محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827701664
بررسى اصول اخلاقى و سياسى پلوراليسم دينى ليبراليسم سياسى و سكولار يسم
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بررسى اصول اخلاقى و سياسى پلوراليسم دينى ليبراليسم سياسى و سكولار يسم نويسنده: دكتر محمد لگنهاوسنترجمه آزاد از حجةالاسلام محمد حسينزاده مقدمه تاريخ اديان جهان، مشحون از داستانهاى هولناكى در مورد شكنجه و تعصب است. غالبا معارضه با اعتقادات و باورهاى مردم، در راستاى خدمتبه اهداف استعمارى بوده است و مىتوان نمونه بارز آن را در رفتار اروپاييان مسيحى با بوميان آمريكايى مشاهده كرد. رشد ليبراليسم سياسى در قرن هجدهم ميلادى با رد تعصب مذهبى، كه در جنگهاى فرقهاى دوران نهضت اصلاح دينى (Reformation) ظاهر گشت، تسريع شد. ليبراليسم واكنشى به تنوع و اختلاف باورها در ميان جامعه مسيحى بود. حتى در اواخر قرن نوزدهم، فرقه مرمن ( Mormon) به بدعتگذارى متهم گرديد و از محدوده مسيحيتشايسته و راستين حذف شد و رئيس جمهور آمريكا، گراور كلىولند ( Grover Cleveland /1837-1908)، آنها را مورد تقبيح قرار داد. اين امر نشانگر اين حقيقت است كه حتى در قرن نوزدهم تساهل ليبراليستى شامل همه فرقههاى مسيحى نبود و پارهاى از فرقهها به ارتداد محكوم بودند، چه رسد به اديان غير مسيحى. در قرن بيستم بود كه اصول ليبراليسم به باورها و اديان غير مسيحى گسترش پيدا كرد. ليبرالها براى ريشهكن كردن تعصب دينى شكستخوردند، ولى شكست آنها در رشد يهود ستيزى، كه به وسيله فاشيستها بنيان نهاده شده بود، از هر جاى ديگر فاحشتر بود. سرانجام، فاشيستها شكستخوردند و ليبرالها به پيروزى دستيافتند و تساهل ليبرالى عقايد غير مسيحى در اعلاميه حقوق بشر به ثبت رسيد، ولى هنوز در كليساهاى كاتوليك در سراسر جهان، يهوديان به عنوان قاتلان حضرت مسيحعليهالسلام مورد لعن و نفرين قرار مىگرفتند تا اينكه در دهه 1960 در دومين شوراى واتيكان عبارت «يهوديان خائن» از آيين عشاى ربانى حذف شد. براى اينكه درك پلوراليسم دينى، كه اينك بدان مىپردازيم، آسان باشد، لازم است دورنماى فوق، كه در مورد تعصب دينى و رشد ليبراليسم است، مطمح نظر قرار گيرد. پلوراليسم دينى پلوراليسم دينى، همانگونه كه خود اساس نوعى مدرنيسم يا ليبراليسم دينى است، نتيجه و پيامد تلاشى است كه پايه و ماخذى را در الهيات مسيحى براى تحمل اديان غير مسيحى (تساهل) فراهم مىنمايد. البته اين نكته، كه اغراض كسانى كه موجب رشد و پيشرفت پلوراليسم دينى شدهاند، چقدر ستوده است، چندان مهم نيست و اهميتى هم ندارد كه ما تا چه اندازه در نبردشان با تعصب، از آنها جانبدارى مىكنيم، بلكه مهم اين است كه طرح كلامى آنها انباشته از نواقص و عيوب است و اين نواقص و عيوب با كاستىها و عيوبى كه در فلسفه سياسى ليبرال يافته مىشود بىارتباط نيست. براى درك و شناسايى آنها ابتدا لازم است كه با خطوط كلى و اساسى رشد تاريخى و آرمانهاى اصلى ليبراليسم دينى و سياسى آشنا شويم، سپس به بررسى و نقد الهيات جان هيك - الهياتى كه حمايت صريحترى از پلوراليسم دينى كرده است - بپردازيم و در پايان، رهبردى موافق با فكر اسلامى كه معضلات پلوراليسم ليبرال را ندارد، عرضه كنيم. رابطه ليبراليسم دينى و سياسى گرچه ليبراليسم در دين و سياست، روابط تاريخى و نظرى مهمى دارند، ولى آن روابط نبايد با يكديگر اشتباه شوند. واژه «ليبراليسم» ابتدا براى اين منظور به كار رفت كه يك ايدئولوژى سياسى را در اروپاى اواخر قرن نوزدهم معرفى نمايد و در همان دوره و منطقه و در همان زمان و مكان بود كه حركت نوظهور فردريش شلاير ماخر (1768 - 1834) به عنوان «پروتستانتيسم ليبرال» شناخته شد. هرچند پروتستانهاى ليبرالى وجود دارند كه از نظر سياسى ليبرال نيستند و ليبرالهاى سياسىاى هستند كه بهرهاى از ليبراليسم دينى ندارند، ولى طرز نگرش ليبرالهاى دينى و سياسى در امور اخلاقى، اجتماعى و سياسى غالبا يكسان است. تعريف ليبراليسم سياسى علىرغم اينكه ليبراليسم سياسى به عنوان يك ايدئولوژى سياسى تعريف دقيقى ندارد، همه ليبرالها بر اهميت تساهل و مدارا، حقوق فردى و آزادى در حمايت از پلوراليسمى مربوط به شيوههاى زندگى تاكيد مىكنند. طيف وسيعى از نظريهپردازان سياسى ليبرال ناميده شدهاند كه بعضى از مهمترين آنها عبارتند از: آدام اسميت ( Adam Smith /1737 -1809)، بنجامين كانستنت ( Benjamine Constant /1767 - 1830) و جيمز مديسن ( James Madeson /1751 -1836). احتمالا به لحاظ فلسفى مهمترين آنها جان استوارت ميل ( John Stuart Mill /1806 -1873) است. ديدگاههاى توماس هابز ( Thomas Hobbes / 1588 -1679)، جان لاك ( John Locke /1634 - 1704) و ايمانوئل كانت ( Immanuel Kant /1724 - 1804) تاثير بسيارى بر ليبراليسم داشته است; حتى اگر در مورد ليبرال بودن لاك و كانت ترديد داشته باشيم، مسلما هابز را نمىتوان ليبرال ناميد. در ميان فيلسوفان معاصر، جان رولز (John Rawles) ، كه درباره او بيش از ديگران نوشته شده، بدون ترديد، قهرمان ليبراليسم است. انواع ديگر ليبراليسم كه آرن (Aron) ، برلين (Berlin) ، ديويى (Dewey) ، دوركين (Dworkin) ، هابرمس (Habermas) ، هايك (Hayek) ، پوپر (Popper) و ررتى (Rorty) اظهار كردهاند - كه اينها قليلى از افراد بىشمارند - نيز مورد توجه قرار گرفته است. ريشهها و پيامدهاى ليبراليسم بيشتر ليبرالها مىپذيرند كه ليبراليسم بايد تا نهضت اصلاح دينى تعقيب گردد. ابتدا آزادى وجدان و شعور باطنى در مورد امور دينى حاصل شد، آنگاه به ديگر حوزههاى باور و اعتقاد گسترش يافت. بنابراين، تحمل اعتقادات گوناگون در مورد دين بر همان پايههاى ليبراليسم سياسى مبتنى است. پلوراليسم دينى راه حلى است كه پايه و ماخذ الهياتى براى تساهل و تحمل فراهم مىكند.اين راه حل بسيار دير ارائه شد. «تقسيم صريح و قاطع ميان عمومى (public) و شخصى (private) » و ادعاى اينكه «اشخاص از حقوقى بهرهمندند كه قلمرو شخصى را از مداخله دولت مصون خواهد داشت» از ويژگىهاى ليبراليسم سياسى است. سكولاريسم يا اعتقاد به جدايى دين از سياست (secularism) اولين محصول و پيامد جداسازى ليبرالى شخصى از عمومى است. در ميان حقوقى كه قلمرو شخصى را حفظ مىكند، بيش از همه آزادى عقيده، بويژه عقيده دينى، قرار دارد. اين آزادى به تدريج، به نظريه آزادى بيان تغيير شكل يافته است. ليبرالها براى تامين آزادىهاى فردى از حكومت قانونى دولتهاى ملى، نقش قانون، دموكراسى و اقتصاد بازار حمايت مىكنند. سودگرايى (utilitarianism) بنيان فلسفى شكل غالب ليبراليسم قرن نوزدهم را فراهم كرد. ليبراليسم معاصر از ديدگاههاى آن نوع ليبرال، كه بر اساس آن، نقش دولت محدود مىشود و دولت كمترين نقش را دارد (1) تا سوسياليسم ليبرال، كه بيشترين نقش را براى دولت قايلاند، گسترده است. علىرغم اينكه حقوقى كه ليبرالها مدافع آن بودند غالبا در عمل، به مردان اروپاى سفيدپوست اختصاص داشت و از غير آنها فراتر نمىرفت، ليبرالها براى توسعه جهانى آن حقوق مؤثر بودهاند و براى كسب حق راى، الغاى بردگى، اصلاح زندانها و حقوق مساوى براى زنان، اقليتها، از كار افتادگان و بالاخره همجنسبازان، جنبشهايى برانگيختهاند. در اواسطقرن بيستم، ليبراليسم رفاهى دولتى (Liberalism welfare-state) ليبراليسم غالب و مسلط گرديد. بر اساس نگرش اين نوع ليبراليسم، دولتبايد از انواع گوناگونى از تساوى پاسدارى كند. رولز (Rawles) نگرش خود را كه چنين ليبراليستىاى استبه عنوان نوعى ليبراليسم، كه اصول عدالت را بر اصول خير مقدم مىدارد، توصيف مىكند. براساس نظريه وى، اصول عدالت در حالى كه به اشخاص اجازه مىدهد اهداف خود را دنبال نمايند، بايد وضع نامساعد را به حداقل برسانند; بدين معنى كه عدالتخواهى نبايد آنقدر گسترده باشد كه شخص را از رسيدن به اهدافش باز دارد. اين نكته بسيار مهم است; زيرا علىرغم اين ديدگاه، بسيارى از ديدگاههاى مذهبى مفهومى از خير دارند كه بر اساس آن، اصول عدالت فرع بر خير است. تعارض ميان عدالت مذهبى و عدالت ليبراليستى از اينجا آغاز مىشود. به جاى اينكه ليبراليسم در اين ستيزها داورى بىطرف باشد، خود نيز به ستيز برخاسته است. از اينرو،عدالتى كه آنها از آن دفاع مىكنند خنثى و بىطرف نيست. اجرا و پياده شدن نظريه ليبرال در آمريكا هيچگاه قدرت همگن كنندهاى را، كه فعلا بروز كرده باشد، ارائه نكرده است. در گذشته، گرچه ليبرالها دين رسمى نداشتند، ولى محلهها آنقدر استقلال داشتند كه مىتوانستند بر اساس نگرشهاى مذهبى غالب و رايج در آن مناطق، قانون وضع كنند. ممنوعيت مداوم استفاده از الكل در استانهاى متعدد يادآور اين نكته است كه چگونه دعاوى عملى دين به جنگ داخلى آمريكا راه يافتند و از آن ستيز سر برآوردند و در آن نزاع سهيم و بلكه مؤثر بودند. نبرد ميان حقوق محله و شخص در آمريكا تاريخى طولانى و گاهى خونين دارد. با نظر به تاريخ، به اين حقيقت رهنمون مىشويم كه نتيجه اجتنابناپذير اجراى صحيح و خالى از تناقص نظريه ليبرال تقريبا شكست استقلال محله است. نهضتبراى به حداكثر رساندن آزادى شخصى، نهضتى از سوى حكومت مركزى است تا قانونگذارى محلات را محدود نمايد. ويژگىهاى پروتستانتيسم ليبرال پروتستانتيسمليبرالرامىتوانبراساسويژگىهاىذيلتعريفكرد: 1- پذيرش تفسيرهاى غير سنتى (unorthodox) از كتاب مقدس مسيحيت، بويژه آنگاه كه با توجه به دعاوى علوم طبيعى و تاريخ، حاوى اطلاعاتى در اين باره باشد; 2- شك و ترديدى فراگير نسبتبه نظريهپردازى عقلى در الهيات (Theology) ; 3- تاكيد بر حمايت دين از اصول اخلاقى مدرن و اصلاح اجتماعى همخوان با آن اصول; 4- اصرار بر اين آموزه كه اساس و گوهر دين، تجربه دينى شخصى است، نه عقيده، نه قانون و نه جامعه يا مراسم عبادى. گرچه گاهى ليبراليسم دينى به مدرنيسم تعريف مىشود، ولى بهتر است پروتستانتيسم ليبرال را نوع مؤثرى از مدرنيسم بدانيم. «مدرنيسم» اصطلاحى است كه براى همه نهضتهاى اصلاحطلب، كه بر نياز دين به تطبيق، سازگارى و وفق با واقعيتهاى جهان مدرن تاكيد دارند، به كار مىرود. تعريف و ويژگىهاى پلوراليسم دينى با توجه به آنچه گفته شد، مىتوان پلوراليسم دينى را چنين تعريف كرد: پلوراليسم دينى نتيجه و محصول پروتستانتيسم ليبرال است كه ويژگىهاى ذيل را دارد: 1- ارائه تفسيرهاى غير سنتى از اعتقادات و كتاب مقدس براى اينكه نجات و رستگارى را از راههاى ديگرى، غير از دين مسيحيت، ممكن سازد. از اينرو، رستگارى از طريق اديان ديگر نيز ممكن است. 2- ترديد در استدلالهاى عقلى براى برترى و ترجيح دين مسيحى و باورهاى مسيحيت; 3- تمسك به اصول اخلاقى مدرن در مورد تساهل و رد تعصب; 4- تاكيد بر اصول مشترك در ايمان شخصى، بويژه گرايش درونى به حق و امر نهايى (Ultimate) و اعتقاد به اينكه اظهار بيرونى و عملى ايمان در قانون دينى، مراسم عبادى و آموزه الهياتى اهميت فرعى دارد. پلوراليسم دينى نهضتى در الهيات دين مسيح است كه زمينه آن، نهضت ليبراليسم سياسى است و مستقيما از ليبراليسم پروتستانى نشات يافته است. به تعبير دقيقتر، پروتستانتيسم منشا ليبراليسم سياسى و ليبراليسم سياسى منشا پلوراليسم دينى است. پلوراليسم مورد حمله مسيحيان سنتگرا و متفكران پست مدرنيست قرار گرفته است. پست مدرنيسم پست مدرنيسم نگرشى است كه در اروپا طرفداران بيشترى دارد و بيشتر آنها فرانسوىاند، ولى در آمريكا نيز حاميانى دارد. پارهاى از ويژگىهاى مشترك آنها بدين شرح است: 1- نوعى شكاكيت اخلاقى بر آنها حكمفرماست. كسى كه كار خوبى انجام مىدهد، به نظر آنها، هدفى پنهانى مانند قدرتطلبى دارد. آنان در نيتخير فاعل، شك مىكنند. از اينرو، فرويد بر اين نگرش نفوذ بسيارى دارد. 2- نگرش و ديدگاه هميشه وابسته به فرهنگ است و اين امر ناظر به نقد مهمى از سوى آنها بر مدرنيسم است. بر اساس نگرش مدرنيستها، انسان مىتواند به فرهنگ، تاريخ، فلسفه و زبان نگاهى بيرونى داشته باشد، ولى پست مدرنيستها معتقدند كه انسان به دليل وابستگى به فرهنگ، سنت، زبان و مانند آنها نمىتواند از ديدگاهى بالاتر به آنها بنگرد و نگاهى از بيرون به آنها داشته باشد. لذا، نمىتوان گفت: كدام فرهنگ خوب است. 3- تفسير هميشه بر پيشفرض مبتنى است. نقد اين گروه از متفكران و نيز مسيحيان سنتگرا از مدرنيسم آنچنان كه خود اظهار داشتهاند، در بسيارى نقاط، به پلوراليسم دينى مربوط مىشود. به هر حال، نواقص درونى متعارف ليبراليسم سياسى و پلوراليسم دينى آنگاه آشكارتر مىگردد كه با ديدگاه اسلامى مقايسه شوند; زيرا تفكيك ليبرالى ميان دين و نظم اجتماعى بر اين فرض مبتنى است كه اين جداسازى با عقيده همه فرقهها سازگار است، در حالى كه اين تفكيك مستقيما با اهداف اسلامى در تضاد مىباشد. با وجود اين، نكته فوق بدين معنى نيست كه هيچ نوعى از پلوراليسم دينى در اسلام جايگاهى ندارد، بلكه در اسلام گونهاى از پلوراليسم دينى وجود دارد كه از نواقص ليبراليسم منزه است. پيش از پرداختن به آن، بهتر است ابتدا به بررسى دعاوى پلوراليسم سياسى دينى با عطف توجه به نگرشهاى مهمترين بنيانگذار اين مكتب، جان هيك (John Hick) ، بپردازيم. (2) ديدگاه هيك در باره پلوراليسم هيك پلوراليسم دينى را چنين تعريف مىكند: پلوراليسم دينى آموزه نجات (salvation) است كه با دو ديدگاه و شمولگرا (inclusivism) ناميده، قابل مقايسه است. به عبارت سادهتر، مساله اين است: «چه كسى اجازه دارد به بهشتبرود؟» انحصارگراها قايلاند: تنها كسانى كه دين آنها را بپذيرند، مىتوانند به بهشتبروند. مبلغان مسيحى، كه مىگويند: تنها يك راه نجات وجود دارد و آن راه در سنت مسيحى منحصر است، بر اساس تعريف هيك، انحصارگرا تلقى مىشوند. شمولگراها در بهشت را كمى بازتر كردند تا ورود مسيحيان افتخارى را - كه پيرو دين ديگرى، غير از مسيحيتاند و بر اساس ضوابط مسيحى، حياتى مقدس و آكنده از درستى اخلاقى دارند; كسانى كه كارل رىنر ( Rahner Karl /1904 - 1984) آنها را «مسيحيان گمنام» ناميد - امكانپذير سازند. تندروتر از شمولگراها، پلوراليسم هيك مىباشد كه قايل است هر كس، با قطع نظر از نژاد، رنگ و عقيده، مىتواند به بهشتبرود، به شرط اينكه از طريق برخى اديان از «توجه به خود» منسلخ شود و به حقيقت توجه پيدا كند. حتى هيك حاضر استبپذيرد كه كمونيسم براى بعضى از مردم راه نجات است. دست كم، او اين احتمال را رد نمىكند. نبايد فراموش كنيم كه هر سه ديدگاه فوق در مورد نجات، نگرشهايى درباره الهيات مسيحىاند. هيك، خود، پلوراليسم دينى را نگرشى مسيحى توصيف مىكند كه با شمولگرايى آغاز مىشود و چند قدم فراتر مىنهد و به نتايج ديگرى منتهى مىگردد. (3) مسائلى كه بحث درباره پلوراليسم دينى را برانگيخته، مسائلى است درباره اينكه چگونه مىتوان آموزه «نجات» را فهميد؟ بر اساس عقيده و آموزه سنتى مسيحيت، «نجات» عبارت است از بخشايش گناه از سوى خدا و اين بخشايش، با توجه به مشاركت همگانى انسانها در گناه اصيل حضرت آدمعليهالسلام تنها با رنجحضرت عيسىعليهالسلام و قربانى شدن وى در صليب ممكن مىشود. علاوه بر آن، مسيحيان معتقدند براى رستگارى بايد در فديهاى كه حضرت عيسىعليهالسلام داشت، سهيم شد. آنها در كيفيتسهيم شدن اختلاف نظر دارند. براساس ديدگاه پروتستانها، هركس از راه ايمان به آن فديه، شخصا در قبال آن فديه واكنش نشان مىدهد و در آن سهيم مىشود، اما بر اساس ديدگاه كاتوليكها، بايد در مراسم غسل تعميد شركت جويد. آموزه رستگارى بحث در مورد آموزه نجات، به عقيده پروتستانها، بحث درباره ايمان است، ولى در مسيحيت كاتوليك، تاكيد بر مراسم است، هرچند استثنا هم وجود دارد. براساس عقيده كاتوليكها، نجات، غايت انسان است كه انسان در بهشتبه لقاى پروردگار نايل مىشود. فديه، رهايى انسان از بار گناه و برقرارى مجدد دوستى با خدا از طريق رنج و مرگ حضرت عيسىعليهالسلام به عنوان تجسم خداست. هركس كه در اين فديه از طريق مراسم، كه اولين آنها غسل تعميد است، شركت كند، رحمتخداوند را دريافت مىدارد. در مذهب كاتوليك، سه نوع غسل تعميد وجود دارد: 1- غسل تعميد با آب: اين غسل با ريختن آب بر روى سر كسى كه مىخواهند او را غسل دهند و گفتن اين كلمات «من به نام پدر و به نام پسر و به نام روح القدس تو را غسل مىدهم» انجام مىشود. 2- غسل تعميد با اراده و خواست: اينگونه غسل براى آنهاست كه بزرگسالاند و مىخواهند وارد كليساى كاتوليك شوند و به آيين كاتوليكها درآيند، ولى به هر دليلى غسل با آب براى آنها ممكن نيست (مثل اينكه قبل از غسل بميرند.) 3- غسل با خون و شهادت كه شخص با قربانى كردن حيات بر حضرت مسيحعليهالسلام گواهى مىدهد. با در نظر داشتن ديدگاه كاتوليك، از راه مقايسه، پارهاى از ويژگىهاى ديدگاه هيك در نجات و فديه واضح و آشكار مىگردد. ديدگاه هيك درباره رستگارى هيك توجه چندانى به عقيده كاتوليك نداشت; زيرا او به عنوان كشيش يكى از فرقههاى پروتستان، پرسبىترىين ( Presbyterian) ، كه هم متكلم و هم فيلسوف و هم در مسائل سياسى ليبرال فعال بود، به نگارش مىپرداخت. در سال1967، هنگامى كه وى عهدهدار كرسى تدريس فلسفه دين در دانشگاه بيرمينگام شد، اين فعاليتسياسى، او را به مسلمانان، يهوديان، هندوها و سيكهاى بيرمينگام نزديك كرد. در نتيجه دخالت در روابط اجتماعى و پرداختن به فعاليتهاى سياسى عليه نژادپرستى، او وارد جامعه پلوراليسم دينى گرديد. وى نمىتوانست اين حكم مسيحيان سنتى را، «كه دوستان غير مسيحى او نمىتوانند به رستگارى دستيابند» بپذيرد. پلوراليسم دينى عملى، كه هيك آن را تجربه كرد، او را بدين ديدگاه رهنمون شد كه آموزه و نگرش الهياتى مسيحيت از واقعيت مورد تجربه او به دور است. پلوراليسم دينى او صرفا تلاشى به منظور جا باز كردن براى دوستان غير مسيحىاش در بهشت نبود; زيرا تاملات وى درباره توانايىهاى غير مسيحيان براى رستگارى و نجات، اساسىترين عقيدهها و آموزههاى مسيحيت را زير سؤال برد و او را به تنظيم و تدوين الهيات مسيحى نوينى، كه با پلوراليسم دينى سازگار بود، برانگيخت. بدينسان، وى ديدگاه الهياتى نوينى عرضه كرد. هيك به جاى آموزه و عقيده مسيحى، به فهم گسترده و انتزاعىترى در مورد رستگارى نايل شد. به نظر وى، رستگارى عبارت است از دگرگونى انسان و آن، زمانى رخ مىدهد كه شخص از توجه به خود روى برگرداند و به سوى حقيقت نهايى - صرف نظر از اينكه آن حقيقت نهايى خدا، برهمن، نيروانا يا تائو ناميده شود - روى آورد. اگر معناى رستگارى اين باشد، به نظر مىرسد براى نقش ويژهاى كه به مسيح و تجسم در دين مسيحيت داده شده است، جاى چندانى باقى نخواهد ماند. حضرت عيسىعليهالسلام براساس اين ديدگاه، وسيلهاى است در ميان بسيارى وسايل ديگر كه با آن مىتوان معناى دگرگونى توجه از «توجه به خود» به «توجه به حقيقت نهايى» را درك كرد. هيك از چنين استناجى خجالت نكشيد. شايد بحثانگيزترين اثر در حوزه الهيات مسيحى مجموعه مقالاتى تحت عنوان اسطوره تجسم خدا بوده كه وى به ويراستارى آن پرداخته است. (4) در واقع هيك، آموزه تجسم خدا را انكار نمىكند، بلكه تفسير ديگرى از آن مطابق با مسيحشناسى مرحلهاى (christologies degree) ارائه مىدهد و معتقد است كه هركسى را مىتوان الهى يا تجسم خدا دانست، تا آنجا كه زندگى آن شخص مطابق با اراده خداست. اين ديدگاه در مقايسه با عقيده مسيحى بسيار كمرنگ است و به مفهوم تجلى نزديك مىباشد. به نظر هيك، فديه حضرت مسيحعليهالسلام بدين معناست كه ديگران با الگو قرار دادن زندگى آن حضرت، راه دگرگونى شخصى، يعنى روى گرداندن از خود و توجه به حقيقت متعالى را خواهند يافت. خاستگاه پلوراليسم هيك پلوراليسم دينى هيك و اصلاح الهيات دين حضرت مسيحعليهالسلام به وسيله او، از يك سو، تحت تاثير فعاليتسياسى او قرار دارد و از سوى ديگر، تحت تاثير تاملات وى در مورد عقلانيت ايمان دينى مىباشد. مساله عقلانيت ايمان دينى مهمترين و بحثانگيزترين مساله فلسفه دين در قرن بيستم است. هيك همچون بسيارى از فلاسفه دين، كه به انگليسى تاليفاتى دارند، به اين نتيجه نايل شده است كه تجربه دينى، ايمان دينى را عقلانى و معقول مىنمايد. هيك استدلال مىكند كسانى كه راهنماى آنها تجربه دينى است و تجربه دينىشان ايمان آنها را معقول مىنمايد، ايمان آنها به اقعيتخداوند متعال امرى معقول است. اساس مشكل تنوع دينى براى آنها كه ايمان دينى را بر تجربه دينى مبتنى مىكنند به روشنى، در كتاب وى، تفسير دين، بيان شده است. او مىنويسد: «اگر تنها يك سنت وجود داشته باشد، به طورى كه همه تجربههاى دينى و ايمان موضوع مشتركى داشته باشند، معرفتشناسى دينى در همين نقطه پايان مىپذيرد، ولى در واقع، اديان و سنتهاى گوناگونى وجود دارند كه بر كثرت بسيار آلهه شخصى و موجودات نهايى غير شخصى گواهى مىدهند.» (5) راه حلهاى مساله تنوع اديان ويليام جى. وينرايت (William J. Wainwright) در واكنش نسبتبه مساله تنوع اديان در مبحث معرفتشناسى اصلاح شده آلوين پلنتينجه (Alvin Plantinga) ، كه تجربه دينى در آن نقش اساسى دارد، تنها سه وجه را ممكن مىبيند: 1- ديدگاه عمومى اين است كه اديان هيچگونه اختلاف واقعى ندارند; همه اديان يك چيز مىگويند. اختلاف آنها در ظاهر است; حقيقت واحدى را با تعبيرها و كلمات گوناگونى بيان مىكنند. 2- مىتوان گفت: كسانى كه باورهايى مخالف با ما دارند از نظر معرفتى، از ما پايينترند. شايد دليل آن اين باشد كه توانايىهاى دينى آنها به واسطه گناه يا ديگر كاستىهاى فرهنگى نابود شده است. 3- مىتوان به تفاوتهاى مربوط به راههاى دستيابى به باورهاى سنتى و غير سنتى توجه كرد و از طريق تفاوتهاى آن راهها، نادرستى باورهاى غير سنتى را شرح داد; يعنى آنها كه باورهاى نادرست دارند به اين دليل است كه راهى نادرست انتخاب كردهاند. (6) از آنجا كه كسانى كه در اعتقادات خود با ما مشترك نيستند به لحاظ معرفتشناختى، از مجموعهاى شرايط محروماند، صحت و اعتبار دومين و سومين وجه از وجوه وينرايتبر حسب شناخت ما از ديگر اديان متفاوت است. هيك بر اين مساله قويا استدلال مىكند و تكيه وى در استدلالش بر اخلاق و معرفتشناسى است. به نظر او، اشتباه است كه ديگران را به اين دليل كه ديدگاههاى مذهبىشان به ما تحميل مىگردد، از لحاظ معرفتى حقيرتر بدانيم. بدينسان، هيك از وجه اول دفاع مىكند و تعارض مطلق را مردود مىشمارد. (7) مبتكر وحدت اديان هيك اولين كسى نيست كه مىگويد همه اديان بزرگ، علىرغم اختلافات سطحىشان، به نحوى بيانها و تعبيرهاى يك حقيقتاند. موضوع نخستين كتاب فريثجاف شون (Schuon Frithjof) به نام «وحدت متعالى اديان» نيز همين مساله است. (8) او اولين كسى است كه ادعاى مزبور را مطرح كرده است. برجستگى و اهميت هيك در اين است كه انديشه فوق به وسيله وى، در كلام مسيحى براى ادراك و حل اختلافات شديد باورها و حتى اختلافات شديد تجربههاى دينى، كه از واقعيت وصف ناپذير سرچشمه مىگيرند، به كمال رسيد. نقد كتز بسيارى از دانشپژوهان عرفان استدلال كردهاند كه تجربههاى عرفا، فوق حدود مذهبى و فرهنگى است و عرفا علىرغم اختلافات مذهبىشان، تجربههاى اصيل واحد و مشتركى دارند. ولى در اثر كار كتز (Steven T. Katz) ، اين ديدگاه به طور فزايندهاى مورد نقد و رد قرار گرفته است. (9) كتز خاطر نشان مىكند كه غالبا تجربههاى عرفا بسيار خاص هستند و ساختار دقيق باورها را از طريق اديان و سنتهايى كه منشا آن باورها مىباشند، پىريزى مىكنند و استحكام مىبخشند. در تقسيمبندىهايى كه در آنها تجربههاى دينى در عرض حدود مذهبى طبقهبندى گرديده و به حدود مذهب توجهى نشده، اهميت نقش مفاهيم و مقولات يك دين خاص با تجربه دينى مورد غفلت قرار گرفته است. بدين ترتيب، اگر گفته كتز درستباشد، تشابهات ظاهرى تجربههاى دينى قادر نخواهد بود كه از آموزه پلوراليسم دينى حمايت كنند. در واقع، اختلافات مهمتر و تنوعات بيشتر، ادعاى پلوراليسم را مبنى بر اينكه «تناقضات و تعارضات اديان مطلق نيست» سست مىكند و به نابودى مىكشاند. ارجاع اختلافات اديان به تنوع راههاى وصول به حقيقت از نظر هيك شگفتآور است كه هيك نظريه كتز را در مورد تنوع نهايى تجربههاى دينى مىپذيرد و با وجود اين، او از پلوراليسمى دفاع مىكند كه همه اين اختلافات و كثرتها را به گوناگونى و تنوع راههاى وصول به حقيقت نهايى (Ultimate Reality) باز مىگرداند. هيك مىنويسد: «آن امر واقعى (Real) ، من حيث هو، پيشفرض انگاشته مىشود، نه پيشفرض زندگى اخلاقى [آنچنان كه كانت مىپندارد]، بلكه پيشفرض تجربه و حيات دينى، در حالى كه خدايان، كه از نظر عرفان به برهمن، سانياتا و غير از آن شهرت دارند، تجليات آن امر واقعى در قلمرو تجربه دينىاند.» (10) بدينسان، حقيقت نهايى پديدهاى غير قابل بيان و توصيف است و ما از طريق اديان و سنن دينى جهان و تجربههايى كه درون آن اديان و سنن ايجاد مىگردند به راههاى ظاهرا متعارض رهنمون مىشويم. پلوراليسم راهى استبراى حل اختلافات و تعارضهاى باورهاى برخاسته از تجربههاى دينى، به گونهاى كه توجيه اعتقاد بدان باورها بر اساس تجربه دينى با توجيه باور بر اساس ادراك حسى مشابه باشد. به همان شيوهاى كه تجربه حسى موجه باور ادراك حسى است، تجربه دينى نيز آن باورها را توجيه مىكند. آنگاه كه با گزارشهاى متعارض افراد مشابهى درباره يك ادراك حسى روبرو مىشويم، مىتوان ميزان توجيهى را كه تجربه براى باورى از آن باورها فراهم مىنمايد، به دست آورد، به شرط اينكه گزارشهاى متعارض با همان باور، سازگار و منطبق باشد يا دليلهاى خوبى براى اعتقاد به اينكه آن گزارشها اشتباهاند داشته باشيم; مانند كسى كه فراموش كرده است عينك آفتابى بر چشم دارد و همه اشياى پيرامون خود را تيره مىبيند، ولى وقتى عينك را برمىدارد اطراف خود را به گونه ديگرى مشاهده مىكند. با توجه به شكاكيت عموم پروتستانها در مورد الهيات عقلى شگفتآور نيست كه مىبينيم هيك راه جمع و حل تعارضات را دنبال مىكند. به نظر وى، علىرغم اختلافات اديان در مفاهيم، اطلاعات مشتركى از راه گزارشهاى ظاهرا متعارض حاصل مىشود. بنابراين، اگر كسى در مورد تعارضهاى اديان، بگويد كه ادراكات معنوى آگاهىهايى در مورد اينكه خداوند برترين موجود استبه من انتقال داده، در حالى كه شخص ديگرى به همين شيوه ادعا كند كه برهمن، برترين موجود است، مىتوان با اثبات اينكه «برهمن نامى است كه هندو براى خداوند به كار مىبرد» بين آنها توافق ايجاد كرد و بدين وسيله، اختلافات آنها را رفع نمود. هيك توجه دارد كه مساله به اين سادگى نيست و آن مفاهيم (خداوند و برهمن) واقعا با يكديگر اختلاف دارند. براى درك مفهوم خداوند و برهمن، بايد جهانبينىها و نگرشهاى كلامى گوناگون را در مورد وداس و كتب مقدس اديان سامى فهميد. هيك اظهار مىدارد ادعاهايى كه در مورد خداوند و برهمن انجام گرفته به يك واقعيت توصيفناپذير اشاره دارد. پذيرش اختلاف در مفاهيم، زمينه اظهار توافق نهايى را فراهم مىسازد. بدون توجه به چنين زمينههايى، تنوع و اختلاف باورها و تجربههاى دينى هرگونه تلاشى را براى توجيه معقول باور دينى از طريق تجربه دينى به شكست و نابودى مىكشاند. هيك از مثال فيل - كه آن را از جلالالدين رومى اقتباس كرده است - (11) استفاده مىكند: نابينايانى كه با فيلى مواجه مىشوند، آن كس كه دستش به خرطوم آن برخورد مىكند، تصور مىكند كه فيل شبيه مار است. آن كس كه پاى آن را احساس كرده است پيش خود مىگويد كه شبيه درخت است. ديگران نيز هر يك از آن تصورى دارند. هيك مىگويد: وضعيت ما شبيه آن نابينايان است. ادراكات و توصيفهاى هر يك از ما در باره حقيقت نهايى (حق)، موجب بروز شكلهاى محدودى از اديان گوناگون شده است. در برابر چنين نگرشى، استدلال مىشود كه اگر واقعا ما به جاى يكى از آن نابينايان بوديم و با چنين اختلاف و كثرت در گزارشها مواجه مىشديم، نتيجه نمىگرفتيم كه همه اين گزارشها فيلى را توصيف مىكنند، بلكه به اين نتيجه مىرسيديم كه همه اين گزارش بر خطا هستند. (12) لازم است متذكر شويم كه عارف رومى آن مثال را به كار برده است تا توضيح دهد كه توانايىهاى انسان براى ناختخداوند تا چه اندازه است و انسان بايد براى شناختخداوند از نور الهى و معنوى استفاده كند و دسترسى بدان از طريق شيوههاى معمول فهم و درك ممكن نيست. وجه شبه در تمثيل فوق، براى اينكه آن مثال شامل تفاوتهاى تجربههاى دينى نيز شود، اين است كه هدايتى فوق اعتماد شخص به تجربههاى دينىاش مورد نياز است. تجربههاى دينى، خود نمىتوانند اساسى قابل اعتماد براى باورهاى دينى مهيا نمايند. در دين اسلام، تجربه دينى راهنماى سالك نيست، بلكه راهنماى سالك «معرفت» است. ديدگاه آلستون و بررسى آن چنين استنتاجى را مورد ترديد قرار داده است. (13) وى معتقد است كه تجربه دينى، به همان شيوهاى كه تجربه حسى از باورهاى ما درباره جهان فيزيكى حمايت مىكند، از اعتقادات دينى، علىرغم اختلافات آنها، دفاع مىنمايد. تفاوت ميان وضعيت نابينايان در قضيه فيل و ميان ما در اختلافات دينى اين است كه در مورد فيل مىتوان به آسانى راههايى را كه نابينايان قادرند باورهاى خود را اصلاح كنند و به توافق برسند، تصور كرد. فقط لازم استبيشتر تحقيق كنند. آلستون معتقد است از آنجا كه چنين راهى براى رفع اختلاف اديان وجود ندارد، دو مورد با يكديگر مشابه نيستند و با فرض فقدان چنين راهى، اعتقاد بر اساس تجربه موجود، علىرغم تعارض گزارشهاى تجربههاى ديگران، معقول است. بررسى دقيق و تفصيلى نظريات آلستون به مبحث پلوراليسم دينى ارتباطى ندارد، ولى ذكر چهار نكته اهميت دارد: 1- آلستون همچون هيك به توانايى استدلال عقلى براى حل اختلافات ايمان ندارد. تصور اينكه بتوان با تحقيقات بيشتر به توافق و اتفاق نظر دستيافت، روندى در تحقيق است كه به ادله مطرح شده و مورد ارزيابى و بررسى قرار گرفته، توجه نمىشود. از آنجا كه آلستون بر ديگر فلاسفه خرده مىگيرد، كه توجه كافى به لوازم معرفتشناسى خود ندارند، اين ديدگاه عجيب و غير عادى به نظر مىرسد. در فلسفه معقول نيست كه انتخاب موضوع و نظريهاى بدين دليل باشد كه در فرهنگ نظريهپرداز رايج استيا بدين علتباشد كه آموزگاران وى آن را مطرح كردهاند يا بدين سبب باشد كه راهى را ترسيم مىكند كه به وسيله آن، مىتوان جهان را مشاهده كرد، بلكه استدلال لازم است، حتى اگر استدلالهاى قطعى موجود نباشد هيچ عذر و بهانهاى براى رهايى از جستجوى ادله، موجود نخواهد بود. 2- آلستون مىپذيرد كه حتى بر اساس پيشفرض خود او، وجود تجربههاى دينى متعارض، توجيهى را كه تا حدودى به وسيله تجربه، براى اعتقادات دينى فراهم شده است، نابود مىكند. ولى به نظر او، خسارت آنقدر زياد نيست كه معقوليت اعتقاد دينى را تهديد كند و عقلانيت آن را زير سؤال ببرد. 3- آلستون پلوراليسم هيك را نمىپذيرد; زيرا معتقد است كه بر اساس نظريه او، آموزه و عقيده مسيحى به تجديد نظر نياز دارد، در حالى كه اعتراض وى دفاع از مسيحيت كنونى است، نه حمايت از اصلاح و تجديد نظر در آن: «از آنجا كه وظيفهام تحليل و ارزشيابى زندگى واقعى و مراسم و نيايشهاى مذهبى است و نه اصلاح يا تحقير آنها، از اينرو، من از شيوه هيك استفاده نمىكنم.» (14) 4- به نظر مىرسد كه پلوراليسم دينى با مفهوم وحى، كه در اديان ابراهيمى ديده مىشود، مغاير و در تضاد است. بر اساس نگرش اسلام، مسيحيت و يهوديت، خداوند متعال خود را براى انسان آشكار مىكند. اگر او براى ما اوصافى را درباره خود ذكر كند (اوصافى كه بر حسب يكى از راههاى بسيارى كه مىتواند بر ما تجلى نمايد، قابل بيان است، نه بر حسب آنچه كه هست و انجام مىدهد.)، وحىهاى او حداقل، «گمراه كننده» و حداكثر، «فريبنده» است. (15) مشكلات پلوراليسم هيك علاوه بر شكست پلوراليسم هيك در رهايى توجيه عقلانى اعتقاد دينى (كه با توجيه باور حسى بر اساس ادراك حسى مشابه است)، از اختلاف باورها و تجربههاى دينى، اشكالات ديگرى عليه پلوراليسم هيك مطرح شده است. منتقدان عموما ناخشنودى خود را نسبتبه «توصيف و بيانناپذيرى واقعيت نهايى در نظريه هيك» اظهار داشتهاند. اگر ما نمىتوانيم چيزى درباره خداوند يا آن امر نهايى بگوييم، لازم است كه اعتقاد دينى ما شباهتبيشترى با «كفر» داشته باشد و از «الحاد» غير قابل تمييز باشد. (16) مشكل ديگر پلوراليسم دينى هيك اين است كه اديان چيزى بيش از عقايدند. اديان صرفا مجموعهاى از اعتقادات نيستند، بلكه ابعاد عملى مهمى نيز دارند و اين فقط به دليل ابعاد اخلاقى آنها نيست، بلكه به دليل ابعاد عبادى و زيبايىشناختى آنها نيز مىباشد. حتى اگر تعارضهاى عقايد در اديان با شيوه هيك مرتفع گردد، تعارضهاى عملى آنها باقى مىماند. البته تكليفهاى عملى يك دين داراى بنيان حقيقى مستحكم - نظير يهود - با اصول عقايد آن آميخته است. قوانين يهود قدرت خود را از منبع آن قوانين، خداوند متعال، كسب مىكنند. آن قوانين از سوى خداوند توسط انبيا به بشر رسيده است. اين نظريه كه مىگويد «مشخصات و اوصاف خداوند، كه از راه انبياى الهى به يهود رسيده، توليدى صرفا انسانى است و در حقيقت، آن موجود متعالى را توصيف نمىكند» قدرت اجراى قوانين يهودى را تضعيف مىنمايد. فرق استبين اينكه گفته شود: «تفاوت ختنه شدن و ختنه نشدن تفاوتى صرفا فرهنگى است» و اينكه گفته شود: «مراسم و آيينهاى عبادى مىتوانند مؤمن را از جهان دنيوى به مواجهه با خداوند بالا ببرد; زيرا آن مراسم و آيينها مخصوص بوده و از سوى خداوند يا نمايندگان او مقرر شده است.» جايگزينى اين نظريه، كه «باورها و اعمال مخصوص محصولاتى صرفا فرهنگى هستند كه هركس مىتواند با آن به واقعيت وصفناپذير نزديك شود»، به جاى آن باورهاى خاص در مورد خداوند، از ارزش و ضرورت احكام و اوامر دينى مىكاهد. پلوراليسم هيك مدافع تركيب اجبارى اعتقادات است. او نمىپذيرد كه در باور دينى، اختلافات نهايى و مطلق وجود داشته باشد. هرقدر كه هندو و بودايى ذات شخصى آن واقعيت نهايى را انكار مىكنند و هرقدر كه مسيحيان بر آن اصرار دارند، با وجود اين، هيك مدعى است كه در اينجا تعارضى حقيقى وجود ندارد; هر كدام از آنها ويژگىهايى را از طريق خود به سوى آن حقيقتبيان مىكنند. ولى اين نگرش از داورى در مورد اختلافات و تعارضهاى هواداران و پيروان اديان جهان ناتوان و محكوم به شكست است، در حالى كه از پلوراليسم دينى به عنوان الهيات تساهل تبليغ مىشود. ولى اين تبليغات آنهاست. آنان اختلافات واقعى دينى و اعتقادى ديگران را تحمل نمىكنند. مشتركات ليبراليسم سياسى و پلوراليسم دينى و ناتوانىهاى هردو بر اساس نظريه سياسى ليبرال، تمايز عميقى ميان قلمرو عمومى و قلمرو شخصى وجود دارد. افراد، قلمرو عمومى را از ميان قرارداد اجتماعى براى تامين مصالح و منافع مشترك فرض مىكنند. از آنجا كه جامعه در بردارنده افرادى گوناگون با باورهاى متفاوتى از دين است، دين بايد از قلمرو عمومى حذف شود. سكولاريسم نتيجه ليبراليسم سياسى است. اختلاف باورهاى دينى به عنوان تفاوتهاى زيبايىشناختى و سليقهاى تلقى مىگردد. بعد سياسى دين تابع قلمرو شخصى است. چنين نگرشى نسبتبه دين در فلسفه پلوراليسم دينى، كه هيك و اسميث (Smith) از آن دفاع مىكند، تصوير شده است; زيرا آنها اختلافهاى اديان را اختلافهايى فرهنگى در اظهار باور مىدانند. همه اديان دربردارنده چرخشى از «توجه به خود» به سوى «توجه به واقعيت»اند. اختلاف شيوهها، كه در همه اديان وجود دارد، نظير امور مربوط به سليقههاى شخصى، اساسى نيستند. بر اساس نگرش پلوراليسم فروكاهشى، ترجيح دين اسلام يا بودا يا يهوديتبا بحث و بررسى عقلانى ممكن نيست; زيرا ترجيح يكى از اديان بر ديگرى فقط موضوع احساس است كه عمدتا از تربيت فرهنگى افراد ناشى مىشود. پلوراليسم فروكاهشى به عنوان نتيجه چنين نگرشى، همچون ليبراليسم، ابعاد اجتماعى دين را دست كم مىگيرد. ليبراليسم به دليل فقدان منافع مشترك و پلوراليستهاى فروكاهشى به علت اينكه دين، اهميت و ارزش شناختى ندارد - زيرا به نظر آنها، دين جنبهاى از ترجيح شخصى است - دين را از قلمرو عمومى جدا مىسازند. پلوراليسم دينى فروكاهشى و ليبراليسم، هر دو در مورد دين، بر ايمان بيش از عمل تاكيد دارند. ليبرالها اين حقيقت را، كه «هيچ كس نبايد به حمايت از مذهب خاصى مجبور شود» بيانى صريح و حكمى قطعى درباره آزادى دينى تلقى مىكنند. استفاده از قدرت سركوبگر دولتبراى تحميل قوانين مخالف با قوانين دينى، نظير قانونى ندانستن تعدد زوجات در فرقه مرمن (Mormon) تجاوز و تعدى به آزادى دينى تلقى نمىشود; زيرا آنچه به نظر آنها محدوديت دارد عمل است، نه عقيده. همچنين پلوراليسم در برداشتخود از مساله اختلاف اديان بر ايمان بيش از عمل تاكيد دارد و آن مشكل را از راه توافق و آشتى نهايى باورها حل مىكند. پلوراليسم فروكاهشى و ليبراليسم، هر دو خود را بىطرف نشان مىدهند، در حالى كه واقعا بىطرف نيستند و نظامهاى دينى گوناگونى را از عقيده و عمل استثنا مىكنند. در مواردى، مىتوان اين استثناها را تاييد و تحسين كرد. نمىتوان انكار كرد اديانى كه در آنها قربانى كردن انسان وظيفهاى اساسى است، در جامعههاى ليبرال سركوب شده است. در حالى كه هيك سازگارى پنهان اختلافات وسيع باورها را مىپذيرد، ضرورت دارد كه باورهاى اختصاصى مردود شناخته شوند. پلوراليسم فروكاهشى دعاوى ويژه و اختصاصى هر مذهبى را به عنوان امورى غير اساسى، ناديده مىگيرد و آنها را به كنارى مىنهد، اما براى اين نوع پلوراليسم مطرح نيست كه آن دعاوى اختصاصى براى خود آن دين بسيار اهميت دارد. نه ليبراليسم و نه پلوراليسم دينى فروكاهشى از نظر دينى، بىطرف نيستند. هر دو در ضديتبا آن نگرشهاى مذهبى، كه تاكيد بسيارى بر بعد اجتماعى و عملى دين دارند، تعصب مىورزند. نىنين اسمارت (Ninian Smart) عليه پلوراليسم هيك، اينگونه نقادى كرده است. (17) وى مىگويد: اهميت اختلافات اديان در دعاوى مربوط به حقايق دست كم، با دعاوى عملى برابرى مىكند. علىقلى قرائى نقد مشابهى بر پلوراليسم دينى اسميث دارد. (18) او استدلال مىكند كه در بيشتر اديان مهم جهان، دين به عنوان قانون و ايمان تعريف مىگردد. نقش قانون در دين كمتر از نقش ايمان نيست. حتى اگر راه حل نهايى «عقايد متعارض» پيشنهادى معقول و موجه باشد، آن راه حل مشكل تعارض را در احكام عملى، مرتفع نخواهد كرد. برجستگى و اهميت اديان تنها در نظامهاى خاص اعتقادى آنها نيست، بلكه مراسم عبادى، كمالات اخلاقى و قوانين نيز نقش مهمى در اديان دارند. اگر دينى ارزشمند است، عمده ارزش آن از بعد عملى نشات مىگيرد. اين نوع آزادى دين، كه به آزادى در انتخاب عقيده محدود مىشود و فرد را از عمل به احكام مستند به ايمان منع مىكند، به كم ارزش شدن دين مىانجامد. انتقاد از پلوراليسم دينى و ليبراليسم سياسى (Peter Donovan) نقدهاى آنها را مطرح و بررسى كرده، به تشابه پلوراليسم و ليبراليسم سياسى توجه كردهاند و هر دو ديدگاه را مردود مىشمارند. هر دو ديدگاه متضمن توافق، سازش، تسامح و انكار دين است. برخى از متفكران مسيحى محافظهكار معتقدند كه پلوراليسم به دليل اينكه اصول تثليث و تجسم را تهديد به نابودى مىكند، مردود است; همانگونه كه ليبراليسم سياسى قدرت سياسى كليسا را از بين مىبرد، پلوراليسم دينى هم عقايد مسيحيت را تخريب مىكند. يورگن مولتمان (Jorgen Moltman) پلوراليسم دينى را به مصرفگرايى جامعه غربى تشبيه مىكند و آن را به «تساهل سركوبگر» متهم مىنمايد; زيرا امكان درونى (Subjective) هر چيزى را مىپذيرد ولى در اينكه نمادهاى دينى واقعيت عينى و بيرونى (Objective) داشته باشند، ترديد دارد. (20) بسيارى از نقدهايى را كه دنون گزارش مىكند با نقدهاى پست مدرنيسم از ليبراليسم و روشنگران، علاقه مشترك دارد. به نظر وى، درس تسامح و تساهلى كه اخلاف كالوين و دادگاه تفتيش عقايد و نيز اتباع نيچه به فرزندان و پيروان روشنگرى مىدهند، مسخرهآميز است. (21) به اعتقاد دنون، علىرغم علاقه مشترك مسيحيان محافظهكار و پست مدرنيستها در حمله به ليبراليسم، خود آنها اساسا در مسائل معرفتشناختى با يكديگر اختلاف نظر دارند. پست مدرنيستها، رئاليسم محافظهكاران را مردود مىشمارند، در حالى كه محافظهكاران به سبب همين رئاليسم كلامى است كه نمىتوانند پلوراليسم دينى را بپذيرند. دفاع دنون از ليبراليسم معرفتى دنون از نوعى پلوراليسم و ليبراليسم دينى دفاع مىكند، ولى فقط بدين معنى كه به عقايد گوناگون احترام مىگذارد. او چنين ليبراليسمى را «ليبراليسم معرفتى» مىنامد. در مقابل آن، ليبراليسم ايدئولوژيك مدرنيستها قرار دارد كه اعتقادات و اعمال ديگران را براى تشكل فرهنگ واحد جهانى در خط سكولاريسم، ساينتيسم (علم زدگى) و هيومنيسم (انسانگرايى) قرار مىدهند. فرهنگ مصرفگرايى مادى و فردگرايى افراطى و ليبراليسم ايدئولوژيك، فرهنگ مسيحى را تهديد به نابودى مىكند، با وجود آنكه اين نوع ليبراليسم از فرهنگ مسيحى پديد آمد و حاميان ليبراليسم دست كم، پيش از نيمه دوم قرن بيستم، اهميت فرهنگ مسيحى را مسلم فرض مىكردند. گرچه ليبراليسم سياسى براى حفظ فرهنگ مسيحى از نابودى - كه عامل آن نزاعهاى فرقهاى بود - به وجود آمد، ولى اثر تخريبى تغييرات اجتماعى حاصل از ليبراليسم ايدئولوژيك معاصر، بويژه در زمينه تضعيف نهاد خانواده و روابط خانوادگى، از اثر تخريبى نزاعهاى فرقهاى كمتر نيست. واكنش مسيحيت در برابر ليبراليسم ايدئولوژيك واكنش مسيحيت در برابر حمله ليبراليسم ايدئولوژيك و تغييرات اجتماعى ناشى از آن به دو نوع «مقاومت و ايستادگى مسيحيت محافظهكار و سنتگرا» و «سازش، تسامح و تساهل مسيحيت ليبرال» تقسيم مىگردد. محافظهكاران مسيحى به سنت دلمشغولاند و در برابر ليبراليسم ايدئولوژيك و تحولات اجتماعى ناشى از آن مقاومت مىكنند، در حالى كه مسيحيان ليبرال از سنت روى برگرداندهاند و به ليبراليسم و پيامدهاى آن دل خوش دارند. در اين تعارض و نزاع، پلوراليسم دينى مورد حمايت هيك، اسميت و ديگران، اساسى كلامى براى ليبراليسم ايدئولوژيك فراهم مىنمايد; زيرا بعد اخلاقى ليبراليسم سياسى است كه شالوده و پشتوانه معيارهاى اصلاحى را تشكيل مىدهد. هيك مدعى است كه بر اساس آرمانهاى اخلاقى متعارف اديان بزرگ، اگر باورها با اخلاق متعارف مخالف باشند، همچون عقيده يهوديان مبنى بر اينكه «ملتبرگزيده»اند، بىاعتبار مىگردند. (22) داورى اخلاقى هيك در مورد اديان گرچه هيك مىخواهد درهاى بهشت را به روى كفار و حتى وحشىها بگشايد، ولى اين امر بدين معنى نيست كه او نمىخواهد در مورد اديان داورى يا به صورت اخلاقى حكم كند. هيك استدلال مىكند از آنجا كه دليل و استدلال نمىتواند معيار معتبرى براى سنجش اديان فراهم نمايد، معيار سنجش آنها اخلاقى است، هرچند حتى اديان بزرگ جهان آنقدر غنى و متنوعاند كه نمىتوان درباره هر يك از عناوين آن به طور كلى حكم نمود. درباره كل هيچ دينى نمىتوان داورى كرد و آن را خوب يا بد انگاشت. حكم تنها در مورد اجزاى دين امكانپذير است. هيك مىنويسد: «چگونه مىتوان رفتار وحشيانه پارهاى از كشورهاى شرقى و خاورميانه، همچون قتل عام خونين مردم هنگام تجزيه هند و بريدن دست دزد بر اساس احكام اسلامى را با ايذا و شكنجه يهوديان به دست مسيحيان در تمام اعصار و قرون و بيش از همه، در قرن حاضر سنجيد؟» (23) همچنان كه در سؤال هيك آشكار است، قابل طبقهبندى نبودن همه اديان بدين معنى نيست كه اصول اعتقادات و اعمال مخصوص آنها قابل داورى و ارزيابى نيست. پاسخ هيك به اين پرسش كه «معيارهايى كه براى ارزيابى چنين احكام و داورىهايى به كار مىروند، چيست؟» روشن است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 301]
صفحات پیشنهادی
بررسى اصول اخلاقى و سياسى پلوراليسم دينى ليبراليسم ...
بررسى اصول اخلاقى و سياسى پلوراليسم دينى ليبراليسم سياسى و سكولار يسم نويسنده: دكتر محمد لگنهاوسنترجمه آزاد از حجةالاسلام محمد حسينزاده مقدمه تاريخ اديان ...
بررسى اصول اخلاقى و سياسى پلوراليسم دينى ليبراليسم سياسى و سكولار يسم نويسنده: دكتر محمد لگنهاوسنترجمه آزاد از حجةالاسلام محمد حسينزاده مقدمه تاريخ اديان ...
شادى در ليبراليسم
شادى در ليبراليسم يكى از اهداف ايدئولوژىها و نظامهاى سياسى، تأمين شادى و نشاط ... مىداند.1نوشتار حاضر، در صدد بررسى ديدگاه ليبراليسم، پيرامون شادى و راهكارها و .... تعيين مىكند و ميزان اعتبار اصول اخلاقى، به ميزان سودمندى آنها بستگى دارد.10 ... از تاريخ اروپا بود كه همگى از اومانيسم و نهضت اصلاح دينى، فردگرايى، سكولاريسم و.
شادى در ليبراليسم يكى از اهداف ايدئولوژىها و نظامهاى سياسى، تأمين شادى و نشاط ... مىداند.1نوشتار حاضر، در صدد بررسى ديدگاه ليبراليسم، پيرامون شادى و راهكارها و .... تعيين مىكند و ميزان اعتبار اصول اخلاقى، به ميزان سودمندى آنها بستگى دارد.10 ... از تاريخ اروپا بود كه همگى از اومانيسم و نهضت اصلاح دينى، فردگرايى، سكولاريسم و.
منجي عنکبوتي
شيطان براي مقابله با پياده نمودن احکام دين الهي و برقراري حکومت ديني بر روي ..... بررسى اصول اخلاقى و سياسى پلوراليسم دينى ليبراليسم سياسى و سكولار يسم ...
شيطان براي مقابله با پياده نمودن احکام دين الهي و برقراري حکومت ديني بر روي ..... بررسى اصول اخلاقى و سياسى پلوراليسم دينى ليبراليسم سياسى و سكولار يسم ...
تئوری ساخت لیزر گازی co2
تئوری ساخت لیزر گازی co2 نویسنده: سعید سیوف جهرمی اصول كلي تابش ... بررسى اصول اخلاقى و سياسى پلوراليسم دينى ليبراليسم سياسى و سكولار يسم ...
تئوری ساخت لیزر گازی co2 نویسنده: سعید سیوف جهرمی اصول كلي تابش ... بررسى اصول اخلاقى و سياسى پلوراليسم دينى ليبراليسم سياسى و سكولار يسم ...
آسيب شناسى جنبش نرم افزارى
... تا در برابر بحرانهاى فرهنگى، سياسى، اقتصادى، دينى و معنوى، فرايند پيشگيرى و ... عالمانه و منطقى و جسارت نوآورى و نظريه پردازى با رعايت اصول علمى و اخلاقى. ... حداكثرى روشنفكران، از اگزيستانسياليسم، ماركسيسم، ليبراليسم و. .... صراحت از سكولاريسم دفاع مى كنند) اما در مقام تحقق، آفت سكولاريزاسيون جديتر مشاهده مى شود.
... تا در برابر بحرانهاى فرهنگى، سياسى، اقتصادى، دينى و معنوى، فرايند پيشگيرى و ... عالمانه و منطقى و جسارت نوآورى و نظريه پردازى با رعايت اصول علمى و اخلاقى. ... حداكثرى روشنفكران، از اگزيستانسياليسم، ماركسيسم، ليبراليسم و. .... صراحت از سكولاريسم دفاع مى كنند) اما در مقام تحقق، آفت سكولاريزاسيون جديتر مشاهده مى شود.
-
گوناگون
پربازدیدترینها