تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هرگز با مردم به اندازه عقل خود سخن نگفتند و فرمودند:...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820959074




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

منزل نو مبارک


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: منزل  نومبارک
منزل نو مبارک
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ‏کس نبود.یک روز، زنبور و پروانه روی گل نشسته بودند که صدای داد و فریاد کرم را شنیدند. پرنده، کرم را به نوکش گرفته بود و می‏رفت. کرم فریاد می‏زد: «من می‏ترسم! من می‏ترسم!» زنبور گفت: «باید به کرم کمک کنیم.» پروانه گفت: «حتماً پرنده می‏خواهد کرم را بخورد، کرم می‏ترسد!»پروانه و زنبور به دنبال پرنده پرواز کردند. پرنده رفت و رفت و رفت تا به درخت سیب رسید. لانه‏ی پرنده بالای درخت سیب بود. پرنده و زنبور هم خسته و نفس زنان به او رسیدند. پروانه گفت پرنده جان! لطفاً این کرم را نخور.» زنبور گفت: «ببین چقدر ترسیده  است! او را نخور.» پرنده با تعجب به زنبور و پروانه نگاه کرد و گفت" «چه کسی گفته من می‏خواهم کرم را بخورم؟! زنبور گفت: «خودمان شنیدیم که کرم فریاد می‏زد: من می‏ترسم! من می‏ترسم! پروانه گفت: «برای همین هم تا اینجا به دنبال تو آمدیم تا کرم را نجات دهیم!» پرنده غش غش خندید و گفت: «تا باباجان! این کرم دوست من است. او آرزو داشت که توی یک سیب زندگی کند. من هم او را با خودم آوردم تا به آرزویش برسد.» زنبور به کرم نگاه کرد و گفت: «پس چرا فریاد می‏زدی؟» کرم گفت: «چون از بلندی می‏ترسیدم. از پرواز هم می‏ترسیدم.» پرنده گفت: «پس ما این همه راه را بی‏خودی آمدیم!» پرنده خندید و گفت: «نه! بی‏خودی نیامدید. به خانه‏ی من مهمان آمدید.» کرم روی یک سیب رفت و گفت: و به خانه‏ی من!» پرنده و زنبور خندیدند و کرم گفتند: «خانه‏ی نومبارک است!»دوست خردسالانتنظیم:بخش کودک و نوجوان
منزل نو مبارک
 ****************************************** مطالب مرتبطدوستی ها مامان گنجشک کوچولو! موش خپل روسیاه جوجه کلاغ آزاد د مثل دارکوب آقای زون به گل ها سلام می کند وقتی جوجو برگشت آرام و آهسته در یک راه راست فیل کوچولوی بادکنکی باغ سیب





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23412]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن