واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عقد علی و فاطمه در آسمان بسته شد

امشب خدا لطف نهان خود هویدا میکندامشب تفاخر فرش بس بر عرش أعلا میکندامشب دو تا را جفت هم، از صنع یکتا میکندیعنی علی ماهِ رخ زهرا تماشا میکندبا چشم دل در صورت او سیر معنا میکندامشب حسد بر خاکیان، بی حد برند افلاکیانخندان چمن؛ رقصان دمن؛ خوشدل زمین؛ خرم زماندر دست اسرافیل بین، صورش شده ساز و دُهُلبا نور، دعوتنامه بفرستاده هادیّ سُبُلامضا، ز ختم المرسلین؛ گیرندگان، خیل رُسلهر کس که آید همرهش نی دسته گل؛ یک باغ گلدر آمد و شد اولیا، در رفت و آمد انبیاای غصّه و ای غم برو؛ ای شوق و ای شادی بیااز بهر این ساعت، زمان، لحظه شماری کرده استوز بهر این وصلت زمین، نابردباری کرده استچشم فلک شب تا سحر اختر شماری کرده استایوب دهر از شوق امشب، بیقراری کرده استدست خدا، وجه خدا را خواستگاری کرده استامشب علی، آن عدل کل بر عق کل داماد شدشاگرد ممتاز نَبی، داماد بر استاد شدخوان کرم مخلوق را دعوت به مهمانی کندصد نعمت از رحمت خدا بر خلق ارزانی کندوز طور موسی آمده تا آن که دربانی کندآید خلیل، آرد ذبیحِ خود که قربانی کندیوسف گرفته مِجمر و اسپندگردانی کندکرّوبیان در هلهله، قدوسیان در همهمهعیسی به دنبال علی، مریم کنار فاطمهامشب به ملک اهل دل مولی الموالی، والی استبر سینه غم دست رد زن، شب موسم خوشحالی استشام سیه بختی شد و روز همایون فالی استکوثر، کنار ساقی کوثر علیّ عالی استزهرا به خانه بخت شد، جای خدیجه خالی استامشب به روی مرتضی، لبهای زهرا خنده کردآن دل گر از غم مرده بود، از خندهی خود زنده کردمیخانه باز و هر کسی جام مکیّف میزندناهید، پا میکوبد و تندر به کف دف میزندرنگینکمان چون مشتری خود را در این صف میزندلبخند وصل امشب چه خوش کوثر به مصحف میزندآری نه تنها خاکیان، هر آسمان کف میزندمنشین غمین امشب دلا، شادی دل کن بر ملاخیز و مِس خود کن طلا، آیینهات را ده جلاعقد علی و فاطمه در آسمان بسته شددر آسمان بسته شد در کهکشانها بسته شدزین نرگس و سوسن دگر چشم و زبان بسته شدراه یقینها باز شد، پای گمانها بسته شدبازاریان حُسن را، دیگر دکانها بسته شدخورشید و ماه و آسمان، آیینه گردانی کنندچون در زمین خورشید و ماهی نورافشانی کنندبزمی که حق آراسته الحق تماشایی بُوَدجبریل مأمورست و فکر مجلس آرایی بودمیکال از عرش آمده گرم پذیرایی بودچشم کواکب خیرهگر از چرخ مینایی بوددر شهر یثرب لاجرم، خوش گِرد هم آیی بُوَدخیل مَلک از عرش، سوی فرش فرش آوردهاندبهر جلوس انبیا پَرهای خود گستردهاندامشب ز شادی هر وجودی خویش را گم کندگردون تماشای زمین با چشم اَنجُم میکنددریای لطف سرمدی، بی حد تلاطم میکنداهل زمین را آسمان غرق تَنَعُّم میکندهر غنچه بهر وا شدن چون گل تبسم میکندامشب که گاه شادی بی حدّ و بی اندازه شدبا دست جانان دفتر عشق علی، شیرازه شدامشب صدف، بر گوهری، یک بحر گوهر میدهدیک گوهر اما از دو عالم پر بهاتر میدهدصرّاف کل، دردانه ای بر دُرج حیدر میدهدخود دست دختر را پدر بر دست شوهر میدهد؟نی نِی، فلک خورشید را بر ماه انور میدهد؟تبریک گو بر مصطفی جبریل از دادار شدزهرا امانت باشد و حیدر امانتدار شدامشب علی در خانه خود شمع محفل میبردکشتی عصمت، ناخدا را سوی ساحل میبردمشکلگشای عالمی، حل مسائل میبردانسان کامل را ببین، با خود مکمل میبردهم آن به این دل میدهد؛ هم این از آن دل میبردبا نغمهی جادوییاش، داوود مداحی میکندبا خامه مانی کِی توان این نقش طراحی کندچشمی ندیده در زمین در هر زمان مانندشانخورشید و مه تبریک گو بر وصلت و پیوندشانشادی زهرا و علی پیداست از لبخندشانلبخندشان دارد نشان از خاطر خرسندشانشیعه مبارک باد گو، بر یازده فرزندشانای شیعه، دست افشان شو و تبریک بر دلها بگوبر پای خیز و تهنیت بر مهدی زهرا بگوای ساقی کوثر کنار خود بهشتی رو ببینقامت قیامت را نگر طوبا ببین مینو ببینزین پس هلال خویش را در آن خَم ابرو ببینهم روز را در چهره او، هم شب را در آن گیسو ببینهم لاله زار رو ببین، هم نافه بارِ مو ببینهر چند ماهِ رُخ عیان امشب به تو آسان کندروزی رسد کز چشم تو رُخسار خود پنهان کند "علی انسانی" گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 863]