجم: هر عرضي که مقتضاي ذات نباشد، غير لازم ذات است. عرض لازم ذات در اثر تغيير وضعيت و شرايط، از ذات تفکيک نمي شود. اگر «برهنگي» از اقتضائات هويت ايراني نباشد، «فرهنگ برهنگي» از عوارض غير لازم ايرانيان خواهد بود.قاعده ششم: عرضيات گاهي لازم ذات اند و گاه خارج و غير لازم ذات. عرضي لازم ذات، جزء امور اعتباري نيستند. عرض لازم، قائم به ذات و مستقل از فاعل شناسايي است. نژاد و محدوده جغرافيايي «مرزها» از امور اعتباري و غير لازم ذات اند؛ زيرا وابسته به اعتبار فاعل شناسايي هستند، نه قائم به ذات هويت ملي. اما تاريخ، زبان، فرهنگ و آداب و سنن اجتماعي را بايد مقتضاي ذات هويت ملي دانست. از اين رو، نمي توان اين گونه عرضيات لازم ذات را از ذات يک ملت جدا کرد.قاعده هفتم: شناخت لوازم و مقتضيات هر حقيقتي لزوما شناخت آن حقيقت نيست. در واقع همه امور معبري، براي فهم حقيقت هستند. بنابراين، براي فهم هويت ملي بايد از سطح زبان شناسي، فرهنگ و تاريخ (امور عرضي) گذر کرد.قاعده هشتم: هر حقيقت اين جهاني در مقام ذات، تکاپوي شدن دارند؛ مشارکت هويت هاي ملي در ساخت تمدن، نشانه حرکت متکاملي آنهاست. تمدن، نقطه ي عطف در تکاپوي هويت ملي است.قاعده نهم: هر حقيقت اين جهاني در مقام ذات به امري بيروني محتاج است. از اين رو، هر هويتي براي فعليت و تکاپوي شدن به آواز خوش همسو با حقيقت خود نياز دارد؛ زيرا عامل غير همسو در جهت فعليت يافتن ذات عمل نمي کند. بايد موافق و همسوي با آن ذات موعظه کند. نداي اسلام با هويت ايراني هم آواز بود و موعظه اش بر دل نشست و از اين رو، در تکاپوي شدن ايرانيان مؤثر واقع گرديد؛ همان گونه که ماکياولي و توماس هابز و دکارت نيز همسو با حقيقت هويت غربي موعظه کردند و تأثيرگذار شدند.قاعده دهم: هر هويتي آن گاه که از تکاپوي شدن بازماند، دوره ي افول و انحطاط آن آغاز خواهد گرديد. جامعه ي ايستا براي فعليت بخشيدن به هويت و حقيقت خود تلاش نمي کند.قاعده يازدهم: هر گاه هويتي سير قهقرايي تکاپوي شدن خود را طي کند، رو به فساد خواهد بود. فساد به معناي تحليل رفتن ذاتيات هويت است. بنابراين، ميان انحطاط هويت و فساد ذات، تفاوت اساسي وجود دارد. انحطاط دوره ايستايي است و فساد دوره پس روي هويت هاست. هويت هاي ايستا، هنگامي احساس خطر مي کنند که خود را در دوره ي فساد ذات ببينند، زيرا دوره فساد، مرحله نفي ذاتي است.قاعده دوازدهم: در دوره ي انحطاط آنچه از ذات باقي مي ماند، همان ذاتياتش است. پديده هاي تمدني در اين مرحله از ميان مي روند؛ زيرا تکاپوي شدن ندارد تا مقتضي عرضيات خود باشد.قاعده سيزدهم: هويت ها از يکديگر تأثرپذيرند؛ زيرا اين جهان، عالم تزاحم و تکافو ميان حقايق اشياء است. اگر هويتي ملي در دوره تکاپوي شدن باشد، بر ديگر هويت ها تأثيرگذار و اگر در دوره ي انحطاط باشد، تأثيرپذير خواهد بود؛ زيرا ذات در دوره ي انحطاط، در موقعيت انفعال به سر مي برد؛ هويت هاي ايستا تنها در صورت همسو بودن هويت هاي فعال مي توانند مجددا از دوره ي انحطاط خارج شوند. هويت هاي فعال غير همسو مانع گذار هويت ملي از دوره انحطاط هستند. بنابراين، اگر تجدد متنافر با هويت ايراني باشد، مرحله ي گذار براي ايرانيان، به کمک هويت غربي اتفاق نخواهد افتاد.قاعده چهاردهم: حرکت طبيعي هر ذاتي بنيادگرايانه است و حرکت قسري غير طبيعي و غيرزنده؛ زيرا هر ذاتي در حرکت طبيعي تکاپوي شدن خود را دارد و ذات در حرکت قسري بالاجبار معطوف به غير مي شود و از تکاپوي شدن باز مي ماند... بر اين اساس، مي توان گفت: حاکميت کليسا در قرون وسطا نوعي حرکت قسري و غيرطبيعي بر اروپاييان بود، همان گونه که حاکميت فرهنگ غربي در دوره ي پهلوي نشانه ي حرکت قسري ذات ايراني محسوب مي شد و اين گونه حرکت هاي جبري و قسري آنان را از پويايي و حرکت باز داشت(17) و از هويت واقعي خويش دور کرد.هويت تاريخي ملت ايراندر اين زمينه انديشمندان و مورخان، براي ايرانيان هويت هاي تاريخي زيادي در طول تاريخ پرفراز و فرود ايراني قائلند:1- هويت ايراني؛ در دوران ساسانيان؛2- هويت ايراني اسلامي و يا هويت تاريخي - فرهنگي ايراني از قرن هاي دوم تا پنجم؛3- هويت ايلي تباري و هويت ديني و مذهبي از قرن 6 تا 13 هجري؛4- هويت جديد ايراني، ايرانيت جديد در دوره ي قاجار و پهلوي.(18)براي درک مهم ترين حوادث و وقايع تاريخ تحولات ايران به چند تحول مهم تاريخي از زمان ورود اسلام تا قرن نهم اشاره مي شود: 1- ورود اسلام به ايران؛ 2- حمله مغول؛ 3- نهضت اسماعيليه؛ 4- ظهور صفويه.مهم ترين اين حوادث، ظهور صفويان است که پس از 9 قرن دولتي قدرتمند در ايران به وجود آورد و به آن استقلال سياسي، وحدت جغرافيايي - مذهبي و مرکزيت قدرت اعطا کرد. ايران در سايه ي امنيت ملي، اقتصادي و اجتماعي عهد صفويان، به رشد، شکوفايي و توسعه مناسبي دست يافتند.(19) بدين سان، ايرانيان در پرتو تشکيل اولين حکومت ملي مستقل و فراگير در مرزهاي جغرافيايي ايران، هويت واقعي خويش را بازيافتند.در اين زمينه، ملت بزرگ و تمدن ساز و کهن ايران، که يکي از اقوام ريشه دار در پهنه تاريخ جهان محسوب مي شود، از تمدني ديرپاي برخوردار است. در نتيجه، ملتي با اين پيشينه ي کهن نمي تواند نسبت به تاريخ خود بي تفاوت باشد؛ همچنان که قراين بسياري نيز گوياي آن است که مردم ايران هيچ گاه نسبت به تاريخ خود بي اعتنا نبوده است، به گونه اي که به جرأت مي توان گفت: يکي از عوامل مهم حفظ هويت و استقلال و آزادانديشي ملت ايران، به رغم حوادث سهمگيني که بر اين مرز و بوم گذشته، همان ذهنيت تاريخي مردمان اين سرزمين بوده است. در عين حال، بازشناسي هويت تاريخي ملت ايران، که از تاريخي کهن برخوردار است، کار درخوري است که پژوهش ها و کاوش هاي فراواني مي طلبد تا هويت تاريخي اين مرز و بوم هر چه بيشتر شفاف تر گردد.(20)فرايند شکل گيري هويت ملي ايرانيبا عنايت به آنچه گذشت و با توجه به مباني فلسفي نظريه ذات، مي توان فرايند شکل گيري هويت ملي ايراني را بر اساس نظريه ي ذات چنين بيان کرد. نظريه ي ذات، عناصر هويت ملي ايراني را منحصر به عصر قاجار و يا پهلوي نمي داند. ايرانيان در طول تاريخ پرفراز و فرود خويش، يکي پس از ديگري هويت واقعي خويش و عناصر هويت ساز خود را باز يافتند. اقوام تمدن ساز کهن ايراني در فلات ايران، که از رود جيحون تا ماوراي زاگرس امتداد دارد، زندگي مي کردند. از سه هزار سال پيش با آمدن آريايي ها وارد مرحله ي تازه اي شد و حکومت پارسي نمونه بارز آن است. کم کم سرزمين ايران زير پوشش زرتشت قرار گرفت و به قول هيرودت، هخامنشيان پارس را قلب دنيا مي دانستند. از آن زمان تا انقراض ساسانيان و درخشش اسلام در ايران، رقيب جدي ايرانيان، يونانيان بودند و سپس روميان. تا اين زمان ايران نقش ابرقدرت شرق را بازي مي کرد و در رقابت جدي با غرب و حامي فرهنگ ايراني بود و تمدن و فرهنگ هخامنشي، اشکاني و ساساني همواره حاکم بود.از اين به بعد، و پس از افول اين سلسله، حکومت هاي بزرگ ايراني و اضمحلال امپراتوري شرق، ايرانيان با بحران هاي گوناگوني مواجه شدند. مي توان گفت: ايرانيان تاکنون با چهار بحران هويت مواجه شدند: 1- بحران هلني؛ 2- بحران ترکي (مغول)؛ 3- بحران عربي (ورود اسلام توسط اعراب)؛ 4- بحران غربي (مدرنيته). از اين ميان، تنها دو بحران عربي و غربي داراي ابزار هويت ساز بودند. ايرانيان اسلام را پذيرفتند و اين آيين را به هسته ي مرکزي ذات خود راه دادند، ولي آنان علي رغم داشتن ابزار هويت ساز در بحران غربي، هنوز پس از 200 سال فرهنگ و هويت غربي را نپذيرفته اند.بحران هويت عربي (در زمان ورود اسلام به ايران) و غربي (در دهه هاي اخير به ويژه عصر قاجار و پهلوي) در ايران داستاني متفاوت دارد: اعراب، به دليل داشتن ابزار تمدن ساز (اسلام)، ايرانيان از آنان استقبال کردند. ولي ايرانيان از بحران هويت غربي و غرب زدگي در دوران قاجار و پهلوي استقبال نکردند. ظهور انقلاب اسلامي و ظهور جنبش هاي اصلاح طلب در تاريخ معاصر، حکايت از مقاومت ايرانيان در مقابل تمدن و فرهنگ غربي دارد.با ظهور اسلام، روح تشنه عدالت و معنويت ايرانيان به آرامش رسيد و اين خواست ايرانيان است که هويت و اجزاء معرفت شناختي و هستي شناختي جديد اسلام را جزو هويت خويش قلمداد کردند. مشکلي که ايرانيان از آن رنج مي بردند، خلافت در دوران بني اميه با عصبيت و تفاخر عربي همراه بود، چنان که بني عباس، ايرانيان را از طعم شيرين عدالت اسلامي و حق طلبي دين دريغ داشتند. و اين دوگانگي سياسي و فکري ايرانيان را در برزخي قرار داد که قرن ها از حاکميت سياسي ملي محروم ماندند. سرانجام، در قرن دهم، حکومت صفوي شکل گرفت.(21) و ايرانيان براي اولين بار به حاکميت سياسي مستقل رسيدند.بنابراين، وجود سرزمين مشترک براي ايرانيان، با عنصر اسلام شيعي، در کنار تشکيل حکومت مستقل شيعي در قرن دهم، کام تشنه ي ايرانيان را سيراب کرد و آنان هويت واقعي خويش را يافتند. به عبارت ديگر، در طول تاريخ گذشته ايران، همواره سه عنصر در ميان ايرانيان وجود داشته است: دين اسلام، زبان فارسي، منطقه ي جغرافيايي. لايه ي صفوي شيعي، برجسته ترين شکل حکومتي بود که دولت ملي مستقل در ايران تشکيل شد. اين لايه، لايه ي مرکزي و هسته ي اصلي هويت ملي ايران را تشکيل مي داد. علاوه بر سه عنصر فوق، سه عنصر لاينفک ايراني، اسلامي و شيعي همواره با هويت ملي ايرانيان همراه و همساز بوده اند.1- هويت ايران باستان عناصري که ايرانيان از گذشته تاريخي خود تا طلوع اسلام با خود به همراه داشتند. آداب و رسوم ملي از جمله ي آداب عيد نوروز در همين سطح مطرح است که فرهنگ ايراني را تحت تأثير قرار داده است.2- هويت اسلامي ايرانيان، که طي نه قرن صورت گرفته است. ظهور انديشمنداني همچون فردوسي، سعدي، حافظ، مولوي، بوعلي سينا، شيخ اشراق، و ابوريحان بيروني و... در اين راستا معنا پيدا مي کند؛ انديشمندان مسلماني که در ساخت هويت ايراني نقش داشتند.3- هويت شيعي ايران؛ اين هويت پس از صفويه به طور رسمي آغاز و شکل گرفت. حقيقت تاريخي ايران در سه شبکه به هم پيوسته و در قالب نظام مدني شيعي، از نظام سياسي صفويه تا مشروطيت چهار قرن، از مشروطيت تا انقلاب اسلامي و از پيروزي انقلاب در سال 1357 تاکنون شکل گرفت و بدين سان، روح حاکم بر ايران اسلامي، تفکر شيعي، و آداب و سنن ايران و... است. بنابراين، هويت شيعي، اسلامي و ايراني هويت جديد ملي ايراني است.(22)عناصر هويت ايراني در نظريه ي ذاتهمان گونه که گذشت، هويت يک ملت و قوم، يعني تشخص واقعي او، تشخص او در ويژگي ها و امتيازات سرزميني اوست. بارزترين انگاره ي هويتي ملت، در فرهنگ اوست. بايد نقش اجتماعي، سياسي و تاريخي فرهنگ يک کشور را تجزيه و تحليل کرد. فرهنگ يک قوم داراي چهره هاي دين، زبان و نژاد اوست. گنجينه هاي گران بهاي معنوي، که از قبل از اسلام در روح ايران به وديعت نهاده و در سير تکاملي عدالت خواهي و حق طلبي شرکت کرده، و در مجموع، ميراث تاريخي مهمي از خود برجاي نهاد. اين ساحت معنوي، که از دل تاريخ پديد آمده، رشته ي حيات ايراني شد. براي مثال، در دوران غزنويان، که مذهب رسمي در ايران سني بود، مذهب نتوانست وجه مشترک و هويت ملي و ايراني باشد، بلکه معيار و وجه مشترک، زبان فارسي بود. در دوران سقوط خلافت بغداد و قبل از خلافت صفويان، ويژگي هويت ايران، عرفان و تصوف بود که در کنار زبان فارسي به ايران اسلامي هويت جديد مي داد.از اين پس و در زمان صفويان، سه مقوله زبان فارسي، عدالت و عرفان کنار هم بودند و در چشم انداز مذهب شيعي روح ايراني را سيراب مي کرد. از اين زمان، تفکيک عدالت، زبان فارسي و تصوف و عرفان بدون تشخص مذهب شيعي ممکن نيست و امکان تفکيک کردن اين مقولات از هم ممکن نيست. ثمره ي اين معجون، استقلال فرهنگي ايران و استقلال سياسي و ملي ايرانيان بود. اگر مذهب شيعه در کنار زبان فارسي و عرفان و تصوف نبود، ايرانيان نيز مانند اعراب يکي از مستعمرات و مستملکات عثماني بودند؛ يعني زبان فارسي به تنهايي و يا مذهب به تنهايي نمي توانست از انگاره ي هويت ملي ايران دفاع کند؛ چرا که عرب ها نيز زباني متمايز و مذهبي مستقل داشتند، اما همواره تحت سيطره عثماني بودند و هويت خود را از دست دادند. بعدها هم با حاکميت فرهنگ غربي، اعراب به بحران هويت ديگري گرفتار آمدند و در قالب ناسيوناليسم افراطي عربي، در دامان تجددگرايي غير ديني تسليم شدند.(23)زبان عامل پيوند دهنده ي ايرانيان، پس از پذيرش اسلام است. اينکه به راستي چرا زبان عربي در ميان ايرانيان، پس از اسلام توفيق يافت، بايد گفت:1- زبان عربي براي ايرانيان زبان قرآن و زبان بين الملل اسلامي بود.2- توسعه صرف و نحو زبان عربي حتي براي زبان مادري اعراب توسط ايرانيان صورت گرفت.3- ايرانيان فقط زبان عربي را پذيرفتند؛ چون هماهنگ با دين بود. هيچ زبان ديگري را نپذيرفتند، حتي زبان مغول هاي غالب.4- ايران بزرگ ترين جامعه ي اسلامي غير عرب بود و ايرانيان زماني اين زبان را پذيرفتند که حکومت عربي در ايران نبود، حتي خلافت بغداد دست نشانده ي حکومت ديالمه بود.5- زبان عربي، زبان دانشمندان اسلامي بود. هم زبان عربي و هم زبان فارسي در ايران رواج داشت. ابن سينا و ابوريحان به زبان عربي و فردوسي به زبان فارسي آثار مکتوب خود را مي انگاشتند.جالب اينکه، خون خواهان امام حسين عليه السلام در سپاه مختار، با اينکه ساکن کشورهاي عربي بودند و بالغ بر 20 هزار ايراني بودند، عربي صحبت نمي کردند. هر چند بين زبان فارسي و عربي از قرون اوليه تعامل بوده است، اما زبان به تنهايي نتوانسته است حس، درک و خواسته مشترک ايرانيان را در هر حد يک ملت برانگيزد و هويت ملي ايجاد کند. پس، زبان به تنهايي هويت ساز نيست، بلکه جزيي از هويت و تنها يک عنصري از عناصر هويت است.(24)بنابراين، هر ملتي براي خود ذاتي دارد که حقيقتي را بيان مي کند. اين حقيقت روح ملي يک ملت است. اسلام نزد ايرانيان با اين ذات مساوي و هماهنگ شده است. اين ذات، براي ايرانيان نوعي حقيقت خواهي و دينداري است که با عنصر تعالي خواهي موجود در اسلام و ايدئولوژي ديني هماهنگ و همسو است. نوعي جذبه و همخواني بين عناصر اين ذات وجود دارد و با گذشت زمان، اين هويت تقويت و با تکاپوي شدن در جوهر ملي ايرانيان پيش رفته است.هر گاه در طول تاريخ، عناصر فوق يعني ايراني، شيعي، فارسي زبان، در منطقه جغرافيايي ايران، از ذات و هويت و فرهنگ خود دفاع کرد، جوهره و روح ايراني در کنار استقلال طلبي و اسلام خواهي بالنده و پرشتاب به جلو در حرکت بوده است و آنان همواره سعي در بر داشتن همه موانع پيش روي خود داشتند. بحران ناشي از تضاد ميان انتظارات ايرانيان از اسلام و عدالت خواهي اسلامي و انحراف حکومت ها و حاکمان وقت از سنت هاي اسلامي و ستم آنان به مسلمانان، زمينه ساز ظهور جنبش ها و نهضت هايي در ميان ايرانيان شد که به شکل گيري جوهر روح ملي ايرانيان انجاميد. جوهر روح ملي ايراني، در کنار معنويت خواهي، حقيقت يابي و عدالت طلبي توانسته است هويت واقعي ايراني را نشان و حفظ نمايد.بحران هويت؛ عوامل و زمينه هاابهام در ارزش ها، تيره و تار شدن مرزها و وجه مميزه افراد و جوامع با يکديگر، موجب سردرگمي هويتي افراد و جوامع مي شود. افراد و جوامعي که به ارزش هاي ملي و ديني خويش پايبند نيستند، و از احساس تعلق به زبان، دين، جغرافيا و نژاد خويش احساس شرم دارند، در تعلق به هويت خويش دچار ترديد شده اند. بحران هويت به وضعيتي گفته مي شود که فرد يا جامعه هشياري و آگاهي لازم را نسبت به خود از دست بدهد و حالتي مردد و ناپايدار به خود بگيرد.هويت و روح ملي همانند روح فرد نشو و نماد دارد و مراتبي از ترقي و تکامل را طي مي کند و اين ترقي ملي هم تراز با ترقي آحاد جامعه است. چنانچه روح ملي ظرفيت وجود بالايي داشته باشد، در مسير تکاپوي تمدني قرار مي گيرد و تجليات آن در حد و اندازه پديده هاي تمدني خواهد بود؛ يعني از اصالت محلي و دوره اي گذر مي کند و به اصالت جهاني مي رسد. ليکن ممکن است در گذر زمان، روح ملي از حالت تکاپوي تمدني درآمده به حالت غيرفعال کشانده شود.روح ملي، در شرايطي که دوره ي افول و خواب رفتگي خود را سپري مي کند، بيش از هر موقعيت ديگري در معرض تحميل هويت هاي مجاور قرار خواهد گرفت. اگر هويت مجاور هماهگ با روح ملي باشد دوره ي افول آن به سرمي سرد؛ زيرا هويت مجاور، که با هويت مجاور، که با هويت ملي تعارض ذاتي دارد، نه فقط تمايلي به احياي روح ملي ندارد که زمينه ي مساعد براي احياي آن را نيز نابود مي کند. هويت مجاور تماما در تکاپوي تبدل هويت هاي مخالف به فرهنگ هاي پيرو است.اگر جامعه در موقعيت تبدل روحي و تغيير هويت قرار گرفته، بايد سراغ علايم «هويت سوخته» رفت. بايد نشانه هاي هويت سوخته را معلوم ساخت و اگر جامعه در موقعيت مقاومت ملي قرار گرفته، مي بايست به سراغ روحيه ي مقاومت ملي رفت و تحليل جامعي از آن ارائه داد.(25)امروزه معماي هويت، بيش از هر عصري خطر جدي است و هويت ملت ها همواره مورد تهديد جدي است. دنياي امروز به دليل کوچک شدن، و به اصطلاح تبديل شدن به يک دهکده ي جهاني، تغييرات ژرفي را به خود ديده است. امروزه ما با دنيايي مواجهيم که از سر و روي آن اخبار و اطلاعات پخش مي شود، دنيايي که به دنياي انفجار اطلاعات شهره يافته و روزانه صدها ميليون خبر، گزارش و تصوير و مانند آن به سراسر جهان مخابره مي شود. فضايي که ما امروزه در آن زندگي مي کنيم، سرشار از امواج صوتي و خبري رسانه هاي جهاني است. شايد بتوان گفت: اطلاعاتي که در يک سال و شايد هم کمتر، با وضع موجود به دست ما مي رسد، برابر با اطلاعاتي است که در طول صدها سال در قرون گذشته به دست انسان ها مي رسيده است. تا پنجاه سال پيش، حدود چهل سال طول مي کشيد تا اطلاعات علمي انسان دو برابر شود. اما اکنون براي اين امر، کمتر از چهار سال وقت لازم است. بي ترديد، در هيچ دوره اي از تاريخ بشر جريان اطلاع رساني همانند امروز سريع و گسترده نبوده است. به همين دليل، برخي از مهم ترين ويژگي هاي اين دوره تاريخي را سرعت، گسترش و اهميت فوق العاده اطلاعات تبليغات يک سويه و مغرضانه دشمنان، در اختلاف و تفرقه قلمداد مي کنند. با نگاهي گذرا به ويژ گي دنياي معاصر، عمق فاجعه نمايان خواهد گشت.امروزه دنياي مادي سکولار با تمام توان و تجهيزات کامل درگير جنگي نابرابر و تمام عيار با کشورهاي صاحب تمدن، دين و فرهنگ شده است و در پي تأثيرگذاري بر نگرش افراد، تغيير هويت آنان، جهت دادن به فکر و انديشه ايشان، با هدف همسويي و همفکري با فکر، انديشه، و فرهنگ صاحبان قدرت، تزوير، �





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 605]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن