تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836871978
نگاهى به ديدگاههاى سياسى امام خمينى(رحمت الله علیه) در دوره اقامت در فرانسه
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
نگاهى به ديدگاههاى سياسى امام خمينى(رحمت الله علیه) در دوره اقامت در فرانسه نويسنده: ابراهيم طالبى دارابى اشاره: فلسفه سياسى انقلاب اسلامى ايران، با فلسفه سياسى امام(س) پيوندى ناگسستنى دارد; چرا كه اصول و آئين سياسىاش بر آراء و انديشههاى امام مبتنى است . قوام اين نظام سياسى به دوام انديشههاى سياسى امام بازمىگردد . اينكه گفته مىشود;اين انقلاب، بى نام خمينى در هيچ كجاى جهان شناخته شده نمىباشد (1) ،به اين دليل است كه محتواى اين انقلاب، انديشههاى اصيل و محكم امام است. بدين جهت، هرگاه محصول بنيادين اين انقلاب (كه به رهبرى امام خمينى(س) به پيروزى رسيده است; يعنى جمهورى اسلامى، از خصوصيات و ويژگيهاى اصلى و ماهيتىاش جدا گردد، در آن صورت، انقلاب از محتواى ذاتى و اساسىاش تهى شده است. براى اينكه معيار درست و واقعى داشته باشيم و از طريق آن، به سنجش و تطبيق بپردازيم، صحيحترين راه و منطقىترين روش، بازخوانى و تدوين دقيق انديشههاى امام از بدو تا ختم است. در يك نگاه كلى، اصول و آئين زير، (2) نماد اساسى فلسفه سياسى امام است; كه به نحوى محتواى بنيادين انقلاب اسلامى و چارچوب عملى سيستم سياسى - جمهورى اسلامى نيز به شمار مىرود: 1- حاكميت قوانين الهى; 2- حاكميت مردم بر سرنوشتخويش و نقش بنيادين آنان در تمام امور كشور(از رهبرى تا دهدارى); 3- رهبرى فقيه عادل و عالم; 4- اصل خدمت نه رياست و سلطه; 5- ابتناء و اتكاى نظام سياسى اسلامى به راى مردم; 6- لغو هرگونه امتياز، انحصار و اشراف; 7- نفى هرگونه استبداد، زور و ديكتاتورى; 8- آزادى به عالىترين و طبيعىترين شكل; 9- منع هر گونه شخصيت محورى و بتسازى; 10- رعايتحقوق همه مردم; 11- نظارت مردم در تمام مراحل سياسى و حضور واقعى مردم در تمام صحنهها; 12- تاكيد بر اصل انتخاب و ميزان بودن راى مردم; 13- عدالت اجتماعى; 14- نفى و مقابله هرگونه سلطهطلبى و سلطهپذيرى در بعد خارجى و داخلى; 15- مبارزه با ظلم و ستم و استكبار; 16- تاكيد برشناختن و شناساندن اسلام ناب محمدى (ص) و رد هرگونه تحجر، مقدس مآبى و نفى اسلام آمريكايى; 17- وحدت ميان همه نسلها و قشرها و فرق; خصوصا دو مركز مهم دانشگاه و حوزه. بدين لحاظ، فراموش نكردن و زير پانگذاشتن انديشههاى مترقى، نجات بخش و معزانه امام خمينى(س) يكى از شرايط مهم حفظ نظام سياسى مستقر و پاسبانى از محتواى واقعى و حقيقى آن است. بازخوانى و قرائت همراه با تانى انديشههاى سياسى امام، كه در طول اقامتشان در فرانسه مطرح شده است، از اولويتبيشترى برخوردار است. به دلايل مختلف، تبيين نظريات ايشان در اين دوره، مهم است; اول اينكه، اصلىترين آراى سياسى و غايت اصلى فلسفه سياسىاش در اين دوره مطرح و در دورههاى بعد تكميل شده است. دوم آنكه، اين دوره از انديشههاى امام دو خصوصيت منحصر به فرد دارد; يكى، ارائه دلايل سياسى براى نفى رژيم سلطنتى و ديكتاتورى; دوم، بيان آراء و نظريات سياسى براى استقرار نظام سياسى اسلامى و ترسيم سلوك و غايت آن. سوم اينكه، انديشههاى امام را قبل از استقرار حكومت جديد و كسب قدرت سياسى مىنماياند و لذا به خوبى نشان مىدهد كه امام به عنوان رهبر مردم ايران، چه اهداف و غاياتى براى استقرار يك نظام سياسى جديد و انحلال رژيم استبدادى شاه دارد. چهارم اينكه، امام در اين دوره چهار ماهه (14 مهر57 تا 11 بهمن57) (3) برخلاف دورههاى قبل و بعد از آن، مورد پرسش خبرنگاران مختلف جهان واقع شدند و به مهمترين سؤالات سياسى و حساسترين مفاهيم سياسى پاسخ دادند. (113 مصاحبه مطبوعاتى، به جز پيامهاى مكتوب و سخنرانيها) (4) نگارنده اين مقاله، عزم آن دارد تا خلاصه و فشرده انديشههاى امام دراين دوره پرالتهاب و بحرانى را مورد بررسى قراردهد. براى رعايت دقت و تامل لازم و تدوين صحيح و عملى، تمام آراء و نظريات امام اعم از مصاحبهها، اعلاميهها، پيامها، سخنرانيها و نيز اغلب حوادث و تحليلهاى اين ايام را مطالعه و فيشبردارى نموده و در نهايت آن را در 10 فصل تدوين كرده است و اينك خلاصه آن را به صورت زير ارائه مىنمايد. (5) مهمترين مفاهيم و مسائلى كه امام در پاريس مطرح نمودند، شامل موارد زير است: (6) 1- نقد و نفى نظام سلطنتى; 2- قرائت و تفسير امام از اسلام به عنوان دين دنيا و آخرت;3- ابعاد نهضت اسلامى ايران; 4- غايات و خواستههاى انقلاب اسلامى; 5- ماهيت و خصوصيات حكومت اسلامى;6- حق حاكميت مردم;7- آزادى; 8- نقش امام و روحانيون در حكومت اسلامى. در اينجا به موارد مذكور مىپردازيم. اول - نقد و نفى نظام سلطنتى هر چند امام، برچيده شدن «نظام شاهنشاهى» و «سلطنتى» را در دوران حضور خود در نجف و قبل از آن در ايران، مطرح نموده و بر آن تاكيد مىكردند; ولى در اين ايام بيشتر و قاطعتر بر آن پاى مىفشارند. اگر در سال49 صلاح مىديدند تا جمله نفى سلطنت را از پيام خود به حجاج بيت اللهالحرام حذف بكنند، (7) اينك در اوج مبارزه، بر نظريه سياسىاش به عنوان آئين مبارزه تاكيد مىكنند. نه تنها بر نفى رژيم سلطنتى تاكيد مىكنند; بلكه به نقد ديدگاهى مىپردازند كه به انحاى مختلف فقهى يا سياسى معتقد به حفظ سلطنت و رعايت قانون اساسى و اجراى مشروطيت هستند: «موافقتبا نظام شاهنشاهى چه به صراحت و چه به وسيله طرحى كه لازمهاش بقاى آن است، خيانتبه اسلام و قرآن كريم و مسلمين و ايران است و هر كس با هر اسم با آن موافقت نشان دهد مطرود و اجتناب از آن لازم است.» (8) لذا در پاسخ به نامه آيت الله مرعشى با صراحت مىنويسند: «ما همه موظف هستيم كه از پا ننشينيم تا سقوط سلسله بى حيثيت پهلوى.» (9) استدلال امام اين است كه سلطنت، مساوى «استبداد و قلدرى» است و لذا حكومتى عادلانه نيست: «اصل سلطنت هم از اول يك چيز سهل بود. از اول معنا نداشته است... سلطنت مساوى با استبداد و قلدرى و ديكتاتورى است.» (10) از نظر امام، رژيم سلطنت، هم در اساس با فلسفه سياسى اسلام در تضاد است وهم از حيث عملكرد و رفتارها مخالف آئين انسانيت و سياست است. لذا مىگويند: «اگر كسى در اين مطلب (11) موافقتبا ما نكند، اين سوء نيت دارد. يا آدم نفهمى است، جاهلى است... كدام ملت مىتواند اين مطلب را قبول بكند ؟ خير،ايشان (12) بايد بروند، اين سلسله بايد منقرض بشود.» (13) امام در پاسخ به سؤال روزنامه الهدف لبنان و راديوى اتريش مبنى بر اينكه رژيم شاه تصميم دارد قانون اساسى را با شريعت اسلام متناسب و تعديل كند، بنيادىترين نظريهاش را در مورد اصل سلطنت مطرح مىسازد: «اينها دروغ است. اگر راست مىگويند; اول چيزى كه در قانون اساسى مخالف با اسلام است، سلطنتشاه و اصل رژيم سلطنتى است.» (14) پس در نگاه امام، رژيم اصلاح و متناسب با شريعت نخواهد شد، مگر آنكه سلطنت و پادشاهى از سيستم سياسى حذف گردد. يكى ديگر از دلايل اصلى مخالفت امام با اصل سلطنت و نظام سلطانى و شاهى، اين است كه اين نوع نظام سياسى به «آراى ملت» اتكا ندارد: «من مخالف اصل سلطنت و رژيم شاهنشاهى ايران هستم به دليل اينكه اساسا سلطنت نوع حكومتى است كه متكى به آراى ملت نيست.» (15) در فلسفه سياسى امام، حكومتى كه راى مردم و حق انتخاب آنان را ناديده بگيرد، حكومت نامشروع است و حكومت محمدرضا پهلوى چنين حكومتى بود. امام خواستار حكومتى بود كه در سايه آن، مؤلفههاى اصلى و اساسى فلسفه سياسىاش تجلى يابد: «خاندان پهلوى... كه با ديكتاتورى بر ايران حكومت مىكنند... هرگونه فرياد آزادى خواهى و اعتراض به ديكتاتورى را با سرنيزه خاموش كردهاند... آزادى به تمام معنا از مردم سلب شده است. هيچ گاه مردم حق انتخاب نداشتهاند... گويندگان و نويسندگان يا كشته شدهاند و يا زندانى هستند و يا ممنوع از گفتن و نوشتن. مطبوعات را از نوشتن حقايق محروم كردهاند و در يك كلمه تمامى مبانى بنيادى و دموكراسى را نابود كردهاند... ما كه خواستار حكومت اسلامى هستيم، در سايه آن، به همه اين جنايتها و خيانتها پايان داده مىشود.» (16) با اين تلقى، امام با قاطعيت مىگويند: «رژيم سلطنتى... خلاف حقوق بشر است... رژيم سلطنتى فاسد است همهاش». (17) از نظر امام، سلطنت پديدهاى «مزخرف» است; چرا كه در آن «يك آدم، سلطان بر يك مردم» است كه هيچ اختيارى ندارند; (18) به همين جهت «ملت ايران» با آن مخالف است; «زيرا رژيمى است تحميلى كه هرگز متكى به آراى ملت نبوده...و خود را موظف به تامين هدفها و خواستههاى مردم نمىداند» (19) و در نگاه امام، چنين حكومتى اولا; طاغوتى است و ثانيا; اطاعت از آن، حرام است. (20) انديشه جايگزين امام اين است كه «بايد اختيار دست مردم باشد.»; (21) لذا «هر اجتماعى، حق اولىاش اين است كه خودش انتخاب بكند يك چيزى را كه راجع به مقدرات مملكتخودش است.» (22) امام معتقد استبا روى كار آمدن رضاخان رژيم پهلوى «سه اصل اسلامى در امر حكومت» را پايمال نمود: «اول; لزوم عدالت در حاكم اسلامى و دوم; اصل آزادى مسلمين در راى به حاكم و تعيين سرنوشتخود و سوم; اصل استقلال كشور اسلامى از دخالت اجانب و تسلط آنها به مقدرات مسلمين.» (23) نكته اساسى اين است كه امام، انديشه سياسىاش را در فضايى مصلحتى مطرح نمىكردند تا از آن بهرهبردارى سياسى بكنند. يكى از خصوصيات مهم امام، اين بود كه هرگز در چنگ رويدادها نبودند; بلكه رويدادها در مهار او بود. از اين رو، وقتى به قدرت هم مىرسند(يعنى مردم مىخواهند تا ايشان محور نظام باشند)، باز هم با همان شدت و علاقه مىگويند: «هرگز اجازه ندهيد كه عدهاى معدود چون گذشته تلخ استبداد بر شما حكومت كنند، اصل دموكراسى اسلامى [را]فراموش نكنيد.»; (24) چرا كه از مؤلفههاى بنيادين فلسفه سياسى امام اين است كه حكومتبا زور و سرنيزه ممكن نيست; «فتح قلوب» مهم است. (25) دوم - قرائت و تفسير امام از اسلام: از اسلام ( قرآن و سنت) قرائت ها و تفاسير گوناگونى شده و مىشود. قرائت امام از اسلام، قرائتى ويژه و مبتنى بر دو متغير زمان و مكان است; به طورى كه در ميان علما و دانشمندان و فقها، همانند كمى دارد و اغلب نيز بى مانند است. در دوره مبارزه براى استقرار يك نظام اسلامى، تفسير امام از اسلام، دو ويژگى منحصر به فرد دارد: يكى مقابله جدى با تحجر و كژانديشى و عقل ستيزى; دوم، تبيين دين اسلام به عنوان مكتبى جامع و داراى مبانى حكومتى و سياسى است كه محصول مهم هر دو ويژگى، يك چيز باارزش و به شدت مورد نياز جوامع مسلمين بود; يعنى تلفيق دين و سياست، و اين، كار كوچكى نبود. (26) در عصرى كه تبليغ اين بود كه « هدف اساس مذهب، جلوگيرى از كشتار اغنيا به دست تهيدستان و فقراست» و «مردم جهان سوم براى مبارزه با امپرياليسم غرب، بايد دين خود را كنار بگذارند.» (27) و دين را «افيون اجتماع» تاويل كردند و نيز در دورهاى كه غربيها به دلايل عملكرد خشن و غيرعقلانى اصحاب كليسا، تن به ليبراليسم و سكولارسيم داده بودند و در درون حوزههاى علميه و جامعه مسلمين، كسى براى احيا و استقرار حكومت اسلامى پيشقدم نمىشد و ترجيح مىداد تا اين درآموزههاى فردى خلاصه شود; امام، يك تنه به ميدان نظر و عمل آمدند و فهم و آموزههاى مترقى و عزيزانه خود را از دين اسلام، ارائه كردند. آموزههايى كه بى آن، امكان تئورى پردازى سياسى وجود نداشت. درك و فهم امام از دين، در عميقترين توصيف اين است كه اولا; «عزيزانه» (28) است و ثانيا; ذلتستيز» است. به اوج سخن امام در رابطه با اسلام و نجات آن از دامن ذلتها و خواريها و انحطاطات توجه كنيد: «اين معنا را كه كسى بگويد اسلام به زندگى چه كار دارد، اين جنگ با اسلام است. اين نشناختن اسلام است. اسلام به سياست چه كار دارد؟! اين جنگ با اسلام است.» (29) در حقيقت، امام با اين بيان، جنگ دوگانهاى را آغاز كرده و آن را تا استقرار نظام اسلامى و حتى تا پايان عمرش (14 خرداد 68) ادامه دادند: يكى; جنگ با حكومت طاغوتى و غيرالهى و غيرمردمى. دوم; جنگ با كسانى كه به قول امام با ادعاى دين به سياست كارى ندارد، جنگ با اسلام را شروع كرده بودند. امام اعتقاد داشتند كه «اسلام تز دارد، برنامه دارد... براى حكومت اسلامى دستور دارد، براى تشكيلاتش دستور دارد... براى تحرك جامعه دستور دارد.» (30) امام با صراحت مىگويند: «اين غفلت كردن از اسلام بود كه اسلام را به يك ورق شناخته بودند... اين دو طائفه (31) اسلام را به تمام معنا نشناختند كه اسلام چى است. اسلام، نه دعوتش به خصوص معنويات است و نه دعوتش، به خصوص ماديات است; هر دو را دارد. يعنى اسلام و قرآن كريم آمده است كه انسان را به همه ابعادى كه انسان دارد، بسازند او را، تربيت كنند او را.» (32) به همين دليل نويد; مىدهد: «آن رژيمى كه ما مىخواهيم يعنى: «اسلام، اسلامى است كه در آن «دموكراسى مندرج است و مردم آزادند» (34) و لذا «والله اسلام، تمامش سياست است»، از شعارهاى محورى امام مىشود: «والله اسلام، تمامش سياست است، اسلام را بد معرفى كردهاند، سياست مدن از اسلام سرچشمه مىگيرد. من از آن آخوندها نيستم كه در اينجا بنشينم و تسبيح دستبگيرم، من پاپ نيستم كه فقط روزهاى يكشنبه مراسمى انجام دهم و بقيه اوقات براى خودم سلطانى باشم و به امور ديگر، كارى نداشته باشم.... (35) دعا و زيارت يك باب از ابواب اسلام است; لكن سياست دارد اسلام، اداره مملكتى دارد اسلام... (36) مسجد مركز سياست اسلام بوده است... (37) اسلام دين سياست است قبل از اين كه اين معنويات باشد.» (38) يكى ديگر از مبانى اسلامى امام، اين است كه خاستگاه اسلام را «ضعفا» و پابرهنهها و محرومين مىداند كه هم بر تمام اغنيا برترى دارند و هم به لحاظ كيفى بر آنها امتياز: «اسلام از توى ضعفا پيدا شده است. از اغنيا كه پيدا نشده است. از اين گداهاى مدينه و مكه اسلام پيدا شده. از اين بيچارهها و ضعيفها اسلام، پيدا شده است.» (39) جنگ فقر و غنا يكى از اصول سياسى امام است كه در اواخر عمرشان مطرح ساختند. امام همواره تاكيد داشتند كه حكومتبراى محرومان است و لذا همواره از مسؤولان نظام مىخواستند كه پيوند خود را با ملت و ضعفا و محرومان قوىتر كنند; چرا كه در نگاه ايشان هر گاه: «قوه علما از قوه ملت جدا شد، ديگر نمىتوانند يك كارى انجام بدهند.» (40) بدين لحاظ، اسلام امام، اسلام «آزادى و استقلال است.» (41) اسلام او «دينى است كه همه كس به حقوق خودش مىرسد و مراعات همه حقوق را مىكند. »; (42) لذا به صراحت اعلان مىكند: «با اسلام مىتوانيد آزاد باشيد. قرآن شما را آزاد قرار داده است.» (43) قرائت دينى امام، اثرات فراوانى داشت و باعث تحول عميق در جهان اسلام و حوزههاى علوم دينى شد; به طورى كه هم بنياد يك رژيم غيرالهى و غيرمردمى را ويران ساخت و هم بنيان يك نظام سياسى جديد را استوار نمود. و اين، كم تحولى نبود. يعنى انديشه سياسىاى كه، براى اولين بار در حوزه اسلامى تبديل به آئين مبارزه و استقرار نظام حكومتى شد و دوام و بقاى آن نيز منوط به حفظ هم نظام و هم آراى امام گرديد. سوم - ابعاد نهضت اسلامى ايران: امام بر آن بودند كه اولا; اين انقلاب مردمى است و به «همه ملت» مربوط است و ثانيا; «دست غيب الهى» آن را به پيروزى رسانيد. مطابق اين ديدگاه، امام هيچ گاه مصادره به مطلوب نمىكردند و انقلاب را به يك گروه خاص حتى روحانيان اختصاص نمىدادند و آن را نه در وجه مبارزه تا پيروزى و نه در وجه حكومت و مسؤوليت، در انحصار هيچ صنف و گروه و قشرى در نمىآوردند; زيرا امام از اعماق درونش بر اين باور بود كه: «همه ابعاد اين قيام، همه قشرها را گرفته است. اختصاص به يك دستهاى... ندارد... اين يك دست غيب الهى است [كه] مردم را با هم مجتمع [كرده است].» (44) امام «همه اقشار» را مبدع اين قيام مىدانستند و لذا، مىگفتند; هر كس مدعى شود اين انقلاب مال من است، «غلط» مىگويد: «اين نهضت... از متن ملت جوشيده و بيرون آمده، نمىتواند كسى بگويد كه مال من است. هيچ كس حق ندارد، غلط است كه بگويد كه مال اين است. مال اين. هيچ دستى نمىتواند اين جور يك ملتى را تغيير دهد. خداست كه اين كار - كرده... هيچ نمىشود گفت روحانيون اين كار را كردهاند، نمىشود گفت مردم بازار اين كار[راانجام دادهاند]خير، ستخداست و از متن ملت جوشيده است.» (45) احتجاج امام اين است كه مىگفتند: «الآن از علماى ما چقدر حبساند. از علما، از روشنفكرها، از دكترها، مهندسين، از محصلين، از بازاريها، همه طبقات الآن در حبساند.»; يعنى اينكه اين واقعيت، نشان مىدهد كه همه گروهها و طبقات در اين انقلاب سهيم بودند و هستند. و لذا اين تلقى امام با انديشه كسانى كه مىخواهند ثابت كنند انقلاب را يك قشر، يك گروه يا يك نسل انجام داده است، در تضاد و تباين است. چهارم - غايات و خواستههاى انقلاب اسلامى: امام دو روز پس از ورود به پاريس، خواستههاى مقدماتى ملت را در پيامش به طلاب، دانشجويان و دانشآموزان سراسر كشور اين گونه بر مىشمارد: «رسيدن به سعادت»، «آزادى»، «استقلال»، «حكومت عدل اسلامى»، «عدالتحقيقى» و «برخوردارى از نعمتهاى الهى». (46) در پيامى ديگر، امام اين گونه تاكيد مىكنند: «در اين نهضت مقدس، تشكيل حكومت اسلامى سرلوحه اهداف آن است و ضمانت از آزادى و استقلال از ثمرات آن.» (47) در حقيقت، امام بر شعار عمومى و اساسى مردم صحه گذاشتند كه فرياد بر مىآوردند: استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى. زمانى كه رژيم در سراشيبى سقوط قرار مىگيرد و دولت نظامى ازهارى قدرت را در دست مىگيرد، امام در پيامى به ملت ايران غايت اصلى انقلاب مردم را بيان نموده و بار ديگر، مؤلفه اصلى فلسفه سياسى خود و انقلاب ايران را مشخص و آشكار مىنمايند: «هدف همان است كه در سخنرانيها و اعلاميههاى خود ذكر نمودهام: الف - سرنگونى سلطنت پهلوى و رژيم منحوس شاهنشاهى. ب - به پاداشتن حكومت جمهورى اسلامى مبتنى بر ضوابط اسلام، متكى بر آراى ملت.» (48) همچنين در نگاه امام، «رهايى مردم از قيد و بند استعمار و استبداد» (49) نيز جزء اهداف مبارزه بوده است. «همه با هم حق خواستيد، حق خودتان را خواستيد، آزادى خواستيد، استقلال خواستيد، جمهورى اسلامى خواستيد، به حمدالله آزادى براى شما حاصل است. الآن ازهيچ كس نمىترسيد; ولى بايد از خودمان بترسيم، بايد از خدا بترسيم.» (50) پنجم - ماهيت و خصوصيات حكومت اسلامى: همان طور كه گذشت، فلسفه حكومت در اسلام از نظر امام «خدمتگزارى» است نه رياست و سلطه و استيلا. امام بارها و بارها بر اين اصل تاكيد نمودند. آن هنگام كه عازم پاريس بودند نيز بر اين نكته اشاره كردند كه: «فعلا عازم پاريس شدم تا با تمام مشكلات به وظيفه دينى خود كه خدمتبه كشور اسلامى است و مردم محروم وطنى است، موفق گردم.» (51) زيرا از نظر امام، همه ما خدمتگزار اين مردم و وطن خودمان هستيم. (52) ماهيتحكومت اسلامى از نظر امام، «نفى زور و سرنيزه» و مبارزه با آن است: «با سر نيزه نمىشود يك ملتى را... خاموش كنند و بگويند كه شما بايد در حال اختناق تا آخر باشيد. اين موقتى مىشود; اما دائمى نمىشود.»; (53) لذا از نظر امام، حكومت اسلامى نمىتواند با زور و سرنيزه توام باشد. با اين نگرش، امام پس از پيروزى انقلاب بلافاصله به مردم اعلام مىكند: «هرگز اجازه ندهيد كه عدهاى معدود چون گذشته تلخ استبداد بر شما حكومت كنند.» (54) و بلافاصله تاكيد مىكنند كه: «اصل دموكراسى را فراموش نكنيد.» (55) حكومت مطلوب امام، حكومتى است كه مردم در آن حق و توان بركنارى بالاترين مقام حكومت; يعنى رهبر را دارند. در نگاه امام هر گاه حاكم، شرايط لازم اسلامى را براى رهبرى نداشت، «معزول مىشود» و «ملت هم بايد او را كنار بگذارند.» (56) به قول امام، مثل دوره سلطنت و شاه نيست كه همه مردم از او بترسند و او نيز خوف اين را نداشته باشد كه عزلش مىكنند; چون عزلى در كار نيست و او هر چه دلش خواست انجام مىدهد; (57) بلكه مردم در اين نوع حكومتبازيگر واقعىاند هم حاكم و تمام مسؤولان را برمىگزينند و هم مىتوانند در موقع لازم آنان را عزل نمايند: «آنكه ما مىخواهيم، يك حكومت عادلى و يك رژيم عادلى و يك هيات حاكمه عادلى كه مورد اطمينان جامعه باشد و براى جامعه خدمت كند.» (58) و «در حكومت اسلامى... عدالت است»; (59) «مثل حكومتشاه نيست تا وقتى يك چيزى مردم عليه حكومت گفتند، عدهاى را بكشند.»; (60) «ما رژيمى مىخواهيم كه رژيم عدالتباشد.» (61) امام در تعريف و توصيف جمهورى اسلامى و حكومت دينى مىگويند: «رژيم اسلامى با استبداد جمع نمىشود. آن رژيمهاى جمهورى هم كه استبدادى هستند در اسم جمهورى هستند، در محتوا سلطنتى هستند.» (62) يكى از وجوه تميز حكومت اسلامى در انديشه امام، «عدم استبداد» است. اصولا استبداد خصلتى است كه هر گاه بروز كند، اسلامى بودن حكومتحتى حكومت مبتنى بر قواعد الهى را با حضور عالمان دين، از ميان مىبرد. امام در مورد ماهيتحكومت آينده مىگويند: «با قيام انقلابى ملت، شاه خواهد رفت و حكومت و دموكراسى و جمهورى اسلامى برقرار مىشود. و در اين جمهورى، يك مجلس ملى مركب از منتخبين واقعى مردم، امور مملكت را اداره خواهند كرد. حقوق مردم خصوصا اقليتهاى مذهبى محترم بوده و رعايتخواهد شد... نه به كسى ظلم مىكنيم و نه زير بار ظلم مىرويم.» (63) همچنين امام در وصف جمهورى اسلامى مىگويند: «در جمهورى اسلامى، زمامداران مردم نمىتوانند با سوء استفاده از مقام، ثروت اندوزى كنند و يا در زندگى روزانه، امتيازى براى خود قايل شوند. بايد ضوابط اسلامى را در جامعه و در همه سطوح به دقت رعايت كنند... دقيقا بايد به آراى عمومى در همه جا احترام بگذارند... مطبوعات در نشر همه حقايق و واقعيات آزادند. هر گونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتى كه مصالح مردم را به خطر نيندازند آزادند.» (64) امام به نقش مردم در حكومت اسلامى اشاره مىكنند و از آن، به عنوان يكى از اساسىترين مؤلفه جمهورى اسلامى ياد مىكنند: «ماخواهان استقرار يك جمهورى اسلامى هستيم و آن حكومتى است متكى به آراى عمومى. شكل نهايى حكومتبا توجه به شرايط و مقتضيان كنونى جامعه ما توسط خود مردم تعيين خواهد شد.» (65) امام گامى فراتر از غرب مىنهند و مىگويند: «آن دموكراسى كه ما مىخواهيم به وجود آوريم، در غرب وجود ندارد.»; (66) زيرا در نظر امام: «دموكراسى اسلام، كاملتر از دموكراسى غرب است.» (67) از نظر امام، «جامعه آينده ايران» «جامعه آزادى» خواهد بود كه «همه نهادهاى فشار و اختناق» را از ميان خواهد برد. «انسان كه امروز در نظام پليسى از فعاليتهاى فكرى و آزادى در كار مردم شده است، تمامى اسباب ترقى واقعى و ابتكار را به دستخواهد آورد. جامعه فردا جامعهاى ارزياب و منتقد خواهد بود كه در آن تمامى مردم در رهبرى امور خويش شركتخواهند جست.» (68) اوج نقش مردم در فلسفه امام، اين نكته است كه در اواخر عمرشان در جواب نامه آية الله مشكينى نوشتند: «اگر مردم به خبرگان راى دادند تا مجتهد عادلى را براى رهبرى حكومتشان تعيين كنند، وقتى آنهاهم فردى را تعيين كردند تا رهبرى را به عهده بگيرد، قهرااو مورد قبول مردم است. در اين صورت او ولى منتخب مردم مىشود و حكمش نافذ است.» (69) زيرا در فلسفه سياسى امام امت(س)، «حكومت اسلامى، حكومتى است كه اولا صددرصد متكى به آراى ملت است، به شيوهاى كه هر فرد ايرانى احساس كند با راى خود، سرنوشتخود و كشور خود را مىسازد.»; (70) «حكومتى كه كوچكترين فرد ايرانى بتواند آزادانه و بدون وجود كمترين خطر از بالاترين مقام حكومتى انتقاد كند و از او در مورد اعمالش توضيح بخواهد.» (71) و لذا از نظر امام، «كسانى بايد ايران را رهبرى كنند كه كاردان و امين و صددرصد مورد اعتماد ملت و متكى به آراى آنها باشند و شايستگى آنها را ملتبر حسب ضوابط اسلامى احراز كرده باشد.» (72) رضايت و پذيرش و اعتماد مردم يكى از اصول اساسى فلسفه سياسى امام است. «ميزان راى ملت است»، يكى از غرورانگيزترين و كاربردىترين آراى سياسى و حكومتى امام است. راى مردم نه تنها از مبانى سياسى امام براى نهادينه كردن و مشروعيتبخشيدن مؤسسات مدنى است; بلكه نافذ در بسيارى از امور ديگر هم هست: «هر فردى از افراد ملتحق دارد كه مستقيما در برابر سايرين، زمامدار مسلمين را استيضاح كند و به او انتقاد كند و او بايد جواب قانع كننده دهد و در غير اين صورت، اگر به خلاف وظايف اسلامى خود عمل كرده باشد، خود به خود از مقام زمامدارى معزول است.»; (73) چراكه از نظر امام، « حكومتبايد مسؤول باشد پيش ملت.» (74) به همين دليل، امام به رخ جهانيان مىكشد كه وقتى پيروز شدند، «انشاءا... همه خواهند ديد كه انتخاب آزاد و مجلس سالم» و «حكومت اسلامى و دموكراسى حقيقى» يعنى چه ؟» ششم - حق حاكميت مردم: در فلسفه سياسى امام، حق حاكميت مردم، حق آزادى بيان به كرات ديده مىشود. امام پنج روز پس از ورود به پاريس تاكيد كردند: «هر ملتى حق دارد خودش تعيين كند سرنوشتخود را. اين از حقوق بشر است كه در اعلاميه حقوق بشر هم هست.» (75) و نيز تصريح نمودند: «حق اوليه بشر است كه [بگويد] من مىخواهم آزاد باشم، من مىخواهم حرفم آزاد باشد.» (76) بنيادىترين انديشه سياسى امام در اين جمله است كه مىفرمايند: «ما فريادمان اين است كه بايد اين ملت هر چه دارد مال خودش باشد و خودش اداره خودش بكند.» (77) امام اين حق را، حق مسلم مىداند كه هيچ كس نمىتواند آن را انكار كند. (78) به همين دليل امام صريحا مىگويند: «بايد اين رژيم جاى خود را به رژيمى بسپارد كه مبعوث ملت مسلمان باشد.» (79) و امام خود از اولين كسانى هستند كه به آراى خود پايبندى نشان دادند: «من به واسطه اينكه ملت مرا قبول دارند، دولت تعيين مىكنم.» (80) و نيز فرمودند: «مردم چون خواستخود را در من مىديدند، به من روى آوردند.» (81) از نظر امام: «هيچ گروه و شخصى نمىتواند با خواست ملت ايران مخالفت كند، چون «تمام ايران گفته كه ما شاه را نمىخواهيم.»; (82) لذا از نگاه امام، نظر و راى مردم ملاك و معيار عمل است. امام راى ملت را هم در نفى رژيم شاه نافذ و معتبر مىدانستند و هم در تعيين حكومت جايگزين و هم در دوره استقرار و استمرار حكومت. براى هر كدام نمونه بين وجود دارد: اول; «ملت او را نمىخواهد، او بايد برود» (83) ( اشاره به شاه)، دوم; «چون ملت، ملت مسلم است و ما را هم خدمتگزار خود مى داند، از اين جهتحدس مىزنم به پيشنهاد ما راى مىدهد.»; (84) زيرا «حكومتبايد مبعوث ملت مسلمان باشد.» (85) سوم; اگر مردم به خبرگان راى دادند و آنان رهبرى را برگزيدند قهرا او مورد قبول مردم است و «در اين صورت او ولى منتخبمردم مىشود و حكمش نافذ است.» (86) امام به صراحت مىفرمايند: «بايد اختيار دست مردم باشد. اين يك مساله عقلى (است ) هر عاقلى اين مطلب را قبول دارد كه مقدرات هر كس بايد دستخودش باشد.» (87) و لذا خالصانه نويد مىدهند كه: «ان شاءالله اگر حكومت اسلامى به پا شود، همه امور بر طبق دلخواه ملت انشاءالله حاصل مىشود.» (88) و بلافاصله اثرات و خاصيتحاكميت مردم بر سرنوشتخود را گوشزد مىنمايند: «اگر دولتها، دولتهاى ناشى از اراده ملتباشد، اينها نمىگذارند كه شما اين طور در ايران تصرف كنيد و اين طور هرج و مرج به بار بياوريد.» (89) با اين منطق، امام مىگفت: «شاه برود تا مردم سرنوشتخويش را به دستبگيرد.»; (90) زيرا «ما به نيروى ملت اتكا داريم» (91) و به همين جهت «شاه محكوم استبه حسب حكم ملت.» (92) و لذا در انديشه امام: «ملت هميشه بر كارهاى دولتى و حكومتى خود نظارت مىكند.» (93) و حكومت اسلامى «متكى به ملت است» و «به تعيين و تصويب ملت است» و «اختيار به دستخود مردم است; (94) چرا كه در انديشه سياسى امام، حكومتها بايد «تابع مردم باشند و براى مردم باشند، نه مردم براى حكومتها.» (95) هفتم - آزادى: آزادى از مفاهيم بغرنج در فلسفه سياسى خصوصا فلسفه سياسى مسلمانان است. تفاسير مختلف باعثشدهاست تا آزادى به عنوان «حق طبيعى» و «خدادادى» تا سر حد كفر و يا حتى «كفر در كفر» كشيده شود. (96) اما امام آزادى را نه تنها مغاير با اسلام معرفى نكردند; بلكه آن را جزء شعارهاى اصلى و بنيادين انقلاب و جمهورى اسلامى قرار داده و اغلب از آن، به عنوان يك ارزش الهى ياد نمودند. امام از فقدان آزادى در رژيم پهلوى انتقاد مىكنند و مىگويند: «در كجاى اين مملكت ما آزادى هست ؟ آزادى قلم دارند مردم ؟ آزادى بيان دارند مردم ؟ كجا آزادى دارند كه ايشان دم از آزادى مىزنند؟» (97) امام از آزادى به عنوان يك «حق اوليه» و «شرعى» و «قانونى» ياد مىكنند: «حق اوليه بشر است كه [بگويد]من مىخواهم آزاد باشم.» امام اين سخن شاه را كه گفته بود: «مردم به آن حد نرسيدهاند كه به آنها آزادى بدهم»، بشدت مورد نقد و حمله قرار مىدهند و تاكيد مىكنند كه آزادى را خدا به مردم داده است نه اينكه شاه بخواهد به مردم آزادى بدهد يا ندهد. آزادى يك امر «خدادادى» است. (98) آزادى امام از نوع آزادى شاه نيست كه به قول خودش به ملت اعطا كرده است: «ما مىخواهيم آزاد باشيم نه مثل آزاديى كه شاه به ما مىدهد. اين آزادى كه شاه به ما مىدهد، اين براى خودش خوب است. براى عائله خودش خوب است، اين جور آزادى.» (99) آزادى امام از مبانى اسلامى نشات مىگيرد و كاملا فطرى و الهى است. امام مىگويند: «يكى از بنيادهاى اسلام، آزادى است. انسان واقعى ملت مسلمان فطرتا يك انسان آزاد شده است.» (100) مطابق اين مبانى، امام اعلام مىكنند: «سياست ما هميشه بر مبناى آزادى، استقلال و حفظ منافع مردم» خواهد بود و با قاطعيت تمام تضمين مىكنند كه: «اين اصل را هرگز فداى چيزى نمىكنيم.»; (101) چرا كه نظر امام و ملت اين بوده است كه: «يك رژيم بر پايه عدالت و دموكراسى حقيقى كه ضامن آزادى و استقلال مملكتباشد; به وجود» بياورند. (102) در انديشه امام «ملتبه حسب شرع آزاد است» (103) و لذا هر كس كه جلوى آزادى را بگيرد و آن را از مردم سلب كند، «مرتجع» است. (104) امام در دوران حساس مبارزه، ملت را مطمئن مىسازند كه شما مىتوانيد با اين نهضت، «آزادى براى خودتان تهيه كنيد.» (105) و خود پيشاپيش، آرمان مردم را آزادى واقعى معرفى مىكنند:«مىخواهيم آزاد باشيم. مىخواهيم مطبوعاتمان آزاد باشد. مىخواهيم راديو و آلات تبليغمان آزاد باشد.» (106) و نيز مىفرمايند: «يك ايران آزاد ما مىخواهيم»; (107) «يك ايرانى مىخواهيم كه... خود ملت اداره كند مملكت را». (108) از نظر امام، هر كسى كه آزادى را از مردم سلب كند، جزء «اراذل و پست» است; (109) زيرا «اول چيزى كه براى انسان هست، آزادى در بيان است، آزادى در تعيين سرنوشتخودش» (110) و «هر بشرى نسبتبه سرنوشتخويش آزاد است.» (111) امام، آزادى را لازمه انسانيت مىدانند كه مطابق اصل توحيد بايد با آزادى و حريت، عبوديت را فقط براى ذات اقدس حق تجربه كند. از نظر ايشان، هرگاه به اصل آزادى و حريت انسان خدشهاى وارد گردد، عبوديت غيرالهى ممكن و محقق خواهد شد. نظر مهم و بنيادى امام اين است: «مطابق اصل توحيد، انسان تنها در برابر ذات اقدس حق بايد تسليم باشد و از هيچ انسانى نبايد اطاعت كند، مگر اينكه اطاعت او، اطاعتخدا باشد. براين اساس، هيچ انسانى هم حق ندارد انسانهايى ديگر را به تسليم در برابر خود مجبور كند و ما از اين اصل اعتقادى، اصل آزادى بشر را مىآموزيم كه هيچ فردى حق ندارد انسانى و يا جامعه و ملتى را از آزادى محروم كند.» (112) بر اساس انديشه فوق، انقياد نوعى ذلت و تباهى براى انسان محسوب مىشود. امام در مورد آزادى در نظام سياسى اسلام معتقدند: «در يك رژيم اسلامى، آزادى صريح و كامل خواهد بود. تنها آزاديهايى به ملت داده نخواهد شد كه بر خلاف مصلحت مردم باشد.» (113) و «ما مىخواهيم مملكتمان را آزاد كنيم، اختناق در مملكت ما نباشد» و «مىخواهيم شما آزاد باشيد.»; (114) زيرا از نظر امام، آزادى را قرآن «توصيه كرده است.» (115) و در زمان ائمه و پيامبر نيز آزادى بوده و همه، حرفهايشان را مىزدند; لذا تاكيد مىكنند ما «حجت داريم» و نبايد از آزادى بترسيم. (116) با چنين رويكردى، امام از ملت مىخواهند مواظب باشند تا آزادى مخدوش و محدود نشود تا حرف شياطين كه مىگفتند، ايران قابليت دموكراسى، عدالت، آزادى را ندارد، تحقق نيابد: «شياطين مىخواهند منعكس كنند كه ايران قابل دموكراسى نيست . ايران قابل عدالت نيست، ايران قابل آزادى نيست. بايد اى برادران من نگذاريد كه اين مسائل پيش بيايد و اين گفتارهاى نامربوط گفته بشود.» (117) زيرا: «ما براى حيات زير سلطه غير ارزش قائل نيستيم. ما ارزش حيات را به آزادى و استقلال مىدانيم» (118) براى اينكه: «من از روزگار سياه و اختناق و اسارت بيمناكم.» (119) لذا: «از ملت تقاضا دارم كه نگذارند... آزادى كه به دست آمده است، مبدل به اختناق بشود. » (120) امام در حساسترين مرحله انقلاب; يعنى برگزارى همه پرسى براى تاييد يا رد جمهورى اسلامى ايران خطاب به ملت مىگويند: «شما همه آزاديد به هرچه مىخواهيد راى بدهيد. من خود به جمهورى اسلامى راى مىدهم»; (121) ولى «در هر صورت شما مختاريد كه آرى بگوييد يا نه بگوييد يا هرچه دلتان مى خواهد در ورقه بنويسيد.»; (122) اما امام دو چيز را بهمردم به صراحت مىگويند: يكى اينكه، اگر جمهورى اسلامى راى بياورد، «نويد آزادى و استقلال» خواهد داد و دوم اينكه به مردم قول مىدهند كه «در حكومت اسلامى، همه و همه آزادند، همه و همه به حقوق خودشان خواهند رسيد.» دليل امام اين است كه «در جمهوريت اسلام، تمام آزاديها» وجود دارد و تاكيد مىكنند; اسلام يك پايگاه آزادى و استقلال براى مردم خواهد بود. (123) و «اسلام سرمنشا همه آزاديها» (124) است. امام نه تنها به اين مطالب مىپردازند; بلكه سالها قبل، از ايران به عنوان «ميهن بزرگ» كه «مهد بزرگان و آزادى خواهان» استياد مىكنند. (125) هشتم - نقش روحانيون در جمهورى اسلامى: در اين دوره، دو علتباعثشده بود تا امام نقش خود و روحانيان را در جمهورى اسلامى صرفا هدايت و راهنمايى و ارشاد و نظارت بدانند. يكى اينكه، مخالفان انقلاب دائم تبليغ مىكردند كه وقتى حكومت اسلامى تاسيس شود فقط روحانيان «پستها» را اشغال مىكنند و نظام ديكتاتورى «آخونديسم» پديد خواهند آورد. دوم اينكه، قصد امام اين بود حتى در دوره تاسيس حكومت اسلامى هم، روحانيان و حوزه هاى علميه مستقل باقى بماند تا بهتر و آزادتر بتوانند «نظارت» و «هدايت» را انجام دهند. امام در مورد نقش خود كرارا گفتهاند: «من در آينده همين نقشى كه الان دارم خواهم داشت. نقش هدايت و راهنمايى و در صورتى كه مصلحتى در كار باشد، اعلام مىكنم و اگر چنانچه خيانتكارى در كار باشد، با او مبارزه مىكنم.» (126) و در مورد ساير روحانيون نيز مىگويند: «من و ساير روحانيون، در حكومت پستى را اشغال نمىكنيم; وظيفه روحانيون ارشاد دولتهاست.»; (127) «من چنين چيزى نگفته ام كه روحانيون متكفل حكومتخواهند شد. روحانيون شغلشان چيز ديگر است; نظارت بر قوانين. البته برعهده روحانيون و هم ملت است»; (128) اما «من سمت هدايت را دارم». (129) امام در عاليترين و رساترين بيان، هدف و نقش خود را در آينده مطرح مىسازند و مىگويند: «ما به خواستخداى تعالى در اولين زمان ممكن و لازم، برنامه هاى خود را اعلام خواهيم نمود; ولى اين بدان معنا نيست كه من زمام امور كشور را به دستبگيرم و هر روز نظير دوران ديكتاتورى شاه، اصلى بسازم و على رغم خواست ملتبه آنها تحميل كنم. به عهده دولت و نمايندگان ملت است كه در اين امور تصميم بگيرند.» (130) اين نگرش و آموزه امام، به اين مؤلفه فلسفه سياسى امام برمىگردد كه وى، اتكا به آراى مردم را اصلىترين و محكمترين اصول خود اعلام كردهاند; بطورى كه با روشنى تمام و با بيانى خاص مىگويند: «ما بناى بر اين نداريم كه يك تحميل بر ملتمان بكنيم. اسلام به ما اجازه نداده است، كه ديكتاتورى بكنيم. ما تابع آراى ملت هستيم. ملت ما هر طور راى داد، ما هم از آنها تبعيت مىكنيم. ما حق نداريم، خداى تعالى به ما حق نداده است، پيغمبر اسلام به ما حق نداده است كه به ملتمان چيزى تحميل كنيم.» 131) و در مقام بيان ضوابط حكومت اسلامى مىفرمايند: «اولا متكى به آراى ملتباشد; بگونهاى كه تمامى آراى ملت در انتخاب فرد يا افرادى كه بايد مسؤوليت و زمام امور را به دستبگيرند، شريك باشند. در اين حكومتبه طور قطع بايد زمامداران دائما با نمايندگان ملت در تصميم گيرىها مشورت كنند و اگر نمايندگان موافقت نكنند، نمىتوانند به تنهايى تصميم بگيرند». (132) يكى از مهمترين ويژگيهاى حكومت امام اين بوده است كه در بدترين شرايط و بحرانىترين وضعيت (تحركات غيرانسانى و تروريستى گروههاى برانداز و نيز جنگ 8ساله عراق با ايران ) تاكيد بر نقش، راى و حضور حقيقى مردم داشتند و هيچ گاه خود را از مردم و قلوب آنان جدا نساختند و ذرهاى در اغفال مردم تلاش نكردند. گواه ما تطبيق سمبليك استقبال از امام در 12بهمن57 و بدرقه او در 15خرداد 68 است كه در هر دو واقعه تاريخى، ميليونها مردم حضور آگاهانه و عاشقانه داشتند. روحش شاد و راهش هموار و انديشه اش مستدام باد. نهم - نتيجه گيرى: در پايان اين مقاله، نتيجهاى كه از مباحثسياسى امام در چهار ماه قبل از پيروزى گرفته مى شود، ارائه مىگردد. لازم به ذكر است هر چند اين نوشته به اختصار و ايجاز، انديشههاى امام در اين دوره حساس و پرحادثه را به تدوين و نظم كشانده; اما تصريح مى شود كه امهات آن را فروگذار نكرده است . لذا نتيجهاى كه از آن ارائه مىشود، محصول دقيق مباحثسياسى امام خواهدبود. 1- امام نه تنها با رژيم سلطنتى به عنوان يك نظام غيرمشروع، طاغوتى و ضد مردمى و غيرقابل قبول و تحمل، مبارزه مىكنند; بلكه در طول اين مدت انديشههاى كسانى را كه به نحوى خواستار حفظ سلطنت منهاى حكومت هستند نيز مورد نقد قرار مىدهند. 2- امام با نفى و نقد رژيم سلطنتى، بديل محكم و همه پسندى تحت عنوان «جمهورى اسلامى» به عنوان نظامى الهى - مردمى ارائه مىنمايند. سلوك و ضوابط بنيادين نظام سياسى امام متصف به قوانين اسلام و متكى به آراى مردم، در تمام مراحل و مراكز است. 3- امام در طول اين مدت، به انحاى مختلف و با روشهاى گوناگون سعى مىكنند تا تلقى و تفسير دقيقى از اسلام ارائه نمايند. مهمترين انديشه امام در اين وادى، معرفى اسلام به عنوان يك مكتب سياسى و عبادى است كه هم به دنياى انسانها نظر دارد و هم به آخرتشان. اين انديشه امام، كاركردى دوگانه داشت; يكى، مبارزه با كسانى كه هيچ بهره اى از اسلام نداشتند و با حكومت آن مخالف بودند، دوم مبارزه با جريان يا اشخاصى كه دم از اسلام و دين مىزدند، ولى ترجيح مىدادند كه دين از سياست جدا باشد. 4- نتيجه چهارمى كه از مباحثسياسى امام حاصل مىشود، اين است كه اين رهبر الهى و مردم گرا، انقلاب و قيام را در انحصار هيچ صنف و گروهى قرار نمىدادند. احتجاج ايشان اين بود كه همه ملتبه پا خاسته و نهضت از متن تمامى ملت جوشيده است. 5 - امام غايات و خواستههاى اساسى و بنيادين اين نهضت را در واقعى ترين شكل و آرمانىترين حالت، در اين مىدانستند كه بااين انقلاب و تاسيس نظام جمهورى اسلامى، «سعادت»،«عدالت»،«آزادى »،«استقلال»،«برخوردارى از نعم الهى»،«رهايى از تمام قيود استعمارى و استبدادى» محقق خواهد شد. و امام اين اهداف را در رعايت الگوى سياسى «جمهورى اسلامى مبتنى بر ضوابط اسلام و متكى بر آراى ملت» متصور مىدانستند. 6- ماهيت اين نظام سياسى در نگاه امام عبارت بوده است از: خدمتگزارى، دموكراسى، عدالتحقيقى، سووليتحكومت در برابر ملت، رضايت و پذيرش مردمى. همه اينها از نظر امام در صورتى حفظ مى شود كه قاعده سياسى، ابتناى نظام به قوانين اسلام و اتكاى حكومتبه آراى مردم در جريان مستمر باشد. 7 - از نظر امام، در حكومت اسلامى حق حاكميت و تعيين سرنوشت از آن مردم است و نهادهاى مدنى و مسووليتهاى سياسى با نظر و راى مردم مشروعيت مىگيرد. مطابق آراى امام، همه كس و همه چيز در نظام سياسى اسلام و جمهورى اسلامى ايران، تابع مردم است و هيچ زور و تحميلى نبايد به وجود بيايد. امام بارها مطرح نمودند كه حكومت مبعوث مردم است و حاكمان خدمتگزاران و تابعان مردماند. 8- در نگاه امام، آزادى حق خدادادى و طبيعى بشر است و به عنوان حق اوليه محسوب مىشود. امام در اين مباحث مكرر در مكرر اعلام مىكنند كه اسلام مركز و پناهگاه آزادى است و آزادى از بنيادهاى دين اسلام است و در حكومت اسلامى آينده، آزادى به نحو كامل و حقيقى وجود خواهد داشت و استدلال مىكنند، مطابق اصل توحيد، لازمه عبوديت الهى، آزادى است. بنابراين، هيچ كس حق سلطه بر ديگرى را ندارد. 9 - در اين مباحث، هرچند امام معتقد بودند كار ويژه اصلى روحانيون در حكومت اسلامى، «نظارت»، «هدايت»، و «اصلاح» است; اما به خاطر شرايط بعدى انقلاب مصلحتا و ترجيحا اعلام كردند روحانيون مسووليت پستهاى دولتى را برعهده بگيرند تا نظام سياسى به عنوان اوجب واجبات حفظ شود. 10- امام در اغلب نوشته ها، مصاحبه ها و سخنرانيها تاكيد مىكنند; مشى ديكتاتورى، استبداد، ذلت پذيرى، فساد، دخالتبيگانگان، ثروت اندوزى، امتيازات، فضاى اختناق و خصلتهاى ضد مردمى، به عنوان ويژگيها و خصوصيات رژيم پهلوى بايد از ميان برداشته شود و فضاى عدالت، رئوفت، استقلال، آزادى، معنويت، اسلام گرايى، استكبار ستيزى و مردم گرايى ايجاد گردد. پی نوشت : 1ء . اشاره به سخن رهبر انقلاب حضرت آيت اله خامنهاى. 2. هر كدام از موارد17گانه، به سخنان و آراى صريح و روشن امام مستند است كه براى رعايت اختصار، ذكر نگرديد. 3. امام ساعت 18 روز جمعه 14 مهر1357 وارد پاريس شدند و چهار ماه بعد در ساعت 30/9 صبح روز جمعه 12بهمن1357 به ايران بازگشتند. 4. مصاحبه هاى امام در پاريس - نوفل لوشاتو - در كتاب «طليعه انقلاب اسلامى» جمعآورى شده و نيز در جلدهاى 1و2و3 صحيفه نور آمده است. 5. البته بايد اذعان نمود كه فلسفه سياسى امام كامل و شامل نخواهد بود، مگر اينكه تمام آثارش از سال 41 تا 68 مورد مطالعه و تدوين قرارگيرد. پيشاپيش بايد گفت اين نوشتار بخشى از فلسفه سياسى امام است; هرچند اصول و اساس آن محفوظ است. 6. امام به موارد ديگرى هم پرداختند; ولى از حوزه بحث ما خارج است; از جمله، مبارزه با استكبار و استعمار و قدرتهاى مداخله گر مانند: امريكا، شوروى سابق و انگليس و اسرائيل. 7. امام در بهمن ماه1349 براى حجاج پيام صادر نمودند تا در ايام و مراسم حج ميان زائران پخش گردد. امام براى اين كه مشكلى براى پخش كنندگان آن (مهمترين آنان آقاى محتشمى و خانم ايشان بودند) ايجاد نشود، ترجيح دادند تا اين عبارت حذف گردد: «اساسا اسلام با اساس شاهنشاهى مخالف است، هر كس سيره رسول خدا را در وضع حكومت ملاحظه كند، مىفهمد اسلام آمده است اين كاخهاى ظلم شاهنشاهى را خراب كند. شاهنشاهى از كثيف ترين و ننگين ترين نمونهارتجاع است.» ر.ك: سيدحميد روحانى، نهضت امام خمينى، جلد دوم، ص703 و نيز سند 254( متن دستخط امام ) در ص 994. 8. ر. ك: صحيفه نور، ج 1، ص 590. امام در اينجا نظرات «آيت الله» شريعتمدارى و نيز پيشنهاد مرحوم بازرگان و ميناچى را نقد مى كنند. 9. ر. ك: همان، ص 601 و نيز مراجعه كنيد به خاطرات هاشمى رفسنجانىدوران مبارزه، زير نظر محسن هاشمى، مركز نشر معارف انقلاب، تهران،1376،ج 1،ص133-134. 10. ر. ك: كوثر(مجموعه سخنرانى هاى حضرت امام خمينى )، جلداول، ص506. 11. اشاره به تز «شاه سلطنتبكند نه حكومت» و نيز «سلطنتباقى بماند، فقط اين شخص برود» است. 12. اشاره به محمد رضا پهلوى. 13. ر. ك: كوثر، جلد اول، صص 608-609. 14. ر. ك: صحيفه نور، جلد دوم، ص483. 15. ر. ك: همان،ص506. 16. ر. ك: همان، صص549 -550. 17. ر. ك: كوثر، جلد سوم، ص 212. امام اين مطلب را يك روز پس از ورود به تهران در13 بهمن1357 مطرح نمودند. 18. ر. ك: كوثر، جلد 2، ص 284. به گفته ساموئل هانتينگتون «در اين عصر مدرن، جايى براى پادشاهى وجود ندارد.» 19. ر. ك: صحيفه نور، جلد3،ص553. 20. كوثر، جلد 2، صص 285 -287. 21. صحيفه نور، ج 2، ص 554. 22. ر. ك: كوثر، جلد3، ص 315. سخن امام به مناسبتبازگشايى مدارس در 1/12/1357 يعنى ده روز پس از پيروزى انقلاب. 23. ر. ك: صحيفه نور، جلد 1، ص99. سخنى از امام در دوم فروردين1343. همچنين امام در سخنرانى 11/9/1341 پس از لغو تصويب نامه انجمنهاى ايالتى و ولايتى فرمودند: «اى دولتها !اى بيچاره ها !فتح مم�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 385]
صفحات پیشنهادی
نگاهى به ديدگاههاى سياسى امام خمينى(رحمت الله علیه) در دوره ...
نگاهى به ديدگاههاى سياسى امام خمينى(رحمت الله علیه) در دوره اقامت در فرانسه نويسنده: ابراهيم طالبى دارابى اشاره: فلسفه سياسى انقلاب اسلامى ايران، با فلسفه سياسى ...
نگاهى به ديدگاههاى سياسى امام خمينى(رحمت الله علیه) در دوره اقامت در فرانسه نويسنده: ابراهيم طالبى دارابى اشاره: فلسفه سياسى انقلاب اسلامى ايران، با فلسفه سياسى ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها