تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 9 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نماز، از آيين هاى دين است و رضاى پروردگار، در آن است. و آن راه پيامبران است. ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802746304




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

يادداشتها و توضيحات استاد جلال الدين فارسي


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
يادداشتها و توضيحات استاد جلال الدين فارسي بر چاپ پنجم کتاب «جريانها و سازمان هاي مذهبي - سياسي ايران »
يادداشتها و توضيحات استاد جلال الدين فارسي بر چاپ پنجم کتاب «جريانها و سازمان هاي مذهبي - سياسي ايران » تاکنون چندين نقد در باره کتاب جريانها و سازمان‌هاي مذهبي ـ سياسي ايران نوشته شده است که آخرين آنها يکي از دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران (درج در سايت شريف نيوز) و ديگري هم نوشته آقاي دکتر نظرپور در مجله زمانه بود.آنچه در اينجا ارائه کرده‌ايم، يادداشت هاي جناب استاد جلال الدين فارسي است که پس از مطالعه کتاب درحاشيه آن مرقوم فرمودند و در نهايت به بنده تقديم کردند. استاد در مواردي مطالب مندرجه در متن را تأييد و گاه رد کرده و در مواردي توضيحاتي هم داده اند. بايد بيفزايم که ايشان براي چاپ نخست هم يادداشتهايي داشتند که در چاپهاي بعدي از آنها استفاده کردم.آنچه من مي توانم ابراز کنم فقط همين است که عميقا از توجه ايشان به کتاب و مطالعه کامل آن سپاسگزارم و آرزوي سلامتي و توفيق روزافزون براي ايشان دارم، عزيزي که سهمي بزرگ در انقلاب اسلامي دارد و اينک در گوشه آپارتمان خود مشغول کار بر روي قرآن است.مطالب کتاب با حروف سياه تايپ شده و آنچه ايشان در نقد و توضيح آن آورده اند با تورفتگي و حروف نازک درج شده است. در بالاي هر مطلب هم صفحه کتاب ياد شده که مربوط به چاپ پنجم اين کتاب مي باشد. (رسول جعفريان)#صفحه 261مهم ‌ترين اقدام امام در نجف تدريس موضوع حکومت اسلامي بود که از اول بهمن سال 1348ش آغاز و تا بيستم بهمن همان سال جمعا طي يازده جلسه درسي مطرح شد.در سال 1347 و پس از مراجعت يا مسافرت امام راحل (ره‌) از ترکيه به نجف طي نامه‌اي که از طريق شهيد صادق اسلامي براي امام (ره‌) فرستادم‌، پيشنهاد کردم مسأله ولايت فقيه را اگرمطرح بفرماييد خيلي مفيد خواهد بود. دو سال بعد که خدمتشان رفتم عرض کردم من‌ نويسنده‌ همان نامه هستم و منشور نهضت اسلامي را هم براي شما من فرستادم که به دست ‌آقاي فرقاني رسيد.]حکومت اسلامي ابتدا[ به صورت جزوه‌اي پلي کپي شده در نجف و ايران منتشر شد. شهيد اسدالله لاجوردي و بنده در انتشار آن کوشش کرديم‌. و از طريق ما به شهيد مطهري رسيد وبه ديگران‌. قريب به يکسال بعد، يعني در شهريور 1349 با مهاجرت مخفي بنده به لبنان و به‌ سرعت به نجف طي چندين جلسه مباحثه دو نفره در بيت امام (ره‌) و پس از آن که ايشان ‌کتابهاي نهضت‌هاي انبياء و تکامل مبارزه ملي را مرور کردند و انقلاب تکاملي اسلام را تا حدودي مطالعه فرمودند و اظهار داشتند: من تا به حال تاريخ اسلام را نخوانده‌ام‌، اين اولين ‌دفعه است که آن را مي خوانم و... (دعاي خير فرمودند) قرار شد مطالبي و آرايي و انديشه‌هايي را که پسنديده بودند و بر آن تأکيد داشتند ضمن تجديد نگارش درسهاي ولايت فقيه‌ ايشان بر آن بيافزايم و به چاپ برسانم در بيروت‌. اگر آن را با درسهاي ولايت فقيه مقايسه ‌کنند معلوم مي شود با مقدار افزوده نه تنها زياد است‌، بلکه فوق العاده مهم است‌. تمام‌عناوين آن متعلق به بنده است‌. دعوت به براندازي دولتهاي فاسد و طاغوتي و امثال آن همه ‌افزوده هاي بنده است. نظر آن حضرت حتي افزودن بيش از اين‌ها بود. اما خدمتشان عرض‌کردم‌: در آن صورت چون مردم کتابهاي مرا خوانده‌اند، متوجه مي شوند که افکار و آراء بنده ‌است نه حضرتعالي و تصديق فرمودند.صفحه 262تدوين کننده متن فارسي کتاب ]ولايت فقيه‌[ آقاي جلال الدين فارسي بود که آن زمان در نجف بسر مي برد و به دستور امام کتاب ]حکومت اسلامي يا ولايت فقيه‌ [را در پاييز 49 تدوين وآماده نشر کردند.در نجف‌، لبنان‌، و دمشق‌. کتاب در لبنان به چاپ رسيد و منتشر شد.صفحه 263پاسخ مرحوم رباني به سيد حميد روحاني درباره طرح حکومت اسلامي امام با اشاره به اهميت همين مقدار از دروس که منتشر شده است‌.اين درسهاي ولايت فقيه امام (ره‌) است که بلافاصله به ايران رسيد. کتاب حکومت اسلامي‌ در بهار 1350 در بيروت با دست و تصميم بنده به چاپ مي رسد و با موافقت امام (ره‌). ولي هرگاه اين دو متن مقايسه شود، معلوم خواهد شد که چه مطالب مهمي بر آن افزوده شده ‌است از طرف بنده و با موافقت قبلي و تأييد نهايي امام (ره‌) از جمله دعوت به براندازي و قيام و انقلاب. بخشي از مطالب ضد سلطنت هم افزوده بنده است و مورد تأييد نهايي امام‌(ره‌). تأييد نهايي به اين صورت اتفاق مي افتد که نسخه نگاشته حکومت اسلامي را از بيروت توسط مسافر خدمتشان به نجف مي فرستم و پس از مطالعه دقيق و اصلاح دو مورد جزئي به نزدم در بيروت مي فرستند با مخارج چاپ آن‌. کسي که کمک کرد به بنده براي ‌چاپ آن‌، جناب آقاي اعلمي است که از کربلا در زمان حاکميت بعثي‌ها به بيروت مهاجرت ‌کرده بود و در بناية درويش کتابفروشي و محل نشر باز کرده بود. در هشت سال اقامتم در لبنان و سوريه‌، يکي از محلهاي قرارهايم با ديگران کتابفروشي او بود. هم اکنون در بيروت‌است‌. خدا او را بسلامت بدارد.در باره حاشيه شماره 5 صفحه 263اين حاشيه هم منصفانه است و هم بيدارگر و اصلاح طلبانه‌.صفحه 265ايرادات مرحوم رباني مربوط به مسأله ولايت فقيه امام خميني (ره‌) جهت بهتر شدن بحث‌- ايراد مرحوم رباني وارد است‌.- نظري صائب است‌. خداوند بر درجاتش بيافزايد.صفحات 271و 272در باره بحث متن در باره وجود جمعي روحاني سنتي و منبري در مشهد و مخالفت با چهره هايي ‌همچون آقاي خامنه‌اي‌تحليلي واقعي است‌.واقعيت قضيه اين است که تحت فشار رواني و تهديد طاقت فرسا، ايشان ]يعني آقاي محامي‌[همان پيشنهاد تحميلي امضاء ورقه‌اي متضمن تعهد همکاري با ساواک را مي پذيرد و امضا مي‌کند. همانچه هر مبارز و مجاهد سطح بالا و سطح متوسطي در آن زمان با آن روبرو مي‌شد. ايشان هيچگونه همکاري بعداً نمي‌کنند، مانند بسياري ديگر از امضاکنندگان‌. ولي پس‌از انقلاب‌، آقايان خامنه‌اي و طبسي اين گلايه را از ايشان پيدا مي کنند که چرا به اطلاع ما دونفر که همکار شما بوديم نرسانديد. اين آن مقدار اطلاعي است که اوايل انقلاب از قضيه پيداکرده‌ام‌. هيچ گاه هم با آقاي خامنه‌اي در اين ‌باره صحبتي نکردم‌، چون هيچ سابقه آشنايي با آقاي محامي نداشتم‌.#صفحه 275در باره اهتمام شهيد مطهري به طرح مباحث مربوط به حجاب که نشان دهنده وضعيت فرهنگي آن ‌زمان است‌اين از واقعيت‌هاي تعيين کننده انقلاب و روشن کننده ماهيت انقلاب و انگيزه‌هاي مردم وعلائق عاليه آنان در انقلاب است‌. در اين انقلاب‌، چادر و مقنعه و روسري به يکي ازپرچمهاي جنبش انقلابي تبديل شده بود.صفحه 281در باره ممنوع المنبر بودن شهيد باهنر در سال 1350شهيد باهنر که از مهر سال 1342 با بنده و شهيد رجائي در دبيرستان کمال نارمک تدريس مي‌کرد در سال 43 يا44 دقيقاً به خاطر ندارم (بايد سال 42 يا 43 باشد. چون در سال 1344شهيد بهشتي که ادبيات دوره دوم دبيرستان را تدريس مي کرد حوالي عيد نوروز به آلمان ‌سفر کرد و زنداني شدن شهيد باهنر در آن سال اتفاق نيفتاد) به دليل منبرهايش که در آن ازامام راحل (ره‌) نام برده و تجليل مي کرد، بازداشت و محاکمه و به 7 يا 9 ماه زندان محکوم ‌شد. چون درسش در آن دبيرستان که عربي و تعليمات ديني بود تعطيل مي شد شهيد رجائي ‌که مسؤوليت بخشي از مديريت را بر عهده داشت از من تقاضا کرد درسهاي شهيد باهنر را بپذيرم‌. تمام وقت باقيمانده‌ام را در هفته به آن درسها اختصاص دادم‌، به طوري که حتي يک ‌ساعت هم باقي نماند. اما از قبول حق التدريس آن ساعات خودداري کردم و گفتم به ايشان ‌بپردازند. آن زمان سازمان زير زميني نهضت آزادي را هم اداره و رهبري مي کردم‌.صفحه 282در باره تلاش فرهنگي با ارائه طرحي نو از اسلام بر پايه ادعاي اداره جامعه در حوالي سال‌هاي 32 -40 که در ميان فرهيختگان روحاني پا گرفت‌اين بخش خيلي خوب نوشته شده است‌.صفحه 285در باره مرحوم شريعتمداري و مسأله دارالتبليغ‌خيلي خوب و دقيق و جامع نوشته شده است‌. خداوند به شما توفيق بيشتر و سلامت ‌مرحمت فرمايد.صفحه 290بها ندادن حکومت به برخي علما همچون آيت الله گلپايگاني و نجفي و روابط خوب با برخي ديگرچون شريعتمداري‌سياست هيأت حاکمه را در بيشتر زمينه‌ها، اشخاص بسيار هوشمندي طراحي مي کرده‌اند.صفحه 291اشاره به «مراجع بي غرض‌» که مورد عنايت ساواک بوده‌اند.مرادشان «بي اجتهاد سياسي‌» بوده است که امروز هم به وفور يافت مي شوند.صفحه 297اشاره به فعاليت‌هاي مدرسه حقاني و اين که طلاب از تحصيل دروس کهنه انتقاد کرده و بيشتر به دنبال تحصيل سريعتر و پرفايده‌تر بوده‌اند.خيلي مهم است‌.صفحه 302نظر شهيد بهشتي راجع به دکتر شريعتي‌شناختي درست و دقيق از دکتر شريعتي داشته است‌. خدا درجاتش را متعالي بگرداند. شهيد بهشتي به کسي از اسلام شناسان و معلمان اسلام ناب حسد نمي‌برده است‌. هرگز درصدد تخفيف و تضعيف آنان بر نيامده است‌.#صفحه 315پيدايش يک جريان فرهنگي ميان برخي روحانيون و روشنفکران متدين پس از پانزده خرداد در نشان ‌دادن بعد جتماعي و سياسي اسلام‌نادرست‌. اين به دهه 1320 برمي گردد که در آن کتاب «وحي محمدي‌» اثر رشيد رضا شاگرد محمد عبده به زبان فارسي برگردانده شد. کتاب «زندگاني محمد(ص‌)» در دو جلد اثر دکترمحمد حسين هيکل وزير فرهنگ مصر توسط ابوالقاسم پاينده به فارسي ترجمه و در اوايل ‌دهه 20 توسط شرکت علي اکبر علمي و شرکاء به چاپ مي رسد که هيچ تاريخي از تأليف آن ‌يا ترجمه آن يا چاپ آن در نسخه‌اي که در دست من است ديده نمي‌شود. يکي از اولين ‌مالکان جلد دوم آن در صفحه سفيد ابتداي آن امضاي خود را گذاشته و در زير امضا اين ‌تاريخ را نوشته است‌: 22.4.11بالاي آن مالک بعدي نوشته است‌: شخصي است‌. و امضا کرده است و اين طور تاريخ زده است‌: 23.7.17. در آخرين صفحه سفيد انتهاي جلد دوم‌، کسي نوشته است‌: اين کتاب را به ‌دوست عزيزم آقاي هوشنگ داراب‌نيا تقديم کردم‌. هوشنگ داراب‌نيا هم در همان صفحه ‌اين طور مي نويسد: ه‌.داراب نيا 23.9.18. به نظر مي رسد بنده اين کتاب را در سال 1333شمسي از دست دوم يا چندم خريداري کرده باشم‌. اين کتابها و نظائرش اولين آثار مصري ‌است که به ايران مي آيد. استاد محمد تقي شريعتي و بنده هم زمان در مشهد در همان سالهاخواننده اين گونه کتابها به زبان فارسي و عربي هستيم‌. تفسير محمد عبده را هم بنده و هم ‌استاد محمد تقي شريعتي در همان سالهاي پاياني دهه بيست و سالهاي ابتدايي دهه سي ‌مطالعه مي کرديم‌. وحي محمدي رشيد رضا را بنده چندين بار از ابتدا تا انتها مطالعه کرده‌ام‌.صفحه 323 مهم‌ترين اقدام هيئت‌هاي مؤتلفه‌، جداي از پيوند و جهت دادن به هيئت‌هاي مذهبي تهران‌، ترورحسنعلي منصور نخست وزير شاه در اول بهمن سال 43 بود. انديشه مبارزه مسلحانه با رژيم از فدائيان به اينان به ارث رسيده بود.اين ارث به تنهايي کافي نبود. براي تکميل آن به زواياي تاريک مراجعه فرماييد. بنده و حاج ‌صادق اماني اين کار را رهبري کرديم‌. جلسه‌اي که با شرکت بنده، شهيد حاج صادق اماني‌، برادر ايشان که هنوز زنده است و اسم کوچکشان را فراموش کرده‌ام‌، شهيد حاج مهدي‌عراقي در منزل عباس مدرسي فر - که مالکيت آن به پدرش تعلق داشت و در خيابان مولوي ‌کوچه وزير نظام بود ـ تشکيل شد و بحث ضرورت اعدام انقلابي سران رژيم از جمله شاه را مطرح کردم و آن را مفيدترين کار دانستم‌. از آن‌چه به صورت گروههاي سه نفره تشکيلمي‌شد فقط من و شهيد اماني اطلاع داشتيم‌. آقاي ابراهيم استاد آقا که اکنون زنده است ومغازه‌اش مقابل مغازه‌هاي حاج حسين رحماني است‌، عضو يک گروه سه نفره بود که لونرفت‌. در همين گروه او «يزدي زاده‌» را هم عضويت داشت که پس از رفتن امام (ره‌) به نجف به آن‌جا رفت و با مرحوم حاج آقاي مصطفي خميني در ارتباط بود. آنجا در خانه حاج آقاي ‌مصطفي در جلسه‌اي که فقط من و يزدي زاده بوديم و بحث بر سر اين بود که من تا چه حدودي در رهبري پيروان امام (ره‌) مشارکت دارم و چطور شده که يزدي زاده مرانمي‌شناسد؟! به او گفتم‌: من خبر دارم که تو عضو يکي از همين گروه‌هاي سه نفره ترور بوده‌اي و در فلان روز در فلان جا پس از اعدام منصور با عضو ديگري از گروهک قرارداشته‌اي‌. هر دو نفر به حيرت افتادند. يزدي زاده سپس به بيروت کوچ کرد و براي اين که ‌ساواک از گذشته اش چشم بپوشد و گذر نامه‌اي به او بدهند و به ايران بيايد که سر انجام هم ‌پيش از انقلاب و نزديکي آن آمد، گزارشهاي تقريبا بي ضرري به معين زاده در سفارت بيروت مي داده است که بعضي از گزارشهايش در پرونده من در مرکز اسناد بود که در زواياي ‌تاريک چاپ شده است‌. نام ساواکي او «داجگر» است که در واقع پسوند نام خانوادگي او در شناسنامه‌اش مي باشد و جز خودش هيچ کس از ما دوستان امام (ره‌) نمي‌دانست آن را. پس از انقلاب با مسجدي زاده و آقاي عميد زنجاني همکاري دارد. من هم او را افشا نکرده‌ام‌. اوهم از خجالت سراغ مرا نگرفته است‌. اين کار را هم از روي اضطرار و ناداني کرده است‌. آدم‌عفيف و درستکاري بود و متشرع اما در سطح مقلد، و فدايي امام راحل‌(ره‌).#صفحه 324 آقاي هاشمي رفسنجاني و انواري (به گفته ميثمي‌) تصريح داشته‌اند که فتواي قتل منصور توسط شهيد مطهري داده شده بوده است‌.نادرست و غلطي فاحش اظهار آقاي انواري مبني بر اين که امام اجازه ترور نخست وزير را ندادند و آقاي ميلاني ترور شاه را پذيرفته بودند اما ترور نخست وزير را بي فايده دانسته بود.اين درست است‌. شايد در زواياي تاريک توضيح داده باشم‌. شايد جزئيات آن و حقايق ‌ديگري از آن را در چاپ بعدي فاش کنم‌.صفحه 332در باره زندگي آيت اللّه طالقاني‌سخني بر حق است‌. ولي براي شناختن او و شناساندنش به ديگران نه ذهن و زبان بنده ‌توانايي دارد و نه از آن شما و ديگري‌. در عالم برزخ يا بهتر از آن در قيامت‌، همه به مقامش پي ‌مي‌بريم‌، هرچند سطح علمي حوزه‌اي ايشان بر امثال بنده و شما معلوم است‌، ولي واقعيت اين است که در سطح سلمان‌، عمار و ابوذر و امثالشان در عصر نزول وحي بوده است‌. زندگي ايشان مانند همان بزرگان بوده است و شباهت چنداني با علماي بزرگي ندارد که جناب عالي ازآنان با روحانيت رسمي و سنتي ياد مي کنيد و مي بينم ـ و شايد اشتباه فهميده باشم ـ که آن را معيار ارزيابي اشخاص و علما گرفته‌ايد.صفحه 337 تعريف مفهوم دين از آيت اللّه طالقاني در خطبه‌هاي نماز جمعه‌تعريف صحيح ـ هر چند نه جامع ـ دينداري و دين‌.صفحه 339 در باره مشي آيت اللّه طالقاني در مبارزات ضد رژيم که گروه‌هاي مختلف شخصيت ايشان را با ديده ‌مثبت مي نگريستندچه واقعيت عبرت آموزي براي يادگيري و بکارگيري هدايت مردم و ديندار کردن آنان‌.صفحه 341 پاورقي‌: اشاره به سخن آيت اللّه طالقاني مبني بر اين که به کساني که در زندان بودند، از جهت ‌انسانيت نه از جهت مکتب و وابستگي به مکتب خاص به آن‌ها احترام مي گذارددر پرتو آموزه‌هاي وحياني به شناخت انسان راستين مي رسد، انساني که فوق چهار گروه ‌اجتماعي ـ بشري کافر قرار دادند و هنوز به حيات طيبه (اسلام‌، الدين القيم‌، الدين الحق‌)اعتلا نيافته‌اند.«روحانيت سنتي‌» که در نوشته جناب عالي آمده است در عالم واقع‌، کساني هستند که به انسان ‌شناسي وحياني بطور دقيق و جامع نرسيده‌اند و مردم و انسانها را فقط دو گونه مي‌بينند: کافر، مؤمن‌! کافر، مسلمان‌! به همين جهت شاه را مسلمان دانسته‌، شخصيتي حديث ‌شناس در سطح علامه اميني در ماههاي پس از کودتاي 28 مرداد 32 در مشهد مي گويد ـ دراجتماعي که همه علما و مبارزاني مانند محمد رضا حکيمي‌، محمد تقي شريعتي‌، علي شريعتي و بنده و آيت الله سيد هادي ميلاني و و آقاي شيخ مجتبي قزويني و... پاي منبر نشسته‌ايم ـ: اي مردم اگر مملکت خودتان را دوست داريد، اگر شاه خودتان را دوست داريد، اگر مي خواهيد رژيم سلطنت را حفظ کنيد، تشيع را حفظ کنيد!اين همان سفر ايشان به اصفهان و مشهد و... است که در همين کتاب نوشته‌ايد به دعوت علما به اصفهان آمده‌اند براي اصلاح دين‌! از ياد نبريد که من در بيروت و در حال بر اندازي ‌فرهنگي و مسلحانه رژيم شاه و نوشتن درسهايي درباره مارکسيسم‌، در سه جلد، از دوره‌ کتاب الغدير ايشان پنج جلد را به فارسي ترجمه کردم و به تهران فرستادم به سفارش استاد محمد رضا حکيمي که چاپ شد و نيز کتاب شهداء الفضيله ايشان را. اکنون ملاحظه ‌مي‌فرماييد که در اين تقسيم بندي شما، نه من جاي مي گيرم نه استاد محمدرضا حکيمي‌، و نه ‌مي‌توانيد نتيجه بگيريد حديث شناسان بزرگ، قرآن را بهتر از ديگران فهميده‌اند يا خودشان‌از ابوذر و عمار زندگي قرآني‌تري پيدا کرده‌اند و روحانيت سنتي و رسمي را تشکيل داده‌اند.#صفحه 344تعريف بازرگان از ماهيت نهضت ملي‌تعريف دقيق و درستي از نهضت ملي ايران و هر نهضت ملي کرده است‌، جز اين که همين ‌تعريفش پايه مکتبي و توجيه انسان شناختي ندارد. چيزي به نام «بي ديني‌» در نظام هستي و عالم واقع وجود ندارد، چنين چيزي محال است رخ ‌دهد در يک انسان‌. در اين آيه دقت فرماييد: قل يا ايها الکافرون‌... لکم دينکم ولي دين‌.صفحه 346 اين که شيباني به خاطر تظاهرات راه انداختن به نفع فلسطين در سال 1335 از دانشگاه اخراج شدنادرست‌. عليه حمله سه جانبه اسرائيل‌، انگليس و فرانسه به مصر که با اتمام حجت سياسي ‌دولت شوروي به انگليس و فرانسه ـ به معناي به کارگيري سلاح هسته‌اي عليه آنهاـ به ‌شکست انجاميد. در مشهد او را به اين بهانه که به مجلس روضه مي بريم به جلسه نهضت ‌مقاومت ملي آوردند که در آن کتاب «طبايع الاستبداد» عبدالرحمن کواکبي را تدريس ‌مي‌کردم و اين دنباله تدريس نهضت‌هاي انبياء، تکامل مبارزه ملي‌، انقلاب فرانسه‌، و کتاب‌«مواطنون لا رعايا» ـ ملت نه رعيت‌، يا شهروندان نه رعيت ـ از خالد محمد خالد مصري بود که از سال 1333 تا زمان تبعيد عباس شيباني به مشهد به طول انجاميد. اين در جلسات نهضت ‌مقاومت ملي ايران در مشهد بود که شما از آن به عنوان «ملي ـ مذهبي‌»! ياد کرده‌ايد. بفرماييد در جلسات آيات عظام «روحانيت رسمي و سنتي‌» و «اصحاب دائرة المعارف روايي‌» در دوره پس از کودتاي 28 مرداد 32 و تبديل ايران به مستعمره مشترک آمريکا و انگليس يعني ‌دهه 30 چه مي گذشته است‌؟ مطالبي مي توانم در آن جا ثبت کنم که همه را شنيده‌ام با گوش ‌خود و به چشم ديده‌ام که مصلحت نمي‌دانم ثبت آن را. توصيفي را که امام راحل (ره‌) از آن‌«روحانيت‌» داشته‌اند، کافي مي دانم‌.اين که شيباني عربي را خوب مي دانست‌گمان نمي‌کنم اين واقعيت داشته باشد.صفحه 347تعهد ديني و مذهبي دو مؤسس نهضت آزادي يعني مهدي بازرگان و يداللّه سحابي «در جريان ‌حوادث سال‌هاي 42 و 43 صورت نيمه انقلابي هم به خود گرفت‌.ناقص و نارسا. مرحوم مهندس بازرگان اندکي پس از کودتاي 28 مرداد به مشهد آمد و در نزديکي مشهد مورد استقبال مبارزان نهضت ملي ايران که در کانون نشر حقايق اسلامي مرحوم محمد تقي شريعتي متشکل بودند قرار گرفت و شبي که در آن جا سخنراني کرد نطقي ‌بيدادگر که در هيچ محفل مذهبي سنتي تا هشت سال بعد پيدا نمي‌شود. گفت‌: پس از اين همه ‌ظلم و فساد و شرابخواري در کاباره‌هاي رم ايتاليا آمده در حرم مطهر حضرت ثامن الائمه‌(ع‌) نماز مي خواند! بار الها که گربه عابد شد عابد و زاهد و مسلمانا! اين نماز را در موقع ‌استقبال از شاه خائن و کودتاچي و عاملي بيگانه‌، مرحوم آيت الله آقا سيد يونس اردبيلي ومرحوم سبزواري به او پيشنهاد کردند و دستور دادند سجاده‌اي برايش پهن کنند و تصويرش ‌در روزنامه‌ها به چاپ رسيد.توضيحات بازرگان در باره اقدامات ابراهيم يزدي در بيروت‌روايت بازرگان صحيح است‌. عزت اللّه سحابي هم از نقش دکتر شريعتي در اين باره سخن گفته است‌روايت سحابي خلاف است‌.#صفحه 350اين که نويسنده کتاب راه انبياء حنيف نژاد بوده است‌.من با شناختي که از نزديک نسبت به شهيد حنيف نژاد دارم بعيد مي دانم اين کتاب تأليف اوباشد. اين کار، به تبهکاران مرتدي مانند تراب دادار يا حق شناس مي خورد و ممکن است از زنده‌ها کار رضا رئيس طوسي‌، و علي اسپهبدي باشد که در ابتداي کار با وي همکاري داشتند، و من پس از چندي از تطورات سازمان مجاهدين به علت هجرت به لبنان بي خبرماندم‌. اساساً سطح دانش مرحوم حنيف نژاد در آن سالها و ايام به سطح مؤلف و نگارنده اين ‌کتاب نمي‌رسد، و خيلي هم فاصله دارد. شباهتي به افکار او ندارد. و او کسي بود که رازدارش ‌را من مي دانست‌.صفحه 351طرح انديشه نظريه تکامل در سراسر عالم و دين و ايمان و معتقدات توسط بازرگان‌به نکته مهم و تعيين کننده‌اي اشاره فرموده‌ايد.صفحه 353سخنان طاهر احمدزاده و ميثمي در باره هدف انبيا در برگزاري قسط و عدل‌سطح بسيار نازلي از انسان‌شناسي تجربي و وحياني در اطراف اين قضيه مي بينم‌. مسأله را درست طرح نکرده و نفهميده‌اند و پاسخي تاکنون نديده‌ام‌.رک‌: تعالي‌شناسي ؛ جلد 3 اراده معطوف به حيات طيبه بخش تنوع زندگي و شناخت زندگي‌انساني يا انسان راستين‌، همچنين مراتب يا درجات سير تقرب الي الله از قيام به قسط عدل،‌احسان‌، برّ يا نيکي بيکران که مقام اهل بيت عليه السلام است مقام «ابرار»صفحه 355 سياست کلي مصدق‌سياست راهبردي دکتر مصدق چه بود؟! سياست راهبردي مرحوم کاشاني چه بود؟! سياست راهبردي فدائيان اسلام در همان سالها چه بود؟! «روحانيت رسمي و سنتي‌» در همان دوره نهضت ملي ايران چه بود؟!پاسخ اين سؤالها را هيچ کس نداده است از انديشمندان مسلمان‌. حتي اين مسائل براي آنان ‌مطرح نشده است تا به آن بينديشند و چيزي بگويند! بدون اين که چه سياست راهبردي ‌منتهي به پيروزي ملت در نهضت ضد استعماريش مي شد در آن دوره معلوم براي کسي ‌باشد، حق ندارد درباره اعمال سياسي اشخاص در آن دوره داوري کند. چون معيار و ميزان ‌در دست ندارد. براي مثال امام راحل‌(ره‌) که مي فرمايند دو نفر مي توانند شاه و سلطنت ‌برکنار کنند و نکردند؛ قوام السلطنه بود و دکتر مصدق‌. در صورتي صحيح مي تواند باشد که ‌چگونگي بر اندازي آن رژيم و شاه را بدانند. حقيقت اين است که من هم پس از آن که در سال‌29 تا کودتاي 28 مرداد 32 در تحرکات سياسي دکتر مصدق انديشيدم به سياست راهبردي خردمندانه‌اش پي بردم و از آن در نوشتن تکامل مبارزه ملي در دهه 30 و در نوشتن ‌نهضت‌هاي «انبياء» انقلاب تکاملي اسلام و در تسلط بر «قوه مجريه‌» ـ چاپ فرودين 1357 ـ استفاده کرده‌ام‌. اگر شاهد خط سياسي او در تضعيف رژيم پهلوي و فرسايش آن نمي‌بودم وقدرت تحليل سياسي در سطح بالايي را هم نمي‌داشتم به راز موفقيت آن پي نمي‌بردم. آمريکاو انگليس که پي بردند مانع او شدند، اما از طريق به اصطلاح همکارانش همان عده‌اي که با او به مخالفت برخاستند، حسين مکي‌، بقائي‌، حائري زاده‌، شمس قنات آبادي و بسياري ديگر که مي دانيد.#صفحه 431بخشي از نامه مجتبي طالقاني به پدرش و آوردن کلمه اين که اسلام مي تواند ارتقاء پيدا کندارتقاي اسلام‌؟!اين به ادبيات مؤلف محترم شباهت دارد که از «اصلاح دين‌» و «اصلاح ‌طلبي‌» و«اصطلاح ‌طلبي افراطي‌» و طبعا «اصلاح ‌طلبي معتدل‌» و... سخن مي گوييد و اين تعريف‌ نشده است‌. بدتر از آن‌، منحرف از کاربرد «دين‌» در کلام الهي است و ناشي از نشناختن ‌آموزه‌هاي وحياني و نداستن اين که واژه «دين‌» به کدام واقعيت راجع است‌؟ و چرا پروردگارمتعال اين واژه را براي تعبير از، و اشاره به چند واقعيت بکار مي برد که در نظر آدم ‌واقعيت ‌نشناس و زندگي نشناس و جهان و انسان‌نشناس متفاوت و مختلف مي آيد. درصورتي که اگر اين جمله را بشناسد و بداند موضوع آموزه‌هاي وحياني چيست وزندگي‌ شناسي همان آموزه‌هاي وحياني است ـ يا به عکس ـ مي فهمد که چرا خداوند چنين‌ کاربردي براي واژه «دين‌» برگزيده است‌. رک‌: کتابم که زير چاپ است بنام «ولايت همگاني‌» فصل 35 صفحه «دين‌» چيست‌؟ صفحه 468در باره دکتر شريعتي و تحصيل در رشته زبان و ادبيات دانشکده ادبيات مشهدکلاس او اولين کلاس آن دانشکده نوپا بود و همکلاسي‌هايش معلمان ابتدايي و اقرانشان که‌سطح سواد پاييني داشتند. محل دانشکده خانه حاج نبي نبويان تاجر يهوديي بود که از اوخريداري شد و او مهاجرت کرد. دکتر در زمان دانشجوييش به من مي گفت‌: وقتي سوار درشکه شوم و مي گويم مرا ببر به دانشکده ادبيات مي گويد بلد نيستم‌. اما وقتي مي گويم مرا ببر به خانه حاج نبي نبويان؛ مي گويد: بچشم‌!ممنوع التدريس شدن شريعتي‌علت ممنوعيت آن است که وي براي آن جشن‌، رساله‌اي درباره «سربداران‌» مي نويسد و مسؤولان از آن به خشم مي آيند.يادآوري جلال متيني نسبت به اين که تمام آنچه را که درباره دکتراي جامعه‌شناسي يا تاريخ در باره ‌شريعتي گفته شده‌، مردود دانسته است‌بايد همين طور باشد. چون براي استخدامش در تهران دچار مشکل شد و ابتدا او را براي تدريس به يک دبيرستان در تهران فرستادند و مدتي در آن جا مشغول بود و برايم توضيح نمي‌داد که چه شده است‌.صفحه 469 شريعتي طي سال‌هاي 47 تا 51 در حسينيه ارشاد شريعتي شد و جريان فکري - ديني ويژه خود راتعريف کرد.اين نکته مهمي است که آن را درک کرده‌ايد. تأسيس حسينيه ارشاد در سال 1346نادرست‌. اين بر ساختمان حسينيه ارشاد صدق مي کند نه بر مؤسسه آن‌، و پيش از آن به مدت ‌چه سالي در خانه ميناچي در نزديکي همين حسينيه تشکيل مي شد و سخنرانان آن شهيد عالي مقام مطهري و استاد محمد تقي شريعتي بودند که از مشهد به تهران آمده، در خانه‌اي ‌پشت بهارستان منزل گرفتند.ميناچي بر آن است که استاد مطهري اندکي ديرتر از تشکيل حسينيه رسيد و در آن موقع به وسيله شاه‌چراغي دعوت مي شد.آقاي ميناچي راست مي گويد و مؤسس حقيقي ارشاد اوست نه مرحوم حاجي همايون‌. پاي ‌سخنراني مرحوم شاه چراغي در خانه ميناچي بارها نشسته‌ام‌. يک محرم يا دهه‌اش‌، شبها پاي روضه استاد شريعتي در خانه ميناچي بودم که از انبوه دانشمندان و تحصيل کرده‌ها وبازاريان آکنده بود. به ياد دارم که استاد به روي صندلي‌ها و پشت ميزي رو به جنوب و رو به ‌ضلع شمالي حسينيه ارشاد بعدي نشسته بود و در شرح سفر امام حسين به کربلا و روبرو شدن با هنگ «حر» گفتند:« همراهان امام از دور توده گرد و خاک عظيمي را ديدند. همه ‌نگاه کردند به آن طرف، بعضي با چشم‌، بعضي با دوربين‌!» بلافاصله گفتارشان را تصحيح ‌کردند به اين عبارت‌، البته دوربين آن زمان نبوده‌....#صفحه 474 ساواک از سفر شريعتي به خارج از کشور بي اطلاع بودنام خانوادگي او در شناسنامه «مزيناني » است‌. نام پدرش هم در شناسنامه همين است‌. دکتر با اين که در زمان تحصيلش در پاريس تحت پيگرد ساواک بود و نامش در مرزها و فرودگاه در فهرست افراد تحت پيگرد، توانست پيش از پايان تحصيل به ايران بيايد و برگردد و اين ‌سفري است که در آن استاد حکيمي نسخه خطي «سرود جهش‌ها» را به او مي دهد و از او مي‌خواهد مقدمه‌اي به زبان فرانسه بر آن بنگارد، همانچه مايه علمي او درباره تشيع علوي ‌مي‌شود. در آخرين سفر نيز از همين شگرد استفاده مي کند. افسري در گذرنامه که مهر يا امضايش پاي آن در آخرين سفر خورده است، پس از انقلاب پيش من آمد و گذرنامه دکتر را به من داد و من آن را براي همسر محترم ايشان فرستادم‌. اين نام خانوادگي در آن درج است‌. دکتر در کلاه گذاري بر سر رژيم يد طولايي داشت‌؛ رژيم هم سرانجام به آن پي برد. من هم درمهاجرتم به لبنان کلاهي بزرگ‌تر از آن بر سر رژيم گذاشتم‌.نظريه عامل ساواک بودن شريعتي از سوي رژيم‌نادرست‌. خيلي کم هوش‌تران از دکتر هم مسائل و مواضع حقيقي خود را به رژيم ‌نمي‌گويند. اما چون دانش و تفکر ژرف و احاطه‌اي به فرهنگها و سياستهاي تاريخي ندارند، نمي‌توانند خود را به رنگ آن فرهنگ و سياستي که دشمن دارند در آورند و نقش بازي کنند و گرنه آنان هم چنين مي کردند و مدتها دشمن را مي فريفتند. کسي که آن تهمت را به دکترزده در اين حد از هوش و ذکاوت و ساير فضائل است که در سال 49 ـ که در شهريور ومهرش در نجف بودم ـ به اتفاق آقاي‌... يک برگه چک بانک رافدين عراق را بر مي دارند و مبلغي بر آن مي نويسند و به آدرس حجره همين شخص پست مي کنند، تا مرحوم آقاي ‌روحاني را که از مدرسين بزرگ حوزه علميه نجف بودند و از اطرافيان آقاي خوئي ـ رحمه‌الله تعالي ـ متهم به گرفتن وجه از رژيم شاه کنند. و چون اشتباه فاحش در نوشتن آن چک ‌مرتکب شده بودند تحت فشار فضلا و علماي نجف قرار گرفتند و از نجف به سوريه و لبنان‌ گريختند. آنان اصرار مي کردند که بياوريد آن چک را نشان بدهيد تا ببينيم چرا مبلغ را به ‌جاي دينار به «ريال‌» نوشته‌اند! شاگردان آن وقت امام راحل‌(ره‌) يکايک نزد من که در منزل‌ آقاي دکتر محمد صادقي بودم آمده‌، ماجرا را مي گفتند. آن دو نفر هم چون از عراق به لبنان‌ بازگشتم‌، يکايک نزد من آمدند. و با متهم کننده دکتر ماجراها دارم که صحيح نيست بنويسم‌..يکي از آن‌ها را در زواياي تاريک نوشته‌ام بدون ذکر نامش‌. از انعکاس افشاي آنها در ميان‌ مردم بر حيثيت روحانيت نگرانم‌.صفحه 475دکتر شريعتي و تغيير «تعبير رسمي از دين‌» که باعث ايجاد مشکل براي تفکر ديني شدبا آنچه در زواياي تاريک از قول پسر دکتر، احسان شريعتي که در روز چهلم شريعتي دربيروت به من گفته است اين حاشيه را تکميل و تأييد کنيد.صفحه 486در باره ويژگي‌هاي بازرگان همه اينها در مورد مرحوم بازرگان صدق مي کرده است‌. از سال 1333 با او آشنايي و همکاري داشته‌ام از نزديک‌. از شهيد عالي مقام مطهري در شگفتم که عليه دکتر شريعتي با چنين کسي هم ‌سنگر شده است‌.سياست کلي دکتر شريعتي بر پايه نوعي آگاهي بخشي به توده‌ها قرار داشت‌.درست‌#صفحه 491عدم اعتقاد امام (ره‌) به مبارزه مسلحانه در برابر رژيم‌نادرست‌. از امام (ره‌) در نجف و نزديکي‌هاي سفر به پاريس سخني صريح داريم براي آماده ‌شدن جهت مبارزه مسلحانه و دعوت مردم به آن‌. به علاوه، آن سياست راهبردي فرهنگي که ‌بدرستي براي دکتر شريعتي و امام راحل (ره‌) قائل شده است منافاتي با اعتقاد به مبارزه ‌مسلحانه در صورت لزوم و شرايطي که غير قابل اجتناب باشد ندارد. اشاره شيخ محمد منتظري مبني بر اين که نمايندگان سازمان مجاهدين در عراق با خواندن کتابهاي ‌شريعتي در راديو عراق که ايراني‌ها نيز در آن برنامه داشتند مخالفت کردند.شهادتش درست است‌.شهادت محمد مهدي جعفري در باره ممانعت سازمان مجاهدين از رفتن اعضايش به حسينيه ارشاددرست شهادت مي دهد.نقل خبري توسط محمد مهدي جعفري از ناصر صادق و سعيد محسن‌من روزهاي اخير اين دو را شاهد نبوده‌ام‌. اما يقين دارم که آقاي محمد مهدي جعفري درباره ‌اين دو نفر شهادت ناحق نمي‌دهد. شهيد ناصر صادق و برادرش سالها در دبيرستان کمال نارمک شاگرد من بودند و افکارشان را من شکل و جهت داده بودم‌، هر چند شهيد باهنر وشهيد رجائي هم براي آنان تدريس داشتند. اما حقيقت اين است که اين دو نفر و احمد رضائي و نظائرشان جهاد فرهنگي و بيدادگر و اسلام ناب‌آموزي را منافي و غير قابل جمع ‌نمي‌دانسته‌اند. بلکه آن را مستلزم مکملي که مبارزه مسلحانه باشد مي دانسته‌اند. نظر بنده نيزهمين بوده است‌. و صحيح نيز همين است‌. يکي از دلائلي يا عللي که به بنده نفوذ کلام‌ مکتوب در ميان نسل جوان آزاديخواه و ضد استعمار در مقايسه با دکتر شريعتي و شهيد مطهري و نظائرشان داده بود اين بود که مرا در رأس جريان مسلح کردن نيروي اسلامي ‌پانزده خرداد 42 مي دانستند. «درسهايي درباره مارکسيسم‌» مرا هم بخاطر آن مقامم بر ديده خويش‌ مي‌نهادند. بدخواهان و منحرفان از ايمان و اسلام هم قادر نبودند نسبت‌هاي ناروايي را که به ‌دکتر شريعتي بيدادگر و به شهيد مطهري مي دادند به من بدهند. کتاب «علمي بودن مارکسيسم‌» بازرگان سازشکار و خاموش هم اثري را که کتابم داشت هرگز نداشت‌. آنچه هم که شهيد حنيف نژاد گفته است و از او دقيقاً نقل شده است به همين معناست که گفتم‌. اين چند نفر فقط ‌سخنراني‌هاي اول دکتر شريعتي را شنيده و قضاوت کرده‌اند نه آخري‌ها را که همه را به‌ مبارزه مسلحانه و به قيام بر مي‌انگيخت‌.ضفحه 492خوشدل مي گفت آن قضاوت ما خطا بوده و ما عمده نيروهايمان را از تربيت شدگان شريعتي گرفتيم‌ملاحظه مي فرماييد اين سخن خوشدل همان است که من در صفحات پيش‌تر نوشتم‌.ضفحه 492بسياري از اين قبيل مخالفان‌، روحانيون سنتي مشهد و تهران بودند که در صورت امکان با مطهري و خامنه‌اي و... هم مخالفت مي کردند. اين افراد که مدتها در ميان عوام مردم نفوذ داشتند.نظري صائب‌. خدا خيرتان بدهد که حقيقت را با شجاعت تمام و کمال ايمان بر قلمتان جاري ‌ساخته‌ايد.صفحه 493اين که براي بسياري اين توهم را ايجاد کرده بودند که حسينيه ارشاد يک مرکز ترويج عقايد سني است‌.اگر اين حقائق را ثبت نکرده بوديد در آينده واقعيات را وارونه جلوه داده‌، مردم را گمراه ‌مي‌کردند.#در باره سيد مرتضي جزائري‌از او چيزهايي مي دانم که اگر فرصتي شد برايتان مي نويسم‌. بر سر منبري در مسجد يا حسينيه ـ ظاهراً نزديک خيابان ايران ـ به امام (ره‌) که در نجف مشرف بودند اعتراض و اهانت مي کند به اين عبارت که «آن هم که از نجف مردم را تحريک به آشوب مي کند»! و بعداً مردم او را از آن مسجد يا حسينيه بيرون مي کنند.صفحه 494سياست کلي امام در باره اختلافات طرح شده در ارتباط با شريعتي بر پايه کنار گذاشتن مسائل فرعي ‌از مسائل اصلي که مبارزه با رژيم بود قرار داشت‌.سياست راهبردي امام راحل‌(ره‌) همين بود که جناب عالي درک کرده‌ايد.صفحه 496در توضيح اين جمله امام (ره‌) که فرمودند: مگر من مثل اين روشنفکرها هستم که هي بگويم‌، شهادت‌، شهادت‌. شهادت شرايطي دارد.به نظر مي رسد منظور امام (ره‌) را درست نفهميده باشيد. چون امام (ره‌) براي شهيد حاج آقا مصطفي هم اين شرايط را قائل نبودند. و آن کشته شدن به دست دشمن است‌. حال آن که ‌هر کس از مجاهدان فرهنگي سياسي که مهاجرت کرده يا تبعيد شده باشد به مرگ طبيعي درگذرد، شهيد است چون «في سبيل الله‌» به حرکت رزمي اختصاص ندارد. بنده هر دو را شهيد مي‌دانم. به همين اعتبار امام راحل (ره‌) آن آيه کريمه قرآن را به سير عرفاني و ترک علائق ‌جسماني تعبير و تفسير کرده‌اند در کتاب «چهل حديث‌» که در 38 سالگي تأليف فرموده‌اند. بعدها در نجف و پاريس نظرشان درباره عرفا و تفسير آيات قرآني از طرف آنان تغيير کرده‌است و اين تغيير براي مطالعه کتابهاي بنده و دکتر شريعتي است‌. حوصله توضيح بيشتر آن ‌را ندارم‌. درباره نظر آن امام (ره‌) درباره شهيد دکتر شريعتي در زمان وزارت آقاي خاتمي ‌مطلبي دارم که نشان مي دهد ايشان بسياري از آثار دکتر را براي مردم به ويژه جوانان مفيد و هدايتگر مي دانسته‌اند تا چه رسد به زمان درگذشتش‌. آقاي خاتمي در وزارت ارشاد و درجلسه‌اي با حضور آقاي رسولي محلاتي‌، دکتر سروش‌، حداد عادل‌، و بنده و عده‌اي ديگرگفتند: رفته بودم خدمت امام‌، فرمودند: «اين کتابهاي دکتر شريعتي‌...» من از ترس، کلام ايشان ‌را قطع کرده، گفتم‌: حضرت عالي مي دانيد که ما کتاب کسي را چاپ نمي‌کنيم‌. فقط اجازه چاپ ‌مي‌دهيم‌. فرمودند:« نه‌، مقصودم اين است که کتاب‌هاي او را که اشکالي ندارند چاپ کنيد و به زبانهاي ديگر هم بدهيد ترجمه کنند و چاپ کنيد»، بعد هم آقاي خاتمي از بنده خواستند کتابهاي شريعتي را اصلاح کنم‌. اما عملاً نپذيرفتم‌.صفحه 497عکس العلمل امام در برابر فوت شريعتي‌اين همان نظري است که بنده سالها پيش ازاين واقعه به امام (ره‌) فرمودند: هيچ يک ازاشکالات (مرتضي العسکري‌) وارد نيست يا نبود. چنان که به دقت در زواياي تاريک‌آورده‌ام‌.#صفحه 502انديشه شريعتي در باب سياست و حکومت‌همه اين‌ها را دکتر شريعتي پس از انتشار «انقلاب تکاملي اسلام‌» در تابستان 1347 و مطالعه ‌آن‌، گفته است‌. از خود او نيست‌. بار ديگر بخش بزرگي از ابتداي کتابم را خوانديم و ديديم ‌آن چه نقل فرموده‌ايد، عيناً همان است‌: «امامت‌» و «جمهوري مشروطه‌». جدا شدن يا تمايز«امامت‌» ـ که هم کار پيامبر است و هم کار ائمه اطهارـ از سلطنت مطلقه همان است که به ‌تفصيل و در بيش از يکصد صفحه در آن جا تشريح شده است‌. معلم شهيد انقلاب نه حقوق ‌اساسي خوانده بود و نه از علوم سياسي بهره چنداني برده بود. حتي يک جمله از آنچه به اونسبت داده‌ايد، خارج از آن کتاب نيست‌. چنان که زر و زور و تزوير از فصل اول کتابم ‌نهضت‌هاي انبياء گرفته است اما نه پس از چاپ آن کتاب در 1344 بلکه در سالهاي 33 و 34در پاي درسم در حوزه نهضت مقاومت ملي و زماني که آموزگار دبستاني در احمدآباد حومه ‌مشهد بود و براي رفتن به آنجا با دوچرخه از درب خانه ما ـ انتهاي خيابان جم ـ عبور مي‌کرد. دو کنفرانس او درباره «انتظار، مکتب اعتراض‌» هم چيزي نيست جز نقل بدون اشاره به‌ مأخذ کتاب آقاي محمد حکيمي‌: «در فجر ساحل‌»، «سيماي محمد» شريعتي هم عمدتاً مأخوذ از مقدمه مرحوم دکتر مبشري (اسدالله‌) بر کتاب عباس محمود عقاد است‌؛ هرچند جمعاً فروتر از آن مقدمه گرانمايه آن متفکر انقلابي يعني مرحوم مبشري است‌.اين که مرحوم مطهري، دکتر شريعتي را يک «هنرمند» مي خوانده دقيقاً به همين معني بوده‌است‌. آن چه حقيقت از تشيع و شيعه مي گويد، اغلب مأخوذ از سرود جهش‌ها و ديگر کتب ‌محمدرضا حکيمي است‌.صفحه 566مقالات فخرالدين حجازي‌در تجليل از رضاخان‌، شاه‌، فرح‌، تيمور بختيار، کودتاي 28 مرداد، اعدام فدائيان اسلام‌، و اظهار شادماني و افتخار از اين تبهکاريهاحجازي و مقاله در باره رفراندوم انقلاب سفيدتأييد و تشويق مردم براي رأي مثبت دادن به آن‌در باره فخرالدين حجازي‌32 تا سال 44 در خدمت رژيم شاه بود. در اين سال پس از آن که چند سالي مجله آستان قدس ‌رضوي را اداره کرد با باتمانقليچ، نايب التوليه آستانه از او مي خواهد به مناسبت 28 مرداد سخنراني کند. وي امتناع کرده به تهران مي آيد. در تهران تا چندين سال و در همان حال که در حسينيه ارشاد سخنراني مي کند با دربار در تماس است و مکاتبه دارد و مي خواهد خود را خدمتگزارتر از سپهبد باتمانقليچ به اعلي حضرت معرفي کند.صفحه 587تعريف ايدئولوژي‌تعريف دقيقي از ايدئولوژي است‌.صفحه 591برخورد روشنفکران و رژيم‌درست‌صفحه 602جلال آل احمد بعد از ارديبهشت 32درست‌صفحه 603نظر جلال در باره روحانيت‌انتقاد از روحانيت نيست‌، دفاع و تجليل از روحانيت به معني معلمان آموزه‌هاي وحياني است‌.#صفحه 603جمله «بازگشت به سنت‌ها».اين تعبير غلط است صفحه 605جمله جلال‌:... مملکت را به سمت مستعمره بودن مي برد و بدلش مي کند به مصرف کننده تنها کمپاني‌ها و چه بي اراده هم‌. و هم اين‌ها بود که شد محرک غربزدگي‌«انسان راستين‌» همانچه فراموش شده است‌.صفحه 606نظر جلال در باره مسأله فلسطين که اسلامي بود.نگرش انساني‌صفحه 607جلال مي توانست مسير روشنفکري را در اين برهه کشور به چالش جدي براي درک ملايمتري از دين و دينداري وادار کند.اسلام و مسلماني سابقه عضويت اسداللّه مبشري در حزب توده‌نادرست‌ترجمه متون اسلامي در اواخر عمر توسط اسداللّه مبشري‌نادرست و نارساصفحه 609تحليل آشوري از اين جريان اين است که حکمت معنوي مورد نظر هم مورد نياز دستگاه پهلوي بود هم ‌جمهوري اسلامي‌؛ و در واقع تنها يک مصرف سياسي داشت‌.درست مي گويد.صفحه 610روحانيت تلاش براي احياي دين را به اوج رساند.کدام تلاش‌؟شريعتي به انتقاد از جريان روشنفکري ايراني مي پردازد که شيفته فرنگ شده و از اين فرهنگ خودي ‌بي خبر است و اين قبيل بازگشت را ارتجاع مي داند.اقتباس از «ارتجاع‌» نوشته من‌.سخن شريعتي‌: روشنفکر بايد بر روي دو پاي انسان تولد کننده معنوي بايستد.درست گفته است‌.#صفحه 621کلمه دين در بسياري از جريان‌هاي تجديد نظر طلب که دعوي اصلاح گري در دين را داشته و دارند...به چه معني است‌؟ اشاره به چيست‌؟ صفحه 624قرآن گرايي يکي از ارکان ادعاهاي آنان بود و در عوض نسبت به حديث بي اعتنا بودند.اين شده جرم‌!صفحه 633اين که خرقاني در کتاب روح التمدن و هويه الاسلام خود مي کوشد تا نشان دهد دمکراسي اسلامي‌، از دمکراسي غربي بهتر است‌. دمکراسي اسلامي به مراتب شتي‌، اتم و اکمل از دمکراسي ملل سايره‌است‌.بسيار مهم‌صفحه 635اين جمله خرقاني‌: امروز با اکتشافات خارق العاده ملزم هستيم تا برهان و دليل احکام صادره را به نوع ‌بشر بفهمانيم و تعبير به تعبد در شرعيات کافي در اثبات و ترويج آنها نخواهد بود.بسيار عالي است‌. صفحه 638کسروي‌: يکي از دلايل عدم موفقيت مشروطه و افکار و انديشه‌هاي جديد را همين مخالفت علما با پذيرش مشروعيت دولت دانسته و بر اين اعتقاد است که چون علما دولت را جائر و ستمکار مي دانند مردم در اطاعت از اين دولت‌، دو دل بوده و دل به آن نمي‌سپارند.بسيار مهم است و واقعيت‌.تجليل مؤلف از آيت الله شيرازي‌تجليل بحق مؤلف از آراء و کتاب آيه الله شيرازي اعلي الله مقامه‌صفحه 641جمله «اصلاح دين و مذهب‌»اينها که دهها بار به کار مي رود به چه معني است‌.صفحه 642جمله «جريان اصلاح دين‌».به چه معني است‌؟ صفحه 648 مورد ديگر آن است که ادعا شده است که مهندس بازرگان در کتاب بعثت و ايدئولوژي از کتاب حکومت در اسلام قلمداران بهره فراوان برده است‌.ادعايش درست است‌. مهم‌تراز همه اين است که مي گويد اگر مسلمانان از پيامبر (ص‌) شنيده بودند حديث غدير را و آن را به معني خلافت سياسي فهميده بودند به آن عمل مي‌کردند. و چون عملي نکردند به آن، معلوم مي شود چنين چيزي نبوده است يا حديثي اصلا به نام حديث غدير نبوده است‌!بايد اواخر دهه 20 باشد نه سي‌. صفحه 652سيد صادق تقوي مرجعيت و روحانيت و حوزه‌هاي علميه را قبول نداشت و اظهار مي کرد که اين‌ها از اسلام فاصله گرفته‌اند.اين را که خيلي از علماي حوزه هم گفته‌اند و نسبت به يکديگر بدتر از اين را!#صفحه 654اين جملات‌: «اسلام گرفتار خرافات و تحريفات شده و مي بايست آن را از لوث خرافات تطهير کرد».اينها به چه معني است‌؟ صفحه 656 واژه اصلاح ‌طلبي‌به معني يک کار زشت به کار برده شده است‌. اين چه کاري است‌؟ و چرا از آن يا لفظ‌ «اصطلاح ‌طلبي‌» ياد مي کنيد؟صفحه 661 در هم آميختن مباحث کلامي و فقهي نيز از ويژگيهاي اين اثر است‌.اين چرا مورد ايراد است‌؟ صفحه 665اصلاح طلبان افراطي‌به چه معني به کار برده‌ايد؟ مقابل اصلاح‌ طلبي افراطي چيست‌؟ اصلاح ‌طلبي به نظر شما نه ‌خوب است و نه بد. صفت ميانه‌اي از دو طرف خوب و بد است‌. به چه دليل اين وسط خوب‌است‌؟!صفحه 666 ديدگاه تازه در کتاب شهيد جاويددر آن حتي يک ديدگاه وجود ندارد که تازه يا کهنه باشد تا چه رسد به ديدگاهها. هم مسأله را درست طرح نکرده است‌، هم در استنباط و نتيجه گيري از اسناد تاريخي نادرستي به خرج‌ داده است‌ و هم نتيجه‌ گيري غلط کرده است‌. اساسا با واقعيت قيام‌، مبارزه‌، و انقلاب آشنا نيست تا چه رسد علم و فن بر پايي آن‌. کتابش را براي اظهار نظر به استاد محمد تقي شريعتي ‌در تهران حدود سال 1345 داده بود، ايشان به من دادند، همان ايامي که انقلاب تکاملي اسلام ‌را با فصل آخرش تاکتيک طف مي نوشتم‌، همين نظر را درباره آن پيدا کردم و به ايشان هم‌ گفتم‌. ايشان هم تصديق مي کردند و مثال جالب و خنده‌آوري براي آن زدند که اين حاشيه ‌سفيد گنجايش آن را ندارد.سال 1348 - 1349 سال تأليف شهيد جاويدپيش از اين سال است‌. زمان دقيقش را به شما خواهم گفت و مناسبت نگارش آن را. صفحه 669در واقع انديشه شريعتي و هاشمي نژاد در باب شهادت و طرح شهادت به عنوان هدف اصلي امام ‌حسين عليه السلام‌، در ايجاد جريان‌هاي انقلابي پيش از انقلاب تأثير داشت و اين به دليل شرايط‌ خاصي بود که در آن روزگار بر وضعيت مبارزه با رژيم حاکم بود.دکتر شريعتي اين تفکر را از تاکتيک طف ـ فصل آخر و مبسوط کتاب انقلاب تکاملي اسلام ـ گرفته است و سخنراني «شهادت‌» او هم پس از چاپ اين کتاب ـ تابستان 1349 ـ است‌. شهيد مطهري هم پس از اين دو به نوشتن شهادت پرداختند، اعلي الله مقامه‌. در تاکتيک طف‌، نظريه ديگري غير از اينها که اشاره فرموده‌ايد مطرح شده است و آن اين که سيدالشهدا راهي ‌پيش گرفت و اقدامي و قيامي کرد که رژيم يزيد ميان يک دو راهي واقع شد، به طوري که هريک را مي پيمود سيد الشهداء موفق و پيروز شده بود. راه دوم به شهادت رساندن امام‌(ع‌) بود که پيش گرفت و امام (ع‌) پيروز شد. چه آثا





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 481]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن