تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 28 اسفند 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):حکمت را هر کجا که یافتی فراگیر، زیرا حکمت گمشده هر مومن است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1866327130




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آداب صحبت و معاشرت با دوستان(1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
آداب صحبت و معاشرت با دوستان(1)
آداب صحبت و معاشرت با دوستان(1) نويسنده: فيض کاشاني (( بسم اللّه الرحمن الرحيم ))سپاس خداوندى را سزاست كه بندگان برگزيده اش را از الطاف خاص خويش ‍ برخوردار و در دلهايشان الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او دست برادرى به هم دادند؛ و حسد و كينه را از دلهاى ايشان زدود. پس در دنيا دوستان و همدم و در آخرت همراه و صميمى شدند.درود بر محمّد مصطفى و آل و اصحابش كه از او پيروى كردند و در گفتار و رفتار و عدالت و احسان دنباله رو او بودند.بارى ، دوستى در راه خدا و برادرى در دين از بالاترين روابط و لطيف ترين چيزى است كه از طاعات در مسير عبادات استفاده مى شود و شرايطى دارد كه بدان وسيله ، افراد همدم و معاشر، به دوستان در راه خدا مى پيوندند و در اين نوع روابط حقوقى است كه با مراعات آنها برادرى از شائبه هاى تيرگى و انگيزه هاى شيطانى پاك مى شود. پس انسان با اداى حقوق ايشان به خداى تعالى نزديك مى شود و با مراقبت آن حقوق به مقامات بلند مى رسد. ما مقاصد اين بخش را در سه باب بيان مى كنيم :باب اول در فضيلت الفت و برادرى در راه خدا و شرايط و مراتب و فوايد آن .باب دوم درباره حقوق معاشرت و آداب و لوازم آن .باب سوم درباره حقوق مسلمانان ، وابستگان ، همسايگان و بردگان و كيفيت معاشرت با كسانى كه به يكى از طرق فوق با يكديگر وابستگى دارند.باب اول : در فضيلت انس و برادرى و شرايط و درجات و فوايد آنبدان ، كه انس و الفت نتيجه حسن خلق ، و جدايى و تفرقه و نتيجه بدخويى است .بنابراين حسن خلق باعث دوستى و الفت و همدمى ، و بدخويى موجب دشمنى و حسد و جدايى مى شود و هرگاه درخت نيكو و پسنديده باشد، ميوه اش نيز نيكو و پسنديده خواهد بود. فضيلت خوشخويى در دين اسلام بر كسى پوشيده نيست و همان است كه خداى تعالى بدان وسيله پيامبرش (صلی الله علیه و آله و سلم ) را ستوده است ؛ زيرا مى فرمايد: (( و انك لعلى خلق عظيم )) .(1)و پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: (( بيشترين چيزى كه (انسان را) وارد بهشت مى كند تقواى الهى و حسن خلق است .)) (2)اسامة بن شريك مى گويد: عرض كرديم : (( يا رسول اللّه بهترين چيزى را كه به انسان عطا كرده اند، چيست ؟ فرمود: حسن خلق .)) (3)پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: (( برانگيخته شدم تا نيكيهاى اخلاق را به كمال برسانم .)) (4)و نيز فرمود: (( سنگين ترين چيزى كه در ميزان قرار مى گيرد، حسن خلق است .)) (5)و فرمود: (( خداوند هر كس را بر خلق نيكو و خلقت زيبا آفريده است هرگز طعمه آتش دوزخ نمى سازد.)) (6)از آن حضرت پرسيدند: (( يا رسول اللّه ! حسن خلق چيست ؟ فرمود: با كسى كه از تو قطع رحم كرده ، صله رحم كنى و از كسى كه به تو ستم كرده است ، درگذرى و به كسى كه تو را محروم كرده است عطا كنى )) ؛(7) و پوشيده نماند كه نتيجه حسن خلق الفت و دورى از تنهايى و وحشت است و هرگاه درخت خوب باشد، ميوه نيز خوب خواهد بود. با توجه به آن كه در ستايش الفت و دورى از تنهايى اخبار و آثار فراوانى وارد شده - بخصوص اگر رابطه بر اساس تقوا و حب خدا و ديندارى باشد - اين امر بر اهميت موضوع دلالت دارد.خداى تعالى در حالى كه به خاطر نعمت الفت ، بر خلق اظهار منت فرموده ، مى گويد: (( لو انفقت ما فى الارض جميعا ما الفت بين قلوبهم و لكن اللّه الف بينهم )) (8) و فرموده است : (( فاصبحتم بنعمته اخوانا؛ )) (9) يعنى به وسيله الفت برادر شديد.سپس تفرقه را نكوهش كرده و از آن نهى فرموده است و مى گويد: (( و اعتصموا بحبل اللّه جميعا و لا تفرقوا )) و تا آن جا كه مى فرمايد: (( لعلكم تهتدون )) (10).پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: (( از ميان شما جايگاه آن كسى در روز قيامت به من نزديك تر است كه از همه كس خوش اخلاق تر و متواضع تر باشد؛ آنان كه با ديگران انس ‍ مى گيرند و ديگران نيز با آنان الفت دارند.)) (11)و فرمود: (( مؤ من انس گيرنده و انس گرفته است ؛ خيرى نيست در كسى كه نه با كسى انس بگيرد و نه كسى با او انس بگيرد.)) (12)و در ستايش از برادرى و اخوت دينى فرمود: (( براى هركه خداوند اراده خير كند، دوست شايسته اى نصيبش كند؛ اگر چيزى از خاطر او برود، خاطرنشان كند و اگر به ياد او باشد، كمكش كند.)) (13)پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: (( مثل دو برادر در وقت ملاقات ، مثل دو دست است كه هر كدام ديگرى را مى شويد، و هيچ وقت دو مؤ من با هم ملاقات نكنند، مگر آن كه خداوند يكى را از ديگرى خيرى برساند.)) (14)پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) در تشويق به برادرى در راه خدا فرمود: (( هر كه در راه خدا با كسى دوست و برادر شود، در بهشت مقامى خواهد داشت ، كه با هيچ عمل به آن مقام نرسد.)) (15)و از آن حضرت است : (( براى گروهى از مردم در روز قيامت ، صندليهايى در پيرامون عرش قرار مى دهند كه سيمايشان چون ماه شب چهارده است ، مردمان بى تابى مى كنند ولى آنها بى تاب نيستند و مردم بيم دارند و آنان بيم ندارند. آنان اولياى خدا هستند، نه بيمى دارند و نه اندوهناكند، عرض كردند: يا رسول اللّه ، آنان كيستند؟ فرمود: ايشان كسانى هستند كه در راه خدا يكديگر را دوست مى دارند.)) (16)و در خبر ديگرى است : (( در اطراف عرش ، منبرهايى از نور است و بالاى آنها مردمانى هستند كه لباسشان از نور و سيمايشان نورانى است ، نه پيامبرانند و نه شهيدان .پيامبران و شهيدان بر آنان غبطه مى خورند. گفتند: يا رسول اللّه ، آنان را براى ما توصيف كنيد. فرمود: آنان كسانى هستند كه در راه خدا يكديگر را دوست مى دارند و در راه خدا همنشينى مى كنند و در راه خدا از هم ديدار مى كنند.)) (17)و آن حضرت فرمود: (( هيچ دو نفرى در راه خدا يكديگر را دوست ندارند مگر اين كه در نزد خدا، آن كه رفيقش را بيشتر دوست دارد، محبوب تر است .)) (18)مى گويند: دو برادر دينى هرگاه يكى بلند مقام تر از ديگرى باشد، ديگرى را نيز به مقام خود بالا مى برد و به وى ملحق مى شود همان طورى كه اولاد به پدر و مادر ملحق مى شوند و اعضاى خانواده به هم ملحق مى شوند، زيرا برادرى هرگاه در راه خدا باشد، كارش كم ارزش تر از كار ولادت نيست . خداى تعالى فرموده است : (( الحقنابهم ذريتهم و ما التناهم من عملهم من شيى ء. )) (19)پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: (( خداى متعال مى فرمايد: دوستى من براى كسانى كه به خاطر من ديد و بازديد مى كنند، حق است ، و دوستى من براى كسانى كه به خاطر من هميارى مى كنند، حق است و دوستى من براى كسانى كه به خاطر من يكديگر را دوست مى دارند، حق است ، و دوستى من براى كسانى كه به خاطر من به يكديگر بذل و بخشش مى كنند، حق است .)) (20)پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: (( خداى تعالى در روز قيامت مى فرمايد: كجايند آن كسانى كه در راه من به يكديگر محبت مى كردند، تا امروز كه هيچ سرمايه اى جز سايه من نيست ، آنان را در سايه خويش جاى دهم .)) (21)و آن حضرت مى فرمايد: (( هفت كس است كه در روز قيامت ، روزى كه هيچ سايه اى جز سايه (لطف ) خدا نيست ، خداوند آنان را در سايه خود جا مى دهد: پيشواى عدالت گستر؛ جوانى كه در راه عبادت خدا بزرگ شود؛ مردى كه در وقت بيرون آمدن از مسجد، دلبسته مسجد باشد تا دوباره برگردد؛ و دو فردى كه براى خدا يكديگر را دوست بدارند و بر اين اساس معاشرت و آمد و رفت كنند؛ مردى كه با خلوص ذكر خدا كند و چشمهايش پر اشك شود، مردى كه زن زيبارويى او را به خود بخواند و او بگويد: من از خدا مى ترسم ؛ و مردى كه صدقه اى بدهد و آن را از مردم پنهان بدارد و حتى نزديكانش نيز از اين كار با خبر نشوند.)) (22)و آن حضرت فرمود: (( هر مردى كه در راه خدا با اشتياق و رغبت به ديدار مرد ديگرى برود فرشته اى پس از آن ديدار او را ندا دهد كه : خوشا به حال تو و بهشت تو را گوارا باد.)) (23)و فرمود: (( وقتى كه مردى به ديدن برادر دينى اش مى رود، خداوند فرشته اى را سر راه او قرار مى دهد كه به او مى گويد: كجا مى روى ؟ جواب مى دهد؛ به ديدن برادرم ، فلانى مى روم ؛ فرشته مى پرسد: آيا حاجتى در نزد او دارى ؟ مى گويد: خير. مى پرسد: آيا خويشاوندى بين شما وجود دارد؟ مى گويد: خير. مى پرسد: آيا به شما احسانى كرده است ؟ مى گويد: خير؟ مى پرسد: پس چرا به ديدنش مى روى ؟ مى گويد: براى خدا او را دوست دارم . آن فرشته مى گويد: خداوند، مرا به سوى تو فرستاده است تا به تو خبر دهم كه به خاطر دوست داشتن برادر دينى ات ، خداوند تو را دوست مى دارد و بهشت را براى تو واجب كرده است .)) (24)و آن حضرت فرمود: (( محكم ترين رشته هاى ايمان حب و بغض در راه خداست .)) (25) به همين جهت براى شخص لازم است دشمنانى داشته باشد تا براى رضا خدا آنان را دشمن بدارد، همچنان كه دوستانى داشته باشد كه در راه خدا آنان را دوست بدارد.روايت شده است كه خداوند به يكى از پيامبرانش وحى فرمود: (( اما پارسايى تو در دنيا باعث آسايش فورى تو گشته و اما بريدن تو از غير من و پيوستنت به من باعث عزت تو به وسيله من شده است ، ليكن آيا به خاطر من با كسى دشمن و يا دوست شده اى ؟)) پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) مى فرمايد: (( خداوندا! براى هيچ تبهكارى بر من منتى قرار نده به اين ترتيب كه محبت مرا نصيب او گردانى .)) (26)نقل كرده اند كه خداى تعالى به حضرت عيسى (ع ) وحى كرد: (( اگر تو به قدرى كه اهل آسمانها و زمين مرا عبادت كرده اند، عبادت كنى ولى حب و بغض در راه خدا نداشته باشى ، آن همه عبادت تو هيچ سودى به حال تو نخواهد داشت .)) عيسى (ع ) فرمود: (( خودتان را به وسيله دشمنى با اهل معاصى محبوب خدا گردانيد و با دورى جستن از ايشان به خدا تقرب مى جوييد و با خشم به ايشان خشنودى خدا را بطلبيد. گفتند: يا روح اللّه با چه كسى همنشينى كنيم ؟ فرمود: با كسى همنشين شويد، كه ديدارش شما را به ياد خدا اندازد و كسى كه سخنش بر علم شما بيفزايد و كسى كه عملش شما را به آخرت تشويق كند.)) (27)در اخبار گذشته آمده است كه خداى تعالى به موسى (ع ) وحى كرد: اى پسر عمران ! بيدار باش و در پى دوستانى براى خودت باش ، زيرا هر دوست و همدمى كه به خاطر خشنودى من با تو ديد و بازديد نكند، او دشمن تو است .خداوند متعال به داوود (ع ) وحى كرد: اى داوود! چه شده است كه تو را يكه و تنها مى بينم ؟ عرض كرد: خداوندا! به خاطر تو مردم را ترك گفتم ؛ خطاب رسيد: اى داوود! بيدار باش و برادرانى براى خود پيدا كن و هر دوستى كه براى خشنودى من با تو موافق نباشد با او همدم نشو كه او دشمن تو است ، تو را سنگدل مى كند و از من دور مى سازد.در اخبار داوود (ع ) است كه عرض كرد: پروردگارا! چه كنم كه همه مردم مرا دوست بدارند و ميان من و تو سلم و سلامت باشد؟ خطاب رسيد با مردم مطابق اخلاق آنها رفتار كن و بين من و خودت نيك رفتار باش . و در بعضى از روايات آمده است : با مردم دنيا به اخلاق اهل دنيا و با اهل آخرت به اخلاق اهل آخرت رفتار كن .پيامبر ما محمّد مصطفى (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: (( محبوب ترين شما نزد خدا كسانى هستند كه با ديگران انس مى گيرند و ديگران نيز با ايشان انس مى گيرند و دشمن ترين شما در نزد خدا سخن چينان و كسانى هستند كه بين برادران تفرقه مى اندازند.)) (28)و فرمود: (( خداوند فرشته اى دارد كه نيمش از آتش و نيمش از برف است ، او مى گويد: خدايا! همان طورى كه بين برف و آتش الفت ايجاد كردى ، ميان بندگان صالحت الفت ايجاد كن .)) (29)و نيز فرمود: (( هر بنده اى كه در راه خدا برادرى برگزيند خداى تعالى براى او در بهشت مرتبه اى قرار دهد.)) (30)پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: (( كسانى كه در راه خدا يكديگر را دوست مى دارند بر ستونى از ياقوت سرخ قرار دارند كه در راءس ستون هفتاد هزار غرفه است كه از آن جا اهل بهشت را مى بينند. زيبايى آنها به اهل بهشت نورافشانى مى كند همان طورى كه خورشيد به اهل دنيا روشنى مى دهد. آنگاه اهل بهشت مى گويند: ما را بگذاريد تا به اينهايى كه در راه خدا دوست شده اند نگاه كنيم پس حسن ايشان به اهل بهشت پرتوافشانى مى كند چنان كه خورشيد نور مى دهد؛ بر تن ايشان جامه هايى از ديباى سبز است و بر پيشانى ايشان نوشته شده : اينان در راه خدا دوست يكديگرند.)) (31)على (ع ) فرمود: (( بر شما باد به دوستان ، زيرا كه آنان پشتوانه دنيا و آخرتند. آيا اين گفته دوزخيان را نشنيده اى كه مى گويند: (( فما لنا من شافعين ، و لا صديق حميم . )) (32)فصل :مى گويد: اخبار در اين معانى از طريق شيعه فراوان است و ما از آن به اندكى بسنده مى كنيم .در كافى به اسناد خود از على بن الحسين (ع ) روايت شده كه مى گويد: (( رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: روز قيامت هيچ چيزى در ميزان مشخص نهاده نمى شود كه سنگين تر از حسن خلق باشد.)) (33)از امام باقر (ع ) نقل شده است كه فرمود: (( كاملترين مؤ من از نظر ايمان ، خوشخوترين ايشان است .)) (34)از امام صادق (ع ) نقل شده است : چهار خصلت است كه در هر كس باشد ايمانش ‍ كامل است و هر چند كه سراپاى وجودش را گناه فرا گرفته باشد، از ايمانش نكاهد. فرمود: آنها عبارتند از: راستگويى ، اداى امانت ، حيا، و خوشخويى .)) (35)از آن حضرت نقل شده است :(( مؤ من در پيشگاه خداى تعالى پس از انجام فرايض اقدام به هيچ كارى نمى كند كه محبوب تر از آن باشد كه با مردم با حسن خلق برخورد كند.)) (36)از آن حضرت نقل شده است كه مى گويد:(( رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: چيزى كه بيش از همه باعث ورود امتم به بهشت مى شود: تقواى الهى و حسن خلق است .)) (37)از آن حضرت نقل شده كه مى گويد:(( رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: براى شخص خوش خلق اجر و مزد روزه دار نمازگزار مقرر مى شود.)) (38)و نيز از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:(( خوش خلقى گناه را ذوب مى كند همان طورى كه آفتاب يخ را ذوب مى كند)) (39)همچنين از آن حضرت نقل شده است كه مى گويد:(( رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: برترين افراد شما كسانى هستند كه خوشخوتر و بزرگوارتر باشند، با ديگران انس بگيرند و ديگران نيز با ايشان انس بگيرند و مهمان نواز باشند.)) (40)از آن حضرت نقل شده است كه مى گويد:(( اميرمؤ منان (ع ) فرمود: مؤ من مورد انس ديگران است . خيرى نيست در كسى كه نه به ديگران انس مى گيرد و نه ديگران با او انس مى گيرند.)) (41)از آن حضرت است كه مى گويد: (( رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: اى پسران عبدالمطلب ، شما از مالتان هرگز نمى توانيد همه مردم را برخوردار كنيد، پس با ايشان به گشاده رويى و حسن خلق ديدار كنيد.)) (42)از آن حضرت است كه فرمود:(( سه چيز است كه هر كس يكى از آنها را براى خدا انجام دهد، خداوند بهشت را براى او واجب گرداند: انفاق يا تنگدستى ، خوشرويى با همه كس و انصاف خود شخص نسبت به ديگران ؛)) (43)و از آن حضرت است كه فرمود: (( رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) به اصحابش گفت : محكمترين رشته ايمان كدام است ؟ عرض كردند: خدا و پيامبرش داناترند، و يكى از آنها گفت : نماز؛ يكى گفت : زكات ؛ يكى گفت : روزه ؛ يكى گفت : حج و عمره براى خدا، و ديگرى گفت : جهاد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: براى هر كدام از اينها كه شما گفتيد، فضيلتى است ولى آن نيست ، بلكه محكمترين رشته ايمان ، دوستى در راه خدا و دشمنى در راه خدا و دوست داشتن دوستان خدا و بيزارى از دشمنان خداست .)) (44)از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: (( كسانى كه در راه خدا دست دوستى به هم داده اند روز قيامت بر منبرهايى از نور جاى دارند و نور سيمايشان ، بدنهايشان و منبرهايشان همه را روشن كند به حدى كه با آن نور شناخته شوند و بگويند اينها كسانى هستند كه در راه خدا با هم دوست شده اند.)) (45)از امام باقر (ع ) نقل شده است كه مى گويد:(( رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: آنانى كه در راه خدا با هم دوست شده اند در روز قيامت روى زمينى از زبرجد سبز در سايه عرش خدا در سمت راست آن قرار دارند - پرونده درخشانى دارند - سيماى آنها از خورشيد تابان سفيدتر و درخشنده تر است ، به طورى كه هر فرشته مقرب و هر پيامبر مرسلى به مقام ايشان رشك مى برد. مردم پرسيدند: اينان كيستند؟ جواب مى دهند: اينان كسانى هستند كه در راه خدا يكديگر را دوست مى دارند.)) (46)در روايت صحيح از على بن حسين (ع ) نقل شده است كه فرمود:(( وقتى مردم اولين و آخرين جمع شوند، مناديى به پا خيزد و به طورى ندا دهد كه همه مردم بشنوند و بگويد: كجايند آن كسانى كه در راه خدا يكديگر را دوست داشتند؟ گروهى از مردم بر مى خيزند. به آنها گفته مى شود: بدون حساب راهى بهشت شويد. آنگاه فرشتگان ايشان را مى بينند و مى گويند: به كجا مى رويد؟ جواب مى دهند: بدون حساب به بهشت مى رويم آنگاه مى پرسند: شما كدام دسته از مردم هستيد؟ مى گويند: ما كسانى هستيم كه در راه خدا با هم دوست شده ايم . مى پرسند: اعمال شما چه بود؟ گويند: ما يكديگر را در راه خدا دوست و (دشمنان خدا را) در راه خدا دشمن مى داشتيم . امام (ع ) فرمود: آنگاه فرشتگان مى گويند: چه خوب است و مزد كسانى كه عمل كرده اند!)) (47)از امام باقر (ع ) نقل شده است كه فرمود:(( هرگاه خواستى بدانى كه خيرى در تو وجود دارد يا نه ، به قلبت نگاه كن ؛ پس ‍ خيرى در تو هست و خدا تو را دوست مى دارد؛ و هرگاه ديدى اهل طاعت خدا را دشمن مى دارى و اهل معصيت را دوست مى دارى ، پس خيرى در تو نيست و خدا تو را دشمن مى دارد و هر كسى با دوستش محشور است .)) (48)و از آن حضرت نقل شده است كه فرمود:(( اگر مردى براى خدا با ديگرى دوست شود، خداوند به خاطر دوستى اش با آن ديگرى ، او را اجر و ثواب دهد، هر چند طرف محبت در علم خدا از اهل دروغ باشد، و اگر مردى براى خدا مرد ديگرى را دشمن بدارد، خداوند به خاطر بغضش ‍ با آن ديگرى او را اجر و مزد دهد هر چند كه شخص مورد بغض در علم خدا از اهل بهشت باشد.)) (49)از امام صادق (ع ) نقل شده است كه فرمود:(( دو نفر مؤ من هرگز با هم ملاقات نكرده اند، مگر آن كه هر كدام از آنها علاقه مندتر به برادر دينى اش بوده بهترين آنهاست .)) (50)از آن حضرت است كه فرمود: (( هر كس دوستى و دشمنى اش در راه دين و بر اساس دين نباشد، دين ندارد.)) (51)بيان معناى برادرى در راه خدا و تشخيص آن از برادرى به خاطر دنياغزالى گويد :بدان كه دوستى و دشمنى در راه خدا پيچيده است و با بيانى كه خواهيم كرد واضح و آشكار خواهد شد. توضيح مطلب از اين قرار است كه دوستى و مصاحبت دو نوع است : گاهى اتفاقى پيش آيد، مانند دوستى به علت همسايگى ، هم مكتب يا هم مدرسه بودن يا در بازار و يا در دستگاه سلطنتى و يا در مسافرتها؛ و گاهى منشاء دوستى اختيار و قصد انسان است ، و اين مورد است كه ما در صدد بيان آنيم . اخوت دينى ناگزير جزو اين بخش است ، چون اجر و ثواب ، فقط براى افعال اختيارى است و به افعال غير اختيارى تكليف نكرده اند. مصاحبت عبارت است از همنشينى و آمد و رفت و گفتگو و اينها امورى است كه انسان براى آنها آهنگ كسى را نمى كند مگر وقتى كه او را دوست بدارد، زيرا انسان از كسى كه دوست ندارد دورى مى كند و با او آمد و رفت نمى كند و كسى را كه دوست مى دارد يا خود او را دوست دارد - نه آن كه به وسيله او به محبوبى برسد و مقصودى جز او داشته باشد - و يا آن كه بدان وسيله به مقصودى مى رسد كه آن مقصود يا محدود به دنيا و لذتهاى دنيوى است و يا متعلق به آخرت است و يا به خداى تعالى مربوط مى شود، پس جمعا چهار قسم است .اما قسم اول :يعنى دوست داشتن انسانى به خاطر خودش . چنين چيزى امكان پذير است ، يعنى به ذات خود بدين معنى محبوبيت دارد كه تو از ديدن او و همراهى او و مشاهده اخلاقش لذت مى برى ، چون خوشايند تو است . هر شى ء زيبايى براى كسى كه زيبايى آن را دريافته لذت بخش است و هر كار لذت بخشى دوست داشتنى است و لذت تابع خوش داشتن است و خوش داشتن تابع مناسبت و سازش و هماهنگى ميان طبايع است ؛ وانگهى اين مورد خوشايند يا اين كه صورت ظاهرى ، يعنى خوش سيمايى است و يا آن كه صورت باطنى يعنى كمال عقل و خوش خلقى است و ناگزير حسن اخلاق ، خوشرفتارى را به دنبال دارد و كمال عقل ، علم و آگاهى زياد را در پى دارد و همه اينها از نظر طبع سالم و عقل استوار پسنديده است و هر كار پسنديده اى لذت بخش و دوست داشتنى است ، بلكه در ارتباط دلها امرى پيچيده تر از آن است ، زيرا بين دو كس محبت استوارى وجود دارد بدون آنكه ملاحت صورت و شكل زيبا و خلق خوش در كار باشد، بلكه براى مناسبت باطنى است كه باعث الفت و سازش شده است ؛ زيرا طبعا هر چيزى به شبيه خود جذب مى شود و شباهتهاى باطنى پوشيده است و اسباب دقيقى دارد كه اطلاع از آنها در توان بشر نيست و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) در بيان همين مطلب فرموده است :(( ارواح ، چون سپاهيان منظمى هستند، هر كدام از آنها كه با هم آشنايند، همدمند و هر كدام كه با هم ناآشنايند اختلاف دارند.)) (52)بنابراين ناآشنايى نتيجه تباين و همدمى نتيجه تناسبى است كه پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) از آن به آشنايى تعبير كرده است .در بعضى از عبارات آمده است : (( ديدار مى كند پس در فضا او را ناخجسته مى يابد.)) (53) بعضى از دانشمندان از اين مطلب به كنايه چنين گفته اند: خداى تعالى ارواح را آفريد و بعضى را به نوعى شكافت و آن را در اطراف عرش طواف داد، پس هر دو روحى از دو شقه اند و آنجا با هم آشنا شدند و ملاقات كردند، در دنيا به هم پيوستند.پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) فرمود: (( ارواح مؤ منان به مسافت يك روز راه يكديگر را ملاقات مى كنند در حالى كه هرگز يكديگر را نديده اند.)) (54)نقل كرده اند در مكه زنى بود كه مردم را مى خنداند و در مدينه هم زن ديگرى بود با همين ويژگى . زن مكيه مهمان زن مدنيه شد و نزد عايشه رفت و او را خنداند. عايشه پرسيد: به كجا وارد شده اى ؟ زن جريان را گفت ، عايشه گفت : خدا و پيامبرش راست گفته اند. من از پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) شنيدم كه مى فرمود: (( (( الارواح جنود مجندة ...)) . )) (55)حق مطلب آن است كه مشاهده و تجربه گواهى مى دهند كه همدمى بهنگام نشانه تناسب است و تناسب در طبيعتها و خلق و خوها، چه در باطن و چه در ظاهر امر قابل فهمى است . اما اطلاع از عواملى كه باعث اين مناسبت مى شود از قدرت بشر خارج است و آخرين درجه هذيان گفتن منجم آن است كه مى گويد: هرگاه طالع كسى در 16 يا 13 زوايه طالع ديگرى قرار گيرد، نظر بر موافقت و دوستى است و اقتضاى هماهنگى و دوستى دارد و هرگاه طالع كسى در مقابل طالع ديگرى و يا در درجه 13 آن قرار گيرد مقتضى و دشمن عدالت است ، و اگر در مجارى سنت الهى در آفرينش آسمانها و زمين چنين چيزى درست باشد، اشكال آن بيش از اشكال در اصل تناسب خواهد بود. پس كنجكاوى در چيزهايى كه راز آنها براى بشر آشكار نشده ، بى معنى است ، و فقط اندكى از علم را به ما داده اند، و براى تصديق اين مطلب آزمايش و مشاهده كفايت مى كند؛ و خبر ذيل درباره آن وارد شده است كه پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) مى فرمايد: (( اگر مؤ منى وارد مجلسى شود، كه در آن صد تن منافق و يك تن مؤ من باشد (تازه وارد) مؤ من خواهد آمد تا كنار آن مؤ من بنشيند.)) (56)اين حديث دليل آن است كه طبعا هر چيزى به شبيه خود جذب مى شود، هر چند كه او خود درك نكند. مالك بن دينار مى گفت : هيچ گاه دو كس در معاشرت توافق نخواهند داشت ، مگر آن كه در يكى از آنان صفتى از اوصاف ديگرى باشد، زيرا شكلهاى مردمان مانند اجناس پرندگان است . هيچ گاه دو نوع پرنده با هم پرواز نمى كنند، مگر آن كه ميان آنها تناسبى موجود باشد، گويد: روزى كلاغى را با كبوترى ديد؛ تعجب كرد و گفت : اين دو با وجود اين كه هم شكل نيستند چگونه توافق دارند! پس از آن كه پرواز كردند ديد، هر دو لنگ هستند، گفت : اين است دليل هماهنگى آنها. از اين رو يكى از حكما مى گويد: هر انسانى با هم شكل خود انس ‍ مى گيرد، همان طورى كه يك پرنده با همجنس خود پرواز مى كند. و هرگاه دو پرنده مدت زمانى همراه باشند در حالى كه هم شكل نيستند، بناچار از هم جدا شوند؛ و اين امرى بديهى است .(57)شاعرى اين نكته را دريافته و مى گويد:گوينده اى گفت : چگونه بود جدايى شما؟ سخن منصفانه در پاسخ او گفتم ؛چون ، هم شكل من نبود از او جدا شدم زيرا مردمان به اشكال مختلف و هزاران شكلند. البته از اين شعر معلوم مى شود كه انسان گاهى ذاتا دوست داشتنى است نه براى فايده اى كه در حال حاضر و يا در آينده از او عايد مى شود، بلكه محبت براى صرف هم جنس بودن و ارتباط در سرشت باطنى و اخلاق نهانى است و حب جمال نيز اگر به منظور ارضاى شهوت نباشد جزو اين قسم است . صورتهاى زيبا در ذات خود لذت بخش مى باشند، و آن در صورتى است كه شهوتى در كار نباشد، به طورى كه انسان از ديدن ميوه ها، روشنيها، گلها و شكوفه ها، سيبهاى سرخ فام و آب و سبزى بدون غرض خاص - غير از خود آنها - لذت ببرد. البته اين نوع محبت ، محبتى است كه دوستى براى خدا در آن دخالتى ندارد بلكه همان حب ذاتى و شهوت نفس است و تصور آن نسبت به كسانى است كه ايمان به خدا ندارند. بنابراين اگر انسان هدف ناپسندى داشته باشد نكوهيده است ، مانند دوست داشتن صورتهاى زيبا به خاطر ارضاى شهوت در آنجا كه ارضاى آن حلال نيست ، و اگر هدف ناپسندى نداشته باشد مباح است يعنى نه قابل ستايش است و نه سزاوار نكوهش ؛ زيرا دوستى يا ستوده است و يا نكوهيده و يا مباح كه نه ستوده است و نه نكوهيده ...قسم دوم :آن است كه او را دوست مى دارد براى اين كه از طريق او به چيز ديگرى مى رسد. بنابراين او وسيله اى است به سمت محبوب ديگر، و وسيله به سوى محبوب ، خود محبوب است ، و آنچه را كه براى چيز ديگرى دوست مى دارند، آن ديگرى در حقيقت محبوب است . اما راه رسيدن به محبوب نيز محبوب است از اين رو مردم طلا و نقره را دوست مى دارند زيرا آنها وسيله رسيدن به مقصودند و مردم بدان وسيله به جاه ، مال و يا علم و دانش مى رسند، همان طورى كه كسى شاهى را به خاطر بهره مندى از مال و يا مقامش دوست مى دارد و اطرافيان او را نيز دوست مى دارد تا نزد شاه از او ستايش كنند و زمينه كار او را در نزد شاه فراهم آورند. بنابراين آن چيزى كه انسان بدان توسل مى جويد اگر منحصر به سود دنيوى باشد در زمره محبت در راه خدا نخواهد بود و اگر منحصر به دنيا نباشد، ليكن شخص هدفى جز سود دنيوى از آن ندارد مانند شاگردى كه استادش را دوست دارد اين مورد نيز دوستى براى خدا محسوب نمى شود، زيرا وى استادش را دوست دارد تا از او كسب علم كند، پس محبوب او در حقيقت علم است ؛ و اگر هدف او از علم و دانش ‍ تقرب به خدا نباشد، بلكه براى رسيدن به جاه و مال و مقبوليت نزد مردم باشد، پس ‍ محبوب او، جاه و مقبوليت نزد مردم است و دانش وسيله رسيدن به آن ، و استاد وسيله رسيدن به دانش است و در اين ميان چيزى براى حب خدا نيست ، زيرا تمام اهداف از كسى كه ايمان به خدا ندارد انتظار مى رود. وانگهى اين مورد نيز به مذموم و مباح تقسيم مى شود، پس اگر هدفش از آن رسيدن به مقاصد مذموم از قبيل غلبه بر همگنان و دست يازى به اموال يتيمان و اوقاف و ظلم به رعيت از طريق سرپرستى قضاوت و ديگر چيزها باشد، اين محبت در ذات خود مذموم است .قسم سوم :آن را براى خودش بلكه براى چيز ديگرى دوست مى دارد و آن چيز ديگر هم به بهره هاى دنيوى او مربوط نمى شود، بلكه مربوط به فوايد اخروى اوست . اين نيز روشن است و پيچيدگى ندارد؛ مانند كسى كه استاد و معلم خودش را بدان سبب دوست مى دارد كه به وسيله او به كسب علم و عمل خوب نائل مى شود، و مقصودش از علم و عمل نيز رستگارى در آخرت است ، چنين كسى از جمله محبان در راه خداست . همچنين استادى كه شاگردش را دوست مى دارد به خاطر آن كه شاگرد از وى علم مى آموزد و به وسيله او به مقام تعليم مى رسد و به درجه تعظيم در ملكوت آسمان نائل مى شود در زمره محبان راه خداست . عيسى (ع ) مى گويد: (( هر كه بداند و عمل كند و به ديگرى تعليم دهد، در ملكوت آسمان بزرگ خوانده مى شود.)) (58) و تعليم بدون متعلم (دانش آموز) ميسر نيست . پس او در اين صورت وسيله اى در تحصيل اين كمال است و اگر او را دوست دارد به خاطر آن است كه وسيله اى در تحصيل اين كمال است و اگر او را دوست دارد به خاطر آن است كه وسيله اى براى اوست ، زيرا سينه خود را كشتزارى براى زراعت او قرار داده است ، و چون او باعث ترقى وى به رتبه عظمت در ملكوت آسمان است پس دوستى او براى خداست . حتى كسى كه اموال خود را براى خدا صدقه مى دهد و مهمانها را جمع مى كند و براى تقرب به خدا غذاهاى لذيذ و جالبى براى آنها فراهم مى كند و از اين رو آشپز خود را براى آشپزى خوب ، دوست دارد، او نيز از جمله دوستداران راه خداست . همچنين اگر كسى را دوست بدارد به خاطر اين كه از طرف او عهده دار رساندن صدقه به مستمندان است ، در حقيقت او را براى خدا دوست داشته استبلكه علاوه بر اينها مى گوييم : هر كه دوست بدارد كسى را كه در شستن لباس و جاروب كردن منزل و پختن غذا به او خدمت مى كند و بدين وسيله زمينه انجام كارهاى علمى و عملى را براى او فراهم مى سازد و هدفش از استخدام او در اين اعمال همان فراغت يافتن براى عبادت باشد، پس دوستى اش در راه خداست ؛ و حتى هرگاه كسى را دوست بدارد كه به او انفاق مى كند و لباس و خوراك و مسكن او را فراهم و تمام نيازهاى دنيوى او را برآورده مى سازد، و هدفش از تمام اينها كسب فراغت براى انجام كارهاى علمى و عملى به منظور تقرب به خدا باشد، پس او دوست دارنده در راه خداست . گروهى از پيشينيان بوده اند كه جمعى از توانگران زندگى آنها را تاءمين مى كردند و هردو طرف دوستى شان در راه خدا بوده است .علاوه بر اينها مى گوييم : هر كه با زن صالحه اى ازدواج كند تا از وسوسه شيطان حفظ شود و بدان وسيله دينش را پاس دارد يا فرزند صالحى بياورد كه براى او دعا كند و همسرش را دوست بدارد از آن جهت كه وسيله رسيدن او به مقاصد دينى است ، پس او دوستدار راه خداست . از اين رو در اخبار براى انفاق به خانواده اجر و ثواب فراوانى در نظر گرفته شده ، حتى براى لقمه اى كه انسان در دهان همسرش ‍ مى گذارد.(59)حتى مى گوييم : هركه به دوستى و رضاى خدا و لقاى او در سراى آخرت ، مشهور باشد، هرگاه ديگرى را دوست بدارد، دوستى اش در راه خداست ، زيرا تصور نمى شود كه او چيزى را دوست بدارد مگر به خاطر مناسبت داشتن آن با آنچه در نزد او محبوب است ، يعنى رضاى خداى عز و جل .علاوه بر اينها نيز مى گويم :هرگاه دو محبت در دل او جمع شود: محبت خدا و محبت دنيا و در يك نفر هر دو مقصود جمع باشد به حدى كه شايستگى داشته باشد تا به وسيله او هم به خدا و هم به دنيا توسل جويد، پس هرگاه او را دوست بدارد به خاطر آن كه براى هر دو امر صلاحيت دارد، او از جمله دوست داران در راه خداست ، مانند كسى كه استادش را دوست مى دارد، چرا كه هم علم دين به او مى آموزد، و هم آن كه با مواسات در مال مشكلات دنيوى او را بر طرف مى كند. پس او را از آن نظر دوست مى دارد كه در طبع وى آسايش دنيا و سعادت آخرت را مى جويد و او وسيله رسيدن به آنهاست .بنابراين او دوستدار در راه خداست . البته از شرايط دوستى خدا آن نيست كه هيچ علاقه اى به بهره مندى از دنيا در او نباشد، زيرا در دعايى كه به پيامبران امر شده ، بين دنيا و آخرت جمع شده است ؛ از جمله اين آيه است : (( پروردگارا حسنه اى در دنيا و حسنه اى در آخرت به ما مرحمت فرما)) ؛ و عيسى (ع ) در دعاى خود مى گويد: (( خداوندا مرا مورد سرزنش دشمن قرار نده و دوستم را نسبت به من بد نگردان و مصيبت مرا در دينم مقرر مفرما و دنيا را بالاترين مقصد من قرار مده .)) بنابراين برطرف ساختن سرزنش دشمنان از جمله بهره هاى دنياست ، و نگفته است : (( دنيا را ابدا مورد توجه من قرار مده )) ، بلكه گفته است : (( آن را بزرگترين مقصد من قرار مده .)) پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) در دعاى خود مى گويد: (( خداوندا مرا از گرفتارى دنيا و آخرت ايمن بدار.)) خلاصه آن كه هرگاه محبت سعادت اخروى مخالف با محبت خدا نباشد چگونه ممكن است سلامتى ، تندرستى و كفايت در دنيا مخالف با محبت خدا باشد در صورتى كه دنيا و آخرت بيانگر دو حالتند كه يكى نزديكتر از ديگرى است . پس چگونه قابل تصور است كه انسان بهره منديهاى خويش را فردا دوست بدارد و امروز دوست ندارد، و علت آنكه فردا آن را دوست مى دارد اين است كه فردا، حال آماده و حاضر خواهد شد. بنابراين ناگزير حال حاضر نيز مطلوب خواهد بود، جز اين كه بهره هاى دنيا به دو قسم ، تقسيم مى شود: يكى آن كه ضد بهره هاى آخرت و مانع از آنها است كه انبياء و اولياء از آن دورى جسته اند و ديگران را نيز از آنها برحذر داشته اند. و ديگر آنكه با بهره هاى آخرت مخالفتى ندارد و از اين قسم بهره ها امتناع نكرده اند، مثل ازدواج درست و خوردن مال حلال و نظاير اينها از چيزهايى كه مخالفت بهره هاى آخرت نباشد. پس سزاوار است كه عاقل آن را بد بداند و دوست نداشته باشد يعنى به وسيله عقلش بد بداند، نه طبعش . همان طورى كه خوردن از خوراك لذيذ پادشاهان را بد مى داند، زيرا مى داند كه اگر بخورد، دست يا گردنش بريده خواهد شد، نه به آن معنى كه غذاى لذيذ طورى است كه ميل نمى كند و اگر بخورد لذت نمى برد زيرا چنين چيزى محال است ، بلكه بدان معنى است كه عقلش از خوردن آن جلوگيرى مى كند و به خاطر ضررى كه در پى دارد ناپسند شده است . مقصود از اين مطلب آن است كه اگر او استادش را به خاطر آن كه با وى مواسات مى كند و تعليم مى دهد و يا شاگردش را به خاطر آن كه از او تعليم مى گيرد و به او خدمت مى كند، دوست دارد و يكى از آن دو بهره دنيوى و ديگرى بهره اخروى است ، پس او از جمله دوستداران در راه خداست ولى با يك شرط و آن شرط اين است كه وى به گونه اى باشد كه اگر - به طور مثال - او از علمش خوددارى كند و يا تحصيل شاگرد از او ممكن نباشد، دوستى وى بدين جهت كاسته شود. بنابراين آن مقدار دوستى كه به سبب فقدان آن كاسته مى شود، او براى خدا تعالى است و برايش همان قدر، اجر دوستى در راه خداست و اين مطلب غير قابل دركى است كه تو انسانى را براى چندين منظورى كه باعث ارتباط تو با او شده به شدت دوست بدارى و اگر بعضى از آنها را بر آورده نساخت ، دوستى تو كم شود و اگر بيشتر برآورده ساخت ، دوستى بيشتر شود، زيرا دوست داشتن طلا با دوست داشتن نقره در صورتى كه هر دو به يك اندازه باشد، يكسان نخواهد بود. از اين نظر كه طلا انسان را به هدفهاى بيشترى مى رساند تا نقره ؛ بنابراين با افزايش هدف محبت افزايش مى يابد و جمع هدفهاى دنيوى و اخروى محال نيست ؛ بنابراين دوستى براى خدا را شامل مى شود، و تعريف چنين محبتى آن است ؛ وجود هر دوستى كه بدون ايمان به خدا و روز جزا قابل تصور نباشد، دوستى در راه خداست ، همچنين هر افزايش محبتى در صورتى كه اگر ايمان به خدا نباشد آن افزايش هم نخواهد بود، افزايشى از محبت در راه خداست و اگر در مورد آن دقت شود نادر خواهد بود. جريرى مى گويد: مردم در قرن اول به وسيله دين معامله كردند تا اين كه دين ضعيف شد، و در قرن دوم با وفا رفتار كردند تا اين كه رخت بر بست و در قرن سوم با جوانمردى عمل كردند تا جوانمردى از ميان رفت و جز رغبت و ترس چيزى باقى نماند.قسم چهارم :آن است كه انسان براى خدا و در راه خدا كسى را دوست بدارد، نه براى آن كه از علم و يا عمل او برخوردار مى شود و يا به وسيله او به چيزى جز خود او مى رسد. اين بالاترين مرتبه و ظريفترين و دشوارترين درجه دوستى است و اين قسم نيز امكان پذير است ، زيرا از جمله آثار غلبه محبت يكى آن است كه محبت از فرد مورد محبت به هر چيزى كه وابسته و منسوب به اوست ، هرچند بعدها به او منسوب شود، سرايت مى كند. بنابراين اگر كسى انسانى را زياد دوست بدارد، دوستدار او را نيز دوست مى دارد و كسى را كه او دوست دارد نيز دوست مى دارد خدمتگزار او را هم دوست مى دارد و ثناگوى محبوب او را هم دوست مى دارد و كسى را كه در راه رسيدن وى به خشنودى محبوبش به او كمك كند نيز دوست مى دارد، تا آن جا كه بتية بن وليد مى گويد: هرگاه مؤ من ، برادر مؤ منش را دوست بدارد، سگ او را نيز دوست مى دارد، و مطلب همان است كه وى گفته و مطالعه در حالات عاشقان نيز بر آن گواهى مى دهد و اشعار شعرا هم دليل بر آن است . از اين روست كه محب جامه محبوب را نگاه مى دارد و آن را پنهان مى كند تا خاطره او را حفظ كند، و منزل و محله و همسايه هاى او را دوست مى دارد، تا آن جا كه مجنون گويد: بر آن ديار كه ديار ليلى است گذر مى كنم ، در حالى كه اين ديوار و آن ديوار را مى بوسم .(60) محبت آن ديار مرا نربوده است ، بلكه محبت ساكنان آن ديار دل مرا ربوده استبنابراين مشاهده و تجربه گواهى مى دهد كه دوستى از شخص محبوب به اطرافيانش و به هر چيزى كه به او مربوط است هر چند بعدها مربوط مى شود، سرايت مى كند. ولى اين ويژگى ، از زيادى محبت است ؛ اما اصل محبت در اين حد نيست و گستردگى محبت در تجاوز از محبوب به اطرافيان و به اشياى وابسته و مربوط به او بستگى به اندازه و مقدار افراط و شدت محبت دارد؛ همچنين محبت خداى سبحان وقتى كه شدت يابد و بر دل چيره و مسلط شود تا آنجا كه به حد دلربايى و به اوج خود برسد، به تمام موجودات ديگر سرايت مى كند، زيرا هر موجودى در عالم ، اثرى از آثار قدرت اوست و هر كه ، انسانى را دوست بدارد، خط و صنعت او و تمام كارهاى او را دوست مى دارد. از اين رو بود كه (( هرگاه ميوه نوبرى به نزد آن پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم ) مى بردند، آن حضرت آن را به چشمش مى كشيد و گرامى مى داشت و مى فرمود: دوست داشتن به محبت پروردگار ما نزديك است .)) (61) دوستى خدا يك بار از راستى و صدق اميد به وعده هاى او و نعمتهاى مورد انتظار در آخرت حاصل مى شود و يك بار براى انواع نعمتهايى كه شخص از آن برخوردار است و يك بار تنها براى خود اوست نه براى چيز ديگر كه اين نوع محبت ، دقيقترين و بالاترين نوع محبت است و تحقيق و بررسى آن در فصل محبت - از بخش عوامل نجات بخش - خواهد آمد. محبت خدا هر طور كه حاصل شود وقتى شدت يافت به تمام چيزهايى كه به نوعى به خدا ارتباط دارد، سرايت مى كند؛ حتى به چيزى كه ذاتا رنج آور و ناپسند است سرايت مى كند. ليكن شدت دوستى ، احساس درد و شادمانى را به خاطر فعل محبوب ، كم مى كند و توجه دوست به محبوبش به وسيله رنجاندن ، ادراك درد را مى پوشاند، مثل شادمانى به سبب ضربت با نيشگون گرفتن دوست كه نوعى اظهار خشم است زيرا بشدت محبت باعث گستردگى شادمانى و پوشش درد و رنج است ، و محبت خدا در گروهى بدان جا رسيد كه گفتند: بين گرفتارى و نعمت تفاوتى قائل نيستيم زيرا همگى از طرف خداست و جز بر آن چه رضاى او در آن است ما شادمان نيستيم . حتى يكى از آنها گفت : من نمى خواهم به آمرزش خدا در مقابل معصيتش نايل شوم .سمنون مى گويد: من در غير تو بهره اى ندارم ؛ هر طور كه خواستى مرا آزمايش ‍ كن .تحقيق اين مطلب در فصل محبت خواهد آمد. مقصود آن است كه وقتى حب خدا زياد شود ثمره اش محبت به كسانى است كه در علم يا عمل به پرستش خدا اقدام كنند؛ همچنين محبت كسانى را در پى دارد كه صفت پسنديده اى در پيشگاه خدا دارند از قبيل حسن خلق يا آراستگى به آداب شريعت ، و هيچ مؤ منى نيست كه آخرت و خداى تعالى را دوست بدارد، مگر اين كه اگر از حال دو مردى كه يكى عالم عابد است و ديگر جاهل فاسق مطلع شود، در باطنش به عالم عابد گرايش ‍ پيدا مى كند. وانگهى آن گرايش بر حسب كم و زيادى ايمان و بر حسب كم و زيادى محبتش به خدا كم و زياد مى شود و اين گرايش حاصل مى شود هر چند آن دو تن را نديده باشد، به طورى كه مى داند از آن دو تن نه در دنيا نفع و ضررى به او نخواهد رسيد و نه در آخرت . پس چنين گرايشى همان محبت در راه خدا و براى خداى تعالى است ، بدون بهره شخصى ، زيرا او را از آن جهت دوست دارد كه خدايش ‍ دوست مى دارد و در نزد خدا پسنديده است و نيز چون او خدا را دوست مى دارد و به بندگى خدا مشغول است . جز اين كه اگر اين ميل ضعيف باشد اثرش ظاهر نخواهد شد و اجر و ثوابى نخواهد داشت ولى اگر قوى باشد، انسان را به دوستى و يارى و حمايت با جان و مال و زبان ، وادار خواهد كرد؛ و در وجود مردم بر حسب تفاوتشان در محبت خدا، اين گرايش متفاوت است . اگر محبت به بهره اى محدود باشد كه از محبوب در زمان حال و يا در آينده حاصل مى شود، تصور نمى رود كه كسى ، دانشمندان و عابدانى را كه در دنيا رفته اند از انبيا و اوليا (صلی الله علیه و آله و سلم ) دوست بدارد، در حالى كه محبت همه آنان در دل هر مسلمان متدين نهفته است و اين مطلب با خشم انسان در وقتى كه يكى از دشمنانشان به فردى از ايشان جسارت كند و شادمانى وى در وقت ثناگويى و ذكر اوصافشان ، روشن مى شود. تمام اينها دوستى براى خداست زيرا ايشان بندگان خاص خدايند و هر كه دوستدار پادشاه و يا شخص زيبايى باشد خواص و خدمتگزاران و دوستانش را دوست مى دارد، جز اين كه دوستى در مقابله با بهره هاى نفس آزمايش مى شود و گاهى به طورى غلبه دارد كه هيچ بهره اى براى نفس جز در آنچه بهره محبوب است ، باقى نمى ماند. سخن اين شاعر، بيانگر اين مطلب است :من وصال او را خواهانم در حالى كه او دورى مرا مى خواهد. بنابراين من از خواسته خويش به خاطر خواسته او دست بر مى دارم .و سخن آن كه گفته است :(( هيچ جراحتى ، وقتى كه شما را خشنود سازد، رنج ندارد.)) گاهى دوستى به گونه اى است كه تحت تاءثير آن انسان از بعضى لذتها چشم مى پوشد مانند كسى كه جود و بخشش مى كند و محبوبش را در نصف يا ثلث و يا عشر مال خود، شريك مى سازد. بنابراين مقدار مالى را كه مى بخشد به ميزان دوستى اش بستگى دارد؛ زيرا درجه محبوب شناخته نمى شود مگر به محبوبى ديگر كه در مقابل آن محبوب رها مى شود. پس كسى كه محبت سراسر دلش را گرفته باشد، محبوبى جز او برايش نمى ماند و براى خودش چيزى نگاه نمى دارد. بنابراين نتيجه مى گيريم كه هركس عالم و يا عابد و يا كسى را كه به علم يا عبادت و يا كار نيك علاقه دارد، دوست بدارد در حقيقت او را براى خدا و در راه خدا دوست داشته و اجر و پاداشش به اندازه دوستى و محبت اوست . اين بود شرح دوستى براى خدا و در راه خدا و درجات آن ، و از اين جا خشم و كين در راه خدا نيز روشن مى شود، و با وجود اين در آن باره توضيح بيشترى مى دهيم .پي نوشت : 1- قلم / 3: و تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى .2- اين حديث را ترمذى در جلد 8، صفحه 168 كتاب خود نقل كرده است .3- اين حديث را طيالسى در صفحه 171 مسند خويش آورده است .4- اين حديث را بزاز در مسند خودش - به طورى كه در مجمع الزوائد، ج 9، ص 15 آمده - نقل كرده است و در آنجا (( مكارم الاخلاق )) نقل شده و بغوى در المصابيح ، ج 2، ص 134 نقل كرده است ، و در آن جا (( (( ان اللّه بعثنى لتمام مكارم الاخلاق )) )) آمده است .5- اين حديث را احمد در مسند، ج 6، ص 442 از حديث ابودرداء در ج 2، ص 553 از او نقل كرده است .6- اين حديث را بيهقى و طبرانى از حديث ابوهريره - به طورى كه در الجامع الصغير آمده - نقل كرده اند.7- اين حديث را بيهقى در شعب الايمان از روايت حسن به نقل از ابوهريره روايت كرده است ، در حالى كه - به نوشته المغنى - از او نشنيده است .8- انفال / 63: اگر تمام آنچه روى زمين است مصرف مى كردى كه در ميان دلهاى آنها الفت بيفكنى نمى توانستى ولى خداوند در ميان آنها الفت ايجاد كرد.9- آل عمران / 103: و همگى به ريسمان خدا (قرآن و اسلام و هر گونه وسيله ارتباط ديگر) چنگ زنيد و پراكنده نشويد،... به بركت نعمت او برادر شديد... شايد شما هدايت شويد.10- آل عمران / 103: و همگى به ريسمان خدا (قرآن و اسلام و هرگونه وسيله ارتباط ديگر) چنگ زنيد و پراكنده نشويد،... به بركت نعمت او برادر شديد... شايد شما هدايت شويد.11- اين حديث را طبرانى در الاوسط و الصغير به طورى كه در مجمع الزوائد، ج 1، ص 21 و 24 آمده نقل - كرده اند و معناى حديث بزودى خواهد آمد.12- هيثمى در مجمع الزوائد 7 ج 8، ص 87، مى گويد: اين حديث را طبرانى در الاوسط از طريق على بن بهرام از قول عبدالملك بن ابى كريمه نقل كرده است و من اين دو تن را نمى شناسم و بقيه رجال حديثش رجال صحيح اند.13- به اين عبارت در هيج جا برخورد نكردم .14- اين حديث را سلمى در آداب الصحبة و ديلمى در مسند الفردوس - به طورى كه در الغمنى آمده است - از قول انس نقل كرده اند.15- اين حديث را ابن ابى الدنيا در كتاب الاخوان - چنان كه در الجامع الصغير، آمده است - به سند ضعيف از انس چنين نقل كرده است : (( هيچ مردى در راه خداى تعالى برادرى نگرفت ، مگر آن كه خداوند درجه اى براى او در بهشت ايجاد كند.)) 16- اين حديث را طبراين - به طورى كه در مجمع الزوائد، ج 10، ص 277 آمده است - با اختلاف نقل كرده است .17- اين حديث را نسائى در الكبرى آن طورى كه در المغنى آمده ، نقل كرده است و در مسند احمد، ج 5، ص ‍ 229 و در مستدرك ، ج 4، ص 420 نيز همان طور نقل شده است .18- اين حديث را در الاوسط همان گونه نقل كرده است كه در مجمع الزوائد، ج 10، ص 276 آمده است .19- طور / 21: فرزندانشان را (در بهشت ) به آنها ملحق مى كنيم ، و از عمل آنها چيزى نمى كاهيم .20- اين حديث را احمد در مسند، ج 4، ص 386، از حديث عمرو بن عبسه برگرفته است .21- اين حديث را احمد در مسند خود، ج 2، ص 237 و 523 و ج 4، ص 128 آورده است .22- اين حديث را ترمذى ، در ج 9، صفحه 237 كتاب خود آورده و مى گويد: اين حديث نيكوست ، و آن را ابن عساكر از ابوهريره و ابن زنگويه از حسن - به طورى �





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 885]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن