تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 15 آبان 1403    احادیث و روایات:  حضرت مهدی (عج):من وصىّ آخرين‏ ام، به وسيله من بلا از خانواده و شيعيانم دفع مى ‏شود
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826297915




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بازخواني يک وقف‏ نامه، وقف ‏نامه مدرسه صالحيه کازرون


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
بازخواني يک وقف‏ نامه، وقف ‏نامه مدرسه صالحيه کازرون
بازخواني يک وقف‏ نامه، وقف ‏نامه مدرسه صالحيه کازرون نويسنده: عمادالدين شيخ ‏الحکمايي قد اسسّ ذي البنا معين الضعفا مَن يمدحه کل عدو و ولي يعني که حسام دين و دولت کز فيض گرديده در آفاق چو خورشيد جلي تا کسب علوم دين ميسّر گردد در بلده کازرون به احباب علي «عارف» در فکر سال تاريخش بود دل گفت بگو: مقام فيض ازلي اين قطعه شعر از کنار هم قرار دادن حروف اوّل 164 سطر وقفنامه مدرسه علميه صالحيه کازرون به دست مي‏آيد. چنين ابتکاري براي جلوگيري از تحريف و دخالت در متن وقفنامه صورت گرفته است. سراينده آن «عارف کازروني» است. «اسمش شيخ‏عابد و مولدش قصبه کازرون است. در شيراز نشوونما کرده و خط شکسته را نيکو مي‏نوشته» (1) اين سند را شيخ‏الاسلام وقت کازرون سيدرضي‏الدين سلامي (2) در جمادي‏الاول سال 1119 هجري قمري تنظيم و به سجلّ تني چند از مشاهير وقت فارسي مسجّل کرده است. اصل وقفنامه متأسفانه مفقود شده و بازخواني آن از نسخه عکسي متولّي کنوني آن آقاي عليقلي حسامي انجام شده است. عرض تقريبي اصل وقفنامه 35 سانتيمتر و طول آن حدود 8 متر مي‏باشد. واقف «خواجه حسام‏الدين» پنجمين حاکم از سلسله خوانين افشار (3) مي‏باشد. آنها اصالتا از ايل افشار خـراسان بـودنـد. اولـين شخص از اين سلسله که در ابتداي قرن يازدهم هجري به دستور شاه‏عباس صفوي به حکومت کازرون منصوب شد، «خواجه پير بداق افشار» بود. پس از او پسرش «پيـر ولي» و بـعد نـوه‏اش «خواجه حـسن» در ايـن منـطقه به حکومت رسيدند. پس از مرگ خواجه حسن حکومت به فرزندش «خواجه حسين‏علي» منتقل شد. خواجه حسين‏علي دو پسر داشت. ابتدا فرزند بزرگش «خواجـه حـسام‏الدين» به جاي پدر نـشست؛ امـا پس از مدتي براي خدمت در دربار صفوي عازم اصفهان شده و برادر کوچکتر؛ يعني «خواجه حسن‏علي» را به جاي خـود نشاند. خـواجه حسن‏علي در تـوطئه‏اي که اشـرار محله بازار طرح‏ريزي کرده بودند، در يک مجلس عروسي کشته مي‏شود. خواجه حسام‏الدين پس از شنيدن اين خبر با چندين سوار ديواني از اصفهان آمده و به کشتار مردم و غارت محله بازار مي‏پردازد؛ اما پس از مدتي از کرده پشيمان شده و درصدد جبران خسارات برآمده، و آنچه توانست از نقد و جنس به بازماندگان آن محله بداد و چندين مزرعه را وقف کرد که درآمد آن را به چندنفر قاري بدهند و ثواب آن براي قربانيان ماجرا باشد. (4) در دو وقفنامه موجود از خواجه حسام‏الدين به جز اختصاص وجهي براي تلاوت قرآن بر سر قبر برادرش (خواجه حسن‏علي) چنين مورد مصرفي براي مردم محله بازار مشخص نشده است. شايد وقفنامه ديگري هم وجود داشته باشد که از آن خبري نداريم. خواجه حسام‏الدين در سال 1117 قناتي موسوم به «خيرات» را از ضلع شرقي کازرون تا مرکز شهر آورده و درآمد آن را وقف ساختن يک مدرسه علميه در اين شهر مي‏کند. ساختن اين مدرسه که به نام فرزندش خواجه محمدصالح «صالحيه» ناميده مي‏شود، دو سال به طول مي‏انـجامد. و در وقـفنامـه آن بـيش از سي‏رقبـه قنـات و مزرعـه و آسيا و... بـراي مصـارف مدرّسان، طلاب، ســفرهاي زيارتي، مخارج مؤذن و احياي ليالي قدر و قرائت قرآن و... تعيين مي‏کند و شرايط عمل به آن را شرح مي‏دهد. اين وقفنامه با مجموعه‏اي از اسناد در سال 70 براي سازمان ميراث فرهنگي بازخواني شده بود و در اينجا لازم مي‏دانم از معاونت محترم پژوهشي آن سازمان جناب مهندس ابوذري که براي چاپ اين وقفنامه در اين نشريه بذل همکاري کردند تشکر کنم. بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم [1ـ ق] (5) قدوة کلام جَري علي اَلْسنة الاقلام وخير مقال عَلي عُلي منابر الطّروس ومناير السطور والارقام، حمداللّه‏ الملک العلاّم [2ـ د ] ديّانٌ وقف في موقف القصور عن معرفته مشعر کل واقفا خبير، وحبس عن الوصول الي ادراک حقيقته مدرک کل سميع وبصير [3ـ ا] ادار رحي الافلاک لانتشارِ دقايقِ حکمته واقام اسواق الارکان والعناصر لاکتساب معارف قدرته. وله الحمد علي ما جعل الصلوة [4ـ س] سببا لنماءِ زروع الفلاح في يوم الحصاد وصيّر الاوقاف والخيرات وصلة لبقاء غني المعاش والمعاد والصلوة علي من وقف دون [5 ـ س] سرادق مجده قبّة الفلک الاطلس وجدّد معالم دين اللّه‏ بعد ما اندرس؛ اعني سيدنا ومقتدانا وخطيب قلوبنا وشفيع [6 ـ ذ] ذنوبنا، ابي القاسم محمد الشارع الشرع المبين، التالي آيات ربه بلسان عربيّ مبين وعلي آله وعترته واولاده مصابيح [7ـ ا] الظلام وحُفاظ ثغور الاسلام، لا سيما ابن‏عمّه واخيه و خليفته من بعده وباب مدينة علمه، اميرالمؤمنين و حسام‏الدين، مظهر [8 ـ ا] العجايب و سيف‏اللّه‏ الغالب ومظهر الغرايب علي بن ابي‏طالب صلواةً دائمة ناميةً باقية ما طلع طالع و غرب غارب. بهترين درسي که مدرّس [9ـ ل] لسان و معلم زبان در مدرسه سخنوري و کتابخانه عبارت‏آرايي بيان فرمايند، حمد واقف‏الاسراري است ـ جلّ شأنه و عظم برهانه [که] [10ـ ب] به يد قدرت، از روي لطف و رأفت در بدو فطرت، به زرع بذر ايجاد، مزرع ممکنات را معمور و آباد ساخته حاصل و [11ـ ن] نمايِ وجود مخلوقات را وقف صرف معرفت و شناسايي ذات اقدس خود گردانيد که «کنتُ کنزا مخفيّا فاَحببتُ ان اعرف فخلقت الخلق» و نوع انسان را به اصناف دانش و انواع بينش از ساير موجودات سرافراز و به فضيلت تکريم [13ـ م] ممتاز ساخت که «ولقد کرّمنا بني‏آدم وحملناهم في البرّ والبحر ورزقناهم من الطيبات وفضّلناهم [14ـ ع] علي کثير ممن خلقنا تفضيلاً» و او را در مدرسه «وعلَّم بالقلم» از راه وفور تعظيم به رتبه تعليم مکرّم گردانيد که «وعلّم آدم» نظم: [15ـ ي] يگانه‏اي که ز بي‏مثليش يکي بيند اگر شود به مثل ديده خرد احول زبان ز نکته درک صفات او عاجز جهان ز نسخه شرح جمال او مجمل و [16ـ ن] نفيس‏تر سلامي که اکسير طلاي اورادِ سبحان ملأ اعلي و زينت جمال اذکار مقدّسان قبه خضراء تواند بود، وقف بارگاه عرش [17ـ ا] اشتباه جناب رسالت پناهي است که حضرت خالق انس و جان، خلايق آخر زمان، به شرعيت غرّا و ملّت زهراي او به اشاره «وارسله بالهدي و دين الحق [18ـ ل] ليظهره علي الدين» راه نموده، تيرگي شک و شبهات از مرآت صدور عباد به صيقل دلالات واضحات و معجزات باهرات زدوده، قفل ارتياب از [19ـ ض] ضماير آدميان و خواطر عالميان به مفتاح انگشتِ قمر شکاف گشود؛ اعني مدرّس مدرَس «انا فصيح العرب والعجم» معلم کتابخانه [20ـ ع] «علّم الانسان وعلّمه ما لم يعلم» متولّي بقاع هدايت و ارشاد، راهنماي شاهراه صواب و سداد، مسندنشين و «ما ارسلناک الا رحمة للعالمين». [21ـ ف] فخر سرير «کنت نبيّا وآدم بين الماء والطين». شمعي که فروغ منظر عالم بود در بزم حريم کبريا محرم بود گر نشوونماي [21ـ ا] او نمي‏بود و سبب کي نام و نشان آدم و عالم بود و آل فرخنده‏فال و عترت خجسته خصال آن حضرت که [23ـ م] مزرعه اعمال بي‏آنکه از آب‏ولاي ايشان مزروع گردد، ثمره ثواب ندهد و کشتزار آمال، بي‏زرع حَبّ حُبّ ايشان حاصل [24ـ ن] نجات بار نياورد. خصوصا خطيب منبر «سلوني» وارث مرتبه هاروني، مفتح قنوات فضل و علم، منبع زلال جود و حلم اميرالمؤمنين و [25ـ ي] يعسوب المسلمين، بلبل خوش الحان گلستان «لو کُشِف الغطاء ما ازددت يقينا»، گل بوستان «انا مدينة العلم وعليّ بابها» زينت‏افزاي [26ـ م] مسند «من کنت مولاه فعليّ مولاه» زيب وساده «انّما وليکم اللّه‏» هادي گمگشتگان به وادي ضلالت، [27ـ د] دليل سالکان طريق معرفت، مسندآراي نبي، هادي دين، شاه نجف، عالم علم لدن، محرم اسرار خدا، جامع علم و عمل [28ـ ح] حاسم سررشته کفر، شه مردان؛ اسداللّه‏؛ امام دوسرا ـ صلي‏اللّه‏ عليه صلواةً دائمة ما توالت الليل والنهار وما [29ـ هـ] هدر حَمام علي فُتن الاشجار، و بعد، بر مراياي قلوب واقفان رموزِ دقايق و مدارک صدور مدرّسان مدارس حقايق [30ـ ک] که به دست شعور، گلهاي تجريد از خارستان دار غرور چيده، به سر انگشت نگاه و اعتبار، ديده بصيرت را از خواب گران غفلت ماليده‏اند [31ـ ل] لايح و ظاهر و روشن است که سرمنزل دنياي ناپايدار به پاي همت گذشتني و گذاشتني، و سرچشمه خاکدان اين [32ـ ع] عالم بي‏اعتبار، پرکردني و انباشتني است. رشته تعلق زخارف بي‏بنيادش گسستني و ساغر سرورِ لبالب غرورش به چشم بصيرت و [33ـ د] دست عبرت ريختني و شکستني است و به مؤدّاي «کل شي‏ءِ هالک الاوجهه» هر ممکن بالاخره در معرض فوت وفناست [34ـ و] و به مقتضاي «کل نفسٍ ذائقة الموت» مرارت اين حادثه، کام هر ناکام را، آخر الدواء و به مؤدّاي صدق انتمايِ «کل من عليها فان [35ـ و] ويبقي وجه ربک ذوالجلال والاکرام» اتصال عناصر هر ذي حيات [را] به اقتضايِ ميل تفرق ذاتي، افتراقي در قفاست؛ چنانچه نقاش ازلي طرح [36ـ و] وجود احدي را بر لوحه هيکل جسماني ننگاشت که دست قضا قلم محو بر رقم زندگي‏اش نکشيده باشد و معمار ابداع [37ـ ل] لم يزلي ارکان چهره نقشي را در اين سراي فاني برپاي نداشت که سيل فنا بناي پايندگي‏اش از هم نپاشد، و اين معني محقّق و به [38ـ ي] يقين پيوسته که بقعه کالبد بشري که به منطوق «واذ قلنا للملائکة اسجدوا» رشک قبه بيت‏المعمور بود، اکنون مدتي است که قاري تقدير، آيه [39ـ ي] يأس و فنا بر خاکش خوانده و هيکل وجود انساني و قوّت جذبه استعداد آدمي که به مصدوق «و علّم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم [40ـ ع] علي الملائکه» در دبستان فطرت، لوح سبق از کف ملک مي‏ربود، ديرگاه است که در زاويه تعطيل از کار مانده و صورت کاري [41ـ ن] نديده، پس همانا که فلاّحان مزارع ايجاد چشمه حيات انساني را در مزرع خاکي روان داشته‏اند که به فشاندن دانه اشکي [42ـ ي] ياقوت‏رنگ، خرمنهاي مثوبات در صحراي عرصات «يوم يقوم الحسنات» ذخيره اندوزند و واضعان قواعد سالم [43ـ ک] کون و فساد چهار سوق ارکان را برپاي کرده، متاع حيرت و آگاهي در آن گذاشته‏اند که عمله تحصيل فنونِ معارف و اسباب [44ـ هـ] هدايت مشغول بوده، سرمايه زندگي را به بطالت و بي‏حاصلي نسوزند و طحّانان طواحين ادوار افلاک رحاي سر را بر صفحه سينه به گردش درآورده‏اند که [45ـ ح] حَبّ حُبّ تعينات دنيا را در هم شکسته، دقيقه‏اي از دقايق عمر عزيز را به عبث به باد فنا ندهند. و فروزندگان شعله ادراک در اين توده [46ـ س] سوده خاک، حمّام طبايع را به آتش حرارت عزيزي گرم دارند، که لوحه دل را از آلايش علائق جسماني شسته از کدورت هواجس و [47ـ ا] ادناس نفساني بازرهند؛ لاجرم جمعي از تجرّد کشيشان به مضمون «حبّ الدنيا رأس کلّ خطيئة» مطلقا سر همّت والا به نقش و نگار [48ـ م] متاع دنيا فرود نياورده، همواره عزيمت به تهيّه اسباب ملک بقا گمارند و برخي از عاقبت‏انديشان مدلول «المجاز قنطرة الحقيقه» را [49ـ د] دليل راه خود ساخته، قدري از اوقات شريف را صرف تحصيل زخارف اين عاريت‏سرا کرده، آن را سرمايه تجارت استراحت [50 ـ ي] «يوم يفرّ المرء من اخيه» شناخته، به حکيم «لن تنالوا البرّ حتي تنفقوا ممّا تحبون» انفاق آن را موقوفٌ‏عليه رستگاري نشئه عقبي پندارند. و پس خوشا حال [51 ـ ن] نيک‏بختي که قبل از آنکه رشته حياتش به مقراض اجل گسسته، دست قدرت و اختيارش در تصرف اموال و انفاق در وجوه متملّکات بِرّ [52 ـ و] و مصارف خيرات به زبردستي هادم‏اللّذات بسته و پاي رفتارش در دارِ ناپايدار دنيا از آمد و شد و کسب و صرف زخارف [53 ـ د] دنيوي در مخارج لذات نفساني شکسته گردد، مضمون صدق مشحون «والتفّت الساق بالساق» معاينه و مشاهده سفر کثير الخطر [54 ـ و ] «والي ربک يومئذٍ المساق» اختيار کند، قطع علاقه محبت از دار بي‏مدار دنياي بي‏اعتبار به استره همّت از [55 ـ ل ] لوحه دل نموده، به حکم «ما عندکم ينفد وما عنداللّه‏ باق» و فرمان واجب‏الاذعان «ومن يعمل مثقال ذرة خيرا يره» ذخيره‏اي به جهت [56 ـ ت ] تهيدستي «يوم لا تملک نفس لنفس شيئا والامر يومئذٍ للّه‏». نمايد. و مصداق اين سياق، صورتِ احوال عالي‏قدرِ رفيع مرتبت سامي رتبت [57 ـ گ] گرامي منزلت، محامد و محاسن خصلت، حکومت و نيابت و رفعت و معالي پناهِ مناعت و عزّت و عوالي دستگاه، حميده آداب غني‏القاب [58 ـ ز] زينا للنيابة والحکومة والمناعة والرفعة والعزّة والمجد والمکرمة والمعالي؛ خواجه حسام‏الدين نايب‏الکاء کازرون و بلوک جره و کوهمره و [59 ـ ف] فهبنده است که غالب اوقات خود را ـ مَهما امکن ـ وقف صرف اشاعه خيرات و اذاعه مبرّات نموده به جهت ذخيره يوم [60 ـ ي] «يجزي المتصدقين والمتصدقات» در تکثير قربات و توفير حسنات سعي بليغ و جهد موفور به تقدير مي‏رساند. از آن جمله مدتي بود که مکنون [61 ـ ض] ضمير و مرکوز خاطر خطيرش به شرح وقفنامچه‏اي که در باب وقفيّت «قنات خيرات» واقعه در صحاري جنوبي کازرون سِمَت ترقيم و مورد وقف [62 ـ گ] گرديده. بنابر ملاحظه کلام هدايت نظام حديث «اذا مات ابن‏آدم انقطع عمله الاعن ثلاث؛ صدقه جارية وعلم ينتفع به وولد صالح يستغفر له» که [63 ـ ر] راهنماي آن شد، آن بود که مدرسه‏اي در اصل بلده طيبه کازرون بَنا، که مجمع طلبه عظام و مسکن موالي کرام بوده، وظيفه‏اي [64 ـ د] در وجه ايشان معيّن، که مرفّه‏الحال و فارغ‏البال، بدون تعبِ تحصيل مدار و کسب معاش، به تحصيل علوم دينيّه و معارف [65 ـ ي] يقينيّه مشغول بوده، مآثر آن، سرمايه نجاتِ روز بازار «يوم لا ينفع مال ولا بنون اِلا مَن اتي اللّه‏ بقلب سليم» تواند بود. [66 ـ د] در اين قسمت که به اين مطلب اقصي و مقصد اسني فايز گرديده، مدرسه‏اي در ضلع شرقي بازارگاه جديد، که ارتفاع بنيانش [67 ـ د] در معني با ارکان ايمان برابر و طاق ايوانش سرمايه روز موقف عرض اکبر است بنا و به توفيق موفَّق الخيرات و [68 ـ ر] راهنماي طريق حسنات در شهور سنه تسع و عشر مأه و الف هجريّه؛ چنانچه تاريخ آن در سلک قطعه‏اي که حروف آن در [69 ـ ا] اوايل سطور اين رقيمه نيّقه توزيع است، منظوم گشته و از ابکارِ افکار سالک مسالک طريقت و ناسک مناسک حقيقت؛ [70ـ ف] فايز به فيوضات رباني، عارف کازروني است، صورت اتمام يافته؛ پس مجددا که هادي توفيق ربّاني مضمون صدق مشحونِ [71ـ ا] آيه وافي هدايتِ «من جاء بالحسنة فله عشر امثالها» را دليل راه آن توفيق دستگاه گردانيده و منادي تأييد سُبحاني، نداي بشارت انتماي [72ـ ق] قرآني که «مَثَل الذين ينفقون اموالهم في سبيل اللّه‏ کمثل حبّة انبتت سبع سنابل في کل سنبلة مأة حبة واللّه‏ يضاعف لمن يشاء» [73ـ چ] چون دُرّ شاهوار به گوش هوش آن هوشمند آگاه رسانيده، خواست که مطمحِ نظرِ دقّت پيشه [74ـ و] و مطرحِ بصر حقانيت انديشه را به منصه وجود جلوه‏گر آيد، پس تقرّبا الي اللّه‏ الکريم و طلبا لفيض فضله الجسيم، وقف شرعي و حبس ديني و تصدّق ملّي نمود، از روي صفاي طينت و [75ـ خ] خلوص عقيدت، در مدرسه جديدالبناي مزبور که مسمّا به مدرسه صالحيه گرديده تمامي و همه رقبات معيّنه آتية ذکرها و تفصيلها طي السطور [76ـ و] و ضمن المسطور که بعضي از آن کلاً و بعضي از آن بعضا مورد وقف گرديده و به موجب اسناد و نوشتجات علي‏حده از بعضي [77ـ ر] رقبات موقوفه انتقالي و باقي آنها احدائي و کسبي عالي جنابِ واقفِ به اهوال يوم المواقف [است] فما وقع في بلده کازرون تمامي يک ربع [78ـ ش] شايع وافر کامل است از کل بازارگاه جديد مستحدث البنا، که مشتمل بر چهار رسته و ميدان و قهوه‏خانه‏هاي واقعه در آن و [79ـ ي] يک ربع مشاع از کل دو باب کاروانسراي واقعه در جنوبي بازارگاه مزبوره با جميع متعلقات شرعيه از حجرات و بيوتات و [80 ـ د] در ودرگاه و اصطبل و غير ذلک و يک نصفه تامّ تمام شايع کامل از کل يک درب حمام معينه واقعه در قبلي مدرسه مزبوره که ايضا [81 ـ ج] جديدالبنا و مستحدث واقف مشارٌ اليه است؛ با مثل آن از مَخْلع ثياب و بيوتات و حياض و چاه و گاوراه و آتشگاه و ساير [82 ـ ل] لواحق شرعيه و همگي يک‏ربع مشاع از کل اراضي بخس معينه موسومه گازرگاه واقعه در صحاري شمالي بلده مزبوره مذکوره و [83 ـ ي] يک‏ربع مشاع است از نصفه کل قنات معلومة المنبع والمفتح موسومه به اميني واقعه در گازرگاه که حال مشهور به قنات گازرگاه است مع [84 ـ ت] توابعها و لواحقها که هر يک در محل وقوع لغاية الشهرة و نهاية المعرفة و الشيوع مستغني از تحديد و توصيف و ممتاز [85 ـ ا] از ماعداست. و جملگي مجاري قنوات ثلاثه جاريه معلومات المنبع والمفتح، موسومات يکي به گرگ‏آباد و يکي به فيض‏آباد واقعه در قبلي [86 ـ ک] کازرون و اخري به لشکري واقعه در صحاري گازرگاه که مجموع قنوات ثلاثه در محل وقوع بهذه الاسامي مشهور و از [87 ـ س] ساير ماعدا ممتاز است. و ثلثان مشاع از کل قنات معينه موسومه به «يوسف‏آباد» واقع در صحاري قبله کازرون [88 ـ ب] بتوابعها و حرايمها کما واقع في صحاري کتک من اعمال «جره». تمامي يک باب طاحونه دايره معروفه به «طاحونه کتک» مع [89 ـ ع] عامة متعلقاتها از تنوره و ابنيه و مجاري شرب و مربط دوابّ و محيط احمال و آلات و ادوات حديدي و حجري و ساير [90 ـ ل] لواحق و منسوبات شرعيه. و آنچه واقع است در صحاري نودانِ کوهمرّه فشتقوه، و تمامي و جملگي چهل و چهار سهم از اصل شصت سهم کل مزرعه [91 ـ و] و اراضي موسومه به متصرفات «امير سيف‏الدين شهريار» مقاسمات و قطعات داخله در اراضي مذکوره که هر يک از آنها نزد زارعين [92 ـ م] مسمّا به اسمي خاص گرديده به تفصيل سند دالّه بر ملکيت واقف با جميع متعلقات و منسوبات شرعيه و ملحقات و مضافات ملّيه بحدودها که [93 ـ د] در محل وقوع لغاية الشهرة والشيوع مستغني از تحديد و توصيف و ممتاز از ماعداست. و تمامي قنات معينه موسومه به «کارند» مع ما يضاف اليها و [94 ـ ي] ينسب بها واقعه در اراضي متصرفات و جملگي و همگي هفت سهم مشاع از اصل هشت سهم کل مزرعه مدعوّه به «سيب قنات» واقع در سرتنگ من توابع [95 ـ ن] نودان. و تمامي هفت سهم از جمله هشت سهم از اصل بيست و چهار سهم سهام تمام شايع از کل مزارعات ذيل [(مزرعه مدعوّه به اسن حجان که مبذر بيست مَن است) (مزرعه مشهور به بلوطک که بلذر افکن سيصد من است) (مزرعه موسومه به برم... که تخم‏انداز بيست من است) (مزرعه ارکک (؟) که مبذر بيست و پنج من است)]. با مثل هر يک از [96 ـ م] مجاري شرب مرتبه بر آنها از چشمه و قنات جعفرآباد و ساير ملحقات از اوديه و تلال و جداول و مشارب و مماق و ساير ما [97 ـ ي] يتعلق بها ينسب اليها که بشرح سند معتبر علي حده از ورثه‏مرحوم اميرحيدر، کلانتر سابق کوهمره فشتقوه و غير ايشان به [98 ـ س] سرکار عاليِ قدرِ واقفِ مومي‏اليه انتقال يافته و به شرح و بسط و وصف سند دالّه که تمامي و همگي يک‏نصف مشاع تمام که به عبار اخري دو [99 ـ ر] ربع بوده است از کل مزرعه معينه مدعوّه به تنگ ميدان واقعه در تنگ چوگان که به شرح سند معتبر علي‏حده به جناب واقف مؤمي‏اليه منتقل [100ـ گ] گرديده. و همگي پنج سهم مشاع از جمله بيست و چهار سهم کل مزرعه موسومه به «تره‏دان سرتنگ» واقعه در «بيدان» منتقله به جناب واقف به شرح [101ـ ر] رقيمه معتبره و جملگي يک سُدس مشاع از کل مزرعه مدعوّه به «شيجان» مع مثل ذلک، اراضي سيحيه بخسيه و مجاري شرب مرتّبه بر آن، از موضع معلومه واقعه [102ـ د] در «محل شيجان» و تمامي سه سهم مشاع از جمله هشت سهم سهام تمام شايع کامل کل قريه و اراضي سيحيه بخسيه و معلومه مدعوّه به اراضي [103ـ د] «درپاگاه» با مثل آن از کل مزارع مفصله ذيل و از همگي قنوات دايره و بايره واقعه در آن و يک دانگ مشاع از کل يک حجر طاحونه خربه واقعه [104ـ د] در آن [مزرعه انجير سفيد (؟) مزرعه قصر همجان، مزرعه بشکوبه، مزرعه کفدقلعه، مزرعه فامرمرو گردن چنار (؟)، مزرعه همجان ولدي...]. و جملگي مزرعه مشهوره به «ابراهيم منصوري» و تمامي يک‏نصف مشاع از کل مزرعه موسومه به «علي‏آباد» و تمامي شصت و پنج سهم از اصل يکصد و بيست سهم از کل [105ـ ر] رقبه مشهوره به «کوه قلعه» و جملگي هفت سهم از جمله دوازده سهم کل مزرعه مدعوّه به «غيث‏آباد» و تمامي يک‏ربع مشاع از کلّ مزرعه مدعوّه [106ـ ب] به «پروست» و همگي هشت سهم مشاع از جمله شصت سهم کل مزرعه معينه مدعوّه به «بُنکستان» با مثل هر يک از اراضي و صحاري سيحيه و بخسيه و ساير [107ـ ل] لواحق و توابع شرعيه من الممار والمرافق والآبار والمشارب والمجاري والآجام، الجداول والتلال والقنوات والعيون و غير ذلک که هر يک [108ـ د] در محل وقوع لغاية الشهرة والشيوع مستغني از تحديد و توصيف و ممتاز از ماعداست. وقفي صحيح شرعي و مخلّد مؤبّد که نخرند و نفروشند و مورد [109ـ هـ ] هيچ‏يک از عقود لازمه نسازند و نبخشند و مرهون نسازند و به ميراث نگيرند و تبديل نکنند و عقد صلح بر رقبات موقوفه جاري نسازند و به اجاره طويله [110ـ ک] که زياده از سر سال باشد ندهند و تا اجاره سه ساله منقضي نشود، ديگر مورد عقد اجاره نگردانند و از محصولات رقبات موقوفه منافع [111ـ ا] آن صلح با غير نکنند و در ابقاء آن کوشيده تغيير و تبديل به قواعد آن راه ندهند؛ بلکه به وقفيّت گذارند، الي ان يرث‏اللّه‏ الارض ومن عليها وهو خير الوارثين. واقف مزبور در اين [112ـ ز] زبور توليت وقف مذکور را رجوع نمود اوّلاً به نفس نفيس خود ـ مادام حيّا ـ و بعد از خود تفويض نمود به خلف ارجمند و فرزند سعادتمند خود؛ نهال دوحه [113ـ ر] رفعت و معالي و با کوره حديقه عزّت و عوالي، خلف الصواحب الاماجد، نور حدقة الحکومة والنيّابه، خواجه محمدصالح، مشهور به آقا سيف‏الدين علي ـ اطال اللّه‏ عمره [114ـ و] و ابقاه ـ و بعد از آن به اَسنّ ذکور اولاد ذکورِ خلف مزبور و پس از آن به اسنّ ذکور اولاد اولاد ذکور و ان نزل وهلّم جرّا ما تناسلوا نسلاً بعد [115ـ ن] نسل و در صورت فقدان اولاد ذکور فرزند مزبور به اَسنّ ذکور اولاد اناث او به دستور مذکور ما تعاقبوا عقبا عقيب عقب و نسلاً [116ـ ب] بعد نسل. و هر گاه در مرتبه‏اي از مراتب، ذکور اولاد متعدّد شد، با تقدّم بطن اعلي بر بطن اسفل، اسنيّت معتبر و مشروط است؛ والاّ که در مرتبه [117ـ ا] اعلي ذکور نباشد؛ خواه متولد از ذکور و خواه از اناث و در مرتبه سافل ذکور باشد؛ خواه مولودمنه او در حيات و خواه در [118ـ ح] حيات نباشد، توليت متعلق به آن مذکّر است و اِن کان مرتبته اسفل، و اگر ذکور مطلقا مفقود گردد و لا يوجد من اولاد الذکور والاناث، توليت متعلق است [119ـ ب] به اَسنّ اناث اولاد ذکور و هکذا و ان نزل. و اگر از اولاد ذکور او اولاد بالکليه ذکورا و اناثا منقطع گردد، توليت مرجوع است به اسنّ [120ـ ا] اناث اولاد اناث و هکذا واِن نزل و اگر ـ نعوذا باللّه‏ ـ اولاد مطلقا ذکورا و اناثا از خلف مذکور مفقود گردد، توليت متعلق است [121ـ ب] به اسنّ ذکور ساير اولاد واقف؛ ان کان الذکر من الذکور فهو والا فمن اناث و در صورت فقدان ذکور ساير اولاد [122ـ ع] عاليا و سافلاً فتولية هذه الصدقه متعلقةٌ باسن الاناث؛ ان کانت من وُلد الذکور فمنه والا فمن اناث، وهکذا ما تعاقبوا و تناسلوا [123ـ ل] لو نزلوا وا گر عوذا باللّه‏ اولاد واقف مطلقا مفقود گردد توليت متعلق است به اسنّ ذکور اولاد مرحوم خواجه حسين‏علي برادر او؛ اِن [124ـ ي] يوجد والا به اسنّ اولاد اناث به دستور و ترتيبي که در اولاد خلف ارجمند واقف مشارٌ اليه مرقوم شد. و در صورت انقطاع اولاد مطلقا از مرحوم مزبور [125ـ ع] عوذا باللّه‏، توليت متعلق است به ذکور اقرب ارحام و اقارب مشارٌ اليه وان فقد الذکور والاناث و ان فقدت الاقارب مطلقا به اعلم [126ـ ا] اهل بلده کازرون. و هر گاه متولي در هر عصر و زمان قيام به قواعد وقفيت ـ کما سيأتي ذکرها ـ ننمايد و خلل به شرايط وقفيت [127ـ ر] رساند و در صرف وظيفه و ساير وجوه مقرّره به مصارف معينه اهمال و تکاهل ورزد، توليت متعلق است به اصلح اولاد ذکور، و اِن [128ـ ف] فقدوا اصلح اولاد الاناث که در رتبه با او شريک باشند. و نظارت اين توليت متعلق است به جناب معالي قباب، نهال [129ـ د] دوحه رفعت و بهاء شمسا للرفعة والعزّة والعلي، خواجه محمدرضا برادرزاده واقف مشارٌ اليه و بعد از آن به ذکور اولاد او و اولاد اولاد او، کما [130ـ ر] رقم في التولية به شرط تقدّم الذکور علي الاناث. و عالي‏جناب واقف سابق‏الالقاب، رقبات موقوفه را از ملکيت خود اخراج کرده و متصرّف، به عنوان وقف [131ـ ف] فايز گرديد. محصولات و رقبات را به اين وجه تعيين نمود که آنچه حاصل آيد، متولّي، اوّل اخراج خراج و متوجّهات ديواني از آن کرده [132ـ ب] بعد از آن مؤنات زراعت و آباداني رقبات موقوفه را وضع، و آنچه بماند هر ماه مبلغ پنج هزار دينار که سالي شش تومان باشد وظيفه مدرس به او [133ـ ر] رساند. و هر ساله مبلغ سي تومان و دو هزار و چهارصد دينار وظيفه هفتده نفر ملاّ، اعليِ پنج نفر هر ساله مبلغ ده تومان و هشت هزار دينار؛ چنانچه هر روز [134ـ س] سيصد دينار رسد و هر نفري شصت دينار باشد و اوسط شش نفر، هر ساله ده تومان و هشت هزار دينار؛ چنانچه وظيفه هر نفري در هر روز پنجاه دينار باشد و [135ـ ا] ادني شش نفر، هر سال هشت تومان و شش هزار و چهارصد دينار؛ چنانچه هر نفري، روزي چهل دينار باشد مهمازي هر يک بلاتوقف و [136ـ ل] لامسامحه نمايد و هر ساله مبلغ دو تومان و يک هزار و ششصد دينار چنانچه روزي شصت هزار دينار باشد وظيفه يک نفر خادم و هر سال مبلغ شش هزار دينار [137ـ ت] تبريزي وظيفه مؤذن و مبلغ يک تومان در مصرف فرش و روشنايي مسجد داخله در مدرسه و اجرت سقّا صرف نمايد. و به جهت [138ـ ا] اطعام طلبه در ماه مبارک رمضان مقدار يکصد من برنج سفيد و بيست من روغن و پنجاه من گوشت به وزن تبريزي معين نمود که هر ساله در شبهاي ماه مبارک، علي [139ـ ر] رأي المتولّي در مدرسه صرف نمايد و هر ساله مبلغ يک تومان به جهت کاروانسرايي که في‏الحقيقه سر سايه حرارت [140ـ ي] يوم المعاد است و عالي‏قدر واقفِ مشارٌ اليه در «کتل پيرزن» احداث نموده و مبلغ پنج تومان خرج تعمير «کتل هوشنگ» نمايند. و اگر [141ـ خ] خرج تعمير آنها در هر دو سال دوازده تومان نمايد مختار است، و هر ساله ده تومان به چند نفر قاري کلام مجيد، عارف به علم تجويد، داده که در سر قبر او هر گاه در کازرون مدفون [142ـ ش] شود والا در سر قبر برادر مرحوم او که واقع است در مقام منسوب به حضرت خضر(ع) بلافصل تلاوت نمايند. و هر ساله متولّي مبلغ دو تومان [143ـ ب] به جهت اجرت زيارت مَشاهد متبرکه اخراج و در هر سه‏سال دو زيارت عتبات و يک زيارت مشهد مقدس از مردم «بحرين» هر يک زيارت به آن مبلغ استيجار [144ـ و] و مهمازي نمايد و قاري تعيين نمايد که هر روز سه جزء قرآن مجيد بر سر قبر والدين مرحومين و برادر شهيد مغفور او بر سر قبر هر يک، يک جزو [145ـ د] در مدفن ايشان به تلاوت مشغول بوده هر ساله مبلغ دوازده هزار دينار به عنوان اجرت از حاصل موقوفات مذکوره مهمازي نمايد. و همچنين هر سال [ 146ـ د] دو سال نماز يوميّه واجبي و يک ماه روزه از مردم «بحرين» که صالح و متدين و عارف به مسايل صلات و صوم بوده باشد به مبلغ يک تومان استيجار؛ که نيابتا [147ـ ل] له به عمل آورده، اجرت مذکوره به دستور از حاصل موقوفات مهمازي نمايد و کذلک. و هر سال مبلغ شصت من برنج به وزن [148ـ ک] کازرون به جهت اطعام عاشورا تعيين نموده، که مساوي آن، مصالح از گوشت و روغن و ساير مايحتاج در تعزيه حضرت امام همام [149ـ ف] فخرالکونين و نورالثّقلين و کهف الخافقين، منبع عيون مشاهدات، مجمع فنون مجاهدات، مظهر انوار فتوّت، مصدر آثار مروّت؛ اعني حضرت امام حسين(ع) [150ـ ت] ترتيب و صرف فقرا و مساکين نمايد. و همچنين در هر سال در ماه مبارک رمضان، مقدار چهارصد و پنجاه من گندم و شصت من گوشت [151ـ ب ] به وزن کازرون، در هر شب پانزده من گندم و دو من گوشت هريسه ترتيب، و اطعام فقرا و مساکين نموده، ثواب آن به روح واقف مزبور عايد [152ـ گ] گردد، مي‏بايد که متولّي جميع مراتب مزبور را به نظارت و وقوف و اطلاع و مصلحت و صوابديد ناظر موقوفات به عمل آورده [153ـ و] وجوه مذکوره به وقوف ناظر، به مصارف وجوب رساند و هر ساله مبلغ پنج تومان به علّت حق‏النظاره تسليم ناظر نموده. آنچه از حاصل [154ـ م] موقوفات؛ بعد از وضع اخراجات مِلکي و مُلکي وجوه مقرره از وظيفه و اجرت عبادات باقي ماند، واقف مشارٌاليه چنين [155ـ ق] قرار نمود که يک ربع، متولي به حق‏التوليه متصرف گردد و سه ربع باقي، في‏مابين ساير اولاد او، و متولّي هر گاه در مرتبه با ساير [156ـ ا] اولاد شريک باشد به ترتيب ارث «للذکر ضِعف الانثي» قسمت شود و در صورتي که ساير اولاد، منحصر در اناث و نوبت توليت به ذکوري رسيده باشد که در [157ـ م ] مرتبه سافل باشد و در مرتبه ساير اولاد که مرتزقه‏اند نباشد، متولي را در سه ربع حق‏الارتزاق حقّي و حصه‏اي نبوده، حقّ‏الارتزاق [158ـ ف] فيمابين مرتزقه کما فرض اللّه‏ سبحانه قسمت شود. و از جمله شروط سايغه در وقفيت مذکور، آنکه مدرّس در بيتوته مطلقا مجاز است که در مدرسه [159ـ ي] يا در منزل خود شبها سر کند و ساير طلبه اگر متأهل باشند در هفته‏اي دو شب در مدرسه بيتوته و باقي شبها مختارند که در منزل به سر برده يا در مدرسه [160ـ ض] ضبط مسايل ديني نمايند، و اگر عَزَب باشند به عکس متأهل سلوک نمايند؛ مگر آنکه متولي مرخص نمايد، و هر گاه نامقيّدي، از احدي از ايشان صادر شود متولي [161ـ ا] او را اخراج نمايد. و سفر خير اثرِ مکه معظمه يا يکي از مشاهد متبرکه که موظّفين را رخ نمايد، هر مدت که در آن سفر باشد حجره‏اي که به تصرف دارد و به قفل او بوده از حين روانه شدن سفر حج و [162ـ ز] زيارات، مستحق وظيفه بوده به نحو مقرّر وظيفه خود بازيافت؛ و اگر ساير اسفار باشد تا مدت دو ماه مرخص‏اند، و اگر توقف او در سفر زياده از دو ماه باشد [163ـ ل] لم يستحق الوظيفه و متولي در اين صورت مرخص است که قفل از درب حجره او کشيده، حجره را به ديگري دهد. «فمن بدلّه بعد ما سمعه فانما اثمه علي الذين [164ـ ي] يبدّلونه، ان اللّه‏ سميع عليم» و من سعي في تغيير القواعد المسطور فعليه لعنة‏اللّه‏ والملائکة والناس اجمعين و کان ذلک في شهر جميدي الاوّل سنه 1119. به نحوي که در اين صحيفه مرقوم گرديده تمامي رقبات مسطوره در اين کتاب [را] وقف نمودم و از ملکيت خود اخراج و به عنوان وقف تصرف نمودم و مصارف و شروط حاصل رقبات موقوفه به نحوي که در اين صحيفه نوشته شده قرار و شرط نمودم به صيغه شرعيه متعلقي گرديدم. حرّره العبد حسام‏الدين (سه مهر). متن حاشيه وقفنامه چون قبل از اينکه عالي‏قدر واقف خيرمدار تمامي قنات معروف به «خيرات» را به شرح وقف‏نامچه علي‏حده بر همگي مسلمانان سکنه کازرون وقف و توليت آن را به نوري حدقة‏الدوله والاقبال شمسا، خواجه محمدرضا برادرزاده ارجمند و معزّا آقا سيف‏الدين عليا فرزند اعزّ سعادتمند خود و بعد از ايشان به اولاد ايشان مفوض و مصارف محصولات آن را که بعد از کفاف مسلمانان از شرب و استعمال و صرف باغ و باغچه‏ها به شرح وقفنامچه مذکور به عمل آيد، چنين تعيين نمود که هر گاه توفيقِ به اتمام مدرسه که مرکوز خاطر خطيرش بود دريابد، نصف آن را متوليان بحق‏التوليه متصرف، و نصف آن را با حاصل املاکي که بر مدرسه مذکوره وقف مي‏نمايد، به مصارفي که تعيين خواهد نمود از وظيفه و غير ذلک صرف شود، تا در اين وقت که بحمداللّه‏ سبحانه به اتمام مدرسه مذکوره توفيق يافته، بعضي از رقبات و املاک به شرح متن، وقف بر آن نموده مصارفي که به جهت حاصل آن به شرح متن، معين نموده مصارف محصولات رقبات مفصله متن و نصف حاصل قنات خيرات است؛ چنانچه خلاصه مرکوز خاطر واقف در باب مصارف حاصل رقبات مذکوره متن و محصولات قنات خيرات بعد از کفاف مسلمانان است، که بعد از اخراج مؤنات مِلکي و مُلکي، يک‏نصف حاصل قنات خيرات را متوليان بالمناصفه به حق‏التوليه متصرف گردند و از نصف باقيِ حاصل قنات خيرات با کلّ حاصل رقبات مفصله متن، اخراج وظايف و ساير وجوه بر مفصله متن شده، هر يک به مصارف خود صرف شود. آنچه باقي ماند مخصوص متولي مدرسه و ساير اولاد او که مرتزقه‏اند بوده، متولي و مرتزقه به شرح و بسط و دستوري که در متن اين ورقه سِمَتِ ترقيم يافته به حق‏التوليه و حق‏الارتزاق متصرف گردند و تغيير و تبديل در مصارف مذکوره راه ندهند. (سه مهر) سجلات وقفنامه 1 ـ هو لا اله و لا مالک سواه بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم و به نستعين «ن» نحمدک و نشکرک اللهم يا واقفا علي الضماير و النيات و عالما علي السراير و الخفيّات فلک الشکر علي ما فتحتَ لنا «ا» «م» مغاليق ابواب الشکوک والشبهات بمفاتيح موضحات الشرايع و الآيات و نصلّي علي من ابعثتَه علي الخلايق «ق» «هـ» هاديا لمناهج الحسنات؛ ابي‏القاسم محمد، افضل الانبياء و سيد الکاينات و آله و عترته الطيّبين الطاهرين الذين هم «م» «ح» حفظة الشريعه والآمرون بالصّدقات والخيرات و بعد لقد وقف الواقف الموفّقا لمؤيد المکرّم «م» «د» دام توفيقه، الرقبات المفصلات علي الشرح المسطور راجيا لنيل القربات لديّ ثم اعترف و اقرّ «ر» «ض» ضاعف اللّه‏ تأييده بصحة ما نسب و اسند اليه و رقم و زبر فيه بين يديّ حررّه الفقير الي عفو ربّه الملک الغني «ي» نامقه محمد رضي 2 ـ هو الواقف علي السّراير «س» سبحانک اللهم يا واقفا علي الضماير و نصلّي علي الرسول «ل ـ ا» الذّي شرّف الاوايل و الاواخر و آله الطاهرين الذين هم «م ـ ا» اولي المناقب و المفاخر. و بعد قد وقف الواقف الجليل ـ «ل ـ ل» لازال منه التوفيق، الرقبات المفصّله حسبما سُفُر فيه بمحضري. حرّره «ه»(سلام‏اللّه‏) بسمک خير الاسماء الحسني 3 ـ بعد الحمد و الصلوة لاهليهما و سحقتهما؛ قد صدر 2 الاقرار الصحيح الشرعي و الاعتراف الصريح الملّي عن 3 حضرت الواقف الموفق الحميد السعيد المکرّم المعروف 4 بجميع ما نسب و اسند اليه في الکتاب هذا من الوقفيّه 5 والتولية والنظارة والشرايط والمصارف و ساير من 6 المتمّمات... حسبما حکي عنه فيه بين يدي... 7 المفتقر الي فيض فضل ربه الغني؛ ابن صفي‏الدين محمد النسابه، محمدمهدي الحسني عفي عنه. بسم ‏الله‏ خير الاسماء و له الحمد 4 ـ اين مبارک وقفنامه که در سنه 1119 يکهزار و يکصد و نوزده قمري و در ايام اقتدار 2 و سلطنت جنّت مکان شاه‏سلطان حسين صفوي طاب‏ثراه و در روزگار حکمراني و نيابت 3 غفران‏مآب؛ خواجه حسام‏الدين افشار در قصبه کازرون و اوان شيخ‏الاسلامي 4 ميرزا سيدمهدي حسني نسّابه در شيراز و شيخ الاسلامي سيد رضي‏الدين سلامي 5 در کازرون و تنظيم و تنسيق و مسجل به سجلات مشيخة الاسلام آن عصر شده اعلي‏درجه 6 به صحت و اعتبار است و حرّر هذه سطر العبد المذنب الشيخ يوسف ابن شيخ ابوالحسن لکازروني البحراني 7 و کان ذلک في شهر رمضان 1350. (مهر) 5 ـ بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم و به ثقتي و رجائي الحمدللّه‏ الواقف علي حقّانية العباد و الصلوة علي نبيّنا محمد، سيد الرّشاد و آله المعصومين الاعلام 2 الحق و اخيار الجنان، و بعد قد اشهد لي الواقف الموفق الجليل المقترب العالي جناب بانهاء الخيرات 3 و المؤيد باقسام المبرّات مقرونا بالصدق و الصواب، بشرح ما زبر و سفر في هذا لکتاب المستطاب 4 من المبدأ الي مآب بالوقفية و التولية و النّظارة و جريان صيغة المقرره و تخلية الملکية 5 عن يده و بعد حضوره في دارالعلم شيراز حرّسها اللّه‏ تعالي عن الاشرار و الاعواز 6... العبد المذنب المحتاج الي فضل ربّه الغني؛ المتمسک باذيال اهل‏بيت النبي القرشي 7 ابن ابوالمکارم ابوابراهيم الموسوي (مهر) 6 ـ بسم اللّه‏ خير الاسماء در نزد بنده درگاه، جميع مرقوم را حضرت واقف اقرار و اعتراف نمودند و کمترين خلق‏اللّه‏ شاهد م. عليقلي. 7 ـ قد اقرّ و اعترف الحضرت الواقف الموفق لجميع ما سطر و زبر في هذا الکتاب لديّ. 8 ـ هو الواقف النيات و مفيد الخيرات. قد اشهدني الحضرت الواقف؛ الواقف باهوال المواقف بحذافير ما زبر في هذا الکتاب من المبدأ والمآب لدي العبد الجاني. 9 ـ قد اقرّ الحضرت الواقف الموفق بجميع ما زبر فيه لديّ و کتب العبد الجاني... 10 ـ هو الواقف بالمکنونات. الحضرت الواقف الخير الموفق قد وقف و حبس جميع الرقبات المزبور فيه حسبما زبر و سُفُر في طي هذا الکتاب المستطاب بمحضر من المؤمنين منهم العبد الجاني. 11 ـ نصف مشاع از حمام مدرسه و ربع... خريده شد... مدرسه... استخراج شد و چون... 12 ـ هو ـ قد اقر الواقف الموفق بجميع ما زبر فيه لدي... 13 ـ آقا اسمعيل ولد حاجي رضا شيرازي. 14 ـ ملاعابد ولد آقا هادي شيرازي. 15 ـ ملامهدي ولد آقا جمال شيرازي. 16 ـ آقا محمدهادي ولد مرحوم اسمعيل شيرازي. 17 ـ آقا جعفر ولد آقا هادي شيرازي. 18 ـ آقا محمد مومن ابن مرحوم سعيد خان، محمد حاجي... 19 ـ محمد اسماعيل‏خان ابن مرحوم آقا بديع‏الزمان محمد. 20 ـ شيخ معصوم ولد شيخ حسن شيرازي. محمد امان خراساني ابوطالب اميني عبدالرحيم الحسيني محمد صادق رحمت علي جلال الدين محمدطاهر بزّاز محمد شريف نظام‏الدين کاتب ابن‏سراح‏الدين ـ عبداللّه‏ کاتب محمد مؤمن محمد سميع عطار حاجي محمد ابن نعيم الدين کدخداي محله عليا کازرون محمد صالح نوراللّه‏ محمد ابراهيم محمد مهرنجاني حسن کدخداي محله جنبد زين‏الدين اوحدي بسم ‏الله‏ تعالي و له الخير في الاخر و الاولي اين وقفنامه مبارکه که در سال يکهزار و يکصد نوزده قمري تنظيم و تنسيق شده و غفران‏مآبان ميرزا سيدمهدي نسّابه شيخ‏الاسلام فارس طاب‏ثراه 2 و آقاميرزا سيد رضي‏الدين سلامي شيخ‏الاسلام قصبه کازرون و بعضي از علما و مجتهدين آن عصر آن را مسجّل و به خاتم مبارکشان مرسوم فرموده بودند 3 در ماه رمضان سنه يکهزار و سيصد و پنجاه که جلالت‏مآب آقاي جعفرقلي‏خان زيدمجده فرزند سرکار جلالتمدار عليقليخان کازروني که متولّي 4 فعلي موقوفات مزبور در اين وقفنامه مي‏باشند به شيراز تشريف آورده پس از آنکه اين کتاب صواب را تعميري بسزا فرمودند 5 و بعد از دويست و سي و يک سال، رونق جديدي به آن دادند، اين احقر خدّام شريعتِ حضرت سيدالمرسلين؛ الحاج شيخ يوسف شيرازي 6 خلف مرحمت پناه شيخ ابوالحسن کازروني بحراني شرح فوق را بر کمال صِحّت و اعتبار اين معروض داشتم. ديماه 1310 شمسي.» (مهر) پي نوشت : 1- مرآت الفصاحة، داور، نسخه ي خطي کتابخانه ي مجلس شماره 9113. 2- براي شرح حال او ر.ک به: آثار الرضا. صدرالسادات سلامي، چاپ سنگي. 3- ر.ک به «طايفه ي افشار کازرون»، محمد مهدي مظلوم زاده، نامواره ي دکتر محمود افشار، ج چهارم. 4- فارسنامه ي ناصري، ميرزا حسن فسايي، ج 2، ص 251، اميرکبير. 5- لازم به يادآوري است شماره‏هاي داخل کروشه شماره سطرهاي وقف نامه است و حروف داخل کروشه حرف اوّل اولين کلمه هر سطر است که با در کنار هم قرار دادن آنها ابيات مذکور ساخته مي‏شود. منبع:ميراث جاويدانمعرفي سايت مرتبط با اين مقاله تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 524]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن