تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 13 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):پشیمانی از گناه برای توبه کافی است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804024537




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سید جمال ، سر سلسله مصلحان


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سید جمال ، سر سلسله مصلحان
سید جمال ، سر سلسله مصلحان نويسنده: محمد صادق مزيناني در نيمه دوّم قرن سيزدهم هجرى، تهاجم گسترده و همه جانبه استعمار غربي به جهان اسلام آغاز شد. اين تهاجم، و اكنشهاي گوناگون رااز سوي سياستمداران، روشنفكران، عالمان و متفكران جامعه اسلامي به دنبال داشت. برخي فرهنگ و تمدن غرب راپذيرا شدند و به آن علاقه نشان دادند و برخي ديگر به نفي و تحريم مطلق آن حكم كردند. گروه نخست ترقّي و پيشرفت را در گرو پيروي بي قيدو شرط از غرب مي پنداشتند. در هند، سر سيّد احمد خان و در ايران ملكم خان، اين انديشه راتبليغ مي كردند. و بي شرمانه از(اطاعت بي چون و چرا از انگلستان‏(1) و (اخذ تمدّن غربي بدون دخالت ايرانى)(2) سخن مي گفتند. گروه دوّم، از علوم و فنون و فرهنگ غربي روي بر مي تافتند و آن راضّد اسلام معرفي مي كردند و فرهنگ ملّي و اسلامي موجود راخوب و مفيد و كافي مي دانستند و به شدّت از آن دفاع مي كردند. در اين گيرو دار، جريان سوّمي بود كه سنجيده و آگاهانه با تمدن غربي برخورد مي كرد. نه تسليم و سرسپردگي بي قيد و شرط را روا مي دانست و نه نفي و تحريم مطلق راراه نجات و سعادت مي شناخت. به عقيده اين گروه، غرب داراي دو چهره بود: چهره علمي و كارشناسى، چهره استعماري و سلطه گرى. اين جريان با حفظ هوّيت ملّي و ديني خود، استفاده از دانش و تكنولوژي غرب را مي شمرد. در عين حال، از نظر فكري و سياسي به طرد و نفي ارزشها و عقايد سياسي و اجتماعي غربيان مي پرداخت و امّت اسلامي رابه ستيزي همه جانبه عليه سلطه گري و غارتگري غرب فرا مي خواند. براي رسيدن به اين مقصد، براحياي تفكر ديني و بازگشت به اسلام راستين اصرار داشت. تجربه نشان داد كه گروه اوّل و دوّم، افراطي و تفريطي مي انديشيده اند و در عرصه هاي و گوناگون، قادر به پاسخ گويي مسائل و معضلات مسلمانان نبوده اند. ولي جريان سوّم، به دليل واقع گرايى، تحرك وپويايي انديشه اي كه طرح كردند، توانستند در تحولات اخير ملل اسلامي نقش آفريني كنند.واژه ها و اصطلاحاتى، همچون: (احياء فكر دينى)، (اصلاح طلبي اسلامى)، باز گشت به اسلام)، (بازگشت به قرآن)، ( تجديدحيات دين)، (جنبش احياء)، (رنسانس اسلامى)، (پروتستانيسم اسلامى) (باز گشت به خويشتن)و... براي شناسدن اين جريان به كار رفته است. به عقيده ما بهترين و مناسبترين تعبير (اصلاح طلبي اسلامى) و يا(احياء فكر دينى)است. مقصود از اصلاح، مفهوم جامعه شناسي آن، يعني رفرم در مقابل انقلاب نيست. بلكه مفهوم قرآني آن مراد است: سامان بخشيدن، در مقابل (افساد): نابساماني ايجاد كردن. افساد و يا اصطلاح، در همه امور فرهنگى، سياسي و اقتصادى. سيّد جمال سرسلسله مصلحان اهل اطلاع و تحقيق سر سلسله و بنيانگذار اين جريان فكري رادر سده اخير، سيد جمال الدّين اسد آبادي دانسته اند. صراحت، شجاعت، تواضع و فروتنى، ايمان به خدا و ايمان به هدف، ايمان به مبارزه، استقامت در اين راه، قدرت استدلال، جذب بسيار، دركي زنده از اسلام و دشمنان اسلام، احساس مسؤوليت نسبت به سر نوشت اسلام و مسلمانان و ... از ويژگيهاي آن مرد بزرگ است. درباره زندگاني سيّد و اهداف او، كتابها، رساله ها و مقالات بسياري به زبانهاي گوناگون نوشته شده امّا هنوز چهره واقعي او شناخته و شناسانده نشده است. شخصيتهاي بزرگ استعمار ستيز، حركتهاي اصلاحي و ضّد استعمارى، در طول تاريخ، از مكروحيله تاريخ نگاران استعماري و درباري مصون نمانده اند. هر چه حركت كوبنده تر، عظيم تر، شكننده تر بوده، دشمن در جعل و تحريف، قوي تر و پيچيده تر پابه ميدان عمل گذارده است. تاريخ مبارزات صد ساله اخير، گواه اين دعوي است و نهضت اصلاحي سيّد جمال، بهترين شاهد. در اين نوشتار بر آنيم كه اهّم اصول حركت اصلاحي او را، كه نما يا نگر چهره واقعي اوست، در حدّ توان، باتكيه بر منابع و مآخذ ترسيم نماييم. مصلح عالم اسلامسيّد، كه در كابل او را اسلامبولي و در قاهره كنري و در اروپا افغاني و در حيدر آباد دكن مصريش مي پنداشتند و روز نامه هاي ايران او را ايراني و سيّد همداني مي ناميدند، در افقي گسترده، به دور نماي وسيعي مي نگريست كه در آن، جامعه مسلمانان بدون قيد و نژاد، براي تغيير اوضاع نامناسب روزگار خويش كوشش مشترك داشته باشند. سيّد، مصلح عالم اسلام بود. از اين روى، همگان: هندى، افغانى، ترك، تاتار، عرب، ايراني و ... از خورشيد وجود او پرتو مي گرفتند. (3). سيّد پس از سفرهاي بسيار و كاوش در اوضاع اجتماعى، سياسي و ... جوامع اسلامى، به نابساما نيها پي برد: (مسلمانان)مورد تاخت و تاز بيگانگان قرار گرفته و امو الشان غارت شده است. بيگانگان بر اكثر كشورهاي اسلامي مسلّط هستند. سرزمينهاي آنان را قطعه قطعه و در ميان خود تقسيم مي كنند و به سخنان آنان گوش نمي دهند و به دستور آنان توجّه نمي كنند. چنان خوار و ذليل گشته اند كه پادشاهان و امراي باقي مانده اين امّت، صبح رابا مصائب شروع مي كنند و روز خود را بارنج و مشقت به شب مي رسانند. ترس از بيگانگان، بر وجود آنان غلبه كرده و يأس بيش ازاميّد بر روح آنان مستولي شده است... )(4). سيّد، در جاي جاي گفته ها و نوشته هايش انحطاط و عقب ماندگي مسلمانان راگوشزد مي كند و ريشه آن رامي نماياند. در حقيقت، دردها رانشان مي دهد و مسلمانان، بويژه عالمان و متفكران اسلامي رابراي چاره جويى، به قيام و اقدام فرا مي خواند. دردهايي كه سيّد بارها از آن سخن گفته عبارتند از: 1. فاصله مسلمانان از اسلام راستين و نفوذ و گسترش عقايد خرافي در انديشه آنان. 2. نفوذ و استيلاي بيگانگان، بويژه انگليس بر كشورهاي اسلامى. 3. استبداد حكّام خود كامه در كشورهاي اسلامى. 4. عقب ماندگي جوامع اسلامي از كاروان علم و تمدّن بشرى. 5. تفرقه و جدايي و در نتيجه عدم شناخت از يكديگر. 6. تهاجم گسترده فرهنگي غرب براي نابودي هويت فرهنگي مسلمانان. سيّد، براي درمان اين دردها و اين وضعيت ناگوار كه بر مسلمانان حاكم شده بود، از همه وسائل ممكن: مسافرت، تماس بارجال شرقي و غربى، سخنرانى، نشر كتاب و مجلّه، تشكيل حزب و جمعيت، تربيت شاگردان و ... سود جست و حتّي در اين راه از ازدواج صرف نظر كرد. (5). سيّد، براي علاج اين دردها بر اصولي پاي فشرد از جمله: 1. بازگشت به اسلام راستين. 2. مبارزه با استعمار غرب، بويژه انگليس و توجّه دادن مسلمانان به اين كه استعمار دشمن اصلي است. 3. مبارزه با ايادي استعمار، حكّام مستبد و بيگانه پرست، غربزدگان، عالمان دربارى. 4. اتحّاد و هماهنگي كشورهاي اسلامى. اصول فوق، مهمترين اصول حركت اصلاحي سيّد است كه براي اعاده هويت امت اسلامي و مواجهه با تمدّن فرنگي و هجوم گسترده استعمار ارائه شده و پس از وى، از سوي ديگر مصلحان پي گرفته شده است. تحليل و بررسي دقيق و همه جانبه اصول فوق در اين نوشتار مقدور نيست. از اين روى، خطوط اصلي تلاشهاي گسترده سيّد راترسيم مي كنيم. به اميد آن كه محققان در شرح و بسط آن بكوشند. بازگشت به اسلام راستينهمه مصلحان اسلامي با اختلاف درمذاق و مشرب و با تفاوت در انتخاب راه و كيفيّت عمل، راه نجات امّت اسلامي رادر باز گشت به اسلام نخستين مي دانند. براي رسيدن به آن، شناخت و شناسندن اسلام اصيل و پيرايش آن از او هام و اباطيل را لازم مي دانند. در شعار باز گشت به اسلام اصيل، دو تلّقي و دو گرايش عمده و متضاد، وجود دارد. تشابه پاره اي از شعارها، برخي از انديشه وران داخلي و خارجي رابه اشتباه افكنده است. اين دو شيوه عبارتند از: الف. بازگشت به اسلام، منهاي اجتهاد اين تلّقى، رعايت تمامي نهادها و ظواهر صدر اسلام رالازم الاجراء و هر گونه اجتهاد و استنباطي از دين و مسائل ديني راناروا و بدعت مي شمرد. اين تفكّر، دانشهاي بي سابقه در صدر اسلام را خلاف شريعت مي داند و بر اساس آن، علومي چون: فلسفه و كلام را ويرانگر دين و فيلسوفان و متكلمان و هو اخواهان آنان را خارج ازدين مي پندارد. بر تعبّد پاي مي فشارد و همواره با تعقّل و دستاوردهاي بشرى، سر ستيزدارد. اينان، در جوامع اهل سنت، به پيروان فكري اشعريان نامبردارند و در ميان شيعه به پيروان فكري اخبار يان. ب: بازگشت به اسلام، همراه با اجتهاد در اين باور، از يك سو تلاش در راه دريافت احكام اوّليه از منابع ضرورت دارد و از سوي ديگر، ره يابي و پاسخ گويي به مسائل و نيازها بر اساس مقتضيات زمان از راه تعقّل و اجتهاد. اين تفكّر، قرآن و سنّت را اساسي ترين سند دين مي داند و از عقل نيز درفهم دين و كشف برخي از مسائل ديني كمك مي گيرد و استفاده از پديده هاي نوين علمي و دست آوردهاي تمدّن بشري راتا آن جا كه با اصول مسلّم اسلامي منافات نداشته باشد، مجاز مي داند. بنابر اين، اين دوديدگاه، با اين كه در شعار مشتر كند، ولي در حقيقت، بسيار از هم فاصله دارند. پرواضع است مبارزه با خرافات و بدعتها كه از سوي هر دو گروه مطرح شده متفاوت است. پديده اي از ديدگاه نخست، شايد بدعت و ضّد ارزش باشد و از ديدگاه دوّم، نه تنها بدعت نباشد كه تحصيل آن از واجبات به شمار آيد. همانند استفاده از پديده هاي جديد علمي كه گرايش نخست، سخت با آن مخالف است. سيّد جمال الدّين، براي اولين بار، در سده اخير، بازگشت به اسلام رابا تلّقي دوّم مطرح ساخت. او، براي تحقّق اين شعار، در مرحله نخست، به زمينه سازي پرداخت و با مقايسه مسلمانان زمان خود با مسلمانان صدر اسلام، اثبات كرد كه مسلمانان بر اثر عواملي چند، به انحطاطي بزرگ دچار شده اند. او، در رساله نيچريه مي نويسد: (مسلمانان نخستين، با اين كه اندك بودند، ولي در سايه عمل به تعاليم حيات بخش اسلام، در مدّت يك قرن از جبال آلپ، تاديوار چين، پيش رفتند و خسروان ايراني و قيصران رومي رابه خاك مذلّت نشاندند و با اخلاق كريمه خود، در اندك زماني صد مليون غير مسلمان رابه اسلام جذب كردند، )(6). در عروة الوثقي با طرح اين پرسش: كه چرا منحط شده ايم چه عواملي باعث شده كه مسلمانان از آن اهداف بلند خود باز بمانند و از آن مقام بزرگي كه در تمدّن و دانش داشتند باز مانده و سير قهقرائي كنندو... مي نويسد: (مسلمانان، در صدر اسلام به واسطه اعتقاد به اسلام اصيل، كه احكام آن دقيق و اصولش نيرومند و قواعدش محكم و دستوراتش همه رموز زندگي فردي و اجتماعي راشامل بود، با هم وحدت كلام داشتند و بلاد اسلامي و مسلمانان در راه نيرومندي و عظمت گام بر مي داشتند. امّا راه يافتن خلل در اركان هستي امّت اسلامي و نزول آن از مقام شامخش، فقط ناشي از ترك آن اصول محكم و كنار گذاردن قواعد پابر جاي آن، عامل حقيقي خواهد بود كه با ترك آن اصول، بدعتهاي نارواميان آنان به وجود آمد. گرچه آن بدعتها در بدو امر، قابل توجه نبود، ولي معتقدان آن بدعتها راجانشين آن اصول ثابت كردند و از راه راستين، كه دين به آنها نشان داده بود، روي گردان شدند و همه چيزهايي كه دين به خاطر آنها آمده بود و حكمت الهي براي تامين سعادت در دين گنجانيده بود، به دور انداختند و جز نام از آن چيزي باقي نگذاردند. فقط عبارت و جملاتي كه لفظ خوانده مي شد باقي ماند اين بدعتها و سنتّهاي تازه ابداعي ميان امّت و حقيقت حايل و مانع شد. حقيقتي كه گاهي صداي آن را در برخي از مناطق اسلامي مي شنويم. )(7). سيّد، نقطه آغاز و مرحله اساسي انحراف از اسلام اصيل راقرن چهارم هجري مي داند. هنگامي كه انواع نحله هاي فكري و فرقه هاي ديني و سياسى، دهري و مادّي براي مقابله با اسلام و نشر آراي فاسد خود، راه (تدليس) و (تدريج) راپيش گرفتند و با همه توان، در سستي عقائد و جذب مسلمانان تلاش كردند(8). با اين شيوه، مردم را از اسلام جدا كردند و عالمان ديني راكه سدّ راه آنان به شمار مي آمدنداز ميان بر داشتند و خون هزاران نفر از عالمان دينى، مسلمانان متعهد و حكمرانان امتّ محمدي راريختند و راه رابراي تعليمات فاسد خود، هموار ساختند. اعتقاد به خدا را، كه اساس همه سعادتهاست، از الواح عقول ستردند. اخلاق امت محمدي رافاسد كردند. در اركان عقايدو سجاياي پسنديده آن امّت شريف تزعزع انداختند، تا جايي كه شخصيت آنان رامسخ كردند. شجاعت آنان به خوف و جبانت، امانت و صداقت آنها به خيانت و دروغ گويى، محبّت آنها به اسلام به محبّت شخصي بهيمي، مبدّل گرديد. اينها زمينه اي شد براي هجوم مسيحيان به شامات در قرن پنجم و همچنين تاتار و ترك و مغول‏(9). سيّد در ريشه يابي و تحليل اين شكستها، به فاصله مردم از اسلام كه در اثر آن تعليمات فاسده صورت گرفته بود اشاره مي كند(10)ونتيجه مي گيرد كه هر چند تاريخ نويسان نقطه آغاز و ضعف و انحطاط مسلمانان راجنگهاي صليبي دانسته اند، ولي بهتر آن است كه آغازآن را از شروع آن تعليمات فاسد آراي باطل بگيريم. (11). سيّد، پس از تصوير ترسيم مسلمانان نخستين و مقايسه آنان با مسلمانان زمان خود، راه نجات امّت اسلامي رادرباز گشت به اسلام و عمل به دستورات حيات بخش آن مي داند و بس. از اين روى، ازآنان مي خواهد كه به سخنان مصلحان ديني گوش فرا دهند و دعوت آنان را اجابت كنند. (12). سيّد، بر اين باور است كه مسلمانان جهان، براي بازگشت به اسلام، آمادگي لازم رادارند. بنابر اين، هركس براي احياي اسلام و امّت اسلامي قيام كند در كوتاهترين مدّت مي تواند فكر دين رادر مغز آنان شعله ور سازد. آن زمان كه ملّتها براي نجات خود با تكيه براسلام قيام كردند، تا مرحله نهايي و پيروزي از پاي نخواهند نشست. سيّد، به روشنفكران زمان خود هشدار مي دهد: (هر آن كس كه در پي نجات مسلمانان است، بايد از همان راهي كه ما پيشنهاد كرديم براي اصلاح امّت خود اقدام كند و گر نه، به نتيجه مطلوب نخواهد رسيد و بر خلاف اصول تربيتي گام بر داشته است و براي امّت خود، جز بدبختي و هلاكت، ثمره ديگري نخواهد داشت. (13). او، در ادامه گفتارش، تجربه تاريخي ملّت عرب راياد آوري كرده و بر توان اسلام براي نجات مسلمانان و تمامي بشريت از انحطاط تاكيد مي كند. (14). سيّد، پس از زمينه سازى، راه تحقّق باز گشت به اسلام رامي نماياند: 1. معرفّي چهره حقيقي اسلام. 2. پيرايش اسلام از خرافات و بدعتها. معرّفي چهره حقيقي اسلام. محور تفكّر سيد جمال، اسلام و تعاليم حيات بخش آن است. او، بر اين باور بود كه اسلام در ذات و جوهر خودتوانايي هدايت و ارشاد و اداره جوامع انساني رابراي هميشه دارد. شريعتي است جامع كه در آن، تمام زوايا و ابعاد زندگي انسان از توّلد تا مرگ مورد توجه قرار گرفته است. وهر آنچه جوامع بشري بدان نيازمندند از مسائل اعتقادى، سياسى، اخلاقي و ديگر شوؤن زندگي از فردي ترين تا اجتماعي ترين اعمال انسانها تبيين شده است. دين اسلام، دين فطرت و انسانيت است. از اين روى، هر چه زندگي پيشرفت كند و بشريت پيش افتد و علم جلو رود و قاره ها كشف گردد، اسلام، اسلام است. همان دين استوار و ابدى. هيچ يك از اصول مادّي و انديشه هاي الحادي نمي توانند فروغ فروزان اسلام و تعليمات روشن آن را بپوشانند. سيّد، در تعريف دين و نقش آن، در رساله نيچريه مي نويسد: (الدّين قوام الامم و به فلاحها البتشريه جرثومة الفساد و ارومة الاداد و فيه سعادتها و عليه نداوتها و عليه مدارها و منها خراب البلاد و بها هلاك العباد. )(15). دين، مايه پايداري امتهاست. رستگارى، عظمت و بزگواري امتها بدان بسته است. طبيعت گرايى، ريشه فساد و اختلافهاست. خرابي شهرها، هلاكت بندگان خدا رانيز در پي دارد. سيّد، نخستين گام بازگشت به اسلام راستين رامعرفّي درست آن از جانب عالمان ديني مي داند. از اين روى، همواره آنان رابه فهم درست اسلام و معرّفي آن، دعوت مي كند. (16)خودنيز با همه توان درصدد آن بود كه جامعيت اسلام و قدرت و توانايي آن رابراي نجات مسلمانان از انحطاط و اداره آنان در هر عصر، بشناساند. او، دراين راستا به مقايسه اسلام و مسيحيت مي پردازد و دعوت به تعقّل و تدّبر، تعليم و تعلم، جهاد و مبارزه مستمر را از امتيازات دين اسلام مي داند. (17). او، بر اصول عقايد، بويژه توحيد اسلامي و اين كه اسلام توحيد راجزبر مبناي يقين و برهان نمي پذيرد تاكيد مي كند و بر اين باور است كه جامعه اي كه بايد اساسي ترين اعتقاداتش را با نيروي برهان و يقين، نه ظنّ و تخمين و نه تعبد و تقليد به دست آورد، كافي است كه زير بار خرافه و او هام نرود. (18) به همين جهت سيّد براي فلسفه اسلامي ارزش زيادي قائل بود. شاگردان و پيروان خود را به آن تشويق مي كرد تا جايي كه عبده به تشويق استادش به فلسفه مي پردازد و دود ستنويس از اشارات بوعلي به خط خود مي نويسد و يكي را به ستايش از استادش پايان مي دهد. (19). شيخ محمّد عبده در مقدمه رساله و اردات مي نويسد: (من به جستجوي علوم گوناگون، سرگرم بودم و در همان هنگام كه پيرامون باغستانهاي دانش مي گشتم، بر آثاري از علوم حقيقي آگاهي يافتم و سخت به آنها دل بستم. امّا كسي رانيافتم كه آهنگ آن علوم داشته باشد. پس دركار خود حيران گشتم و در اين زمينه شروع به انديشه كردم. هر اندازه از ديگران پرسش نمودم، به من پاسخ دادند: سرگرم شدن به اين علوم حرام است!. يا اين كه علماي كلام از علوم مزبور نهي كرده اند! پس از اين فتوا. در شگفتي فرو رفتم و شگفت تر آن بود كه ناقلين اين فتوا هيچ نمي دانستند كه اين علوم چيست! آن گاه نزد خود انديشيدم كه سبب اين منع و تحريم كدام است به اين نتيجه رسيدم كه: هر كس چيزي راندند با آن دشمني مي ورزد... من در آن احوال به سر مي بردم، تا خورشيد حقايق پر تو افكند و در شعاع آن، امور لطيف و باريك بر ما روشن گشت. اين كار باورود حضرت حكيم كامل و حقّ قائم، استاد ما، سيد جمال الدّين افغاني تحقق يافت... پس ما اميد به او بستيم كه شمه اي از علوم مزبور راتدريس كند و او در خواست ما رااجابت نمود... و ما از اين طريق به تحفه هاي شگفت دست يافتيم. پس او، ما را به كلياتي اشارت فرمود كه اين كتاب جزئياتش رابيان مي كند. و به نشانه هايي رهنمون شد كه اين رساله، دلائل روشن آن را عهده دار است و اين امر به هنگامي روي داد كه در كار حكمت، سستي و فتوري پيش آمده بود و آن حكيم، گويي باراني بود كه براي زنده ساختن اين نعمت فرستاده شد. )(20). بر اثر همين تشويق بود كه عبده، برخي كتب فلسفى، از جمله: نجات بوعلى، البصائر النّصيريه ابن سهلان ساوجي و بخشي از منطق المشرقيين بوعلي راچاپ و نشر كرد. (21). سيّد، در معرفّي اسلام به عنوان ديني جامع و كامل بر اموري تاكيد مي ورزد از جمله: 1. پيوند دين و سياست: مكتب اسلام، به بعد مادّي و معنوي زندگي بشر توجه دارد. به تعبير سيّد، (سعادت دارين) و بر قراري قسط و عدالت اجتماعي جزو بر نامه هاي اين دين است. كساني كه سياست را از ديانت جدا مي دانند، يا اسلام را نمي شناسند و يا با آن دشمني دارند. مخالفان، خواهان آنند كه مسلمانان فعاليت سياسى، تشكيلات، قدرت و نيرو نداشته باشند، تا منزوي گردند و سر انجام اسلام و قوانين آن كنار گذاشته شود. سيّد، تفكيك دين از سياست و تبديل خلافت به سلطنت را، از مهمترين انحرافات عقيدتي و سياسي در سطح رهبران و مردم مي دانست. مردم، وقتي انگيزه اي براي فعاليتهاي سياسي و شركت در سرنوشت خود نداشته باشند و از امور سياسي دوري گزينند، راه براي سلطه استعمار و استبداد هموار مي گردد. در سطح رهبران، با حاكميت استبداد و جدايي مقام عملي و اجرائي خلافت از مقام ديني و معنوي آن، راه براي تفرقه ديني و اختلافات سياسي و بالاخره تجزيه و تفرقه مسلمانان، باز مي شود. از ديدگاه سيّد، تلاشي جوامع اسلامي از آن هنگام آغاز گشت كه: (مقام عملي اسلام از مقام خلافت جدا گشت و خلفاي عباسى، تنها به اسم خلافت قانع شدند. بدون اين كه مانند خلفاي راشدين، هم جامع علوم و فقه اسلامي باشند و يا اين كه به مقام اجتهاد در اصول و فروع احكام اسلامي برسند. بدين جهت، مذاهب در اسلام زياد شد و اختلاف ميان مسلمانان از قرن سوم هجرت به مرحله اي رسيد كه مانندآن در هيچ يك از اديان گذشه سابقه نداشت. درنتيجه اين اختلاف مذاهب، وحدت خلافت اسلامي از هم پاشيد و به چندين قسم تقسيم گرديد. )(22). با آغاز اين انحراف و تضعيف پيوند ديني و معنوي مردم با حكومتها، ضعف و تفرقه گسترش يافت و زمينه سلطه حكام مستبد و خود كامه و استعمار گران فراهم آمد. (خلافت اسلامي به سلطنت تبديل شد، اهميّت و عظمت آن از دلها رفت. چون تجربه نشان داده كه اگر حكومت در دلها نفوذ نداشته باشد و رضايت همه امّت راجمع نكند، اساس آن متزلزل مي شود. وقتي خلافت به سلطنت و قدرت مبدل شد، اعتماد مسلمانان سلب شد. اگر چه در اثر زور و قدرت، نمي توانستند از زير بارآن حكومت شانه خالي كنند. )(23). 2. ضرورت اجتهاد: درباره اجتهاد و مسائل مربوط به آن، بسيار گفته اند و نوشته اند. همه مصلحان در سده اخير، كه احياي اسلام و اجراي مقررات و نظامات فردى، سياسى، اجتماعى، اقتصادي آن را مطرح كرده اند، اجتهاد راشرط اساسي تحقيق آرمان خود دانسته اند. زيرا با اجتهاد است كه عالمان دينى، توان پاسخ گويي به مسائل جديد را مي يابند سيّد، انديشه انسداد باب اجتهاد راباطل مي داند و با دليل و برهان، ضرورت اجتهاد مستمر را اثبات مي كند. او، در مجلسي كه برخي براي اثبات ادّعاي خود بر گفتار (قاضي عياض )تكيه مي كردند، گفت: (سبحان اللّه، قاضي عياض به اندازه عقل و فهم خود كه متناسب زمانش بوده سخن گفته است. آيا ديگري حقّ ندارد سخني كه به حق و حقيقت نزديكتر و بهتر از گفتار قاضي عياض باشد، بگويد اگر قاضي عياض و ديگران حقّ داشته اند، گفته هاي كساني راكه مقدّم بر آنها بوده اندردّ كنند، پس چرا ما حقّ نداشته باشيم آنچه را استنباط مي كنيم و موافق مقتضيات زمان ماست بگوييم. ). سپس بالحني اعتراض آميز مي گويد: (ما معني باب الاجتهاد مسدود، و باىّ نصّ سُدّ، اواىّ امام قال لايصّح لمن بعدي ان يجتهد ليتفقه في الدّين، و يهتدي بهدي القران و صحيح الحديث و الاستنتاج بالقياس علي ما ينطبق علي العلوم العصريه و حاجات الزمّان و احكامه... )(24). معني اين كه مي گويد باب اجتهاد مسدود است، چيست بر اساس چه نصّي باب اجتهاد مسدود شده است كدامين پيشوا و امام گفته است: كسي حقّ ندارد پس از من اجتهاد كند و از هدايت قرآن و حديث صحيح بهره مند گردد. و آنچه را حاجت مردم و مقتضيات زمان حكم مي كند و با دانشهاي زمان مطابقت دارد بپذيرد. سيّد، در ادامه مي گويد: (پيشوايان بزرگ در گذشته اجتهاد كردند و كار بسيار خوبي كردند. ولي اين درست نيست كه بگوييم آنها تمام اسرار و رموز قرآن رادرك كرده اند. اجتهاد آنها در مقابل محتويات قرآن در حكم قطره اي است ازدريا. ). پس از سيّدجمال، شاگرد بنام او، عبده، و ديگران ضرورت اجتهادرا پذيرفته اند. (25). 3. پالايش معارف علمي و دينى: سيّد، بر اين باور بود كه: بايد تحوّلي اساسي درآموزش علوم و متون درسي حوزه هاي علمي صورت پذيرد. علوم صحيح و مورد نياز تقويت شود، نادرستها حذف شود و تحريف يافته ها اصلاح گردد. سيّد، مواد درسي حوزه هاي علمي رابه نقدمي كشد و حوزويان رااز كج انديشيها و تلاشهاي بي ثمر بر حذرمي دارد و خواهان تهذيب و هماهنگي آن با نياز و مقتضيات زمان مي شود. كلام جامع و روشن او ما را از هرگونه توضيح و تفسيري بي نياز مي كند: (مسلمانان در اين زمان، در تعليم و تعلّم خود، هيچ فايده ملاحظه نمي كنند. مثلاً علم نحو مي خوانند غرض از اين علم آن است كه: كسي كه لغت عربي را استحصال كرده، قادر بر گفتن و نوشتن شود و حال آن كه مسلمانان در اين زمان، علم نحو را مقصود بالاصاله قرار داده سالهاي دراز صرف افكار بلافائده در علم نحو مي كنند و حال آن كه پس از فراغت، نه قادر بر تكلّم عربي هستند و نه قادر بر نوشتن عربي هستند و نه فهميدن آن... )(26). سيّد، پس از آن به علم معانى، منطق، فلسفه و حكمت مي پردازد و همانند علم نحو شيوه فراگيري و استفاده از آن را به نقد مي كشد و سپس در ادامه درباره علم فقه و اصول مي نويسد: (علم فقه مسلمانان حاوي است بر جميع حقوق منزليه و حقوق بلديه و حقوق دولتيه را. پس بايد شخص متوغل در علم فقه، لايق آن باشد كه صدر اعظم ملكي شود و يا سفيركبير دولتي گردد و حال آن كه فقهاي خود را مي بينيم كه بعد از تعليم اين علم از اداره خانه خود عاجز هستند، بلكه بلاهت را فخر خود مي شمارند. و علم اصول عبارت است از فلسفه شريعت يعنى(فيلوز و في آفلا)، (حكمت قوانين) كه در آن علم حقيقت، صحت و فساد و منفعت و مضرّت و علل تشريع احكام بيان مي شود و البته يك شخصي كه اين علم رابخواند، مي بايست قادر شود به وضع قوانين و اجراي مدنيت در عالم و حال آن كه ما مي بينيم كه خوانندگان اين علم در مسلمانان محروم هستند از دانستن فوائد قوانين و قواعد مدنيت و اصلاح عالم. چون حال اين علماء، معلوم شد مي توانيم بگوييم كه علماي مادر اين زمان، مانند فتيله بسيار تاريكي هستند كه بر سر او يك شعله بسيار خردي بوده باشد كه نه اطراف خود را روشن مي دهد و نه ديگران رانور مي بخشد. )(27). سيّد، ضمن بر شمردن كاستيهاي معارف كنوني اسلامى، به عالمان اسلامي هشدار مي دهد و از آنان مي خواهد كه جهان رابشناسند، سبب فقرو فاقه و بيچارگي و پريشان حالي مسلمانان راكشف كنند و براي علاج آن تلاش نمايند. سيّد، فراگيري علوم و فنون جديد را براي حوزويان واجب و ترك آنها راعيب مي داند: (آيا جايز است كه شما بحث در اين امور جديده راترك گوييد به جهت آن كه در شفاي ابن سينا و حكمت الاشراق شهاب الدين مذكور نيست آيا بر شما واجب نيست كه به آيندگان خدمت كنيد و آيا عيب نيست كه جهان در تحولي شگرف قرار گرفته باشد و عالم اسلامي از خواب غفلت بيدار نشده باشد)(28). در كنار اين فرا خواني به سوي كسب دانشهاي جديد، هشدار مي دهد: مبادا كه عالمان دين محروميت محرومان رافراموش كنند. 4. مقابله با تفكرات الحادى: سيّد، در راستاي معّرفي اسلام، مقابله با تفكرات الحادي و ضّد مذهبي راضروري مي داند. زيرا استعمار از آن تفكرات براي مبارزه با اسلام و ملتهاي مسلمان استفاده مي كند. بر همين اساس به تاليف، رساله نيچريه، مي پردازد. در قرن نوزدهم ميلادي ما ديگرايي در اروپا رواج كامل داشت. در آسيا و برخي از كشورهاي آفريقايي نيز طرفداراني پيدا كرده بود. استعمارگران، بويژه انگليس، براي تبليغ اين مكتب در هند و ديگر كشورها سرمايه گذاري كرده و با همه توان تلاش مي كردند پديد ه هاي جهان، اعّم از مادّي و معنوي رابا مادّه تبيين كنند، تااز مانع بزرگ كه همان دين، بويژه دين اسلام باشد، رهايي يابند. در مقابله با اين مكتب، عالمان ديني و متفكران الهي قد بر افراشتند و با برهان و استدلال اثبات كردند كه مادّه نمي تواند همه حوادث عالم راتفسير كند. سيّد جمال الدّين، افزون بر اين تلاش، كه در خور اهميت بود، پرده از روي نيّت واقعي اين تبليغات بر مي دارد و هدف واقعي استعمارگران رااز ترويج اين مكتب بيان مي كند. در محرّم 1298هجرى، محمّد و اصل مدرس رياضي مدرسه اعزه حيدر آباد دكن، نامه اي نوشته و از سيّد مي پرسد: (در اين روزها از تمامي هندوستان، چه ممالك مغربيه و شماليه و چه او دوچه پنجاب و چه بنگاله و چه سند و چه حيدر آباد دكن، صداي نيچر، نيچر به گوش مي رسد... اين فرقه، در از دياد و افزوني است، خصوصاً در ميان مسلمانان... آيا اين طريقه منافي دين است و يا اين كه هيچ مخالفتي با دين ندارد چه نسبت است در ميان اين طريقه و آثار مطلق دين در مدنيت و هيئت اجتماعيه... )(29). سيّد، در پاسخ رساله اي رامي نويسد كه به رساله نيچريه معروف مي گردد. (30) وي در مقدّمه مي نويسد: (نيچرعبارت است از طبيعت. و طريقه نيچريه همان طريقه دهريه است كه در قرن سوم و چهارم پيش از ميلاد مسيح، در يونانستان ظهور كردند و هدف اصلي آنان از بين بردن اديان و تأسيس اساس اباحت و اشتراك است. براي اجراي اين هدف، تلاشها و اقدامات فراواني انجام داده اند و در لباسها و نامهاي گوناگون خود را ظاهر ساخته اند. در هر امتّى، اين جماعت پيدا شدند، اخلاق آن امّت رافاسد كردند و سبب زوال و نابودي آن گرديدند. اگر كسي در مبادي و مقاصد اين گروه غور كند، به خوبي براي او روشن خواهد شد كه به غير از فساد مدنيت و تباهي هيأت اجتماعيه، نتيجه ديگري بر آراء اينها مترتب نخواهد شد)(31). از ديگر اقدامات او، در اين زمينه، مقابله باغرب زدگان بود. سيّد، با نوگراياني كه مفاهيم قرآني راتفسير مادي مي كردند. مبارزه مي كرد. توجيه و تاويل ماوراء الطبيعي قرآن و تطبيق آن را به امور حسي و مادّي بر نمي تافت. او، پس از اين كه به هند وارد شد و با افكار سر سيد احمد خان آشنا شد، به ستيز برخاست و (تفسير مفسّر) رادر نقد آراي تفسيري وي نگاشت. (32). 5. پاسخ به شبهات: در راستاي معرّفي اسلام، در رأس بر نامه هاي سيّد، قرار داشت. از جمله در اروپا، دشمنان اسلام، اين شبهه رادر افكنده بودندكه: (اسلام دين جبري و قضا و قدري است و براي بشر هيچ گونه اراد ه و اختياري قائل نيست. ). سيّد، در مجّله عروة الوثقي و در مقاله اي مستقل، پس از آن كه به تفصيل سخنان آنان رانقل مي كند به تفاوت قضا و قدر و جبر مي پردازد و اعلان مي كند: (هيچ گونه منافاتي بين قضا و قدر و آزادي و اختيار و اراده بشر نيست. هيچ يك از مذاهب اسلامى، معتقد نيستند كه همه امور، مولود جبر محض است و بشر هيچ كاره است. مسلمانان معتقد ند: در بخشي از امورواعمال، اختيار به دست خود انسانها ست و مسؤول بدو خوب آن مي باشند و از اين اختياري كه خدا به آنان داده بازخواست خواهند شد و پاداش و كيفر اعمال خود را خواهند ديد. اگر غير اين بود و شخص در كارهاي خود، داراي هيچ اختياري نبود، تكليف شرعى، بهشت و جهنم امري لغو و بي معني بود. )(33). سيّد، بر اين باور بود كه اگر قضاوقدر به شكل اسلامي آن مطرح شود، نه تنها عامل انحطاط نيست كه عامل پيشرفت و قدرت و قوّت مي گردد. اعتقاد به قضا و قدر، مشكلات و مصائب را ناچيز و كوچك مي نمايد. معتقد به تقدير رااز مرگ با كي نيست و درتحصيل عزّت و وصول به در جات ترقّي و حتي بر فداكاري و جانبازي ثابت قدم است. سيّد، با استشهاد به آيات قرآني در اهميت اعتقاد به قضا و قدر، عزت و شوكت مسلمانان صدر اسلام رادر سايه اعتقاد به قضا و قدر مي داند. سيّد، از سستي عقيده و تحريف ارزشها تاسف مي خورد و مردم رابه فهم درست قضا و قدر دعوت مي كند. سيّد، در فرانسه نيز، وقتي از انتقادات (ارنست رنان) به اسلام آگاهي يافت، بانشر مقالات مستدّل و عميق در مقام پاسخ بر آمد و بدين سان، از ساحت اسلام در كشورهاي اروپايي دفاع كرد. (34). خرافه زدايي. براي باز گشت به اسلام، افزون بر معّرفي چهره راستين آن، بايد چهره مسخ شده و اوهام گرفته و مفاهيم دگرگونه و خرافه آلود را شناسائي و معرّفي كرد و از ذهنها زدود. خرافه زدايى، پالايش اسلام از ناخالصيها، پندارهاي غلط و انديشه هاي ضّد اسلامي از مهمترين اهداف سيّد در راستاي احياي اسلام راستين به شمار مي آيد. سيّد براين باور بود كه كم خردي مردمان، برداشتهاي خشك و نامربوط ظاهرگرايان انديشه گريزو دستهاي پنهان و مرموز دشمنان اسلام، در گسترش و اشاعه خرافات و تحريف حقايق و تعاليم حيات بخش اسلاممؤثر بوده است. دوستان ناآگاه و فريب خورده و دشمنان اسلام، موجب شدند كه اسلام از صورت مجموعه به هم پيوسته و نظامي متشكل خارج گردد و هر جزء آن، بدون ارتباط با ديگر اجزاء تفسير گردد و مفاهيمي كه براي ستمگران و قدرتمندان خطر آفرين نبوده ترويج و مفاهيم ارزشمند ديگر همچون: جهاد، عدالت، شهادت به بوته فراموشي سپرده شود از اين روى، ايشان تاكيد مي كردكه: عالمان دينى، بايد خرافات را از دين بزدايند و به تفسير و تبيين درست مفاهيم ديني بپردازندوحيات اصلي اش رابدو باز گردانند. (35). در اين صورت، سرچشمه دين زلال مي ماند و حيات آفرين و زندگي ساز خواهد بودوگرنه عليه اصول اساسي خود به كار مي رود و به ابزاري خطرناك دردست صاحبان زرو زورو تزوير، در جهت استعمار مستضعفان به كار مي آيد. وى، غبار اندود شدن چهره دين و عدم بقاي آن اعتقادات قوي و اخلاص عميق مسلمانان صدر اسلام در نسلهاي بعدي رابه عوام زير مربوط مي داند: 1. گسترش جبر گرايى. 2. گسترش گونه تحريف شده قضاوقدر. اين وارونگي در برداشت، چنان اثر تخر يبگري داشت كه بسياري از مردم را از كارهاي جدي و بنيانى، باز داشت. 3. توطئه زنديقان و تحريف تعاليم حياتبخش اسلام، بادر آميختن عقايد باطل بدان. 4. گسترش عقايد و انديشه هاي سوفسطائيان. اينان، حقايق رابه گونه اوهام جلوه مي دادند. 5. جعل و تحريف دروغ پردازان و نسبت ناروا به رسول اللّه. احاديثي مي ساختند و مي پرداختند و گسترش مي دادند كه روح تلاش و عزت را نابود مي كرد و مردم رابه زبوني وضعف مي كشاند. (36). اين مصلح بزرگ، باتمام توان به روشنگري در زمينه هاي فوق پرداخت و در برخي از موضوعات مقالاتي مستقل نگاشت. (37). شيوه سيّد، در اين مسائل اين بود كه مردم رابا تاز يانه توبيخ بيدار كند، آن گاه حسّ اميد شان راتحريك نمايد و نشان دهد تا هنگامي كه اصل عقيده اسلامي باقي است، بر طرف كردن اين نقيصه ها كار آساني است. بدين جهت، دائماً مسلمانان نخستين و عزتّ و شوكت آنان رانمونه مي آورد. سيّد، در رساله نيچريه، پس از تبيين نقش دين و امتياز دين اسلام برسايراديان، پيشرفت امتها و رسيدن به معارف و فضايل و شناخت حقايق و سعادت دنيا و آخرت را متوقف بر چهار اصل مي داند. نخستين اصل راخرافه زدايي مي داند: (بايد لوح عقول امم و قبائل، از كدورات خرافات و زنگهاي عقايد باطله و هميه پاك بوده باشد، زيرا آن كه عقيده خرافي حجابي است كثيف كه علي الدّوام حايل مي شود در ميانه صاحب آن عقيده و ميانه حقيقت و واقع و او را باز مي دارد از كشف نفس الامر، بلكه چون يك عقيده خرافي راقبول كرد، عقل او را وقوف حاصل شد و از حركت فكريه سر باز زد، پس از آن حمل برمثل كرده، جميع خرافات و اوهام راقبول خواهد كرد و اين موجب آن مي شود كه از كمالات حقّه دور افتد و حقايق اكوان بر او پوشيده ماند، بلكه سبب خواهد شد كه جميع عمر خود رابه اوهام و وحشت و دهشت و خوف و بيم بگذراند و از حركت طيور و جنبش بهايم در لرزه افتد، و از هبوب رياح و آواز رعد و درخشيدن برق مضطرب گردد و به واسطه تطيرات و تشاؤمات از غالب اسباب سعادت خود بازماند و به هر حيله باز و مكار و دجالي گردن نهد و كدام بدبختي از اين گونه زندگي بدتر خواهد بود. )(38). پس از سخنان فوق، بر عقل و توحيد اسلامي براي عدم پذيرش خرافات تكيه مي كند و پذيرش خرافات را در تضاد با عقل مي داند. منابع: 1. (تفسير و تفاسير جديد) بهاء الدّين خرّمشاهى/57، سازمان انتشارات كيهان. او مي گويد: ( اگر خداوند اطاعت و دست نشاندگي ما رادر قبال نژاد ديگري (انگليسيها) مقدر كرده باشد، نژادي كه آزادي ديني رااز ما دريغ نمي دارد و بر ما عادلانه حكم مي راند، و صلح و صفا بر قرار مي دارد، مال و جان ما را حفظ مي كند، چنانكه انگليسيان در هند بر همين نهج رفتار مي كنند، بر ما ست كه خير خواه آنان باشيم و دست دوستي آنان را بفشاريم. ). 2. مجلّه(حوزه) شماره‏50 - 51 ويژه نامه ميرزاي شيرازي بزرگ/ 187. 3. (نقش سيد جمال الدين در بيداري مشرق زمين)، محيط طباطبائى، مقدمه و ملحقات: سيد هادي خسروشاهي 24 - 25، مقدّمه، دارالتبليغ اسلامي، قم. 4. (العروة الوثقى) با مقدمه سيد هادي خسرو شاهى/129 - 130. 5. (مفخر شرق سيد جمال الدين اسد آبادى)، ترجمه و نگارش سيّد غلامرضا سعيدى/145، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران. روزي سلطان عثماني كنيزك ماهرويي رابر وي عرضه كرد سيّد نپذيرفت، سلطان گفت: آيا انديشه ابوالعلاء راتاييد مي كني كه مي گفت: هذا جناة ابي علّى و ماجنيت علي احد. گفت: هرگز!چگونه مرد خردمند، ازدواج راجنايت مي داند و حال آن كه بقاي نوع انسان و عمران و آبادي كشورها بدان بسته است. امّا من آنچه رادر اين امر از عدل و انصاف و فراغ بال لازم است، ندارم و نمي توانم داشته باشم، از اين روي تنهايي را ترجيح مي دهم. 6. (نيچريه)، سيد جمال الدين اسد آبادى/51 - 52، انتشارات اسلامى، وابسته به جامعه مدرسين حوزهعلميه قم. 7. (العروة الوثقى)/20. 8. (نيچريه)/52. 9. (همان مدرك)/52 - 56. 10. (همان مدرك)/55. 11. « همان مدرك)/56. 12. (العروة الوثقى)/21. 13. (همان مدرك). 14. (همان مدرك)/21 - 22. 15. (نيچريه)/13. 16. (همان مدرك)/79؛ (سيد جمال الدين حسيني پايه گذار نهضتهاي اسلامى)، صدرواثقى/381، شركت سهامي انتشار. 17. (نيچريه)/13. 18. (همان مدرك)/75. 19. (بررسي اجمالي از نهضتهاي صد ساله اخير)/شهيد مطهرى/25، نشر عصر، قم. 20. (شيخ محمد عبده مصلح بزرگ مصر)، مصطفي حسيني طباطبايى/42، به نقل از رساله. (الواردات في سر التجليات)، چاپ مصر، چاپ شده ارجزء دوّم(تاريخ الاستاذ الامام الشيخ محمّد عبده). 21. (بررسي اجمالي از نهضتهاي صد ساله اخير)/25. 22. (العروة الوثقي )/34. 23. (العروة الوثقي )/34. 24. (زعماء الاصلاح في العصر الحديث)، احمد امين/113، دارالكتب العربى، بيروت. 25. (تفسير المنار)، ج‏82/2، دارالمعرفه، بيروت عبده،. در ذيل آيه 167سوره بقره مي نويسد: (ولمّا تصدي بعض العلماء في القرن الثاني و الثالث لاستنباط الاحكام و استخراج الفروع من اصولها - و منهم الائمه الاربعه - كانوا يذكرون الحكم بدليله علي هذا النمط، فهم متفقون مع الصّحابه و التابعين، عليهم الرضوان، علي انه لايجوز لاحدان يا خذ بقول احد في الدّين مالم يعرف دليله و يقتنع به. ثّم جاءَ من العلماء المقلدين في القرون الوسطي من جعل قول المفتي للعامي بمنزلة الدّليل مع قولهم بانّه لوبلغه الحديث فعمل به كان كذلك اواولى. ثم خلف اعرق منهم في التقليد فمنعوا كّل النّاس اخذأي حكم من الكتاب او السنّه و عدوامن يحاول فهمهما و العمل بهماز ائغاً و هذا غاية الخذلان و عداوة الدّين، و قدتبعهم الناس في ذلك فكانوالهم انداداً من دون اللّه، وسيتبراء بعضهم من بعض كما اخبر اللّه. ). سپس در ادامه مي گويد از ائمه اربعه نقل شده كه از پذيرش گفتار آنان بدون آگاهي از دليلي كه براي آن حكم دارند نهي كرده اند و دستور داده اند كه اگر گفتار آنها با كتاب خدا و سنّت رسول خدا(ص) مخالفتي داشت آراء آنان راترك كنند. 26. (مقالات جماليه)، سيد جمال الدين اسد آبادى/93، به كوشش ابوالحسن جمالى، انتشارات اسلامى. 27. (همان مدرك)/94. 28. (همان مدرك )/147 - 148. 29. (نيچريه)/10- 11. 30. اين رساله را سيّد، در دوران اقامت خود در هند، به فارسي نگاشته است. پس از آن به اردو، فرانسه به عربي ترجمه شده است. اينرساله تنها برضد ماديگري نيست، بلكه همچون ديگرنوشته هايش در راستاي مبارزه با خرافات، بازگشت به اسلام و مبارزه با استعمار فرهنگى... نيز هست. 31. (همان مدرك)/12 - 13. 32. (مقالات جماليه)/97. 33. (العروة الوثقى)/49. 34. (زعماء الاصلاح)/86 - 93. 35. (سيد جمال الدين حسينى، پايه گذار نهضتهاي اسلامى)/380؛ (العروة الوثقى)/49. 36. (زعماء الاصلاح)/83 -84. 37. (العروة الوثقى)/49. 38. (نيچريه)/75.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 415]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن