تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سه ويژگى است كه در هر كس يافت شود، ويژگى هاى ايمان كامل مى گردد: آن كه وقتى خشن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833393869




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شکلات شهادت


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: شکلات شهادتمحمد احمدیان :خیلی ساکت و آرام بود. مربی گروه سرود بود. بچه‌ها دوستش داشتند. توی مسجد ولی‌عصر(عج) باهاش آشنا شدم. وقتی فهمید اهل جبهه و جنگ هستم ، یه جور دیگه شد. اصرار که باید برم خونشون مهمونی.
شقایق
با چندتا از دوستان شام را مهمونش شدیم و کم‌کم علاقه ‌مند به مرامش . چشم به هم زدنی شد بسیجی رزمنده گردان خودمون . همه ازم می‌پرسیدند : «چرا این‌قدر ساکته ؟ تو محلشون هم همین‌طوره ؟ »کسی باور نمی‌کرد مربی گروه سرود باشه ، دیگه به خوبی برام معلوم بود که اخلاقش داره یه جور دیگه می‌شه. عجیب اهل اشک شده بود. کافی بود یک نفر خاطره‌ای از شهادت بچه‌ها بگه. مدهوش می‌شد؛ زل می‌زد تو دهن اون و کاری نداشت که اشکاش داره پهنای صورتش رو می‌گیره.شب عملیات کربلای چهار ، حال و هوای عجیبی توی گردان حاکم شده بود. بوی عطر بهشتی رو به خوبی می‌شد احساس کرد. فرمانده‌هان گروهان ‌ها ، بچه ‌ها را جمع می‌ کردند که تذکر بدند درباره نظافت ، تنظیم و تنظیف تجهیزات. اشک بچه ‌ها سرازیر می‌شد. این‌قدر این حال و هوا عجیب بود که فرمانده گروهان میثم ، آقای بیدار ، هم به گریه افتاد که: « بچه‌ها ، چه خبره ؟ من که روضه نخوندم! » اما تازه ، گریه بچه‌ ها زیادتر شد.« شهید روانبخش » یه کار قشنگ کرده بود: شعری سروده و اسم بچه ‌های گروهان را با پسوند شهید توی شعر آورده بود. وقتی اسمش رو آورد از اتاق خارج شد و صدای گریه‌اش بلندتر شد .دیدمش . نشسته بود کنار دیوار و سرش رو گذاشته بود به ستون و اشک مثل سیل روان بود. فکر می ‌کردی عرق کرده باشه.«شهید روانبخش » یه کار قشنگ کرده بود: شعری سروده و اسم بچه ‌های گروهان را با پسوند شهید توی شعر آورده بود. وقتی اسمش رو آورد از اتاق خارج شد و صدای گریه‌اش بلندتر شد.
کبوتر هبوط آسمان
 ابراهیم به من گفت: « اون دیگه تو این دنیا نیست. » گفتم: « روزی که دیدمش معلوم بود تو این دنیا نبوده. »صبح عملیات ، تو جزیره ام‌‌الرصاص ، تو سنگر کناری من بود. خیلی شاد و شنگول ؛ درست تو لحظاتی که اغلب ما کپ کرده بودیم و حجم آتش دشمن همه رو زمین‌گیر کرده بود ، مثل شیر تو خط می‌غرید.هوا داشت کم‌ کم تاریک می‌شد. خسته و کوفته . مهمات نداشتیم. غذا هم همون شکلات ‌های جیره شب عملیات بود. بهم گفت: «خیلی گرسنه‌ام.» پرسیدم: «شکلات ‌هات چی شد ؟ » خندید و گفت: « همش رو خوردم. » یه چیز بهش گفتم و دست کردم تو کوله ‌پشتی تا یکی از شکلات ‌های خودم رو بهش بدم. تو کوله من منور و کلت منور و یک سری وسایل دیگه بود. یکی از شکلات‌ها رو برداشتم. صدا زدم: « منصور، بگیر! نصفش کن! همش رو حالا نخور! » دیدم جواب نمی‌ ده. صداش کردم. جوابی نداد. سرم رو بالا کردم. گونی سنگر پر از خون بود. منصور پیدا نبود. پریدم بیرون و دیدم کف سنگرش افتاده، بی‌سر.ساکت و آرام و بی‌صدا . از دست ارباب ، جیره‌اش رو گرفته بود.شهید منصور رنجبران، بچه دریچه اصفهان بود .تنظیم برای تبیان :بخش هنر مردان خد - سیفی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 197]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن