محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846774082
یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت کلام امام خمینی(ره) :بیان مقام معظم رهبری :بیرقی به نشانه آزادگی :گذری بر زندگی شهید همت :چند خاطره از زندگی شهید همت : آلبوم عکسهای شهید ابراهیم همت :مطالب مرتبط : کلام امام خمینی(ره):
ملت ما نباید هیچ وقت فراموش كند كه اگر فداكاری این عزیزان و اگر جانفشانی بهترین عناصر این ملت در میدانهای نبرد نبود،هیچ یك از این آرزوهایی كه محقق شد ، تحقق نمی یافت. بیان مقام معظم رهبری:رحمت سرشار خداوند متعال بر شهدای فضیلت،شهدایی كه با نثار خون خود،درخت با بركت اسلام را آبیاری نمودند.بیرقی به نشانه آزادگی :حالا كه سالها از پیچیدن عطر باروت در فضای شهر ها و روستاهای این سرزمین گذشته،حالا كه ما در آرامش بعد از آن طوفان بزرگ،به ماندن و بودن دل خوش كردهایم ،گفتن وشنیدن از خصائل و خصائص مردان بی مثل جنگ،بی شباهت به بازخوانی و بازشنوی حماسههای اسطورهای ایران كهن نیست. گاهی هم این روایتها و حكایتها ممكن است در نگاه اول رنگی از اغراق نیز در خود داشته باشد اما بانگاههای دقیق و عمیق می توانند و بااتكاء به قرائن و شواهد موجود درهمین روایتها پی به حقایقی انكار ناشدنی ببرند،حقایقی كه هشت بهار از عمر انقلاب اسلامی ایران رادر خود و با خودعجین كردهاست. در هیاهوی ایام پر مخاطره جنگ تماشای كامل و درستی به جمال جلیل سرداران صحنههای نبرد ممكن نبود اما اكنون كه آن غبار به مدد گذشت زمان فرو نشسته می توان به بهانههای مختلف نگاهی به قامت رعنای آن باند بالاهای بهشتی انداخت و به فرهنگ عاشورایی دفاع مقدس بالید. اكنون یكی ازاین سروقامتان با هیبتی سترگ پیش روی ماست مردی كه از مردستان غیرت علوی سربرافراشت و نام خود و ایران اسلامی را برسرزبانها انداخت. «محمد ابراهیم همت»همان نام رفیع و مینویی است كه اكنون سال ها در كنگرههای آسمان هفتم زمزمه می شود و بر خاكریزهای خاطرات دفاع مقدس بیرقی به نشان جاودانگی است. این یادنامه به یمن و تبرك نام او ترتیب یافته و در هوای نام عزیزش نگاشته شدهاست.گذری بر زندگی شهید همت : محمد ابراهیم همت درسال 1334در شهر قمشه اصفهان به دنیا آمد.خانواده محمدابراهیم از راه كشاورزی امورات می گذراند و او نیز از همان كودكی به نوبه خود در كارها به پدر و مادر كمك می كرد. بعد از تحصیلات ابتدایی وارد دانشسرای تربیت معلم شد و پس از آن به خدمت سربازی رفت. شغل باارزش معلمی در روستا را بعداز سپری شدن سربازی برگزید. این سالها مصادف بود با اوج گیری قیام مردم ایران علیه استبداد و استكبار پادشاهی.
همت كه خود از خانوادهای رنج كشیده و مستضعف بود همپای دیگر مردم ستمدیده پا در عرصه مبارزه پنهان و آشكار با رژیم ستمشاهی گذاشت و با توجه به نیروی جوانی و هوشیاری و شعور انقلابی كه داشت و به واسطه مبارزه آشكارش با رژیم ،حكم اعدام او صادر شده بود اما دست از مبارزه نكشید تا طعم شیرین پیروزی را بامردم تجربه كند. پس از انقلاب و با شروع جنگ،احساس كرد كه باید در جبههها حضور پیداكند و او كردستان را برای مقابله و مبارزه با دشمنان پیدا و پنهان این مرزو بوم برگزید و به دنبال رشادتها و لیاقتهایی كه از خود نشان داد به فرماندهی سپاه پاسداران پاوه منصوب شد.همت به خاطرضربات مهلكی كه به دشمنان وارد آورده بود به یكی از سرداران بزرگ جنگ تبدیل شد. معاونت تیپ رسول الله (ص)و فرماندهی این تیپ را به تدریج به عهده گرفت.همت در سن 26سالگی به توفیق زیارت حج مشرف شد از آن پس لقب حاجی برازنده نامش شد. او در سال 1360ازدواج كرد و ثمره این وصلت تولد دو پسر به نام های مهدی و مصطفی بود هرچند این فرزندان سایه پدر را چند صباحی بیش روی سرخود احساس نكردند. دور تا دور امام نشسته بودیم و به نصیحتشان گوش میدادیم كه یك دفعه ضربه محكمی به پنجره خورد و یكی از شیشههای اتاق شكست... همت در سن 28سالگی و درهنگام مقاومت در برابر تهاجم های پی درپی دشمن برای باز پس گیری جزیره مجنون كه چندی پیش از آن به دست نیروهای اسلام آزدشده بود،در روز شانزدهم اسفند ماه شصت و دو به آرزوی همیشگیاش نایل شد و با شهادتش به خیل مقربان الهی پیوست. چند خاطره از زندگی شهید همت :همت و عشق به شهادت :توی راه پله نشسته بود و به پهنای صورت اشك میریخت و میگفت:«امروز توی راهپیمایی من رو نشونه رفتن ولی اشتباهی غضنفری رو زدن»انگار چیزی به ذهنش رسیده باشد. اشكهایش را پاك كرد و بلند شدو گفت:«فكركردن با كشتن من نمیتونن جلوی مارو بگیرن»جلو آمد. دستم را فشردو گفت«حالا بهشون نشون میدیم.»و از خانه زد بیرون. خدمت به مردم عبادت است :دو ساعت بود پیچ را با پیچ گوشتی سفت نگه داشتهبودم. موتور برق باید روشن میماند كه مردم فیلم را ببینند. نمی دانم چه اشكالی پیداكرده بود. هی خاموش میشد من هم مامور روشن نگهداشتنش بودم هرچی گفتم:«ابراهیم!بذار این رو بدیم تعمیر،بعدا...»میگفت:«نه!همین امروز باید مردم این فیلم رو ببینن. »
داشت موتور برق رامیگذاشت پشت ماشین.میخواست برود یك روستای دیگر. میگفت جمعیت زیادی دارد،میخواست آنجاهم فیلم را نشان بدهد.رفتم جلو و دستم را روی شانهاش گذاشتم و گفتم «دادا ! الان دو ساله داری توی دهات فیلم نشون میدی،تا حالا دیگه هر چی قرار بود از انقلاب بدونن فهمیدن. اگه راست میگی بیا برو پاوه. »همت مرد جبهه ها بود :اولین دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی در حال شكلگیری بود.به ابراهیم گفتم:«خودت رو آمادهكن،مردم تو رو می خوان.»چند باری بود كه راجع به این مساله با او صحبت كردهبودم ولی او جوابی نمیداد. آن روز گفت«نمیتونم . خداحافظی شب عملیات بچهها رو با هیچی نمیتونم عوض كنم.»آیا همت مستجاب الدعوه بود؟«بابایی،اگه پسر خوبی باشی،امشب به دنیا میآی. وگرنه،من همهش توی منطقه نگرانم.»تا این راگفت،حالم بدشد. دكمههای لباسش را یكی در میان بست مهدی را به یكی از همسایهها سپرد و رفتیم بیمارستان . توی راه بیشتر از من بیتابی میكرد. مصطفی كه به دنیا آمد. شبانه از بیمارستان آمدم خانه . دلم نیامد حالا كه ابراهیم یك شب خانه است،بیمارستان بمانم. از اتاق آمد بیرون،آن قدر گریه كرده بود كه توی چشم هایش خون افتادهبود. به ابراهیم گفتم:«خودت رو آمادهكن،مردم تو رو می خوان.» ولی او جواب داد. «نمیتونم . خداحافظی شب عملیات بچهها رو با هیچی نمیتونم عوض كنم.»كنارم نشست و گفت«امشب خدا من رو شرمنده كرد. وقتی حج رفته بودم،توی خونه خداچند آرزو كردم . یكی اینكه در كشوری كه نفس امام نیست نباشم،حتی برای یك لحظه . بعد،از خدا تو رو خواستم و دو تاپسر. برای همین،هر دو بار میدونستم بچهمون چیه. مطمئن بودم خدا روی من رو زمین نمی اندازه. بعدش خواستم نه اسیر بشم و نه جانباز . فقط وقتی از اولیاء الله شدم ،در جا شهید شوم.»در انتظار وصل :چنگ زد توی خاك ها و گفت «این آخرین عملیاتیه كه من دارم میجنگم»اصلا همت چند روز پیش نبود. خیلی گرفته بود ،همیشه میگفت: «دوست دارم بمونم و اونقدر دردبكشم كه همه گناهام پاك بشه »میگفت: «دلم میخواد زیاد عمر كنم و به اسلام و انقلاب خدمت كنم.»ولی این روزها از بچه ها خجالت میكشید. میگفت:«نمیتونم جنازههاشون رو ببینم»ماندن برایش سخت شده بود. گفتم :« این چه حرفیه حاجی ؟ قبلاهر كی از این حرفها میزد؛میگفتی نگو.حالاخودت داری میگی.»
انگار درد وجودش را گرفته باشد،مشتش را محكم تر كرد و گفت:« نه. من مطمئنم.»همت ،عباس هور :آقامرتضی! یه نفر رو بفرست خط ببینیم چه خبره. هركس میرفت،دیگه برنمیگشت و همان سه راهی كه الان میگویند سه راهی همت. خیلی كم میشد بچهها بروند و سالم برگردند. آقامرتضی سرش را پایین انداخت و گفت «دیگه كسی رو ندارم بفرستم شرمنده» حاجی بلندشد و گفت «مثل این كه خدا طلبیده»و با میرافضلی سوار موتور شدند كه بروند خط. عراق داشت جلو میآمد. زجاجی شهید شده بود و كریمی توی خط بود. بچه ها از شدت عطش ،قمقمه ها رامیزدند لب هور،جایی كه جنازه افتاده بود و از همان استفاده میكردند. روی یك تكه از پلهای كه آن جاافتاده بود سوارشد .هفت،هشت تا از قمقمههای بچهها دستش بود. با دست آب راكنار میزد و میرفت جلو؛وسط آب،زیرآتش. آن جاآب زلال تر بود. قمقمههای را یكی یكی پر كرد و برگشت. روز وصل : از موتور پریدیم پایین جنازه را از وسط راه برداشتیم كه له نشود. بادگیرآبی و شلوار پلنگی پوشیده بود. جثه ریزی داشت،ولی مشخص نبود كی است و صورتش رفته بود. قرارگاه وضعیت عادی نداشت و آدم دلش شور میافتاد. چادر سفید وسط سنگر را زدم كنار. حاجی آن جا هم نبود. یكی از بچههاش یواشكی گفت«از حاجی خبرداری؟میگن شهید شده. »نه امكان نداشت خودم یك ساعت پیش باهاش حرف زده بودم. یك دفعه برق از چشمش پرید. پریدم پشت موتوركه راه آمده رابرگردیم . جنازه نبود،ولی رد خون تازه تا یك جایی روی زمین كشیده شده بود.چنگ زد توی خاك ها و گفت «این آخرین عملیاتیه كه من دارم میجنگم» گفتم «بروید معراج،شاید نشانی پیداكردید. »بادگیر آبی و شلوار پلنگی ،زیپ بادگیر را باز كردم،عرقگیر قهوه ای و چراغ قوه. قبل از عملیات دیده بودم مسوول تداركات آنها را داد به حاجی. دیگر هیچ شكی نداشتم. هوا سنگین بود. هیچ كس خودش نبود. حاجی پشت آمبولانس بود و فرماندهها و بسیجیها دنبال او. حیفم آمد دو كوهه برای آخرین بار حاجی رانبیند. ساختمان ها قد كشیده بودند به احترام او . وقتی برمیگشتیم،هر چه دور ترمیشدیم ،میدیدیم كوتاهتر میشوند. انگار آنها هم تاب نمی آورند. شجاعت را از امام آموخت :بیسیمچی ،گوشی بیسیم را به دست حاج همت میدهد . میگوید:«باشماكار دارند.»حاج همت ،گوشی رامیگیرد:همت...بگوشم...»در همان لحظه ،خمپارهای زوزه كشان میآید. بازهم بیسیمچی میترسد. صدای زوزه دلخراش خمپاره،بازهم دل او را فرو ریخته. خمپاره كمی دورترمنفجرمیشود. صدای مهیب انفجار،پرده های گوش بیسیمچی را میلرزاند و زمین از موج انفجار مثل گهواره میلرزد. غباری غلیظ همراه باتركش های داغ به طرف آن دو پاشیده میشود.
همه اینها دریك چشم برهم زدن اتفاق میافتد حاج همت بدون این كه از جایش تكان بخورد،بالبخند به بیسیمچی نگاه میكند و به صحبت ادامه میدهد. بیسیمچی خودش را به زمین چسبانده و با دو دست گوشهایش را چسبیده است وقتی گردو غبار می خوابد،به یاد حاج همت میافتد. از جا بر میخیزد . وقتی حاج همت چشم در چشم او میدوزد،از خجالت سرش را پایین میاندازد و در فكر فرو میرود. او به ترس و دلهره خودش فكر میكند و به شجاعت حاج همت. او خیلی سعی كرده ترس را از خودش دور كند،اما نتوانسته. وقتی صدای سوت دلخراش خمپاره شنیده میشود، زانوها خود به خود شل می شوند،قلب به تپش میافتد و بدن نقش زمین میشود. بیسیمچی خیلی با خود كلنجار رفته تا بر ترسش غلبه كند؛اما هیچ وقت موفق نشده. یك بار دل به تاریكی بیابان سپرد تا ترس را برای همیشه در خود سركوب كند. در بیابان ،حاج همت را دید كه در خلوت و تاریكی به نماز ایستاده. وحشت تنهایی،وحشت كمی نبود.از حاج همت گذشت و این وحشت و تنهایی را آن قدر تحمل كرد تاصبح شد؛اما باز هم ترسش نریخت. سرانجام تصمیم گرفت موضوع را با حاج همت در میان بگذارد؛ولی هربار كه میخواست لب باز كند،شرم و خجالت مانع از این كار میشد. او حالا دیگر از این وضع خسته شده. حاج همت بدون این كه از جایش تكان بخورد،بالبخند به بیسیمچی نگاه میكند و به صحبت ادامه میدهد.دل را به دریا زده،سؤالی را كه میبایست مدتها پیش میپرسید،حالا میپرسد:«من چرامیترسم؟شما چرا نمیترسی؟راستش خیلی تلاش میكنم كه نترسم؛امابه خدا دست خودم نیست. مگر آدم میتواند جلوی قلبش رابگیردكه تندتندنزند؟اگرمیتواند به رنگ صورتش بگوید زردنشو؟ اصلامن بیاختیار روی زمین دراز میكشم. كنترلم دست خودم نیست...»پیش از آن كه حرفهای بیسیمچی تمام شود،حاج همت كه گویی از مدت ها قبل منتظر چنین فرصتی بوده ،دست میگذارد روی شانه او و با لبخند. مهربانی میگوید:«من هم یك روز مثل تو بودم. ذهن منهم یك روزی پر بود از این سؤالها؛اما سرانجام امام جواب همه سؤال هایم را داد. »-امام،جواب سؤالهای شمارا داد؟!-بله...امام خمینی!اوایل انقلاب بود. هنوز جنگ شروع نشده بود. یك روز باچند تا از جوانهای شهرمان رفتیم جماران و گفتیم كه میخواهیم امام را ببینیم . گفتند الان نزدیك ظهر است. امام ملاقات ندارند. خیلی التماس كردیم. گفتیم :از راه دور آمدهایم. به هر ترتیب كه بود،ما را راه دادند داخل. تعدادمان كم بود.
دور تا دور امام نشسته بودیم و به نصیحتشان گوش میدادیم كه یك دفعه ضربه محكمی به پنجره خورد و یكی از شیشههای اتاق شكست. از این صدای غیر منتظره،همه از جا پریدند،به جز امام. امام در همان حال كه صحبت میكرد،آرام سرش را برگرداندو به پنجره نگاه كرد. هنوز صحبت هایش تمام نشده بود كه صدای اذان شنیده شد. بلافاصله والسلام گفت. از جا بلند شد...امام از دیر شدن وقت نماز میترسید و ما از صدای شكستن شیشه . او از خدامیترسید. ما از غیر خدا. آن جا بود كه فهمیدم هركس واقعا از خدا بترسد،دیگر از غیر خدا نمی ترسد...و هركس از غیر خدا بترسد،از خدا نمیترسد. مطالب مرتبط :کجایند مردان بی ادعا پای صحبت همسر شهید همت بی انصاف ها انگشتم را شکستند ! عملیاتی به عظمت سردار شهیدش عشق یعنی در سکوت یک نگاه معجزه ی به دنیا آمدن شهید همت همت نام اتوبان است به یاد حاج همت منبع :بر گرفته از نوید شاهد تنظیم برای تبیان :بخش هنر مردان خدا - سیفی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 879]
صفحات پیشنهادی
یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت
یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت کلام امام خمینی(ره) :بیان مقام معظم رهبری :بیرقی به نشانه آزادگی :گذری بر زندگی شهید همت :چند خاطره از زندگی شهید همت : آلبوم ...
یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت کلام امام خمینی(ره) :بیان مقام معظم رهبری :بیرقی به نشانه آزادگی :گذری بر زندگی شهید همت :چند خاطره از زندگی شهید همت : آلبوم ...
وصیتنامه ی شهید حاج محمد ابراهیم همت
بخش فرهنگ پایداری تبیان منبع : جام جم آنلاین مطالب مرتبط : یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت وصیتنامه ی شهید حاج محمد ابراهیم همتپوتین های یک رزمندهوضو گرفتن ...
بخش فرهنگ پایداری تبیان منبع : جام جم آنلاین مطالب مرتبط : یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت وصیتنامه ی شهید حاج محمد ابراهیم همتپوتین های یک رزمندهوضو گرفتن ...
مزار شهید همت (عکس)
مزار شهید حاج محمد ابراهیم همت فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله(ص) در شهرضا مطالب مرتبط :یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت کجایند مردان بی ادعا خستگی نا پذیر نامه ...
مزار شهید حاج محمد ابراهیم همت فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله(ص) در شهرضا مطالب مرتبط :یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت کجایند مردان بی ادعا خستگی نا پذیر نامه ...
خاطره منتشر نشده ای از شهید همت
مطالب مرتبط :درخواست نصحیت عارفی از یک شهید مزار شهید همت (عکس) کجایند مردان بی ادعا...یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت نامه «شهید همت» به خانواده ...
مطالب مرتبط :درخواست نصحیت عارفی از یک شهید مزار شهید همت (عکس) کجایند مردان بی ادعا...یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت نامه «شهید همت» به خانواده ...
شهید حاج محمد ابراهیم همت
یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت شهید حاج محمد ابراهیم همت انگار درد وجودش را گرفته باشد،مشتش را محكم تر كرد و گفت:« نه. من مطمئنم.»همت ،عباس هور :آقامرتضی!
یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت شهید حاج محمد ابراهیم همت انگار درد وجودش را گرفته باشد،مشتش را محكم تر كرد و گفت:« نه. من مطمئنم.»همت ،عباس هور :آقامرتضی!
پوتین های یک رزمنده
پای صحبت همسر شهید همت عشق یعنی در سکوت یک نگاه معجزه ی به دنیا آمدن شهید همت همت نام اتوبان است یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت به نقل از جام جمتنظیم برای ...
پای صحبت همسر شهید همت عشق یعنی در سکوت یک نگاه معجزه ی به دنیا آمدن شهید همت همت نام اتوبان است یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت به نقل از جام جمتنظیم برای ...
شهدای طلاییه و مسیحیان
یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت "بیانصافها انگشتم را شکستند!"اولین عملیات آبی - خاکیعملیاتی به عظمت سردار شهیدشسخنرانی حاج همت در خاتمه عملیات والفجر ...
یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت "بیانصافها انگشتم را شکستند!"اولین عملیات آبی - خاکیعملیاتی به عظمت سردار شهیدشسخنرانی حاج همت در خاتمه عملیات والفجر ...
تو خیلی بی عاطفهای
مطالب مرتبط :مزار شهید همت (عکس) یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت "بیانصافها انگشتم را شکستند!"نامه «شهید همت» به خانواده اش(عکس)معجزه ی به دنیا آمدن شهید ...
مطالب مرتبط :مزار شهید همت (عکس) یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت "بیانصافها انگشتم را شکستند!"نامه «شهید همت» به خانواده اش(عکس)معجزه ی به دنیا آمدن شهید ...
هفت پشت عطش برای امام خمینی (ره)
یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت کلام امام خمینی(ره) :بیان مقام معظم رهبری :بیرقی به ... داشت موتور برق رامیگذاشت پشت ماشین.
یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت کلام امام خمینی(ره) :بیان مقام معظم رهبری :بیرقی به ... داشت موتور برق رامیگذاشت پشت ماشین.
چرا حاجی از پوتین بسیجی آب خورد؟
بخش فرهنگ پایداری تبیان منبع : جام جم آنلاین مطالب مرتبط : یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت وصیتنامه ی شهید حاج محمد ابراهیم همتپوتین های یک رزمندهوضو گرفتن ...
بخش فرهنگ پایداری تبیان منبع : جام جم آنلاین مطالب مرتبط : یادنامه سردار بزرگ خیبر شهید همت وصیتنامه ی شهید حاج محمد ابراهیم همتپوتین های یک رزمندهوضو گرفتن ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها