واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: رئیس انجمن لات و لوت هادهخدا و طنز سیاسی بررسی طنز سیاسی دهخدا به مناسبت سالگرد در گذشت این عزیز گرانقدر
طنز واکنشی است که از احساس نامساعد و ناموافق ما نسبت به شخص یا واقعه خاصی ناشی می شود. این احساس اعم است از تأسف و رنجش و نفرت یا خشم و کینه، و آنجا که واکنش جدی و معمولی برای بیان احساس ما کافی نباشد یا ابراز این واکنش بطور طبیعی مقدور نباشد احساس خود را غالباً از مجرای طنز بیان می کنیم. طنز فریادی است که در اوج انفجار به پوزخند و قهقهه تبدیل می شود و گریه ای است که بصورت خنده درمی آید. طنز بنا به یک تعریف با مسخرگی فرق دارد. مسخرگی فقط می خواهد بخنداند و برای این هدف از هر وسیله ای استفاده می کند. در این رهگذر گاه هدف همان وسیله است و وسیله عین هدف، و این دو از لحاظ زمانی هیچ فاصله ای با هم ندارند. شکلکی که یک بازیگر مقلد یا «آکتور» کمیک در می آورد با خنده ای که در همان آن ایجاد می کند هم وسیله است و هم هدف و کار به همین جا تمام می شود اما در طنز هدف و وسیله با هم فاصله زمانی دارند. سخن طنزآمیز ممکن است ایجاد خنده نکند و ممکن است تبسمی برانگیزد اما این هنوز اول کار است. خنده در اینجا مقدمه تفکر و تنبه است در حالیکه در مسخرگی ممکن است تفکر مقدم بر خنده باشد. گاه ممکن است مدتی فکر کنید تا منظور و مفهوم یک شوخی را دریابید و بعد به قهقهه بیفتید. ولی در طنز بعد از قهقهه تازه به فکر فرو می روید و اگر طنز سیاه در کار باشد شاید به گریه بیفتید. بسته به برداشتی که از یک واقعه می کنید عکس العمل شما ممکن است بین خنده و گریه نوسان کند. واقعه ای را که به میزان کم سوادی یک فر د تحصیل کرده و دانشگاه دیده مربوط می شود و فرضاً غلط فاحش نوشته ای از او را نشان می دهد برای جمعی تعریف می کنید، همه می خندند. ناگاه کسی از یک گوشه می گوید آقایان به خدا این خنده ندارد گریه دارد. در فکر فرو می روید و گاه ممکن است حق را به او بدهید. عقیده دیگری می گوید موضوعیت و مناسبت طنز با شدت خشونت حاکم رابطه معکوس دارد یعنی هرچه حکومت بیرحم تر باشد جا برای طنز تنگ تر می شود. بقول Highct طنز چون با خنده سر و کار دارد در مقابل قساوت از کار می افتد. هجو و تمسخر آدمی مثل هیتلر در زمان حکومت او دشوار است. آنهمه شقاوت را نمی توان با تمسخر و شوخی جواب داد. کسی سرطان و طاعون را دست نمی اندازد و بعضی از آدمها بیرحم تر از آنند که مورد تمسخر یا تحقیر قرار بگیرند. در مقابل جنایات بزرگ طنز سلاح خفیفی است یا با هر کارآئی و قدرت از کار می افتد و در اینحال باید تراژدی نوشت.
سیاست رسمی یا سیاست عبوس و عصاخورده و شق و رق با طنز میانه ای ندارد. بسیاری از ما طنز در سیاست را کاری سخیف و سبکسرانه تلقی می کنیم و اگر دولتمردی اهل بذله گوئی و مزاح باشد بنظر ما کاری بدور از متانت انجام داده است، درست برعکس غربی ها و بخصوص آمریکائی ها که در نظر آنها اهمیت شوخ طبعی و بذله گوئی بویژه برای مرد سیاسی بیشتر از اهمیت درستکاری و راستگوئی است. ارسطو می گفت شوخی تنها معیار جدی بودن است و این بظاهر حرف عجیبی است اما در معنا دولتمردی که تحمل شوخی نداشته باشد در عرف غربی ها در آنچه می گوید صادق نیست و عدم تحمل او در این باب نشانه ای از عدم مدارای سیاسی او می تواند بود. طنز از نظر نحوه ارائه و عرضه بردو نوع است: اول طنز تمثیلی و آن طنزی است که برای بیان مقصود و تشدید و تاثیر مورد نظر دست به نوعی قیاس می زند و یک واقعه بظاهر جدی را به یک واقعه کمیک تشبیه می کند. نوع دیگر طنز تفسیری است و آن طنزی است که وقایع را مستقیماً با دید طنز و هزل به محک بحث و نقد می زند. در طنز تمثیلی، قصه و حکایت کار دلیل و برهان را انجام می دهد و به عبارت دیگر «معقول را به محسوس تشبیه می کند». بقول Highct طنز چون با خنده سر و کار دارد در مقابل قساوت از کار می افتد. هجو و تمسخر آدمی مثل هیتلر در زمان حکومت او دشوار است. آنهمه شقاوت را نمی توان با تمسخر و شوخی جواب داد.در محیط محنت زده ما و در بحرانی ترین دقائق تاریخی، بعضی از دولتمردان ما از طریق طنز تمثیلی حقائق تلخ یا تأسف و تأثر خود را بیان کرده اند. این آن دقائقی است که انسان نمی داند بخندد یا گریه کند، و گاه با خندیدن عجز خود را از گریستن اعلام می کند. طنزهای سیاسی دهخدا غالباً از نوع طنز تفسیری و طرز برخورد او از حوادث روز است. اینکه رئیس مملکتی یکروز صبح بناگاه قزاقان سیلاخوری را بسیج و تجهیز کند و در کالسکه چهار اسبه یا شش اسبه از کاخ سلطنتی خارج شود و محافظین همایونی با فریادهای دور شو، کور شو و با شمشیرهای آخته و شلاق کش مردم را از سر راه او دور کنند و صغیر و کبیر را زیر تازیانه بگیرند و بعد به یک محل ییلاقی در خارج شهر نقل مکان کنند بظاهر واقعه خنده آوری نیست ولی بر خورد دهخدا با این واقعه و طنز تفسیری او، آنرا بصورت خنده آوری درمی آورد.
او از زبان دخو بعد از نقل این واقعه می نویسد: «والله اینها نیست. اینها پولتیک است که دولت می زند، اینها نقشه است، اسرار دولتی است ... دولت می خواهد این قشون را همچو یواشکی بطوری که هیچکس نفهمد ... به اسم خراب کردن مجلس و گرفتن سید جمال و ملک و هر چه مشروط طلب یعنی مفسد هست جمع بکند ... آنوقت اینها را دو دسته کند، یک دسته را به اسم مطیع کردن ایل قشقائی و بختیاری بفرستد به طرف جنوب و یکدسته را هم به اسم تسخیر کردن آذربایجان بفرستد به طرف شمال ... آنوقت یک شب توی تاریکی آن دسته اولی را در خلیج فارس یواشکی بریزد توی ده بیست تا کرجی و روانه کند به طرف انگلیس، و از این طرف این یکی دسته را همینطور آهسته و بی صدا از سر حد جلفا از بیراهه بفرستد بطرف روسیه. آن وقت یکروز صبح ادوارد هفتم در لندن و نیکلای دویم در پطرزبورغ یکدفعه چشمهاشان را وا کنند ببینند که هر کدامشان افتاده اند گیر بیست تا غلام قره جه داغی.و بلافاصله می گوید: «والله خدا تیغش را برّا کند. خدا دشمنش را فنا کند. اینهم نقشه شاپشال است که کشیده. اگر نه عقل ما ایرانی ها که به این کارها نمی رسد.» طنز سیاسی دهخدا در چرند و پرند خلاصه می شود، و در تاریخ مطبوعات فارسی، «چرند و پرند» از آن زمره مقالاتی است که یک روزنامه نگار در مصاف مستقیم مراجع قدرت، و در دوره تسلط بالفعل و حی و حاضر یک حکومت خودکامه و اذنایش نگاشته است. علی اکبر فرزند خانبابای قزوینی معروف به «دخو» که او را با نام دهخدا می شناسیم هنگام نوشتن مقالات چرند و پرند 28 سال داشته است و جالب است بدانیم که «صوراسرافیل» یا روزنامه ای که مقالات دخو در آن بچاپ می رسید در پایتخت ممالک محرومه فقط 32 شماره منتشر شده و فاصله بین اولین شماره تا آخرین شماره آن با همه تعطیل ها و توقیف ها فقط چهارده ماه بوده است و سرانجام نیز بمباردمان مجلس اول و دستگیری و قتل میرزا جهانگیرخان (مدیر روزنامه) در باغشاه و اختفا و تحصن و عزیمت دهخدا به خارج از کشور به حیات روزنامه خاتمه می دهد. هدف روزنامه بر طبق سرمقاله شماره اول آن «تکمیل معنی مشروطیت و حمایت مجلس شورای ملی و مقاومت روستائیان و فقرا و مظلومین» بوده است. به عبارت دیگر دهخدائی که در این روزنامه می بینیم یک دهخدای جمهوریخواه ضد مشروطه و حکومت قانون قلم می زند و دهخدائی است که قبل از آنکه ضد سلطنت یا ضد سلطان باشد ضد قلدری و استبداد است. حالا این استبداد در شخص علی آقا یزدی مجسم باشد یا در شخص شیخ ابوالقاسم یا خوانینی نظیر رحیم خان چلیپانلو و اقبال السلطنه ماکوتی و عمیدالسلطنه و رجال و اعاظمی نظیر امیربهادر و ارفع الدوله و مشیرالسلطنه و عین الدوله و شاپشال و لیاخوف، یک یک دوجین داش و لوطی و چماقدار و کارچاق کن به اسامی بقال اوغلی و علی چراغ و اکبربلند و نادعلی قصاب و علی تیزه و غیره.
دهخدائی که در چرند و پرند می بینی یک دهخدائی ایدآلیست است که بظاهر از زورمندان و ارباب قدرت و صولت دوره خودش ترسی ندارد و غالب آنها را یکایک با اسم و رسم ذکر می کند و گاه در معرفی آنها هیچ پرده و پوششی به کار نمی برد. اگر چه قول و فعلی که به آنها اسناد می دهد گاه با طعنه و کنایه توأم است ولی به هر حال آنچه در نهایت ارائه می دهد کوبنده اوست. تاثیری تند و گزنده دارد. گاه فکر می کنی که پشتگرمی به نیروهای مسلح آزادیخواهان و کثرت تعداد انجمن های مشروطه خواه و برآورد نادرست قدرت محمدعلیشاه سوای آزادگی و آزادمنشی دهخدا در تاخت و تاز قلمی او بی تأثیر نبوده است. بخصوص که دهخدا خود کسی است که در معرفی شقاوت و بیرحمی بعضی از مخالفان مشروطه چیزی فروگذار نمی کند و نیک می دانسته است که اگر روزی ورق برگردد و دست مستبدین و مرتجعین به او برسد لاشه قطعه قطعه اش عبرت مجسم برای عارف و عامی خواهد بود. این زمان هنوز دوره ای است که بقول خود او خیلی ها تا یک فراش قرمزپوش می بینند زبانشان به لکنت می افتد. ویژگی دیگر دهخدای ایدآلیست در این مرحله آنست که در سیاست تابع اخلاق است و برخلاف بعضی از قلمزنان همدوره خودش رشوه و تطمیع و باج سبیل نمی پذیرد. وقتی نصرت الدوله پسر فرمانفرما و حاکم کرمان بعنوان کمک به روزنامه و ترویج معارف قالیچه ای برای صوراسرافیل می فرستد دخو در جلسه فوق العاده روزنامه صوراسرافیل با قبول این مرحمت مخالفت می کند و از قول اویارقلی می نویسد: «آیا معنی رشوه خواری جز این است؟ و آیا بعد از اینکه روزنامه چی به این سم مهلک مسموم شد دیگر در کلامش در نظر ملت وزن و وقری می ماند و آیا کسی دیگر به حرفهای روزنامه گوش می دهد؟ و بعد لایحه مصوبه انجمن را نقل می کند که ضمن آن به شاهزاده اعلام شده است که: «پلتیک حضرت والا نگرفت یعنی اگر جسارت نباشد جناب ... هم که در مجلس طرفدار شما بودند بور شدند و پل حضرت والا هم آن سر آب است.» قالیچه مرحمتی یک صدتومانی به صوراسرافیل با قبوض مرسوله انفاذ کرمان شد. بعد از این هم طرف خودتان را بشناسید و بی گدار به آب نزنید. نه صوراسرافیل رشوه بگیرد و نه آه دل شهدای تازه و نان ذرت و خون گوسفند خورهای کرمان زمین می ماند. امضاء رئیس انجمن لات و لوت ها. ادامه دارد... مطالب مرتبط:استاد علی اکبر دهخداپنجاه سال از در گذشت دهخدا گذشتسیمای سیاسی دهخداروایت عمران صلاحی از دهخدادهخدا و امثال و حکم اووقتی مدیران طنز نویسان را دوست دارندریگی به کفشش است!"طنز آقا" و ستون هایی که آفرید دکتر محمود عنایت تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 166]