واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: سیاست > دیپلماسی - داوود هرمیداس باوند قیام های مردمی که در منطقه پدیدار شده و از مصر و تونس به بحرین و لیبی و سوریه و یمن گسترش پیدا کرده در عین حال که ماهیت آزادی خواهانه و دموکراتیک در قبال حکومت هایی با سرشت استبدادی دارد و با استقبال نسبی نهادهای بین المللی روبرو شده است اما به واسطه خصوصیات متفاوتی که هر یک از این جنبش های مردمی دارند، واکنش ها نیز نسبت به آنها یکسان نبوده است. آنچه در مورد تونس و مصر و لیبی از سوی سازمان های بین المللی و اکثر کشورها صورت گرفت، معمولا با حسن نیت و استقبال روبرو شد اما در مورد بحرین جهان غرب رویه دوگانه ای را در پیش گرفت. به بیان دیگر در مورد بحرین ضمن آنکه جهان غرب ابتدا خواهان ایجاد تغییرات اساسی در ساختار سیاسی جامعه بودند اما در موارد متعدد با ورود عربستان و دیگران در بحرین در چارچوب شورای همکاری خلیج فارس سکوت پیشه کردند. آنچه در بحرین صورت گرفت تقریبا تکرار مساله حاکمیت محدود است که در 1968 در مورد چک اسلواکی رخ داد. در آن زمان وقتی که دولت دوبچک خواهان سوسیالیسم آزاد شد با واکنش شدید نظامی شوروی سابق مواجه شد با این توضیح که کشورهای عضو مشترک المنافع سوسیالیسم مجاز نیستند که خط مشی هایی را اتخاذ کنند که با منافع کلی کشورهای سوسیالیسم متفاوت باشد. امروز همان مفهوم حاکمیت محدود که از سوی غربی ها در مورد چک اسلواکی محکوم شد، در مورد بحرین مورد تایید ضمنی غربی ها قرار گرفته است. آنچه عربستان و امارات در مورد دخالت در بحرین ادعا می کنند همکاری امنیتی در صورتی است که بحرین مورد تجاوز یک کشور خارجی قرار گیرد. آنچه در بحرین در حال وقوع است بروز خواسته های به حق مردم از طریق تظاهرات های مسالمت آمیز است. اکثریتی که همواره در شرایط نامطلوب و به عنوان شهروندان درجه دو بودند و در ساختار سیاسی کشور نقشی نداشتند. بر این اساس امروز غرب مساله حاکمیت را که پیشتر محکوم کرده بود با سکوت در برابر اوضاع بحرین تلویحا تایید کرد. در واقع یک برخورد دوگانه نسبت به جریان دموکراسی خواهی در منطقه پدیدار شده است. از سوی دیگر مساله یمن مطرح است؛ یمن جنوبی از یمن شمالی در گذشته جدا بود اما در نهایت این دو با هم ترکیب شدند. با این وجود از زمان پیوست دو یمن به یکدیگر، یمن جنوبی همواره از حضور فعال در مشارکت سیاسی محروم بود. این مساله باعث پدیدار شدن خواست جدایی طلبی در میان مردم یمن جنوبی شد. در عین حال شیعیان یمن هم در تعارض با دولت مرکزی هستند و همچنین القاعده هم در یمن فعال است. این مسائل شرایط را برای تقویت خواست جدایی طلبی یمن جنوبی فراهم می کند. در مورد سوریه هم باید توجه داشت که حکومت مستقر جمهوری از نوع موروثی است و حالتی از شبه نظامی گری هم بر جامعه حاکم بوده است. بخشی از سوریه یعنی بلندی های جولان در اشغال اسرائیل است و نوعی شرایط شبه نظامی بر این منطقه حاکم است. بر این اساس وضعیت سوریه متفاوت با دیگر کشورهای منطقه است. بخش های غربی سوریه بویژه دو منطقه ای که جایگاه علوی هاست با حکومت مرکزی در تعارض هستند و علی رغم تلاش دولت سوریه که می خواهد این معترضان را شورشی یا فتنه گر معرفی کند، این هم جنبش مردمی است. مساله لیبی هم همچنان در جریان است و حکومت قذافی مایل نیست تسلیم خواسته های جنبش دموکراتیک مردمی شود و برخورد نظامی را انتخاب کرده است. با این حال قطع نامه شورای امنیت اقدامات قذافی و حامیان او را به عنوان جنایت علیه بشریت معرفی کرده است. در چارچوب قطع نامه شورای امنیت، قذافی مشروعیت خود را در رابطه با مردم کشورش از دست داده و باید از صحنه خارج شود. انتظار می رود که قطع نامه شورای امنیت در مورد لیبی برای موفقیت به الگویی برای سایر نظام های استبدادی شود. در این فضا برخورد مردم منطقه و از جمله ایران حمایت از جنبش های مسالمت آمیز برای تحقق دموکراسی و رعایت حقوق بشر بوده است اما برخورد حکومت های منطقه متفاوت بوده است. برخی حکومت ها مانند قطر برخورد دوگانه ای داشتند؛ این کشور در عین حال که در مورد لیبی نیروی هوایی خود را علیه حکومت قذافی فعال کرد اما در مورد بحرین همگام با عربستان در ارسال نیرو به بحرین مشارکت کرد. در مورد برخی دیگر از کشورهای منطقه ضمن آنکه ظاهرا از جنبش مردمی در منطقه استقبال کردند اما از عملیات نظامی غرب در مورد لیبی راضی و خشنود نیستند و در مورد سوریه هم ترجیح می دهند که سکوت پیشه کنند چراکه مسائل این کشور به نحوی از انحاء با منافع استراتژیک و منطقه ای آنها ارتباط پیدا می کند. نگرانی ایران هم این است که در صورت تغییر حکومت در سوریه، مساله حمایت دمشق از حزب الله تحت تاثیر قرار گرفته و قطع می شود در حالیکه این چنین نیست. معتقدم هر دولتی در سوریه بر سر کار آید، تا مادامی که مساله سرزمین های اشغالی سوریه حل نشود، دمشق هم گریز ناپذیر نیازمند حمایت حزب الله لبنان خواهد بود چراکه خواست اسرائیل برای ادامه گفت و گوهای صلح همواره شامل دو مورد بوده است؛ اول خروج نیروهای سوری از لبنان که پس از تشکیل دادگاه بین المللی ترور رفیق حریری تحقق یافت و دوم، خلع سلاح حزب الله. همگان می دانند که سوریه بیش از همه از حزب الله برای رفع مشکلات سرزمینی خود استفاده می کند. مساله ایران و حزب الله جنبه ارزشی و معنوی دارد اما مساله سوریه و حزب الله، منافع استراتژیک واقعی است. به این ترتیب به نظر نمی رسد که تغییر در سیستم سیاسی سوریه در ارتباط ایران و لبنان و حزب الله ایجاد مشکل کند. عضو هیات علمی دانشگاه تهران /30114
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 514]