تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 28 اسفند 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):ریشه های کفر سه چیز است:حرص و بزرگ منشی نمودن و حسد ورزیدن.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1866203427




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نامه ای برای خدا


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نامه‏ای برای خدا
نامه
در خواب و بیداری سایه‏ی پدر را دید که از حیاط بیرون رفت. سارا کوچولو یک هفته پیش مادرش را از دست داده بود. همه به او می‏گفتند: «مادرت رفته پیش خدا» و او امروز تصمیم داشت نامه‏ای برای خدا بنویسد تا یک بار هم که شده مادرش را ببیند.هوا کاملاً روشن شده بود. نور خورشید از پنجره به اتاقش می‏تابید. صورتش را شست و به آشپزخانه رفت تا صبحانه بخورد ولی نانی توی جا نونی نبود. همیشه مامان برای خانه نان می‏خرید و پدر این را فراموش کرده بود. با دیدن اسکناس صدتومانی که پدر روی میز گذاشته بود چهره‏اش گل انداخت و لبخند روی لبان کوچکش نشست. با صدتومان می‏توانست نان بخرد. کمی فکر کرد. اگر پول را برای نان می‏داد نمی‏توانست خودکار بخرد. قالب پنیر را برداشت و چند تکه بدون نان خورد. تا حدودی گرسنگی‏اش برطرف شد. حال باید به مغازه‏ی حسین آقا می‏رفت و خودکار می‏خرید. به یاد حرف‏های مادرش افتاد:- هر وقت بیرون رفتی روسری بپوش!نگاهی به عکس مادر انداخت و گفت: - چشم مامان جون! بعد روسری قرمز رنگش را سرش کرد و با خود اندیشید که این‏طوری خدا بیشتر دوستش دارد.بوی نان محلی همه‏جا پیچیده بود و صدای شکم سارا هم لحظه‏ای قطع نمی‏شد. دیدن مادر بیشتر از شکم می‏ارزید. بدون توجه به صداهای شکمش یک خود کار آبی خرید. وقتی به خانه رسید یک برگ از وسط دفترش کند و مشغول نوشتن شد. با خطی درشت و کودکانه!با صدای زنگ در به خود آمد. دوباره روسری قرمز رنگش را پوشید و به طرف در دوید. زن همسایه با یک قرص کامل نان پشت در ایستاده بود. سارا کوچولو نان را گرفت و گفت:- زهره خانم!... نامه‏ای برای خدا نوشتم، برایم پست می‏کنی؟زهره خانم گفت:- اجازه می‏دهی بخوانم!سارا کوچولو نامه را به دست زهره خانم داد زهره خانم با خواندن نامه ناراحت شد به این می‏اندیشید که چگونه به این کوچولو بفهماند کسی که از این دنیا رفت دیگر باز نمی‏گردد. دلش نیامد قلب کودک را بشکند. به همین دلیل گفت:- امروز پنج‏شنبه است… می‏برمت سر خاک مادرت … اون از آن بالا تو را خواهد دید. نامه‏ات را سر مزارش بگذار… خدای مهربون حتماً خودش نامه را به مادرت خواهد داد.سارا کوچولو خیلی خوشحال شد. چون خدای مهربان برایش نان هم رسانده بود. نامه را داخل جیبش گذاشت و همراه زهره خانم به طرف امام‏زاده به راه افتاد.امامزاده خیلی شلوغ بود. صدای تلاوت قرآن از گوشه و کنار شنیده می‏شد. سارا کوچولو به طرف مزار مادرش رفت و نامه را روی سنگ گذاشت.نگاهی به آسمان انداخت. انگار مادرش را روی ابرها می‏دید. لبخندی زد و سرش را پایین آورد. نامه روی سنگ مزار نبود. با خود گفت:- حتماً خدای مهربان نامه را به دست مادرم رسانده است.از آن روز به بعد سارا کوچولو هر پنج‏شنبه برای خدا نامه می‏نوشت و به امامزاده می‏برد و بدین طریق وجود مادرش را حس می‏کرد.آری!... خداوند بسیار مهربان است و کودکان را دوست می‏دارد.عایشه بی‏بی‏ناز قلی‏زادهکیهان بچه‏هاتنظیم:بخش کودک و نوجوان ********************************* مطالب مرتبطسیاره عجیب غریب سرد و تاریک هزارتا بچه گوزن از آسمون میآید خرگوشی که می‏خواست عجیب باشد موش می خوری یا آبگوشت؟! بابایی مثل شیشه روباه مکار و بز کوهی شکارچی های ترسو زبان حبابی سنجاق قفلی نگران خرس قرمز شکمو





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 318]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن