محبوبترینها
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1853243347
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ نويسنده: مرتضى شيرودى پيوستگي عميق فرهنگ و سياست در جهان امروز سبب گرديده است توليدات و آثار فرهنگي، بدون توجه به زمينهها و اهداف سياسي، درك و فهم نشود. البته در تحليل تاثير هريك بر ديگري نبايد افراط كرد، اما غفلت از آن نيز زيانبار خواهد بود. متن پيشرو، نقدي بر كتاب «زندگينامه پيامبر اسلام(ص)» ميباشد. پيوستگي عميق فرهنگ و سياست در جهان امروز سبب گرديده است توليدات و آثار فرهنگي، بدون توجه به زمينهها و اهداف سياسي، درك و فهم نشود. البته در تحليل تاثير هريك بر ديگري نبايد افراط كرد، اما غفلت از آن نيز زيانبار خواهد بود. متن پيشرو، نقدي بر كتاب «زندگينامه پيامبر اسلام(ص)» ميباشد. اين كتاب نمونهاي است از مواجهههاي فرهنگي ــ سياسي غرب با جهان اسلام كه ميتواند در جلوههاي متنوع چالشگري با جهان اسلام مورد توجه امعان نظر قرار گيرد. مقدمه كتاب زندگينامه پيامبر اسلام(ص) (Muhammad A Biography of Prophet) [1] را خانم كارن آرمسترانگ (Karen Armstrong) در سال 1380.ش/2001.م نگاشته و آقاى كيانوش حشمتى در سال 1382.ش/2003.م ترجمه كرده و در سال 1383.ش/2004.م انتشارات حكمت در شمارگان 2000 نسخه آن را به چاپ رسانده است. اين كتاب 377 صفحه دارد و از مقدمه مترجم و نويسنده، ده فصل اصلى و پىنويسها تشكيل يافته است، اما آرمسترانگ كيست؟ انتشارات حكمت او را اينگونه معرفى مىكند: خانم كارن آرمسترانگ يكي از صاحبنظران مشهور در عرصه دين در جهان انگليسىزبان است كه هفت سال از عمرش را در مسلك راهبهاى كاتوليك سپرى كرد. او شرح احوال خويش را در زندگىنامه پرفروش «از ميان معبر باريك» بازنويسى كرده است. وى مؤلف كتابهاى پرفروش و نامآورى چون «تاريخچهاى از خدا» كه تا كنون به بيش از سى زبان ترجمه شده است، «اسلام: تاريخى كوتاه» و «كتاب بودا» از مجموعه كتابهاى انتشارات وايد نفلدونيكلسون است. آثار ديگر آرمسترانگ عبارتاند از: «در جستجوى خدا: بنيادگرايى در آيين يهود»، «مسيحيت و اسلام»، در «آغاز: تفسيرى نوين از پيدايش»، «تاريخ اورشليم: يك شهر، سه دين» و «خداشناسى از ابراهيم تاكنون» كتاب «زندگينامه پيامبراسلام(ص)» آرمسترانگ كه يك ماه پس از حادثه يازدهم سپتامبر انتشار يافت و به پرفروشترين كتاب سال امريكا تبديل شد، با چه انگيزهاى به نگارش درآمد؟ آرمسترانگ در پاسخ به اين پرسش مىنويسد: 1ــ در برابر مخالفت يك كنگره اسلامى انگليسى، شيوخ عربستان و علماى الازهر با فتواى آيتالله خمينى(ره)، معرفى دنياى اسلام به خونخوارى، متعصب دانستن اسلام و مسلمانان و ارائه چهره وحشتناك از سيماى محمد(ص) واكنشى صورت نمىگيرد، در حالى كه محمد(ص) يكى از انوار تاريخ بشريت است؛ 2ــ غيرمنصفانه است كه اقدام چند مسلمان افراطى را به آيين پيامبر اسلام(ص) نسبت دهيم و دين او را دين ترور، قتل و وحشت بناميم. البته حمله به اسلام، مسلمانان و پيامبر، سابقهاي طولانى در غرب دارد كه با انتشار كتاب آيات شيطانى و بهويژه با وقوع حادثه تروريستى يازدهم سپتامبر به اوج خود رسيد. چه چيزى اين حمله را شدت بخشيد؟ در تورات و انجيل و در عملكرد اسرائيل يهودى و امريكاى مسيحى هم موارد بسياري وجود دارد كه ميتوان با دستاويز قراردادن آنها در برابر يهوديان و مسيحيان جبههگيري كرد، اما چرا كسى از آنها براى تروريست خواندن پيروان موسى(ع) و هواداران عيسى(ع) استفاده نمىكند؟ در واقع آرمسترانگ مىخواهد بگويد حمله گسترده و بىنظير به مقدسات اسلامى، او را واداشت كه براى دفاع از اسلام و مسلمانان و روشن شدن ذهن مسيحيان غربى نسبت به چهره نورانى پيامبر(ص)، زندگى واقعى پيامبر(ص) را تحرير نمايد. اما آيا او داستان حقيقى حيات آخرين فرستاده الهى را نگاشته است؟ براي پاسخ به اين سوال خلاصهاي از كتاب در زير ارائه شده است. خلاصه كتاب اين كتاب از ده فصل اصلى تشكيل شده است كه مرور خلاصه هر فصل، تفاوت آنها را در حجم و كيفيت مطالب نشان مىدهد. فصل اول: محمد دشمن است؟! توهين غربىها به اسلام و پيامبر، سابقه طولانى دارد. نخستين توهينها از اسپانياى اسلامى و قرطبه و از سال 229.ش/ 850.م آغاز شد. پرفكتوس، راهبه مسيحى، اولين ناسزاگو عليه پيامبر بود. به تأثير از او، تعدادى از جوانان مسيحى قرطبه يك گروه شهادتطلب را تشكيل دادند تا مانع گسترش نام و آيين محمد(ص) در اسپانيا شوند. شهادتطلبان قرطبه با حمايت آشكار و پنهان برخى مقامات كليسا و گروهى از مردم مسيحى مىكوشيدند پيامبر را دروغگو، شهوتپرست و خوشگذران نشان دهند. تصويرى كه اين گروه از پيامبر آفريد، همچنان در اذهان عمومى غرب باقى ماند و در برافروختن شعله جنگهاى صليبى در 474.ش/1095.م مؤثر واقع شد. از اين رو، جاى تعجب نيست كه در جنگهاى صليبى نام رسمى مسلمانان به كثافت تغيير يافت. افراد بسياري كوشيدند تصوير ذهنى غربيان را نسبت به پيامبر عوض نمايند. اين كوششها به موازات افزايش تخريب چهره پيامبر گسترش مىيافت، ولى تعصب قديمى آنچنان جا افتاده بود كه اين تلاشها را ناكام مىگذاشت. به علاوه حس برتربينى غربى كه به دليل توسعه قدرت مادى اتفاق افتاد و به فتح و استعمار سرزمينهاى اسلامى منجر گرديد، انسان غربى را به درستى عقايدش درباره پست بودن پيروان محمد(ص) و درست بودن انديشه مسيحى مطمئن ساخت. فصل دوم: محمد يك انسان الهى است محمد(ص) در چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. فلسفه بعثت، نجات انسان جاهلى جزيرهًْالعرب و پس از آن نجات همة انسانهاى جاهلى آن عصر و عصرهاى بعدى بود. او در يك دوره پانزده ساله به خودسازى پرداخت و آنگاه رسالت عظيم هدايت انسانها را پذيرفت. حوادثى كه بر پيامبر گذشت، در كتب تاريخى معتبرى گرد آمده است كه نويسندگان آن عبارتاند از: محمد بن اسحاق (وفات 146.ش/767.م)، محمد بن عمرالواقدى (وفات 199.ش/820.م)، محمد بن سعد (وفات 224.ش/845.م) و ابوجعفر طبرى (وفات 302.ش/923.م). آثار اين چهار نفر، بهرغم ايرادهايي، از امتيازات فراواني برخوردار است و لذا براى آگاهى از تاريخ صدر اسلام و تفسير حوادث آن مقطع، از منابع باارزشى محسوب ميشوند. ابزار اصلى پيامبر براى هدايت و نجات انسانها قرآن بود. قرآن كتابى است كه آيات آن متناسب با حوادثى كه روى مىدادند و براى گرهگشايى آنها نازل شده است. البته فضيلتهاى اخلاقى پيامبر هم در كشاندن اعراب جاهلى به مسير تمدنى جديد مؤثر بود. در واقع، محمد(ص) آخرين حلقه مسيرى است كه انبيا براى ساخت مدينه فاضله و جامعه مطلوب الهى گشودهاند. فصل سوم: جاهليت جزيرهًْالعرب اوضاع سخت جغرافيايى را پيش پاى اعراب جاهلى قرار مىداد. دخالتهاى دو امپراطورى ايران و روم در بخشهاى جنوبى و شمال شبهجزيره و مناطق مرزى بر سختى زندگى عرب بيابانگرد مىافزود. به علاوه ايرانيان و روميان از يهوديان و مسيحيان ساكن شبهجزيره براى نفوذ و جلوگيرى از حملات گاه و بيگاه اعراب به مرزهاى خويش، بهره مىبردند و بر مشكلات سكنه بومى ميافزودند. عرب در جاهليت، مطيع رئيس قبيله بود. به جنگ عشق مىورزيد، ولى به مروّت و جوانمردى هم روى خوش نشان مىداد. او با همة سختىهاى طبيعى و غيرطبيعى سرزمين حجاز، رو به كعبه داشت و براى طواف پا پيش مىگذاشت. روابط بين عربهاى قبل از بعثت پيامبر، بدوى و در عين حال ساده و غيرپيچيده بود. قبايل روابط درونى خود را داشتند و به آن احترام مىگذاشتند و البته برترى قريش را پذيرفته بودند. پيوندهاى خونى و قبيلهاى معيار درستى و نادرستى حوادثى بود كه در پيرامون آنان روى مىداد. اعراب در وضعيت عادى فقط بتانى را مىپرستيدند كه آنها را واسطه بين خود و الله مىدانستند و در موقعيتهاي سخت و دشوار به سراغ الله ميرفتند. به همين دليل آنها مشركانى بودند كه وجود خداى واحد را نفى نمىكردند، ولى او را در اداره جهان نيازمند خدايان كوچك چوبى و سنگى مىديدند. فصل چهارم: وحى از دوران كودكى پيامبر اطلاعات كمى در دسترس است، اما مىدانيم كه پيامبر يتيم به دنيا آمد و اندكى پس از تولد، او را به حليمه سپردند. ورود پيامبر به خانه حليمه براى او بركت بيشتر و رزق فراوانتر به همراه آورد، اما زمانى كه حليمه با داستان شكافتن سينه او مواجه شد، از نگهدارى پيامبر به هراس افتاد. پيامبر جوانى را با پاكدامنى، يتيمى، تنگدستى و چوپانى سپرى كرد. با اين وصف خديجه درستكارى و پرهيزگارى او را در سفر تجارى آزمود و آنگاه رغبتى فراوان به ازدواج با پيامبر يافت. خلوتگزينى و خودسازى محمد(ص) در غار حراء پانزده سال پس از ازدواج با خديجه ادامه يافت و در اين دوره از زيد و على نگهدارى كرد تا اينكه سرانجام اولين نداى وحى را شنيد و آن را ترسناك يافت و با وحشت به سوى خديجه آمد. خديجه او را آرام ساخت تا بهتدريج دريافت كه آنچه بر او وارد گرديده، وحى است و خدا او را به رسالت براى هدايت انسان مبعوث كرده است. وحى نازلشده، همان وحى وارد آمده بر پيامبران پيش از او بود و تنها پيامبران الهى شايسته دريافت چنين وحىاند. فصل پنجم: بشارتدهنده پيامبر پس از بعثت كوشيد پيامهاى اسلام را در جامعه جاهلى عرب به اجرا درآورد، ولى در پى برقرارى مساوات و ريشهكنى فقر و استقرار سادهزيستى بر پايه قرآن بود. از اين رو، بردگان، فقيران، زنان و جوانان بيشتر او را مىپذيرفتند. پيامبر در اين راه، از سختىها نمىهراسيد و شك نداشت كه خدا از او حمايت مىكند. به علاوه از استعداد ذاتى بالايى براى پيشبرد راهش برخوردار بود. قرآن به مدد او مىآمد و محتوا و آهنگ آن به پيروان او مىافزود. جذبشدگان نيز افراد ديگر را به سوى اسلام مىكشاندند. به جز تعداد اندكى از قبيله قريش، ديگران چندان نميترسيدند، چون تصور نمىكردند خدايانشان در حال سرنگونىاند. هواداران محمد(ص) ديگر به خانه و قبيلههاى خويش احساس تعلقى نداشتند. بهظاهر پيامهاى اسلام به تفرقه در خانهها و قبيلهها مىانجاميد؛ پدرى كافر مىماند و پسرى مسلمان مىشد، اما اسلام آمده بود تا پيوندهاى جاهلى را برافكند و پيوندهاى جديدى بر پايه دين و ايمان برافرازد و اين همان بشارتى بود كه قرآن از آن سخن مىگفت؛ بشارتى كه انسان را از خاك جدا مىكرد و به عرش مىبرد. فصل ششم: آيههاى شيطانى پيامبر از بتهاى سهگانه لات، عزى و هبل برائت جست. اختلاف شديدي بين مسلمانان و مشركان ايجاد شد، بهگونهاي كه هر روز و هر ماه مجادله آنان افزايش مييافت. مشركان مسلمانان را اذيت، آزار و شكنجه ميكردند، بهويژه مسلماناني كه حامى و قبيلهاي نداشتند. پيامبر بهناچار عدهاى از مسلمانان را براى فرار از آزار قريش به حبشه فرستاد. بهدنبال آن نمايندگانى از قريش به حبشه رفتند، ولى نتوانستند نجاشى را براى پسفرستادن آنان متقاعد سازند. پيامبر براى كاهش فشار مشركان در آياتى از سوره نجم بتان آنان را ستايش ميكرد (داستان غرانيق)، اما بيدرنگ آن را پس مىگرفت. همه پيشنهادات قريش به پيامبر، براى دست برداشتن از رسالتش، و همه اقدامات آنان در مخالفت با پيامبر ناكام ماند تا آنكه قريش به تحريم مسلمانان و بنىهاشم اقدام كرد و مسلمانان به شعبابىطالب رفتند و در وضعيت دشوارتري زندگي كردند. ابوجهل و ابولهب مخالفتهاى قريش عليه پيامبر را سامان ميدادند. اما بهتدريج تحريم اقتصادى پيامبر و يارانش شكسته شد، زيرا تعدادى از افراد قبيله قريش مخفيانه به محاصرهشدگان غذا مىرساندند. فصل هفتم: هجرت راه جديد محاصره شعبابىطالب شكسته شد و محمد(ص)، بنىهاشم و مسلمانان به زندگى در مكه بازگشتند. پيامبر(ص) پس از اين پيروزى با دو حادثه تلخ مواجه گشت: مرگ خديجه و مرگ ابوطالب. بدينترتيب دو حامى بزرگ پيامبر(ص) از دست رفتند. تبليغ دين بي آن دو در مكه دشوار شد و تبليغات و حملات قريش به رهبرى ابوجهل شدت يافت، لذا پيامبر(ص) بهناچار به طائف رفت تا بلكه در آنجا حاميانى براى دين خود بيابد. مردم طائف از او حمايت نكردند بلكه وى را از شهر اخراج كردند. در اين اوضاع بد و ناگوار، خداوند سفر معراج را براى پيامبر(ص) تدارك ديد، و اين موجب شد پيامبر(ص) به ادامه راه دلگرم شود. دوره جديدى از مأموريت آغاز شد. محمد(ص) به ازدواجهاى متعدد دست زد تا با ايجاد پيوند با برخى قبايل، آنها را به سوى اسلام بكشاند، ولى وضعيت مكه به نفع پيامبر نبود. ديدارى بين او و تعدادى از اهالى مدينه اتفاق افتاد. اين ديدار در سال بعد تكرار شد و به انعقاد پيمانى بين پيامبر و نمايندگان مردم مدينه انجاميد. پيامبر محيط مدينه را براى تبليغ دين اسلام مهيا ديد، بنابراين اول مسلمانان و سپس خود او به آنجا هجرت كردند. دشمنىهاى عبدالله ابن ابى، دشوارىهاى مستقر كردن حكومت اسلامى و سختىهاى پيوند دادن انصار و مهاجر از مشكلات اوليه پيامبر در مدينه بود. فصل هشتم: جنگ مقدس پيامبر در مدينه ناچار بود به جنگهاى متعددى دست زند كه همه آنها دفاعى بود. قرآن جنگ را محكوم كرده است مگر براى دفاع از سعادت و حيات اسلام. پيامبر در جنگها با دو مشكل مواجه بود: از يك سو با دشمن مجهز و از سوى ديگر با تازهمسلمانهاى مردد و مخالفان مصمم روبرو بود. محمد(ص) در فراهم آوردن تداركات جنگ، تقسيم غنايم جنگى، توجيه شكست براى جنگاوران و تعيين محل و مكان جنگ، مشكلاتى با ياران و منافقان درون مدينه داشت. پيامبر(ص) براى كاهش جنگها و افزايش مودّتها گاه به برقرارى پيوند فاميلى (ازدواج) دست مىزد. ولى شايعاتى كه بر اثر ازدواجهاى پيامبر به راه افتاد (داستان زينب و زيد) و افسانههايى كه براى برخى زنان پيامبر ساختند (داستان افك و عايشه)، هدف پيامبر را تحتالشعاع قرار داد و دسترسى به آن را با مشكل مواجه كرد. دعواها، حسادتها و دستهبندىهايى كه زنانش در خانه وى ايجاد كردند، پيامبر را آزار مىداد و زمينه را براى سوءاستفاده سياسى برخى فراهم مىآورد كه حاصلش به خطر افتادن وحدت اسلامى بود. فصل نهم: صلح مقدس سپاه اسلام و حكومت مدينه پس از فتح و غلبه در جنگ خندق (احزاب) يك نيروى شكستناپذير شد و اندكى به بسط مسالمتآميز قدرت و ديانتش به خارج از مرزهاى شبهجزيره پرداخت. به علاوه، پيامبر خود به تجارت با سوريه پرداخت تا خلأ و زيان عدم تجارت مدينه با مكه را جبران كند و همچنين از اهميت تجارى مكه بكاهد. بدينترتيب مكه به اندازه كافى ضعيف شد. پيامبر قصد كرد كعبه را بى سر و صدا زيارت يا فتح كند، اما قريش از ورودش جلوگيرى نمود. تلاش پيامبر براى ورود به مكه و تلاش قريش براى بازگرداندن محمد(ص) بىنتيجه ماند و سرانجام صلح حديبيه به امضا رسيد. امتيازاتى كه اين پيمان به قريش مىداد، شگفتى برخى از مسلمانان را برانگيخت، ولى يكسال بعد، دورانديشى پيامبر آشكار شد و پيمانى كه برخى آن را صلح تحميلى مىدانستند، موجب شد مكه بدون خونريزى گشوده شود. ديگر پيامبر عالىترين قدرت شبهجزيره شده بود، ولى با اين حال شيوه حكومتىاش با قبل از آن تفاوت نداشت. وى بهرغم انتظاراتى كه زنانش در بهرهمندى بيشتر از بيتالمال يا غنايم داشتند، بيش از آنكه قبلاً به آنان مىداد، چيزى در اختيارشان قرار نداد. فصل دهم: وفات پيامبر بيستوسه سال از آغاز رسالت پيامبر مىگذشت. او جامعهاى الهى برپا كرد ولى رگههايى از جاهليت هنوز پابرجا بود. زيرا برخى از قبايل به دلايل سياسى به اتحاد با پيامبر دست زدند نه به دليل آموزههاى اعتقادى. ولى مىتوان گفت كه او هم امت عرب را يكى كرد و هم خداى واحد را بر خدايان ديگر به پيروزى رساند. با اين وصف، حال روحىاش نشان مىداد كه از آينده امت نگران است. اندكى پس از رحلت پيامبر، دعواها بر سر جانشينىاش آغاز گشت. آنانى كه به جانشينى وى دست يافتند، به توسعه ارضى پرداختند. توسعه ارضى به اصلى اساسي در حكومت بنىاميه، بنىعباس و عثمانىها تبديل شد. بهرغم گسترش ارضى اسلامى و دورههاى طولانى حاكميت مسلمانان بر بخشهاى وسيعي از جهان، بسيارى از اصول حكومت پيامبر به فراموشى سپرده شد. انحرافى در سيره پيامبر روى داد و از اين روست كه مسلمانان مىكوشند با بازگشت به سلف صالح، جامعه خويش را بازسازى و مدرنسازى نمايند. انقلاب اسلامى كوششى است براى برقرارى مجدد ارزشهاى فراموششده اسلامى در سطح بالا. نقد كتاب آنچه پيش از اين به ميان آمد، خلاصهاى از كتاب آرمسترانگ بود. مطالعه كتاب و حتى مرورى بر آن نكاتى را شايسته طرح و گفتوگو مىسازد. بخشى از اين نكات كه در پى مىآيد، غير واقعى، نادرست و مغرضانه است و برخى ديگر از امتيازات كتاب زندگىنامه پيامبر اسلام(ص) به شمار مىرود. الفــ نقاط ضعف كتاب حجم مطالبى كه نادرست نقل شده، شگفتآور است،[2] بهگونهاى كه هر خواننده منصف و مسلمانى را وا مىدارد كه به مغرضانه بودن آن رأى دهد. البته در اينجا اين مطالب آشكارا بيان نشده، بلكه فقط پاسخهاي كوتاهي به آنها داده شده است. 1ــ ترديدى نيست كه پيامبر(ص) ترور را به مفهومى كه هماينك در غرب وجود دارد، هم در آشكار و هم در نهان نفى كرده است و از اين رو نمىتوان كار وى را با كار ديگر رهبران سياسى معاصر دنيا يكى دانست كه ترور را در پشت تريبونها محكوم مينمايند، اما نهان آن را تأييد ميكنند و به اجرا مىگذارند. يكى از دهها دليلِ مؤيد مطرود بودن ترور در آيين پيامبر آن است كه رسولالله از همان آغاز رسالت و مأموريت الهىاش، برنامهاى مدون (قرآن) در اختيار داشت كه اجازه نمىداد حوادث، خود را بر وى و برنامههايش تحميل كنند، تا نيازمند ترور كسانى باشد كه خود را بر برنامههايش تحميل كردهاند. غيرمنطقى بهنظر مىرسد كه مشاهده چند مورد دستور پيامبر براى كشتن يا آن مواردي كه اجراى حكم اسلامى است، چنان هيجانى در نويسنده كتاب پديد آورد كه بگويد در اسلام خشونت وجود دارد يا آنكه اين هيجان وى را وا دارد تصوير مخالفان پيامبر را درباره اسلام مطرح سازد و بدون پاسخ آنها را رها كند و خواننده را در وضعيتى قرار دهد كه حداقل در او نسبت به راستى پيامبر شك و ترديد پديد آيد. 2ــ اسلام يك دين الهى بلكه برترين، آخرين و كاملترين آن به شمار مىرود و در آن دين، مسلمانان اجازه ندارند چون مسيحيان، پيامبر خويش را بپرستند يا مقامى در حد خدايى برايش قائل شوند، از اين رو، اين دين و مقرراتش به هيچ روى ناپخته و ناخالص نيست كه حرف و سخنش به هرج و مرج بينجامد. اگر هرج و مرج اجتماعى يا توسعهنيافتگى در بين پيروان اسلام ديده ميشود، به اسلام ربطى ندارد، بلكه علتهاى مختلفى دارد كه يكى از آنها توطئههاى غرب عليه اسلام و مسلمانان است، لذا جذابيت غرب در نزد برخى از مسلمانان معاصر به دليل حقانيت فرهنگ و تمدن آن نيست، بلكه از درك غلط اسلام از سوى اين مسلمان ناشي ميشود. عدم توفيق مسلمان امروز را بايد در ناتوانىهاى آنان ديد، بهدليلآنكه در دوره پيامبر، اسلام توانايى خود را براى ساختن يك جامعه ايدهآل نشان داد. 3ــ پيامبر تاجر نبود، تنها دو سفر تجارى آن هم براى تأمين معيشت به شام انجام داد، بنابراين نبايد او را در رديف تجار مكه قرار داد. تحول روحى پيامبر هم از سفرهاى تجارى يا زندگى در مركزيت ثروت و تجارت، يعنى مكه، ناشي نميشد، اگرچه قوىترين مرد عرب در توانايى جسمى و روحى بود. تحول روحى وى به عوامل ديگرى غير از آنچه آرمسترانگ گفته است، ارتباط دارد. به همين دليل زمانى كه به رسالت مبعوث شد و سروش وحى بر وى نازل گشت و او را پيامبر خواند، آن را يك پديده پيشبينىنشدني يا نامأنوس نپنداشت. بهراستى اگر پيامبر تاجر يا تاجرپيشه بود، چرا با سرمايهداران يا سرمايهدارى مخالفت كرد و بيشترين پيروان وى فقرا بودند؟ اگر او تاجر بود و ثروت را دوست مىداشت، چرا بارها پيشنهاد قريش را مبني بر دريافت پول و ثروت رد كرده بود؟ پيامبر در اوج قدرت، غنايم را بين اصحاب و تازهمسلمانانى چون ابوسفيان تقسيم كرد، در حالى كه مىتوانست آنها را براي خود بردارد! حتى پيامبر در مقابل درخواست همسرانش كه سهم بيشترى از غنايم مىخواستند، به خواست خدا مدتى از آنان كناره مىگرفت و زمانى به نزد آنان بازميگشت كه زندگى به همان شيوه ساده را پذيرفته بودند. 4ــ تاريخنگارى اسلامى فقط با استناد به چهار كتاب تاريخى طبرى، واقدى، ابن اسحاق و ابن سعد تصوير صحيح از تاريخ زندگى پيامبر ارائه نمىكند. اولين منبع معتبر در بازيابى و بازخوانى حوادث صدر اسلام قرآن است. البته در مراجعه به قرآن بايد به دشواريهاى فهم و تفسير درست آن واقف بود و ابزارهاى لازم را براى درك صحيح آن فراهم آورد، ولى قرآن هر آن كسى را كه قصد تاريخنويسى اسلامى دارد، از روايتهاى نقلشده از عايشه كه بسيارى از آنها بينقض نيست، بىنياز مىكند و حتى دروغپردازى برخى از داستانهايى كه به دوره كودكى پيامبر نسبت دادهاند، مشخص مىسازد، زيرا قرآن نه به انتقادات يا سؤالات پيامبر بلكه به انتقادات و سؤالات مخالفان وى پاسخ داده و در آن، برخلاف اناجيل، تحريفى صورت نگرفته و از اين رو مستند است و معيارى براى درستى و نادرستى حوادث دوره رسالت پيامبر بهشمار مىرود. 5ــ برخلاف تصويرى كه آرمسترانگ ارائه مىكند، پيامبر با زنان خويش مشكلى نداشت. در حادثه افك و در قصه تحريم كوتاه زنان، پيامبر براى هدايت آنان به مسير الله مدتى با عايشه و ديگر زنانش قطع رابطه كرد و به امر خداوند هم دوباره به سوى آنها بازگشت. به علاوه، عايشه، امسلمه و حتى خديجه، فقط همسران پيامبر بودند و آنان را در جايگاه مشاوران پيامبر ديدن خطاست. پيامبر بر زنان خويش كنترل داشت، لذا شواهدى مبني بر وجود دستهبندى قومى و اختلافهاى سياسى در بين آنها در دست نيست. تنها پس از وفات پيامبر عايشه برخلاف توصيه رسولالله در رأس يك حركت سياسى قرار گرفت كه به جنگ جمل عليه على(ع) انجاميد. فلسفه ازدواجهاى متعدد پيامبر مبناى عشقى نداشت. او اغلب با زنان بيوه ازدواج ميكرد و حاصل اين ازدواجها اتحاد و وحدت قبايل مختلف اعراب بود. پيامبر حتى در رفتارش با زنان خود تفاوتى قائل نبود و مبناى رفتارش را عدالت قرار مىداد و نهتنها با عايشه بلكه با همه آنها رئوف و مهربان بود. 6ــ اما خديجه در نزد پيامبر عزيزتر بود و او را بيش از ديگران ستايش مىكرد. پيامبر با هدف برانگيختن و ناراحت كردن ساير زنانش از خديجه تعريف نميكرد، بلكه خدمات و زحمات او را به اسلام، بيش از ديگران مىديد. بهطور قطع، يارى و فداكارى خديجه تاثير مهمى در پيشبرد رسالت پيامبر داشت، ولى اگر گفته شود خديجه كسى بود كه ترديدهاى پيامبر را نسبت به رسالتش برطرف كرد يا اگر دلدارىهاى او نبود، پيامبر از ادامه راهش منصرف ميشد يا اينكه پيامبر با مشورت و راهنمايى او گام برمىداشت، سخنى به گزافه گفتهايم، زيرا سند محكمى براى تأييد ادعاهاى فوق وجود ندارد. 7ــ عايشه هم، فقط همسر پيامبر است نه مشاور، هادى يا تحميلكننده نظرات خود بر پيامبر. او زمانى به نامزدى و ازدواج پيامبر درآمد كه سن و سال كمى داشت، ولى تحت تربيت پيامبر قرار گرفت و از آن فضاى كودكى و كمسالى خارج گشت، نه اينكه پيامبر با كودكى او همراه و همگام شود. در حادثه افك، خداوند دامن وى را از هر گونه آلودگى پاك كرد. پيامبر از پاكى او باخبر بود، ولى براى قانع كردن مردم، نخست از عايشه كناره گرفت و پس از آنكه خداوند پاكى وى را تأييد كرد، روابط آن دو به حالت عادى بازگشت. علاقه پيامبر به عايشه بيش از ديگران نبود، چون پيامبر اسوه عدالت است و نمىتواند يكى از زنانش را بيش از ديگران دوست بدارد و آن را با محبت بيشتر پاسخ دهد. 8ــ مسيحيان كوشيدهاند با پيام عشق و دوستى مسيح(ع) به مسلمانان نزديك شوند، ولى شيطنتهاى ارباب كليسا، توطئههاى مقامات دولتى و...، اغلب، كار را به توهين مسيحيان عليه پيامبر، اسلام و مسلمانان كشانده است. تلاشهاى زيادى هم براى ترسيم چهره زيباى پيامبر در غرب انجام شده كه كم نتيجه بوده است. مسيحيان مىگويند ما از خنديدن مسيح چيزى نشنيدهايم، ولى پيامبر اسلام خندهرو بود. پيامبر براى جدا نشان دادن دين خود از مسيح تلاشى نكرد بلكه آن دو را داراى يك هدف و آرمان مىديد. مسيح و محمد قهرمانان تاريخ با دو هدف مجزا نبودهاند، آن دو پيامبري الهى بودهاند كه تنها براى انجام كارى كه خداوند از آنان خواسته بود، به ميدان آمدند. آن دو هدفى جز نجات بشريت نداشتند و از همان آغاز رسالت، پيامشان براى همه جهانيان يكسان بود. از اين رو هيچ تفاوتى بين اللَّه در قرآن و خدا در انجيل تحريفنشده وجود ندارد. در واقع آيين پيامبر با آيين توراتى و انجيلى اختلافات ريشهاى نداشت، و تنها اختلاف مسلمانان با يهوديان و مسيحيان، اختلاف بر سر تحريف انجيل و تورات بود. البته بخشى از مخالفتهاى غرب با پيامبر به آن دليل است كه پيامبر حكومت تشكيل داد، در حالى كه مسيح فرصت پيدا نكرد زمينه تأسيس حكومتى را فراهم آورد. 9ــ بىگمان برخى از داستانهايى كه در وصف پيامبر گفته و نوشتهاند، دروغ است، ولى بعضى از آنها روحانى هستند و ميتوان به آنها اتكا و اعتماد كرد. مسلمانان تعدادى از داستانهايى را كه به تولد پيامبر نسبت داده ميشود، منطقى و درست مىدانند، ولى داستانهاى تخيلى و ساختگى را كه از بىخبرى، وحشتزدگى و تصميم به خودكشى پيامبر حكايت مىكند، رد مىكنند. پيامبر هيچگاه به هقهق ننشست و به مداراى با بتان نپرداخت، بياذن مالكى به ملك شخصى او وارد نشد، دچار بحران روحى و روانى و خودبينى نگرديد، در سفر آسمانى معراج شراب ننوشيد، در زمانى كه عبداللهبنابى، به خشم، يقه او را گرفت، به او خشم نگرفت، پيامبر هرگز با فرستادگان قريش به تندى سخن نگفت و اخلاق اسلامى را در مواجهه با دشمنان خود فراموش نكرد. آيا شايسته پيامبر است كه درستى صلح حديبيه را از امسلمه بپرسد و او براى كاستن مخالفت مسلمانان با صلح حديبيه، پيامبر را راهنمايى كند؟حضور پيامبر بر قبر ابن ابى نمايشى و براى ترساندن اين يا آن يا براى عوامفريبى نيست، بلكه اجراي تكليف الهى و ارج نهادن به انسانيت انسانهاست (لقد كرمنا بنى آدم). 10ــ قرآن كلام الهى است كه براى هدايت بشر فرستاده شده و گوش سپردن به آواى آن هميشه هدايتگر است، ولى هيچ مسلمانى بر اين باور نيست كه با استماع قرآن در همان فضاى روحانى قرار مىگيرد كه پيامبر قرار مىگرفت. اين قرآن، براى بهرهدهى به فرد و شخص خاصى نازل نشده، بلكه وسيله و ابزارى است براى هدايت عموم مردم در همه مكانها و زمانها. پيامهاى كتابالله روشن و همگى جدى و واقعى است. گرايش به اسلام جادويى نبود بلكه حقايق همين قرآن و زيبايى آن برخى را مجذوب دين اسلام ساخت، و آنها را از شرك و بتپرستى رهانيد. قوانين قرآن كهنه نشده و لذا امروز هم براى پيروانش درست، حقيقى و مفيد است و مىتواند جامعهاى برين، فاضله و نيك تشكيل دهد. 11ــ عربستان واژه جديدى است كه قدمتى كمتر از صد سال دارد. اطلاق واژه عربستان بر حجاز يا جزيرهًْالعرب غيرعلمى است و البته شبهجزيره را فقط نمىتوان به يمن امروزى نسبت داد، بلكه همه سرزمينهايى را دربرميگيرد كه امروزه شبهجزيره عربستان ناميده مىشود. ايرانيان و روميان گاهى به همين شبهجزيره لشكر ميكشيدند يا قصد داشتند به آن حمله كنند كه هر بار فتح آن را بىحاصل يا دستنيافتنى ميديدند، لذا كوشيدند اعرابي را كه در همسايگي مرزهايشان در شبهجزيره مستقر بودند، با خود همراه كنند يا آنان را تحت نفوذ خود درآورند. آنها هم از ظلم و ستم امپراتوران ايران و روم بىبهره نبودند و براى رهايى از اين ظلم به اسلام گرايش يافتند، ولى همه علاقه و گرايش اعراب سرحدات به دليل آن ظلمها نبود، بلكه اسلام جاذبههاى قوىتري داشت. پيامبر به همين سرزمين(جزيرهًْالعرب) عشق مىورزيد و براى هدايت ساكنان آن تلاش بسيار كرد، اما اين عشق و تلاش به معناى آن نبود كه پيامبر سوسياليست يا ناسيوناليست بود، بلكه او انسان موحدى بود كه مىكوشيد همه را به توحيد دعوت كند و جامعهاى موحدانه پديد آورد. 12ــ قبيله قريش كه بازيگر اصلى در مقابل پيامبر است، قبل از تولد پيامبر قوىترين قبيله عرب شده بود، لذا شكستهاى آن فقط به دليل ناهمبستگى و عدم قدرت و قوت نبود، بلكه ناتواني در برابر قوت پيام اسلام عامل اصلى گسست آن به شمار مىرود. هدف پيامبر از عرضه پيام اسلام به قريش پديد آوردن اضطراب در آنها نبود، بلكه هدف آن بود كه قريش به خود آيد و به پرستش خداى واحد نه بنات الله گردن نهد. قريش در چنين وضعيتى، درمانده و ناتوان بود و نمىتوانست چنان تأثيرگذار باشد كه اسلام آوردن حمزه را به تصميم قريش در تنها گذاردن پيامبر ربط دهيم. در آن هنگام قريش آنقدر قوي نبود كه از مهاجرت قريبالوقوع پيامبر به مدينه باخبر باشد و تصميم بگيرد از هجرت وى به آن شهر ممانعت كند. ابوسفيان كه رهبرى قريش را در دست داشت از قوت در انديشيدن برخوردار نبود، اگر او در انديشيدن قوى بود، بايد مىتوانست در مقابل موفقيتهاى پيامبر و سپاه اسلام به پيروزهايى دست يابد يا بايد از كمك به قبيله بكر در حمله به خزاعه، قبيله همپيمان پيامبر، جلوگيرى مىكرد تا فتح مكه به دست سپاه اسلام اتفاق نيفتد. 13ــ بىشك سخن يهود مدينه در مورد منجى در حال ظهور، در آمادگى مردم يثرب در پذيرش اسلام مؤثر واقع شد، ولى نمىتوان آن را تنها عامل به حساب آورد. البته نقش بحيراى راهب و ورقه بن نوفل در اين زمينه كمتر از يهود است. از اين جمله است كه تغيير قبله را به درايت تازهمسلمان مدنى براء بن معرور نسبت دهيم. به علاوه، مخالفت يهود با پيامبر شكستى براى مأموريت دينى محمد(ص) به شمار نمىآيد، زيرا اگر يهود ديندارانى راسخ بودند به پيامبرى كه توارات وعده داده بود، ايمان مىآوردند. پيامبر اسلام از دين يهود بيش از يهوديان آگاه بود و همين امر بايد مشوق يهود در روى آوردن به اسلام مىشد. البته ايمان نياوردن يهود به پيامبر موجب نشد كه پيامبر آنها را در فشار قرار دهد و از آنان وجوهى چون خمس دريافت كند. آنچه پيامبر از آنان دريافت مىكرد، خمس نبود بلكه مالياتى(جزيه) بود كه در قبال امنيت به دولت اسلامى پرداخت مىكردند. پيامبر با اتكا به امدادهاى غيبى مىدانست كه بنىنضير ميلى به مذاكره واقعى ندارد و بنىقريظه اگر بماند هيچگاه از توطئه دست برنمىدارد. 14ــ برتر نشان دادن عمر، ابوبكر و عثمان بر على(ع) شگفتآور است. على (ع) به دليل برخوردارى از معصوميت، شايستهترين جانشين پيامبر بود. به علاوه پيوندهاى روحى و فاميلى او با پيامبر، بيش از عمر، ابوبكر و عثمان است. على با عمر، ابوبكر و عثمان دشمنى نداشت تا اينكه بگوييم دشمنى او با عمر بيشتر بود. بر پايه مستندات تاريخى سختگيرى و غرور برازنده عمر است نه على، على نه سختگير بود و نه مغرور. آيا عمر چنان بر پيامبر تأثيرگذار بود كه به رسولالله دلدارى دهد و او را از غم برهاند و على را فاقد اين تاثير بدانيم. شگفتآورتر آنكه عايشه را بر فاطمه مقدم بدانيم و از حسادتهاى زنانه فاطمه عليه عايشه سخن برانيم؟! 15ــ پيامبر از نوجوانى و جوانى، خودسازى روحى خود را آغاز كرد و منتظر نماند تا چهلسالگىاش (زمانى كه به رسالت مبعوث شد) فرا رسيد، آنگاه به خودسازى خويش بپردازد. درجه و ميزان خودسازى پيامبر چنان بالا بود كه در مواجهه با پيشنهادات جديد، ديدگاههاى قبلى خويش را اصلاح كرد. خودسازى او بر آموزههاى الهى قرار داشت، از اين رو آنچه بر زبان جارى مىساخت و به آن عمل مىكرد، ادبيات تازهابداعشده شخصى نبود، بلكه وحى و قرآنى بود كه خدا فرستاد. پيامبر از وحى و قرآن و از نتايج اجرا و ابلاغ آن آگاه بود. خودسازى مبتنى بر آموزههاى دينى، از او پيامبرى لبريز از اميد ساخته بود. او براى پديدآوردن اميدهاى تازه در مسلمانان، آنها را به مدينه برد و حكومتى را محقق بخشيد كه از آغاز رسالت درصدد تأسيس آن بود. هجرت پيامبر به معناى بريدن از دوستان يا كسانى نبود كه دوستشان مىداشت، بلكه هدف دور شدن از دشمن و آغاز زندگى جديدى بود كه سرشار از اميد و خدا باشد. پيامبر اميدبخش و خودساخته در مدينه سرآمد همه بود. پيامبر در مدينه از شعر ناصواب بيزارى ميجست و شكست و پيروزى در جنگ سرخورده، غمگين و ناراحتش نمىكرد، انگيزهاش در جنگها كسب منافع تجارى و مادى نبود، بلكه اجراي تكليف الهى بود. او حتى دشمن را تحقير نميكرد و بههيچكس چنين اجازهاي نمىداد. پيامبر نظام اخلاقى خود را فراتر و عميقتر از مروّتهاى عربى پايهگذارى كرد. وي مشركان مكه را فقط در صورت گردن نهادن به اسلام مىبخشيد. پيامبر فقط به انتقال وحى دست زد نه ترجمه و تفسير آن، و هر كارى را انجام داد بر پايه خواست، مشيت و دستور خداوند بود. 16ــ هدف پيامبر بههم ريختن روابط پدر با پسر، زن با شوهر يا خواهر با برادر نبود، بلكه او مىكوشيد پيوندى الهى و دينى را بهجاي پيوند فاميلى، قومى و قبيلهاى قرار دهد. از اين رو او فقط به آن دسته از مقدسات جاهلى حمله مىكرد كه بهظاهر موجب ميشدند امنيت مردم فراهم شود، اما در واقع نابودكننده آرامش مردم بودند. پيامبر بر آن باور بود كه يكتاپرستى نه جمود فكرى بلكه آرامش فكرى را به دنبال مىآورد، زيرا انسان را به خداى واحد، منبع ازلى و ابدى آرامش، مرتبط مىسازد. وى براي آرامشبخشى به افراد و جامعه، در طي فتح مكه همه را بخشيد؛ چه آنانى كه تقاضاى عفو كردند و چه بسيارى كه حتى تقاضاى عفو نكردند. او مىتوانست آرامشبخش دلها و جانها باشد، به آن دليل كه خود از آغاز به درستى وحى، حمايت خداوند و حقانيت رسالتش ايمان داشت. هيچگاه سنگينى بار رسالت و فراوانى مشكلات حتى ذرهاى سستى در راهش پديد نياورد. 17ــ ابوطالب همواره مؤمن بود و به پيامبر و راهش عشق مىورزيد و به آن ايمان داشت، ولى آن را آشكار نساخت و آشكارا به آن عمل نكرد تا بتواند محكمتر از پيامبر حمايت كند. او هرگز به فكر رها كردن يا تحقير پيامبر نيفتاد. ابوطالب را بايد در همين حد پذيرفت، نه اينكه او را به گونهاى به تصوير بكشيم كه درستى و نادرستى كار پيامبر را به وى تذكر مىداد. مرگ ابوطالب كه حامى اصلى پيامبر بود، بر محمد(ص) گران آمد، ولى خلل و ضعفى در راه پيامبر پديد نياورد. عبدالمطلب مانند ابوطالب موحد زيست و مرد و حمزه و عباس پس از اسلام آوردن بيش از گذشته به كمك پيامبر آمدند، اما ابوجهل و ابولهب بر خلاف عبدالمطلب، ابوطالب، حمزه و عباس، هم خود به آزار پيامبر پرداختند و هم ديگران را عليه پيامبر شوراندند. 18ــ نادرستىهاى ديگرى در كتاب به چشم مىخورد كه پاسخ موارد مهم آن عبارت است از: صدور فتواى امام خمينى(ره) عليه سلمان رشدى حملات غرب عليه مسلمانان را افزايش نداد، بلكه آن را آشكار ساخت؛ هرچند سيد قطب يك اصولگرا بهشمار مىآمد، نمىتوان وى را نادان دانست؛ شبيه دانستن كار و روش پيامبر(ص) با گاندى، قياس معالفارق است و البته با قصد عادى جلوه دادن پيامبر به كار رفته است؛ انديشه حنيف از تعصبات بتپرستى جاهلى ناشى نمىشد، بلكه ريشه در آيين پاك حضرت ابراهيم(ع) داشت؛ اينكه حليمه نوزادى براى شير دادن نيافت و لذا شير دادن محمد(ص) را پذيرفت، فقط روايتي در اين زمينه است؛ يتيم شدن پيامبر عقب ماندن وى را از سجاياى اخلاقى فراهم نياورد، بلكه او را در مواجهه با مشكلات قوىتر ساخت؛ وحى الهى تجاوز به جسم انسان يا پيامبر نيست، بلكه هديه الهى است كه خداوند آن را فقط براي برگزيدگانش در نظر گرفته است؛ آيا پيامبر نمىدانست كه مردم، در آغاز رسالتش او را طرد مىكنند كه آن را از ورقهًْ بن نوفل بشنود و تأييد بگيرد؟؛ صدوبيستوچهارهزار پيامبر همگى آمدهاند و اين عدد يك سَنبَل يا نمايش بىنهايتي آن نيست؛ نمىتوان و نبايد برخى از اعمال بعضى از پيامبران را كه اشتباه بوده است، شيطانى ناميد؛ تصويرى را كه قرآن از جهنم ارائه مىكند، بايد در كنار تصوير بهشت ديد؛ آيا يثربيان سالها پس از آغاز بعثت پيامبر از وجود او بىخبر بودند كه در سالهاى پايانى اقامت وى در مكه، او را ديده باشند؟؛ نويسنده از دليل هجرت يهوديان به مدينه سخن نمىگويد، فقط از زمان آمدن آنها سخن مىراند؛ پيامبر به شاعران هجوگويي بدگمان بود كه قصد داشتند چهره اسلام و پيامبر را تخريب كنند؛ نماز جمعه به يوم سبت و روزه كفار روز عاشورا به روزه كفار يهوديان ارتباطي ندارد؛ روبه بيتالمقدس نماز گزاردن به معناى همسويى با دين يهود نبود، همانگونه كه اعزام گروهى از مسلمانان به حبشه به معناى نااميدى مسلمانان از اسلام و پيامبر نبود؛ نقل اين موضوع كه عربى در خواب ديد كه بايد براى جمع كردن نمازگزاران اللَّهاكبر گفت، و پيامبر آن را از او ياد گرفت، مضحك به نظر مىرسد؛ در ديدگاه اسلام، يهوديت و مسيحيت دو دين الهىاند و اين صحيح نيست كه آن دو را اديان امپرياليستى قديمى بناميم؛ همانگونه كه به كاربردن لفظ عربستان به جاى حجاز درست نيست، به كار بردن واژه سوريه به جاى شام يا شامات نيز اشتباه است؛ روزه واجب شرعى است و اين تكليف به دليل پيروزى مسلمانان در جنگ بدر واجب نگشته است؛ چرا بايد تصميم عبدالله بن ابى در بازگشت از نيمه راه جنگ احد را منطقى دانست؟؛ اشتياق انصار به جنگيدن در خارج از مدينه آنان را به جنگ احد كشاند، و فقط عده قليلى نسبت به آن بىميل بودند؛ حجاب نشانه حاكميت مرد بر زن نيست، بلكه ابزارى است براى در امان ماندن زن از چشمهاى طمع؛ حضرت داوود مانند هر پيامبر ديگرى نمىكوشيد با قتل و كشتار راه خود را بگشايد، هدف پيامبران هدايت است و هدايت با حاكميت بر قلبها ميسر است؛ جدا شدن قبايلى از قريش و پيوستن آنها به پيامبر فقط به دليل ترس و قدرتمندى پيامبر نبود؛ دورانديشى پيامبر در صلح حديبيه بايد سندى باشد براى ثبات آنكه پيامبر همواره بر پايه نقشه به سوى آينده حركت مىكرد؛ پيامبر همانند شعار معروف مسيحى نمىانديشيد كه گونة ديگر خود را براى سيلى آماده سازد. او حتى حاضر شد هر دو گونه خود را به سيلى بسپارد تا تكليف خود را به انجام رساند؛ پس از اداي مناسك حج از سوى پيامبر، ميل به زيارت كعبه افزايش يافت و زائران بيشترى به آنجا آمدند، لذا تشبيه آن به شهر نفرينشده نادرست است؛ توجه پيامبر در اواخر عمرش به مناطق شمالى شبهجزيره نشاندهنده ميل اسلام به جهانى شدن بود؛ به پست و مقام رسيدن فرزندان ابوسفيان، به دليل همكارى با مسلمانان و مسلمان شدن آنها نبود، بلكه بيشتر از زد و بندهاى سياسى نشأت ميگرفت؛ بهراستى سپاهيان محمد(ص) از سپاه روم در هراس بودند؟ پس جنگ موته و تبوك را چگونه مىتوان تفسيركرد؟؛ بهكارگيرى واژههايى چون اريستوكراسى، دموكراسى و توسعه سياسى براى حكومت پيامبر، نوعى برداشت ناصواب امروزى از آن حكومت الهى است؛ پيامبر بيش از آنكه نگران مرگ خويش باشد، در روزهاى آخر عمر نگران امت خود بود؛ مخالفت شيعيان با اهل سنت مخالفتى تعصبآميز نيست، مخالفت بر سر اصول و حق ولايت على(ع) است؛ صوفيه نهتنها پيشقراول مبارزه با هرگونه تهديد اجتماعى نبوده، بلكه اغلب به همراهى با شاهان مفسد پرداخته است. بــ نقاط مثبت كتاب آنچه آرمسترانگ گفته است، فقط مطالبى نيست كه در بخش قبلي به آنها پاسخ داده شد بلكه در كتاب او ويژگيهاي مثبتي به چشم مىخورد كه برخى از آنها عبارتاند از: توهين به پيامبر، اسلام و مسلمانان از غرب مسيحى آغاز شد و تلخترين آن در درون اسپانياى مسلمان و از سوى راهبهاى بهنام پرفكتوس پديد آمد، در حالى كه اسلام هيچگاه براى مشاركت، همكارى و رابطه با اديان ديگر كوتاهى و بىميلى نشان نداده است و مسلمانان هيچ قانونى براى ممنوعيت فعاليت مذهبى يهوديان و مسيحى در كشورهاى اسلامى تدوين نكردهاند. تلاش امروز غرب در بهكارگيرى جنگ سرد عليه مسلمانان ادامه همان جنگ سردى است كه در طي جنگهاى صليبى اوج گرفت. در اين جنگها، اول بايد اسلام دين شمشير معرفى مىشد تا كشتار مسلمانان توجيهپذير باشد و ثانياً راهبهها و كشيشها چون ازدواج نمىكردند، محمد(ص) را شهوتران نشان مىدادند تا حمله به مسلمانان به سرعت انجام گيرد. بهطور قطع، برخى از مبلغان ضداسلامى متعصب به معناى واقعى كلمه بودند، و اين روش تحقيرآميز، تاثير مهمى در بيگانه ساختن غرب با جهان اسلام داشته، و به دليل ضديت طولانى غرب با پيامبر، ضديت با غرب در ميان مسلمانان رشد كرده است. بنابراين، غرب خود بايد مسئوليت رشد اسلام افراطى را بپذيرد. اسلام افراطگرا واژه توهينآميز و گمراهكنندهاى است، ولى به ستوه آمدن مسلمانان را به غرب ارتباط دادن، نكتهاي تأملپذير و مثبت است. محمد(ص) داراى ذوق و استعداد سياسى بالايى بود، بهگونهاى كه اعراب را از خشونتهاى داخلى نجات داد، متحدشان كرد و هويت جديدى به آنان بخشيد. او گاه براى پيشبرد اهداف الهى خود به سختىهايى تن داد كه براى انسانهاى امروز تصور كردني نيست. وى برخلاف تصورى كه در غرب وجود دارد، شهوتران نبود. يكى از دلايل مهم آن، ازدواج با خديجه چهلساله است. به علاوه اين نكته را كه بيشترين ازدواجهاى وى با زنان بيوه بوده است، بايد به دليل فوق افزود. به هر روى نمىتوان ازدواجهاى پيامبر را با شهوترانى مرتبط دانست بلكه همه آنها به درايت سياسى پيامبر بازميگشت. ازدواج او با زينب بنت جحش تكليف الهى تأكيدشدهاى بود كه براى تغيير يك سنت قديمى جاهلى انجام شد. البته خالى دانستن ازدواجهاى پيامبر از شهوترانى سخن درستى است، ولى آنها را يكسره سياسى دانستن هم ناصواب است. آرمسترانگ مرتب از سوء برداشت غرب از پيامبر انتقاد مىكند و نبوغ محمد(ص) را در حل مسائل مختلف مىستايد. وي درايت و دورانديشى پيامبر را در صلح حديبيه بهرغم مخالفتهاى ابتدايى ستودنى مىداند. آرمسترانگ معتقد است اگر مسيح(ع) همانند محمد(ص) به حكومت مىرسيد و دولت تشكيل مىداد، مجبور مىشد قوانيني شديدتر از قوانين محمد(ص) طراحي كند. قرآن كتابى است كه اگر بهدرستى خوانده شود، احساسى از معنويت و صفاى باطن در خواننده ايجاد ميكند كه درك آن براى مسيحيان مشكل است. به علاوه عربى بودن قرآن و ترجمههاى نامأنوس لاتينى آن، بر فهمناپذيري قرآن در غرب افزوده است، ولى آرمسترانگ براى مستند كردن سخنانى كه در كتابش آورده، از آيات بسياري استفاده كرده و معتقد است قرآن كتابى است كه تأثيرات درونى خوب و مثبتى را در انسان بهوجود ميآورد. اسلام دين صحرا نيست، و نيز هيچ انسى بين اسلام و شمشير وجود ندارد، همانگونه كه در مسيحيت رابطهاى بين آموزههاى مسيحى و شمشير به چشم نمىخورد. مبناى چنين قضاوتى آن است كه ريشه همه اديان الهى يكي است و پيامهاى آنها يكسان ميباشد، و از اين رو اگر در مسيحيت شمشير سخن اول را نمىگويد، در اسلام هم سخن اول با شمشير نيست. بنابراين، اگر پيامبر به شمشير دست برده و به جهاد فى سبيلالله اقدام كرده، به يك كار دفاعى مبادرت ورزيده است، پس بايد از جهاد فى سبيلالله حمايت كرد. همين منطق درباره احكام اسلامى كه گاه بريدن دست دزد را توصيه مىكند، وجود دارد. اگر بهراستى مسيح(ع) به حكومت مىرسيد، مىتوانست در مقابل افراد شرور و دزد سكوت اختيار كند؟ اگر اسلام واقعا دين خشونت بود، آيا مىتوانست جاويد بماند؟ كدام انديشه يا حكومتى با زور و شمشير توانسته است به حيات جاودانه برسد؟ پيامبر دوست مىداشت از زخم زبانهاى يهود رهايى يابد، ولى قبله به خواست و مشيت الهى تغيير كرد كه اثر مهم آن عزت مسلمانان و ذلت يهوديان بوده است. يهوديان بسيار مغرور بودند و يكى از دلايل مخالفت آنان با پيامبر غرور آنان بود. پيامبر با شكست دادن آنها و اخراجشان از مدينه غرور و اعتماد به نفس را از آنها گرفت و به اين وسيله و براى هميشه خطرشان را نسبت به اسلام از بين برد. بسيارى از صفات جاهلى، با كرامت انسانى سازگار نبود، اما طواف به دور خانه خدا سنت مهمي بود كه پيامبر آن را در جهت عبادت �
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 261]
صفحات پیشنهادی
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ-سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ نويسنده: مرتضى شيرودى پيوستگي عميق فرهنگ و سياست در جهان امروز سبب ...
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ-سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ نويسنده: مرتضى شيرودى پيوستگي عميق فرهنگ و سياست در جهان امروز سبب ...
یك سوال: عایشه همسر پیامبر 6 سال سن داشتند
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ براي پاسخ به اين سوال خلاصهاي از كتاب در زير ارائه شده است. ... او در يك دوره پانزده ساله به خودسازى پرداخت و آنگاه رسالت ...
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ براي پاسخ به اين سوال خلاصهاي از كتاب در زير ارائه شده است. ... او در يك دوره پانزده ساله به خودسازى پرداخت و آنگاه رسالت ...
آخرين قسمت «جراحت» پنجشنبه روي آنتن ميرود
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ براي پاسخ به اين سوال خلاصهاي از كتاب در زير ارائه شده است. خلاصه كتاب اين .... نقد كتاب آنچه پيش از اين به ميان آمد، ...
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ براي پاسخ به اين سوال خلاصهاي از كتاب در زير ارائه شده است. خلاصه كتاب اين .... نقد كتاب آنچه پيش از اين به ميان آمد، ...
«جاويد»كتاب «فرهنگ ستايش در ايران»
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ اين كتاب نمونهاي است از مواجهههاي فرهنگي ــ سياسي غرب با جهان اسلام كه ميتواند در جلوههاي .... دخالتهاى دو امپراطورى ايران و روم ...
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ اين كتاب نمونهاي است از مواجهههاي فرهنگي ــ سياسي غرب با جهان اسلام كه ميتواند در جلوههاي .... دخالتهاى دو امپراطورى ايران و روم ...
كتاب «خواب خوب بهشت» نقد شد
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ براي پاسخ به اين سوال خلاصهاي از كتاب در زير ارائه شده است. خلاصه كتاب اين .... نقد كتاب آنچه پيش از اين به ميان آمد، ...
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ براي پاسخ به اين سوال خلاصهاي از كتاب در زير ارائه شده است. خلاصه كتاب اين .... نقد كتاب آنچه پيش از اين به ميان آمد، ...
آخرين دستاويز: اخراج يا انتقال
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ در واقع، محمد(ص) آخرين حلقه مسيرى است كه انبيا براى ساخت مدينه فاضله و جامعه مطلوب الهى گشودهاند. ... مردم طائف از او حمايت ...
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ در واقع، محمد(ص) آخرين حلقه مسيرى است كه انبيا براى ساخت مدينه فاضله و جامعه مطلوب الهى گشودهاند. ... مردم طائف از او حمايت ...
آواى قرآن و کاهش اضطراب
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ پيامبر براى كاهش فشار مشركان در آياتى از سوره نجم بتان آنان را ستايش ميكرد .... 10ــ قرآن كلام الهى است كه براى هدايت بشر ...
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ پيامبر براى كاهش فشار مشركان در آياتى از سوره نجم بتان آنان را ستايش ميكرد .... 10ــ قرآن كلام الهى است كه براى هدايت بشر ...
عبدالله صالح به آمریکا و عربستان دلگرم است
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ م انتشارات حكمت در شمارگان 2000 نسخه آن را به چاپ رسانده است. ... يافت و به پرفروشترين كتاب سال امريكا تبديل شد، با ...
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ م انتشارات حكمت در شمارگان 2000 نسخه آن را به چاپ رسانده است. ... يافت و به پرفروشترين كتاب سال امريكا تبديل شد، با ...
عربستان قهرمان ايجاد اختلاف ميان مسلمانان
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ او شرح احوال خويش را در زندگىنامه پرفروش «از ميان معبر باريك» بازنويسى كرده است. .... اختلاف شديدي بين مسلمانان و ...
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ او شرح احوال خويش را در زندگىنامه پرفروش «از ميان معبر باريك» بازنويسى كرده است. .... اختلاف شديدي بين مسلمانان و ...
ساخت مخفيانه كليسا در مكه
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ شهادتطلبان قرطبه با حمايت آشكار و پنهان برخى مقامات كليسا و گروهى از مردم مسيحى ... در واقع، محمد(ص) آخرين حلقه مسيرى ...
سيماي پيامبراكرم(ص) در كتاب آرمسترانگ شهادتطلبان قرطبه با حمايت آشكار و پنهان برخى مقامات كليسا و گروهى از مردم مسيحى ... در واقع، محمد(ص) آخرين حلقه مسيرى ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها