تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 28 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):غيبت كردن در (نابودى) دين مسلمان مؤثرتر از خوره در درون اوست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830581779




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پرواز در عرفه


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پرواز در عرفه
شهید احمد کاظمی
• هواپیماى سوخو را حاج‏احمد وارد نیروى هوایى سپاه كرد. مراسم افتتاحیه‏اش را همه انتظار داشتیم در تهران باشد، سردار  گفت: مى‏خوام مراسم افتتاحیه توى مشهد باشه . پایگاه هوایى مشهد كوچك بود. كفاف چنین برنامه‏اى را نمى‏داد. بعضى‏ها همین را به سردار گفتند. سردار ولى اصرار داشت مراسم توى مشهد باشد. با برج مراقبت هماهنگى‏هاى لازم شده بود. خلبان، بر فراز آسمان، هواپیما را چند دور، دور حرم حضرت على بن موسى الرّضا(ع) طواف داد. این را سردار ازش خواسته بود. خیلى‏ها تازه آن وقت دلیل اصرار سردار را فهمیده بودند. خدا رحمتش كند؛ همیشه مى‏گفت: ما هیچ وقت از لطف و عنایت اهل بیت، خصوصاً آقا امام رضا(ع) بى‏نیاز نیستیم.• مادر خواب سه تا ماهى را دیده بود؛ سه تا ماهى كه توى یك رودخانه، مى‏رفته‏اند به سمت دریا. مى‏گفت: یكى از اون ماهى‏ها، روى كمرش یك هلال ماه داشت، اصلاً انگار خود ماه بود، چون كه نور زیبا و خیره‏كننده‏اى ازش به طرف آسمون پاشیده مى‏شد. مادر وقتى خوابش را تعریف مى‏كرد، حال و هواى خاصى داشت. خیره شده بود به یك نقطه نامعلوم.كفش‏هایش را درآورد، وارد گلزار شد. یكراست بردمان سر مزار شهید حسین خرازى. گفت، با یقین گفت: از این قبر مطهر، درى به بهشت باز مى‏شه. مى‏گفت: هزاران هزار ماهىِ دیگه توى اون رودخونه بودند كه با اون دو تا ماهى، دنبال این ماهى نورانى مى‏رفتند؛ یعنى اون ماهى، تمام ماهى‏ها رو داشت هدایت مى‏كرد به سمت دریا.مادر گفت: محسن! مى‏دونم كه اون سه تا ماهى، تو و دو تا برادرت بودین، ولى نمى‏دونم اون ماهى نورانیه كدوم یكى‏تون بود. آن وقت‏ها احمد چهار سالش بود. بعدها توى جنگ، وقتى احمد فرمانده لشكر شده بود، مادر گاهى یاد خوابش مى‏افتاد. مى‏گفت: اون ماهى نورانى، احمدم بود!
مزار شهید احمد کاظمی
• همراه سردار رفته بودیم اصفهان، مأموریت. موقع برگشتن، بردمان تخت‏فولاد. به گلزار شهدا كه رسیدیم، گفت: بچه‏ها، دوست دارین، درى از درهاى بهشت رو به شما نشون بدم. گفتیم: چى از این بهتر، سردار!  كفش‏هایش را درآورد، وارد گلزار شد. یكراست بردمان سر مزار شهید حسین خرازى. گفت، با یقین گفت: از این قبر مطهر، درى به بهشت باز مى‏شه. نشستیم. موقع فاتحه‏خواندن، حال و هواى سردار تماشایى بود. توى آن لحظه‏ها، هیچ كدام از ما نمى‏دانستیم كه این حال و هوا، حال و هواى پرواز است؛ به ده روز نكشید كه خبر آسمانى‏شدن خودش را هم شنیدیم. وصیت كرده بود كه حتماً كنار شهید خرازى دفنش كنند. دفنش هم كردند. تازه آن روز فهمیدیم كه بنا بوده از این جا، در دیگرى هم به بهشت باز بشود!• ارادت خاصى به حضرت صدیقه طاهره(سلام‏اللَّه‏علیها)داشت. به نام حضرت، مجلس روضه زیاد مى‏گرفت. چند تا مسجد و فاطمیه هم به نام و یاد بى‏بى ساخت. توى مجالس روضه، هر بار كه ذكرى از مصیبت‏هاى حضرت مى‏رفت، چنان بى‏تاب مى‏شد كه قطرات اشك پهناى صورتش را مى‏گرفت و بر زمین مى‏ریخت.خدا رحمت كند شهید محسن اسدى را. محافظ حاجى بود و همیشه همراه حاجى بود. براى ضبط صحبت‏هاى سردار، همیشه یك واكمن همراه خودش داشت. چند لحظه قبل از سقوط هواپیما، همان واكمن را روشن مى‏كند و چند جمله راجع به اوضاع و احوال خودشان مى‏گوید.درست در لحظه‏هاى سقوط، صداى خونسرد و رساى حاجى بلند مى‏شود كه مى‏گوید: صلوات بفرست. همه صلوات مى‏فرستند. آخرین ذكرى كه از حاجى و دیگران در لحظه سقوط شنیده مى‏شود، ذكر مقدس«یافاطمه‏زهرا»(س)ست.او در هیچ ظرف زمانى و مكانى نخواهد گنجید! گویى در دوران حیات دنیایى خود هم، به عالم لامكان و لازمان تعلق داشت. شخصیت او بسیار عظیم‏تر و فراتر از زمان و مكان خودش بود .• گفت: آقاى امینى جایگاه من توى سپاه چیه؟سؤال عجیب و غریبى بود! ولى مى‏دانستم بدون حكمت نیست. گفتم: شما فرمانده نیروى هوایى سپاه هستید سردار.به صندلى‏اش اشاره كرد. گفت: آقاى امینى، شما ممكنه هیچ وقت به این موقعیتى كه من الآن دارم، نرسى؛ ولى من كه رسیدم، به شما مى‏گم كه این جا خبرى نیست!آن وقت‏ها محل خدمت من، لشكر هشت نجف اشرف بود. با نیروهاى سرباز زیاد سر و كار داشتم. سردار ادامه داد و گفت: اگر توى پادگانت، دو تا سرباز رو نمازخون و قرآن‏خون كردى امینى، این برات مى‏مونه؛ از این پست‏ها و درجه‏ها چیزى در نمى‏آد!• آخرین جلسه‏اى كه سردار گذاشت، جلسه فرهنگى بود؛ یك روز قبل از شهادتش. جلسه از ظهر شروع شد. من كنار سردار ایستاده بودم. بنا بود چند تا كلیپ تا پایان جلسه بگذارم. موضوع جلسه، نحوه‏هاى پشتیبانى كاروان‏هاى راهیان نور بود.
شهید احمد کاظمی در کنار شهید خرازی
قبل از اینكه جلسه شروع بشود، یك كلیپ چند دقیقه‏اى از شهید خرازى گذاشتم. سردار، همین كه چشمش به چهره نورانى و زیباى شهید خرازى افتاد، آهى از ته دل كشید.توى آن جلسه، سردار طرح‏هایى مى‏داد و حرف‏هایى مى‏زد كه تا حالا براى حمایت از كاروان‏هاى راهیان نور سابقه نداشت. همین نشان مى‏داد كه چه دیدگاه بالایى نسبت به كارهاى فرهنگى دارد؛ به خلاف بعضى حرف‏هایى كه درباره‏اش مى‏زدند. جلسه تا غروب طول كشید. غروب سردار آستین‏هاش را زد بالا كه برود وضو بگیرد. یادم افتاد فیلمى از اوایل براى او آورده‏ام. فیلم مربوط مى‏شد به جبهه فیاضیه كه حاج احمد به همراه چند نفر دیگر در آن بودند. بیشترشان شهید شده بودند. سردار وقتى موضوع را فهمید، مشتاق شد فیلم را ببیند. دید هم. باز وقتى چشمش به چهره شهدا افتاد، از ته دل آه كشید. فردا وقتى خبر شهادت سردار را شنیدم، تازه فهمیدم آن آه، آهِ تمنّا بوده است؛ تمنّاى شهادت!• از صحبتش فهمیدم راننده تانكر نفتكش است. داشت براى صاحب مغازه درد دل مى‏كرد. از ناامنى‏هاى سیستان و بلوچستان مى‏گفت. تا آمدم خریدم را بكنم، طرف لا به لاى صحبتش گفت: اگر این احمد كاظمى رو پیدا كنم، مى‏رم به‏اش التماس مى‏كنم كه یه مدتى هم بیاد طرف زابل و زاهدان. بى‏اختیار برگشتم به صورت طرف دقیق شدم. حاجى آن وقت‏ها هنوز فرمانده لشكر نجف اشرف بود، فرمانده قرارگاه حمزه سیّدالشّهدا(ع) هم بود. من هم یكى از نیروهاى تحت امرش بودم. به آن بنده خدا گفتم: مگه شما حاج احمد رو مى‏شناسى؟ گفت: از نزدیك كه نه، ولى مى‏دونم خیلى آدم باحالیه!پرسیدم: چطور؟احمد راجع به بحث‏هاى نظامى زیاد صحبت كرد، ولى راجع به كارى كه خودش در عملیات فتح خرمشهر كرد، چیزى نگفت. نه آن‏جا، نه هیچ جاى دیگر.گفت: من یه مدت كارم توى كردستان بود، با اینكه هیچ وقت شب‏ها توى كردستان رانندگى نمى‏كردم، ولى نشده بود كه هر چند وقت یك بار گرفتار گروهك‏هاى ضدانقلاب نشم؛ ماشینم رو مى‏بردن توى بیراهه‏ها، سوختش رو خالى مى‏كردن و بعد ولم مى‏كردن. مكث كرد. ادامه داد: ولى احمد كاظمى كه اومد اون‏جا، طورى امنیت به وجود آورد كه دیگه نصف‏شب‏ها هم توى جاده‏ها رانندگى مى‏كردم و هیچ اتفاقى برام نمى‏افتاد.آخر صحبتش گفت: حالا كارم افتاده سیستان و بلوچستان. همون بدبختى‏ها رو از دست اشرار اون‏جا هم داریم مى‏كشیم و هیچ كى هم نیست كه جلوى اون نامردا قد علم كنه.• رفته بودیم سریلانكا، سال هفتاد. احمد هم همراهمان بود. چند تا از فرماندهان نظامى و مسؤولین سریلانكا آمده بودند استقبال‏مان. افراد را من به آنها معرفى مى‏كردم. موقع معرفى احمد گفتم: ایشان فاتح خرمشهر بوده.
شهید احمد کاظمی
چهار، پنج روز آن‏جا بودیم. آنها احمد را ول نمى‏كردند. احمد به عنوان یك فرمانده بااقتدار در نظرشان جلوه كرده بود. هر چه مى‏گفت، تندتند مى‏نوشتند. احمد راجع به بحث‏هاى نظامى زیاد صحبت كرد، ولى راجع به كارى كه خودش در عملیات فتح خرمشهر كرد، چیزى نگفت. نه آن‏جا، نه هیچ جاى دیگر. هیچ وقت نشد كه لام تا كام درباره خدماتى كه زمان جنگ یا قبل و بعد آن كرده، حرفى بزند. خدا رحمتش كند؛ دقیقاً روحیه حسین خرازى و امثال آن خدابیامرز را داشت. حسین هم یكى از دو فاتح خرمشهر بود، ولى هیچ وقت راجع به آن، در هیچ كجا صحبت نكرد.• چند بار ساواك دستگیرش كرد. یك بار، بدجورى شكنجه‏اش داده بودند. روزى كه آزادش كردند، وقتى مى‏خواست برود حمام، دیدم زیرپیراهنش پراز لكه‏هاى خشك‏شده خون است. اثر تازیانه‏هاى زیادى روى پشتش بود. بعداً فهمیدم بینى‏اش را هم شكسته‏اند. خودش یك كلام راجع به بلاهایى كه سرش درآورده بودند، چیزى نگفت. هر چه مادر مى‏گفت: این از خدا بى‏خبرا چى به روز تو آوردن؟ مى‏گفت: هیچى مادر!بینى‏اش را هم از خون‏هاى لخته‏شده‏اى كه هر روز صبح روى بالشش مى‏دیدیم، فهمیدیم شكسته. خودش مى‏گفت: این خونا مال اینه كه توى زندان سرما خوردم!اثرات آن شكستگى بینى، تا آخر عمر همراهش بود. با اینكه یك بار هم عملش كرد، ولى باز هم از تبعاتى مثل تنگى‏نفس رنج مى‏برد.با اینكه احمد كاظمى در دوم اردیبهشت 1338 در شهر نجف‏آباد به دنیا آمد و در نوزدهم دى‏ماه 1384  مصادف با روز عرفه ، در حوالى ارومیه از دار دنیا پر كشید؛ اما او در هیچ ظرف زمانى و مكانى نخواهد گنجید! گویى در دوران حیات دنیایى خود هم، به عالم لامكان و لازمان تعلق داشت. شخصیت او بسیار عظیم‏تر و فراتر از زمان و مكان خودش بود و به اقرار بسیارى از دوستان و همرزمانش؛ خیلى‏ها به گرد پاى او هم نمى‏رسیدند.مطالب مرتبط :در غلتان سپاه (یادنامه شهید احمد کاظمی) منبع :ماهنامه امتداد تنظیم برای تبیان :بخش هنر مردان خدا - سیفی





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 294]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن