واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گفتگوي خدا با انسان
و خدا گفت: من همه جا با شما بودهام، هستم و خواهم بود و حتي در جهنم نيز تنهايتان نخواهم گذاشت. شما همراه با من وارد آنجا ميشويد و من هستم که از آن عبورتان ميدهم؛ جايي که نه زمان در آن وجود دارد و نه مکاني محسوب ميشود؛ هر چند که شما آن را مکان ميپنداريد؛ همانگونه که به علت عدم وجود زمان، آن را جاويدان نيز ميانگاريد. تنها چيزي که در جهنم وجود دارد، آتشي از جنس آگاهي است که براي شما تلخ و براي من شيرين است. زيرا به کمک اين آتش است که حايل بين من و شما که همان حجاب ناشي از گناهان شما است، سوزانيده شده، پس از آن، ما به يکديگر رسيده، بعد از پيمان نخست، بار ديگر شما را باز مييابم تا براي «آزمايش آخر»، اين بار همهي قدرت خود را در اختيار شما بگذارم. اينک ما به هم رسيدهايم؛ چيزي که ظاهراً منتظرش بوديد و وصالي که طلبش را داشتيد؛ اما نه به اندازهاي که من مشتاق بودم. شما مرا بخشنده ميدانيد؛ ولي اصلاً حد آن را نميدانيد و از آن صرفا تصوري مبهم داريد. ميزان بخشندگي من را پس از وصال خواهيد فهميد؛ وقتي که همهي قدرت خود را به شما ببخشم. فقط در آنجاست که مفهوم بخشندهي مهربان را خواهيد فهميد. حال من هستم و شما. آيا با داشتن همهي قدرت من و احساس بي نيازي، باز هم طالب من خواهيد بود؟ من براي رسيدن به شما، مرگ و جهنم را خلق کردم تا نشاني بر «رحيم» بودن من باشد و نشاني بر قدرت خلاقيتي که ناشي از شوق رسيدن به شما است و شما ناآگاه و بي خبر از آن، هر لحظه در آه و ناله و فرياد و طغيان نسبت به من قرار داريد. من «رحمان» بودم تا بتوانم بازيگوشيها و بي اعتناييهاي معشوقم را نظاره کنم و باز هم به دنبال او باشم و سايهي رحمانيت خود را بر سر او بگسترانم. در عوض شما نميدانيد که با من چه کردهايد! اي کاش من نيز ميتوانستم مانند شما شکايتهاي خود را به جايي ببرم! مرگ و جهنم، همچون داروهاي تلخي هستند که مادري با دلسوزي تمام به زور به طفل خود ميخوراند تا او را درمان کند ولي خود بيش از طفلش تلخي دارو را درک ميکند و طفل بي خبر از همه جا و بدون اطلاع از عشق مادر، گريان و نالان است از اين که چرا چنين خشونتي نسبت به او اعمال ميشود. بدون مرگ و جهنم، ما هرگز به يکديگر نميرسيديم و حداقل، من عاشقي مهجور ميماندم و شما نيز در نيازمندي ابدي باقي ميمانديد. اما شما بعد از اين وصال، همين که مطمئن شديد که عاشق سينه چاک، در اختيار شماست و شما سوار بر اريکه قدرت او ميتوانيد يکه تازي کنيد، با او چه ميکنيد؟ من «رحمان» بودم تا بتوانم بازيگوشيها و بي اعتناييهاي معشوقم را نظاره کنم و باز هم به دنبال او باشم و سايهي رحمانيت خود را بر سر او بگسترانم. در عوض شما نميدانيد که با من چه کردهايد! اي کاش من نيز ميتوانستم مانند شما شکايتهاي خود را به جايي ببرم! اما از اين بابت نيز ناراضي نيستم؛ زيرا که من هم اگرچه سرانجام آگاه ميشويد و شما را دارم و ميدانم که بالاخره از يکديگر راضي خواهيم شد. آري من به شما ميرسم و همه چيز خود را به پاي معشوق خود تقديم ميکنم و در آن صورت آنجا بهشت شما خواهد بود. نه آن بهشت روز نخست که بهشت ناآگاهي بود؛ بلکه بهشت آگاهي. بهشتهايي که شما آن را بر اساس آگاهيها، دانستهها و ميل و سليقههاي خود بنا خواهيد کرد. پس از کسب اين تجربه خواهيد فهميد که همه چيز عاشق شما، در اختيار شماست و شما ميتوانيد با قدرتي که در اختيار داريد، جهانها خلق کرده، بر ابعادي سايه بگسترانيد که هرگز تصورش را نداشتيد و به زودي يقين حاصل ميکنيد که داراي قدرتي خدايي هستيد. آن زمان که شما اينگونه خدا شديد، ميخواهيد بدانيد که با من چه خواهيد کرد؟ شما مرا بخشنده ميدانيد؛ ولي اصلاً حد آن را نميدانيد و از آن صرفا تصوري مبهم داريد. ميزان بخشندگي من را پس از وصال خواهيد فهميد؛ وقتي که همهي قدرت خود را به شما ببخشم. فقط در آنجاست که مفهوم بخشندهي مهربان را خواهيد فهميد. حال من هستم و شما. آيا با داشتن همهي قدرت من و احساس بي نيازي، باز هم طالب من خواهيد بود؟ شايد اگر همه داستان را بدانيد، براي من عاشق گريه کنيد. برخي از شما پس از کسب اطمينان از قدرت خدايي خود و احساس بينيازي نسبت به من، خواهيد گفت: "حالا که خدا هستيم و بي نياز به او، چرا براي خود خدايي نکنيم؟" و فقط عدهي اندکي خواهند بود که خدايي در وحدت را انتخاب کرده، به سوي من آمده، با من به وحدت ميرسند. بلي! خداي در وحدت و خداي در کثرت، آخرين آزمايش است و شما کدام را انتخاب خواهيد کرد؟ شايد بگوييد که براي اتخاذ چنين تصميمي وقت بسياري باقي است! بلي هست. اما شما امروز همان کاري را انجام ميدهيد که ديروز مقدمهاش را چيدهايد و امروز نيز مقدمهي کارهاي فردا را تدارک ميبينيد و احتمال دارد فردا همان کاري را بکنيد که امروز انجام ميدهيد. پس امروز مرا دريابيد تا حرکت شما کسب آگاهي و تمريني براي فرداها باشد، جايي در لامکان و لازمان؛ تا شما به طور حتم مرا انتخاب کنيد؛ خداي در وحدت را و خدايي که عاشق شما است! مرا دريابيد. نويسنده: محمدعلي طاهري گروه دين و انديشه تبيان، هدهدي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 322]