واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: ... وقتی 13 ساله بودم در شرایطی که فکر میکردم دیگر بزرگ شدهام با پسری که در همسایگیمان بود، آشنا شدم. او با وعده و وعید... دختر 15ساله یی که پدرش او را در ازای 50 هزار تومان و با وعده دریافت دو دانگ از یک خانه به عقد مردی 87 ساله درآورده بود، پس از چند ماه زندگی به خاطر بدرفتاریهای شوهرش از او شکایت کرد. این دختر نوجوان که مریلا نام دارد در حالی که برای شکایت از شوهرش نزد ماموران انتظامیمشهد مراجعه کرده بود به افسر نگهبان کلانتری گفت؛ من به خاطر پر کردن شکم دو خواهر کوچکم با علی اکبر که 72 سال از من بزرگ تر است، ازدواج کردم. اما او مرا کتک میزند و به من خرجی نمیدهد. این زن نوجوان ادامه داد؛ من فرزند دوم خانواده هستم و وقتی دو ساله بودم مادرم به خاطر اینکه پدرم به مواد مخدر اعتیاد داشت از او جدا شد. پدرم که درآمدی نداشت و همه فکرش مواد بود سرپرستی مرا به خانواده دیگری واگذار کرد. من هشت سال نزد زن و شوهری جوان زندگی میکردم اما چون دلم برای دو خواهرم تنگ شده بود دوباره به خانه پدرم برگشتم. مریلا ادامه داد؛ وقتی 13 ساله بودم در شرایطی که فکر میکردم دیگر بزرگ شدهام با پسری که در همسایگیمان بود، آشنا شدم. او با وعده و وعید مرا فریب داد. فکر میکردم وجود علی باعث میشود دوران سختی ام به پایان برسد ولی او از من سوءاستفاده کرد و گفت حاضر نیست مرا عقد کند. پدرم که از رابطه ام با علی مطلع شده بود قصد داشت از دست او شکایت کند تا اینکه عاقبت علی راضی شد با من ازدواج کند. زندگی با علی فرق چندانی با زندگی در کنار پدرم نداشت. او هم مثل پدرم معتاد بود و دائم مرا کتک میزد. یک سال این وضعیت را تحمل کردم اما سرانجام کاسه صبرم لبریز شد و به ناچار از او جدا شدم. مریلا ادامه داد؛ وضعیت زندگی ما روز به روز بدتر میشد و پدرم دار و ندارش را فروخت تا هزینه تامین مواد مصرفی اش کند. از طرفی چون چند ماه کرایه خانه نداده بودیم صاحب خانه مان گفت باید خانهاش را خالی کنیم. او یک هفته مهلت داد آنجا را ترک کنیم. در حالی که مهلت مان رو به اتمام بود علی اکبر پیرمرد 87 ساله یی که همسایه مان بود و از وضعیت زندگی مان خبر داشت با پدرم صحبت کرد و گفت به ما کمک میکند. آن روز نمیدانستم چه بلایی قرار است به سرم بیاید اما چند روز بعد فهمیدم علی اکبر به پدرم 50 هزار تومان پول داده و با وعده اینکه دو دانگ از خانه اش را به نام من میکند، از من خواستگاری کرده است. درحالی که پدرم هیچ صحبتی با من نکرده و حتی نظرم را هم نپرسیده بود یک روز به زور مرا به یک دفترخانه برد و به عقد علی اکبر 87 ساله درآورد. شوهر پیرم یک اتاق در گوشه خانه اش به پدر و دو خواهرم داد. ابتدا زندگی مان به خوبی میگذشت هرچند من از زندگی با مردی که 72 سال از من بزرگ تر بود عذاب میکشیدم ولی به اینکه دو خواهرم راحت زندگی میکردند دل خوش بودم اما بعد از مدتی وضعیت تغییر کرد. علی اکبر نه تنها دو دانگ از خانه اش را که قول داده بود به نام من نکرد بلکه به زور مرا به سر کار فرستاد. او ماهانه 35 هزار تومان از حقوقم را به خاطر اینکه به خانواده ام یک اتاق داده به عنوان کرایه خانه از من میگرفت و خرجی هم به من نمیداد. چند بار با پدرم صحبت کردم اما او بی تفاوت بود. تا اینکه شوهرم گفت باید پدرم و دو خواهرم خانه اش را ترک کنند. پدرم که از شنیدن این حرف ها عصبانی شده بود مرا مجبور کرد به کلانتری بیایم و از علی اکبر شکایت کنم. او من و پدرم را فریب داده و به من نفقه نمیدهد و مرتب کتکم میزند. در پی اظهارات مریلا پروندهیی در این باره تشکیل شد تا درباره گفتههای او تحقیق شود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 323]