واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گفتوگو با مهدي قزلي، نويسنده مجموعه قصههاي كربلا تنها به سادهسازي گزارش عاشورا پرداختم

مجموعه 10 جلدي قصه كربلا روايتي است تاريخي، ساده و بهتآور از حادثه عاشورا كه منظر شخصيتپردازي 10 نفر از حاضران در اين واقعه و با قلم «مهدي قزلي» نگارش يافته است. اين مجموعه با وجود بضاعت محدود خود در روايت حادثه عاشورا و توصيف آنچه كه به آن واقعه انجاميده است، از منظر نوع روايت و زبان گزارش و نيز پالايش متن بهمنظور ارائه مقاطع و نكات كليدي حادثه عاشورا به مخاطب بسيار قابلتوجه است. گفتوگوي تهرانامروز نيز به بهانه انتشار اين مجموعه با نويسنده آن صورت گرفت كه در ادامه از نگاه خوانندگان روزنامه ميگذرد. چاپ يك مجموعه 10 جلدي با موضوع حادثه كربلا، اتفاق تازهاي در اين روزهاي نشر كشور ميتواند باشد. ايده آن از كجا آمد؟ واقعيت ماجرا اين است كه از مدتها قبل من دغدغه اين را داشتم كه زبان ادبيات مذهبي ما بسيار غيرامروزي است. اين معضل در روايت ما از زندگاني معصومين (ع) و حتي مطالب تاريخي مرتبط با صدر اسلام هم بهچشم ميآمده و حتي اگر كسي از ابتدا علاقهمند به خواندن اينگونه داستانها و روايتها بود پس از مدتي بهخاطر زبان آنها، از اين كار دست ميكشيد. نگارش اين مجموعه تلاشي بود براي رفع اين معضل و اصلاح به اين نوع ادبيات. البته منظور من از اصلاح، حذف برخي واژهها نبوده و نيست بلكه سعي كردم به نوعي سادهسازي در روايت برسم كه در آن خواننده بتواند احساس كند كه درحال ارتباط گرفتن با معنا و مفهوم به واسطه متن است. از سوي ديگر بايد گفت، ائمه معصومين (ع) در ادبيات ما همواره چنان در هالهاي از معصوميت قرار گرفتهاند كه مخاطب هرگز جرات نزديكي به آنها را در خود بهدست نميآورد. من در اين مجموعه سعي كردم اين نگاه را تغيير بدهم. البته نه به اين معني كه از قداست آنها كم كنم يا چيزي به آن اضافه كنم اما خيليها در طول تاريخ ادبيات ما با اين استدلال ساده از نوشتن درباره آنها دوري كردند و بهسمت خلق شيوهها و روشهاي نو نرفتند. من در اين مجموعه بهسمت سادهسازي حوزه زباني حركت كردم و حواشي زائد حول اصل ماجرا را پاك كردم. جداي از آن سعي كردم اتفاق محور به سراغ ماجرا بروم و نه براساس توصيفات كممعنا. به همين خاطر سعي كردم از وصف ماجرا كم كنم و به سراغ آن چيزهايي بروم كه عيني است و باعث مانايي مفهوم در ذهن مخاطب ميشود. و به همين خاطر است كه سعي كرديد در روايت خودتان يك سير تاريخي از شخص يا موقعيتي كه عنوان كردهايد را نشان دهيد؟ بله. اين مجموعه با اينكه با محوريت واقعه عاشورا نوشته شده است اما جنس مركزيت واقعه باعث نشد هنگامي كه بهعنوان مثال ميخواهم از حضرت علياكبر(ع) بگوييم به سير زندگاني او بيتفاوت باشم. اين عينيتهاست كه ميتواند با غلبه بر توصيف متن را در ذهن بنشاند. مثلا شخص حضرت امام حسين(ع) 65 سال زندگي كردهاند اما همه زندگاني ايشان در حادثه عاشورا خلاصه نميشود. نزديك به 10 سال از عمر ايشان در زمان حيات معاويه سپري شد و كسي به اين موضوع توجه نميكند. البته من هم به اين موضوع به شكل مبسوط اشارهاي نكردم ولي مختصر اشارهاي كه ميشود تاثير خود را ميگذارد. البته تاريخ بسياري از وقايع را ناگفته باز ميگذارد. بهعنوان مثال ما ميدانيم كه حضرت ابوالفضل (ع) در زمان جنگ صفين هم در نبرد حاضر بوده است اما بيش از اين چيزي نميدانيم و اين دست ما را در روايت ميبندد. عناوين فصلها را چگونه انتخاب كرديد و آنها را به 10 عنوان كتاب مبدل كرديد؟ مبناي خاصي كه بخواهم ذكر كنم ندارد. من يا بايد ميگفتم كه اين كتاب مثلا راجع به شخص خاصي است كه در عاشورا هم بوده كه اين باعث ميشد اين خطر بهوجود آيد كه مخاطب احساس كند اين متن هم مثل مراسم دهه اول محرم يك كار مناسبتي صرف است يا اينكه بايد واقعه كربلا را از منظر سير زندگي افرادي كه در آن حادثه حاضر بودند، روايت ميكردم و من اين را انتخاب كردم. مثلا در فصل «علمدار» از اين مجموعه از منظر تمام بخشهاي زندگاني حضرت عباس (ع) به عاشورا پرداختم و نه از منظر چند روايت تكراري كه بارها شنيده شده است. بنابراين از اينكه مستقيما نام فردي را روي بخشهاي مجموعه بگذارم ابا داشتم ولي بامسماترين عناوين و صفاتي را كه ميتوانستم روي هريك از شخصيتها قرار دهم، انتخاب كردم و بهعنوان اسم كتاب در هر بخش برگزيدم. شما قصه كربلا را در كتابتان قصهاي واقعي ولي در عين حال باورنكردني ناميدهايد، اين وجه باورنكردني به عقيده شما از بعد حماسي و احساسي است يا متوجه بعد ديگري است؟ بحث من، بحث حماسه و احساس نيست. كل واقعه سختباور است. شخص پيامبر اكرم(ص) چه در زمان حيات و چه پس از آن در ميان مسلمانان بسيار ارج و قرب داشت و البته هنوز هم دارد. ايشان بارها امام حسن(ع) و امام حسين(ع) را فرزندان رسمي خود ناميده بودند و هنوز كه هنوز است اين دو شخصيت را در روايتها با نام ابنرسولالله مينامند. حالا نگاه كنيد كه چند سال پس از حيات پيامبر اكرم(ص) مردم اين فرزندان را به چه شكل فجيعي به شهادت ميرسانند در حالي كه بهعنوان مثال اين مردم ميتوانستند يا اجازه رسيدن به كوفه را به امام حسين (ع) و يارانش ندهند. اينجاست كه ابعاد حادثه در ذهن نميگنجد. نميتوان باور كرد امام حسين(ع) كه بارها مستقيما از جانب پيامبر اكرم(ص) مورد خطاب و عنايت بود و مردم هم آن را ميدانستند، اينگونه در برابرش بايستند و امام را به شهادت برسانند. اين موضوع بهقدري باورنكردني است كه پس از ورود كاروان اسرا به كوفه هم مردم عمق ماجرا را باور نميكنند. در شهر شام هم همين اتفاق ميافتد تا جايي كه در روايات آمده است كه يزيد هم در روزهاي پاياني عمر خود باور نداشت چنين قساوتي را مرتكب شده باشد و آن را منتسب به عبيدالله ميكرد. شما فرض كنيد كه مثلا حكومتي مثل بنياميه تصميم دارد كه امام (ع) را از مسير حكومت خود بردارد اما ماجرايي مثل اسب تازاندن بر پيكر شهدا و مثله كردن اجساد آنها را چگونه ميتوان توجيه كرد. عمق باورنكردني و عجيب حادثه عاشورا در همينجاست كه چگونه يك قوم در پس گذر زمان به چنين شقاوتي ميرسد و نگاه من به روايت تاريخي زندگي هر فرد در اين مجموعه معنياش همين است. ساده و خطي روايت كردن من هم در اين ماجرا موضوعي عمدي بوده است. البته گاهي متن يكدست باقي نمانده است و گويا در رفتوآمد ميان زبان روايت تاريخي و روايت مدرن امروزي معلق مانده است؟ البته اين امكان هست ولي بناي من نوشتن مقتل يا متني تاريخي نبود. اما گاهي در طول گزارش براي حفظ شخصيت و نيز حفظ شأن تاريخي برخي افراد، زبان امروزي را مبنا قرار دادم. و احساس ميكنيد اين موضوع اثر شما را متمايز ميكند؟ البته من سعي كردم روايتي منحصربهفرد ارائه دهم و احساس ميكنم كه موفق هم شدهام. احساس ميكنم تاكنون اثري توليد نشده است كه اين حجم از مقاتل و جزئيات را درباره حادثه عاشورا در خود مستتر داشته باشد و در عين حال به اين شكل مختصر به روايت بپردازد. شما در ويرايش خود چه چيزهايي را از متن اصلي كم كرديد؟ به زبان ساده، من سراغ قلهها رفتم. البته گاهي هم برخلاف ميلم بخشهايي را حذف كردم. مثلا در كتاب «انتقام» بخشهايي از زندگي مختار حذف شد ولي تلاش كردم در طول متن نقاطي را به مخاطب ارائه دهم كه او بتواند به مختصات صحيحي از حادثه عاشورا هم از بعد گزارش تاريخي، هم از بعد احساسي و هم به لحاظ تحليلي برسد و بههمين خاطر حجم عبارات هر صفحه از كتاب تا حد معيني كاهش يافته است. فكر نميكنيد كه كتاب شما نياز به تصويرسازي هم داشت؟ ميدانيم كه تاثير تصوير در ادبيات مثل سينما و تلويزيون نيست. ادبيات به تعداد خوانندگان خود تصوير ارائه ميكند. هر مخاطبي با توجه به سابقه ذهني خود از متن يك تصوير ذهني از آن براي خود ميسازد و اين شاخصه ادبيات است. سفيدخوانيهاي موجود در كتاب در واقع بهمنظور ايجاد امكان خلق تصاوير ذهني براي هر فرد ايجاد شد. اگر كتابهاي اين مجموعه تصويرسازي ميشد در واقع براي هر داستان به يك تصوير واحد ميرسيديم و خواننده را از خلق تصاوير ذهني در خود محروم ميكرديم. در مورد سينما مثلا اين اتفاق رخ داده است و برخي كاراكترها را مخاطب تنها با يك فرد ميشناسد. من اما دوست نداشتم تصاوير ذهني خلقشده از حادثه كربلا يكتا باشد و همه خوانندگان هم از آن يك مفهوم را متصور باشند و بنابراين سفيدخواني را جايگزين تصويرسازي كردم. حميد نورشمسي تهران امروز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 316]