محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845585479
جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول نويسنده:مهدی پيشوايى ایشان فرزند حسين بن على ـ عليهما السلام ـ سومين امام شيعيان جهان , مادرش <شهر بانويه >(1-1)‘ مشهورترين لقبش ><زين العابدين > و<سجاد> است. امام سجاد ـ عليه السلام ـ در سال سى و هشت قمرى ديده به جهان گشود (2-1)و دوران كودكى خود را در مدينه سپرى كرد. حدود دو سال از خلافت جدش امير موءمنان ـ عليه السلام ـ را درك نمود و پس از آن مدت ده سال شاهد حوادث دوران امامت عمومى خويش امام مجتبى ـ عليه السلام ـ بود كه تنها در شش ماه آن عهده دار خلافت اسلامى بود. پس از شهادت امام مجبتى ـ عليه السلام ـ در سال 50هجرى , به مدت ده سال در دوران امامت پدرش حسين بن على ـ عليه السلام ـ كه در اوج قدرت معاويه با او در ستيز و مبارزه بود, در كنار او قرار داشت در محرم سال 61هجرى در جريان قيام و شهادت پدرش حسين ـ عليه السلام ـ در سرزمين كربلا حضور داشت . پس از فاجعهء كربلا كه امامت به او رسيد, همراه ديگر اسيران اردوگاه حسينى به اسيرى به كوفه و شام برده شد, و در اين سفر سر پرست و تكيه گاه حسينى به اسيرى به كوفه و شام برده شد, و در اين سفر سر پرست و تكيه گاه اسيران در كوران مصائب و گرفتاريها بود. او در اين سفر با سخنرانيهاى آتشين خود حكومت يزيد را رسوا ساخت و پس از باز گشت از شام , در شهر مدينه اقامت گزيد تا آنكه در سال 94يا 95هجرى به شهادت رسيد و در قبرستان معروف <بقيع > در كنار قبر عمويش امام حسن ـ عليه السلام ـ به خاك سپرده شدخلفاى معاصر حضرت امام على بن الحسين در دوران امامت خود با زمامداران ياد شده در زير معاصر بوده است: 1- يزيد بن معاويه (61ـ 64ق ) (3-1).2ـ عبد الله بن زبير(61ـ 73) (4-1).3ـ معاويه بن يزيد(چند ماه از سال 644ـ مروان بن حكم (نه ماه از سال 655ـ عبد الملك بن مروان (65ـ 866ـ وليد بن عبد الملك (86ـ 96بيمارى امام ; يك مصلحت الهىمتاءسفانه بسيارى از مردم ناآگاه , از امام چهارم به عنوان امام بيمار ياد مى كنند و با ذكر اين لقب , در ذهن آنان شخصى رنجور و ناتوان با چهره اى زرد و پژ مرده و روحى افسرده تداعى مى شود در حالى كه واقعيت غير از اين است , زيرا امام چهارم تنها در كربلا مدت كوتاهى بيمار بوده است و پس از آن بهبود يافته و در حدود 35سال همچون ساير امامان از سلامت جسمى بر خوردار بوده است بى شك بيمارى موقت آن حضرت در آن حادثه , عنايت خداوندى بوده است تا بدين وسيله از وظيفهء جهاد معذور گردد (5-1)و وجود مقدسش از خطر كشتار مزدوران يزيد محفوظ بماند و از اين رهگذر, رشتهء امامت تداوم يابد. اگر حضرت بيمار نبود مى بايست در جهاد با يزيديان شركت كند و در اين صورت همچون ساير فرزندان و ياران پدرش به شهادت مى رسيد و نور هدايت خاموش مى شد(سبط ابن الجوزى > مى نويسد: على بن الحسين چون بيمار بود كشته نشد (6-1<محمد بن سعد> مى نويسد: آن روز(عاشورا) كه على بن الحسين همراه پدرش بود, بيست و سه يا بيست و چهار سال داشت و هر كس بگويد كه او در آن زمان كوچك بوده و موى بر نياورده بوده , بى اساس است ; بلكه او آن روز بيمار بود (به همين جهت در جنگ شركت نكرد (7-1<ابن سعد> همچنين گزارش مى دهد كه : پس از كشته شدن حسين بن على , شمر به سوى على بن الحسين آمد و او بيمار بود و در بستر خوابيده بود. شمر گفت : اين را بكشيد. يكى از همراهان وى گفت : سبحان الله ! آيا جوانى را كه بيمار است و در جنگ هم شركت نداشته بكشيم ؟ در اين هنگام <عمر بن سعد> در رسيد و گفت : با اين زنان و اين بيمار (كارى نداشته باشيد (8-1<شيخ مفيد> از<حميد بن مسلم >, يكى از سپاهيان يزيد, چنين نقل مى كند:(روز عاشورا) به چادر على بن الحسين رسيديم , او سخت بيمار و بر بسترى خوابيده بود. شمر با گروهى از پيادگان آمد, به او گفتندآيا اين بيمار را نمى كشى ؟ من گفتم : سبحان الله ! آيا كودكان را هم مى كشيد؟! (9-1)اين كودكى است و بيمارى او را از پا در خواهد آورد, و چندان از اين سخنان گفتم تا آنان را از كشتن او باز داشتم . در اين هنگام <عمر بن سعد> آمدزنان به روى او فرياد زدند و گريستند. او به افراد خود گفت : هيچ كس از شما به خانه هاى اين زنان داخل نشويد و (متعرض اين جوان نشويد (10-1چنانكه ملاحظه شد, بيمارى امام چهارم , مصلحتى الهى بود كه موجب حفظ حيات آن حضرت گرديد و هرگز به معناى ضعف روحى و عجز ناتوانى او در برابر دشمن نبود. امام نه تنها در آن شرائط سخت و دشوار اسيرى , ملجاء و پناهگاه اسيران و آرام بخش دلهاى دردمند آنان بود, بكله با دشمن با شجاعت و شهامت بر خورد مى كرد و سخنرانيها و مناظرات پر شور آن حضرت در كوفه و شام گواه اين معناست . چنانكه پس از انتقال اسيران به كوفه , به دنبال گفتگوى تندى كه در مجلس عبيد الله بن زياد بين او و امام صورت گرفت , عبيد الله خشمگين شد و دستور قتل حضرت را صادر كرد, اما امام فرمود:<مرا به كشتن تهديد مى كنى ؟! آيا نمى دانى كه كشته شدن , براى ما يك امر عادى بود و];ّّ (شهادت براى ما كرامت و فضيلت است >؟ (11-1پيام آور قيام كربلا چنانكه اشاره شد, امام سجاد در فاجعهء كربلا حضور داشت و پس از شهادت پدرش حسين بن على ـ عليهما السلام ـ در راءس بازماندگان خاندان حسينى , ابلاغ پيام قيام و شهادت سرخ آن حضرت را به عهده گرفت و با سخنرانيها و مناظرات خود, به افشاى چهرهء پليد حكومت اموى و بيدار ساختن افكار عمومى پرداخت با توجه به تبليغات بسيار گسترده و دامنه دارى كه حكومت اموى از زمان معاويه به بعد بر ضد خاندان پيامبر(بويژه در منطقهء شام ) به عمل آورده بود, بى شك اگر بازماندگان امام حسين ـ عليه السلام ـ به افشاگرى و بيدار سازى نمى پرداختند, دشمنان اسلام و مزدوران قدرتهاى وقت , قيام و نهضت بزرگ و جاويد آن حضرت را در طول تاريخ لوث مى كردند و چهرهء آن را وارونه نشان مى دادند, اما تبليغات گستردهء امام سجاد و ديگر باز ماندگان حضرت سيد الشهدا ـ عليه السلام ـ در دوران اسيرى ـ كه حماقت و كينه توزى يزيد چنين فرصتى را براى آنان پيش آورده بود ـ اجازه ء چنين تحريف و خيانت را به دشمنان حسين ـ عليه السلام ـ نداد و طبل رسوايى يزيد را به صدا در آورد. از آنجا كه مبارزات تبليغاتى امام چهارم را در بخش زندگانى امام حسين ـ عليه السلام ـ بتفصيل نوشته ايم , در اينجا به همين مقدار اكتفا مى كنيم عصر اختناق بر اساس تقسيم بندى ادوار چهار گانهء امامت پس از رحلت پيامبر اسلام (كه در بخش زندگانى امير موءمنان ـ عليه السلام ـ توضيح داديم ) زندگانى امام سجاد در دورهء چهارم قرار داشته است , يعنى * دورهء نوميدى از پيروزى حركت مسلحانه * كوشش سازنده به اميد ايجاد حكومت اسلامى توسط خاندان پيامبر در دراز مدت * زمينه سازى براى رسيدن به اين هدف از رهگذر كار فرهنگى و تربيت نيروى انسانى متناسب * تبيين تفكر اصيل اسلامى و نشان دادن بدعتها و تحريفهاتوضيح اينكه حادثهء دلخراش عاشورا(در كوتاه مدت ) ضربت خرد كننده اى بر نهضت شيعه وارد ساخت , و با انعكاس خبر اين حادثه در سراسر كشور اسلامى آن روز, بويژه در عراق و حجاز, رعب و وحشت شديدى بر محافل شيعه حكمفرما گشت , زيرا مسلّم شد كه يزيد كه آماده است تا حد كشتن فرزند پيامبر(كه در همهء جهان اسلام به عظمت و اعتبار و قداست شناخته شده بود) و اسير كردن زنان و فرزندان او حكومت خود را استحكام بخشد, در راه تثبيت (پايه هاى حكومت خويش از هيچ جنايتى دريغ نمى كند (12-1اين رعب و وحشت , كه آثارش در كوفه و مدينه نمايان گرديده بود, با بروز<فاجعهء حره > و سركوب شديد و بيرحمانه ء نهضت مردم مدينه توسط نيروهاى يزيد(ذيحجهء سال 63هـ.ق ) شدت يافت و اختناق شديدى در منطقه نفوذ خاندان پيامبر بويژه مدينه در حجاز و كوفه در عراق , حاكم شد و شيعيان و پيروان امامان , كه دشمنان بنى اميه به شمار مى آمدند, دستخوش ضعف و سستى گرديدند و تشكل و انسجامشان از هم پاشيد. امام سجاد با اشاره به اين وضع ناگوار (مى فرمود:<در تمام مكه و مدينه بيست نفر نيستند كه ما را دوست بدارند> (13-1<مسعودى >, مورخ نامدار, تصريح مى كند كه :<على بن الحسين , امامت را به صورت مخفى و با تقيهء شديد و در زمانى (دشوار عهده دار گرديد> (14-1امام صادق ـ عليه السلام ـ در ترسيم اين وضع تلخ و اندوهبار مى فرمود:<مردم پس از(شهادت ) حسين بن على ـ عليه السلام ـ بر گشتند( از اطراف خاندان پيامبر پراكنده شدند) جز سه نفر:<ابو خالد كابلى , يحيى بن ام الطويل , و جبير بن مطعم >(15-1). سپس افرادى به آنان پيوستند و تعدادشان افزون گشت .<يحيى بن ام الطويل > به مسجد پيامبر در مدينه مى رفت و خطاب به مردم مى گفت :<ما مخالف و منكر شما(و راه و آيين شما) هستيم و ميان ما و شما دشمنى و (خشم و كينهء آشكار و هميشگى هست ...> (16-1نا گفته پيدا است كه اينگونه موضعگيرى صريح آشكار در آن شرائط, تنها از معدود افراد جان بر كفى همچون <يحى بن ام الطويل > ساخته بود كه خود را براى تمام عواقب خطرناك آن آماده كرده بودند, به همين دليل <حجاج بن يوسف > به جرم دوستى و پيروى يحيى از امير موءمنان ـ عليه السلام ـ دستها و پاهاى او را قطع كرد و وى را به شهادت رسانيد ((17-1<فضل بن شاذان >, يكى از برجسته ترين دانشمندان و محدثان شيعه در اواسط قرن سوم هجرى و از شاگردان امام جواد و امام هادى و امام عسكرى ـ عليه السلام ـ مى گويددر آغاز امامت على بن الحسين ـ عليه السلام ـ جز پنج نفر پيرو او نبودند:<سعيد بن جبير, سعيد بن مسيب , محمد بن (جبير بن مطعم , يحيى بن ام الطويل و ابو خالد كابلى > (18-1حكومت سياه عبدالملكدوران امامت حضرت سجاد، مصادف با يكى از سياهترين ادوار حكومت در تاريخ اسلام بود. گر چه پيش از آن حضرت نيز حكومت اسلامى دستخوش انحراف گشته به يك حكومت استبدادى و خود كامه تبديل شده بود، اما زمان امام چهارم، اين تفاوت را با ادوار سابق داشت كه سر دمداران حكومت در اين زمان، به صورت آشكار و بدون هيچ گونه پرده پوشى، به مقدسات اسلامى دهن كجى مىكردند، و آشكارا اصول اسلامى رازير پا مىگذاشتند و هيچ كس هم جرأت كوچكترين اعتراض را نداشت/بيشترين دوران امامت حضرت سجاد (ع) مصادف بود با دوران خلافت عبدالملك بن مروان كه مدت بيست و يك سال طول كشيد. مورخان از عبدالملك به عنوان فردى زيرك، با احتياط و دور انديش، اديب، باهوش و دانشمند ياد كرده اند(1)مولف«الفخرى» مىگويد: «عبدلملك فردى خردمند، عاقل، دانشمند، فاضل، اديب، باهوش، جبار، بسيار باهيبت، فوق العاده سياستمدار، و داراى حسن تدبير بود»(2)«هندشاه» مىنويسد: «او مردى بود عاقل و فاضل و فصيح و فقيه، و علم اخبار و دقايق اشعار، نيكو دانستى و صاحب رأى و تدبير بود»(3)/او پيش از رسيدن به قدرت، يكى از فقهاى مدينه به شمار مىرفت (4). و به زهد و عبادت و ديندارى شهرت داشت و اوقات خود را در مسجد با عبادت سپرى مىكرد به طورى كه به او «حمامة المسجد» (كبوتر مسجد) مىگفتند!(5)گويند: پس از مرگ پدرش مروان، هنگامى كه خلافت به او رسيد، سرگرم خواندن قرآن بود، اما با شنيدن اين خبر، قرآن را بست و گفت: «اينك بين من و تو جدايى افتاد! و ديگر با تو كارى ندارم»!.(6)او براستى از قرآن جدا شد و در اثر غرور قدت، چنان دستخوش مسخ شخصيت گرديد كه مورخان از كارنامه سياه حكومت او بتلخى ياد مىكنند. «سيوطى» و «ابن اثير» مىنويسند: در طى تاريخ اسلام عبدالملك نخستين كسى بود كه غدر و خيانت ورزيد (عمر و بن سعيد بن العاص را پس از امان دادن كشت) و نخستين كسى بود كه مردم را از سخن گفتن در حضور خليفه منع كرد و نخستين كسى بود كه از امر به معروف جلوگيرى كرد(7)او دو سال پس از شكست دادن عبدلله بن زبير در مكه (در سال 75 هجرى) در جريان سفر حج وارد مدينه شد و ضمن سخنانى خطاب به مردم چنين گفت: من نه همچون خليفه خوار شده (عثمان)، نه همچون خليفه آسانگير (معاويه) و نه مانند خليفه سست خرد (يزيد) هستم، من اين مردم را جز با شمشير درمان نمىكنم، شما از ما كارهاى مهاجران را مىخواهيد، اما، مانند آنان رفتار نمىكنيد (ما را به پرهيزگارى مىخوانيد و خود به آن عمل نمىكنيد)به خداسوگند از اين پس هر كس مرا به تقوا امر كند، گردن او را خواهم زد!(8)جمله اخير را براى آن گفت كه خطيبان و ائمه جمعه، هنگام خواندن خطبه جمعه، گفتار خود را با جمله «اتق الله» (پرهيزگار باش) آغاز مىكردند(9)پيدا است وقتى كسى كه خود را خليفه پيامبر قلمداد مىكرد، در شهر پيامبر و كنار مدفن او چنين سخنانى بگويد و بر سنت او اينگونه حمله برد، رفتار و گفتار مأموران او در ايالتهاى دور افتاده چگونه خواهد بود/عبدالملك در مدت حكومت طولانى خود، آنچنان با ظلم و فساد و بيدادگرى خو گرفت كه نور ايمان در دل او بكلى خاموش گشت. وى روزى خود به اين امر اعتراف كرد و به «سعيد بن مسيت» چنين گفت: «چنان شدهام كه اگر كار نيكى انجام دهم خوشحال نمىشوم، و اگر كار بدى از من سر زند، ناراحت نمىگردم»! سعيد بن مسيب گفت: مرگ دل در تو كامل شده است!(10)عبدلملك غالبا با زنى بنام «ام الدردأ» گفتگو مىكرد. روزى «ام الدردأ» به وى گفت: «اى امير المأمنين! شنيدهام پس از عبادت و تهجد، شراب نوشيدهاى»؟! و او پاسخ داد: «نه تنها شراب كه خون مردم را نيز نوشيدهام»!!(11)او كه روزى از لشگر كشى يزيد به مكه (جهت سركوبى عبدالله بن زبير) به خدا پناه مىبرد و ابراز نفرت مىكرد، پس از رسيدن به حكومت، نه تنها اين عمليات را ادامه داد، بلكه شخص سفاكى چون حجاج را مأمور اين كار كرد و او مسجد الحرام و كعبه را (كه پسر زبير در آنجا متحصن شده بود) با منجنيق سنگباران كرد!(12)عُمّال ستمگرنمايندگان عبدالملك نيز در مناطق مختلف كشور اسلامى، به پيروى از او، حكومت وحشت و اختناق به وجود آورده بودند و با زور و قلدرى با مردم رفتار مىكردند/«مسعودى» مىنويسد: «عبدالملك فردى خونريز بود. عمال او ماند «حجاج» حاكم عراق، «مهلب» حاكم خراسان، و «هشام بن اسماعيل» حاكم مدينه نيز همچون خو وى سفاك و بيرحم بودند»(13)/هشام بن اسماعيل كه حاكم مدينه بود، چندانبر مردم سخت گرفت و آنچنان خاندان پيامبر را آزار داد كه وقتى وليد بعد از مرگ پدرش به حكومت رسيد، ناچار شد او را از كار بركنار نمايد(14)بدتر از همه آنان حجاج بود كه جنايات او در تارخ اسلام مشهوراست. عبدالملك پس از شكست عبدالله بن زبير توسط حجاج، او را به مدت دو سال به استاندارى حجاز (مكه و مدينه و طائف) منصوب كرد.(15)حجاج در مدينه گردن گروهى از صحابه مانند «جابر بن عبدالله انصارى» «انس بن مالك»، «سهل بن ساعدى» و جمعى ديگر را به قصدخوار كردن آنان داغ نهاد!. دستاويز او در اين كار آن بود كه اينان كشندگان عثمانند!(16)او هنگام ترك مدينه چنين گفت: «خدا را سپاس مىگويم كه مرا از اين شهر گنده بيرون مىبرد. اين شهر از همه شهرها پليدتر و مردم آن نسبت به اميرالمومنين دغلكارتر و گستاخترند. اگر سفارش اميرالمومنين نبود. اين شهر را با خاك يكسان مىكردم. در اين شهر چز پاره چوبى كه منبر پيامبر خوانند و استخوان پوسيدهاى كه قبر پيامبر مىدانند، چيزى نيست»؟!(17)حطجّاج در عراق پس از آنكه حجاج مكه و مدينه را مطيع ساخت، عبدالملك دانست آن كه مىتواند عراقيان را سرجاى خود بنشاند حجاج است، لذا در سال هفتاد و پنجم هجرى حكومت عراق (كوفه و بصره) را به وى سپرد. حجاج چون به «كوفه» در آمد، همچون حاكمى كه از سوى خليفه آمده باشد رفتار نكرد، بلكه سر و صورت خود را پوشاند و به طور ناشناس به مسجد وارد شد، صف مردم را شكافت و بر فراز منبر نشست و مدتى دراز خاموش ماند. زمزمه در گرفت كه اين كيست؟ يكى گفت: او را سنگسار كنيم. گفتند: نه، صبر كن ببينيم چه مىگويد؟همين كه سكوت همه جا را فراگرفت، حجاج روى خود را گشود و چنين آغاز سخن كرد:«مردم كوفه! سرهايى را مىبينم كه چون ميوه رسيده، موقع چيدن آنها فرارسيده است و بايد از تن جداگردد، و اين كار به دست من انجام مىگيرد، و خوانهايى را مىبينم كه ميان عمامهها و ريشها مىدرخشد...»آنگاه سخنان تهديدآميز خود را ادامه داد و چنان مردم را ترساند كه بى اختيار سنگ ريزه از دست مردى كه مىخواست او را سنگسار كند، بر زمين ريخت! (18)ورود حجاج به «بصره» نيز همچون ورود وى به كوفه بود. «ابن قتيبه دينورى» ورود او را به «بصره» چنين توصيف مىكند:حجاج همراه دو هزار نفر از سپاهيان شام و طرفداران آنان و چهارهزار نفر از نيروهاى متفرقه، رهسپار بصره شد. هنگام ورود به بصره، دو هزار نفر از آنان را همراه برد و تصميم گرفت روز جمعه هنگام نماز وارد شهر شود. او به همراهانش دستور داد مسجد را محاصره كنند و در كنار هر يك از درهاى مسجد كه بالغ بر هيجده در بود، صد نفر بايستند و شمشيرهايشان را زير لباس پنهان سازند. آنگاه به آنان گفت: به محض آنكه در داخل مسجد سروصدا بلند شد، هر كس خواست از مسجد بيرون برود، كارى كنيد كه سر بريدهاش جلوتر از تنش بيرون رود!ماموران در كنار درها مستقر شدند و به انتظار ايستادند. حجاج همراه دويست نفر مسلح كه صد نفرشان پيشاپيش وى، و صد نفر ديگر پشت سر او حركت مىكردند و شمشيرها را زير لباس مخفى ساخته بود/حجاج به آنان گفت: وقتى وارد مسجد شديم، من براى مرم سخنرانى خواهم كردو آنها مرا سنگباران خواهند ساخت، وقتى كه ديديد من عمامه را از سرم برداشتم و بر زانو هايم گذاشتم، شمشير را از نيام بكشيد و آنها را از دم تيغ بگذرانيد !با اين نقشه، وقتى كه موقع نماز رسيد، او بر فراز منبر نشست و طى سخنانى گفت: «... امير المومنين (عبدالملك) مرا به حكمرانى شهر شما و تقسيم بيت المال در ميان شما منصوب كرده است، و به من دستور داده است كه به داد مظلومان برسم و ظالمان را كيفر دهم، نيكوكاران را تقدير و بدكاران را مجازات كنم... خليفه وقتى مرا به اين سمت منصوب كرد، دو شمشير به من داد: يكى شمشير رحمت، و ديگرى شمشير عذاب و كيفر. شمشير رحمت در راه از دستم افتاد، امام شمشير عذاب اينك در دست من است!...»مردم حجاج را از پاى منبر سنگباران كردند. در اين هنگام عمامه را از سرش برداشت و روى زانو گذاشت. ماموران وى بيدرنگ به جان مردم افتادند. مردم كه وضع را چنين ديدند، به بيرون مسجد هجوم بردند، اما هر كس گام از در مسجد بيرون گذاشت، سر از بدنش جدا شد بدين ترتيب فراريها را مجبور به بازگشت به درون مسجد كردند و در آنجا آنها را كشتند به طروى كه جوى خون تا درب مسجد و بازار سرازير گرديد!(19)بدين ترتيب حجاج در سراسر عراق حكومت وحشت برقرار ساخت، و بسيارى از بزرگان و مردمان پارسا و بيگناه را كشت. او چنان ترسى در دلها افكند كه نه تنها عراق، بلكه سراسر خوزستان و شرق را فراگرفت/موج كشتار و اختناق «مسعودى»، مورخ مشهور مىنويسد: حجاج بيست سال فرمانروايى كرد و تعداد كسانى كه در اين مدت با شمشير دژخيمان وى يا زير شكنجه جان سپرد ند، صد و بيست هزار نفر بود! وتازه غير از كسانى بودند كه ضمن جنگ با حجاج به دست نيروهاى او كشته شدند/هنگام مرگ حجاج، در زندان مشهور وى (كه از شنيدن نام آن لرزه بر اندامها مىافتاد) پنجاه هزار مرد، و سى هزار زن زندانى بودند كه شانزده هزار نفر آنها عريان و بى لباس بودند! حجاج زنان و مردان را يك جا زندانى مىكرد و زندانهاى وى بدون سقف بود از اينرو زندانيان از گرما تابستان و سرما و باران زمستان در امان نبودند.(20)نقاط تاريك و روشن كارنامه وليد بن عبدالملكپس از مرگ، عبدالملك، پسر وى «وليد» به خلافت رسيد. برخى از مورخان از وليد تمجيد نموده او را بر پدرش عبدالملك و جدش «مروان» و بسيارى ديگر از خلفاى بنى اميه ترجيح دادهاند، زيرا غير از «عمر بن عبدالعزيز» هيچ يك از خلفاى اموى در دوران زمامداران خود، به اندازه او كارهاى عام المنفعه و امور خيريه انجام نداده است. وليد در دوران زمامدارى خود در تاسيس و توسعه و تعمير مساجد و اماكن مقدس كوشش مىكرد و استانداران و فرمانداران خود را به كارها تشويق مىنمود/مورخان مىگويند: وليد مسجد جامع «دمشق» را بناكرد و مسجد پيامبر و مسجد الاقصى را توسعه داد. به دستور او در هر شهرى كه محلى براى اقامه نماز وجود نداشت، مسجد ساخته شد. وى همچنين براى دفاع از مرزهاى كشور اسلامى پايگاهها و دژهاى گوناگون ايجاد نمود، راههاى راتباطى متعدد احداث كرد، در نقاط مختلف كشور چاههاى آب حفر نمود، مدارس و بيمارستانهايى تاسيس كرد، صدقات و اعانههاى پراكنده را لغو نموده مقررى ثابتى از بيت المال براى بيماران زمينگير و معلولين و نيازمندان معين كرد/او آسايشگاههايى براى نگهدارى نابينايان و افراد از پا افتاده و جذاميان احداث كرد و پزشكان و پرستارانى براى مراقبت از آنها معين نمود و دستور داد به غذا و استراحت آنها رسيدگى نمايند. نيز دارالايتامهايى جهت نگهدارى و تربيت و تعليم كودكان بى سر پرست و يتيم به وجود آورد. غالب اوقات شخصا از شهر و بازار ديدن مىكرد وافزايش يا كاهش نرخها را كنترل مىنمود. (21)آلودگيهاى وليدبر رغم نقاط روشنى كه در زندگى و زماندارى وليد به چشم مىخورد، وى داراى نقاط ضعف و تاريك بسيار و انحرافهاى آشكارى بود كه در بررسى زندگى و زمامداراى وى نبايد ناگفته بماند. بنابه گفته مورخان، وليد مردى ستمگر و جبار بود، پدرو مادرش او را در كودكى، با هوسرانى و بى قيدى پرورش دادند، از اينرو وى فاقد ادب و شايستگى انسانى بود.(22)او با علم نحو و ادبيات عرب آشنايى نداشت و تا آخر عمر نمىتوانست قواعد عربى را به كار ببرد و هنگام گفتگو، از لحاظ دستور زبان، مرتكب اشتباهات فاحش مىشد/روزى در مجلس پدرش و در حضور عدهاى، هنگام گفتگو با يك نفر عرب، جمله بسيار سادهاى را غلط ادا كرد! پدرش اورا مورد مواخذه قرار داد و گفت: «هر كس زبان مردم عرب را بخوبى نداند، نمىتواند برآنها حكومت كند.» وليد به دنبال اين جريان، همراه عدهاى از دانشمندان علم نحو، وارد اطاقى شد و دررا به روى خود بست و مدت شش ماه مشغول فراگرفتن اين علم شد، ولى پس از اين مدت، نادانتر از روز نخست بيرون آمد! (23)شايد يكى از علل اين مسئله كه وى به گسترش علوم و فنون توجه نشان مىداد، محروميت خود او از دانش بود و مىخواست از اين رهگذر، بر نقطه ضعف خويش سرپوش گذارد! فرمانروايان ستمگر وليد عناصر فاسد و جنايتكار را، به عنوان امير و فرماندار و حاكم، بر سرنوشت مسلمانان مسلط كرده بود و اين عده عرصه را بر مردم تنگ ساخته بودند. يكى از عمال او «حجاج بن يوسف» بود كه وى را پس از مرگ عبدالملك، در پست خود ابقا كرد/در آن زمان، منطقه شام زير نظر خود وليد بود. در عراق «حجاج»، در حجاز «عثمان بن حباره»، و در مصر «قره بن شريك» حكمرانى مىكردند و هر يك از اينها در بيدادگرى مشهور بودند و «عمر بن عبدالعزيز» (برادر زاده وليد) كه تا حدى دوستدار عدل و انصاف بود، با اشاره به حكومت اين چند نفر در اين مناطق مىگفت: زمين پر از ظلم و ستم شده است، خدايا مردم را از اين گرفتارى نجات بده!(24)گويا با توجه به اين بيدادگريهاى سردمداران و مظلوميت و بى پنهاى مسلمانان بود كه امام سجاد (ع) طى بيانى، مردم آن زمان را به شش دسته تقسيم كرده، زمامداران را به شير و مسلمانان را به گوسفندانى تشبيه مىنمايد كه در بين شير و گرگ و روباه و سگ و خوك گير كرده گوشت و پوست و استخوانشان توسط شير دريده مىشود!(25)چرا امام چهارم قيام نكرد؟اينك كه فضاى سياسى زمان حضرت سجاد تا حدى روشن گرديد، بخوبى متوجه مىشويم كه چرا آن حضرت قيام نكرد؟ زيرا با رعب و اختناق شديدى كه در جامعه حكمفرما شده بود و با كنترل و تسلط شديدى كه حكومت جبار اموى بر قرار ساخته بود، هر گونه جنبش و حركت مسلحانه پيشاپيش محكوم به شكست بود و كوچكترين حركت از ديد جاسوسان حكومت اموى پنهان نمىماند ؛ چنانكه روزى جاسوس عبدالملك در مدينه، به وى گزارش داد: على بن الحسين كنيزى داشته، او را آزاد كرده و سپس وى را تزويج نموده است. عبدالملك طى نامهاى كه به امام نوشت، اين كار او را براى آن حضرت نقص شمرد و اعتراض كرد كه چرا حضرت با يكى از افراد همشأن خود از قريش وصلت نكرده است؟! امام در پاسخ وى نوشت: بزرگتر و بالاتر از پيامبر كسى نبود، او كنيز و زن (مطلقه)برده خود را به همسرى گرفت. خداوند هر پستى اى را با اسلام بالا برد، هر نقصى را با آن كامل ساخت و هر لئيمى را در پرتو آن كريم ساخت، و پس هيچ فرد مسلمانى پست نيست و پستىاى جز پستى جاهليت نمىباشد.(26)عبدالملك با اين كار مىخواست به امام هشدار بدهد كه همه كارهاى او -حتى امور داخلى و شخصى او - را زير نظر دارد! در چنين شرائطى حركت انقلابى چگونه امكان داشت؟ گويا امام سجاد با درك اين شرائط تلخ و ناگوار بود كه دعاى خود به پيشگاه خدا عرض مىكرد:«چه بسا دشمنى كه شمشير عداوتش را بر ضد من آخته، دم تيغش را براى ضربه زدن بر من تيز كرده و سرنيزهاش را به قصد جان من تيز ساخته است، زهرهاى جانكاهش را براى كام من در جام فرو ريخته و مرا آماج تيرهاى خويش قرار داده و چشم مراقبتش براى كنترل من نخفته است، و مصصم است كه به من گزند برساند و تلخابه مرارت خود را به من بنوشاند!خدايا ناتوانيم را از تحمل گرفتاريها و رنجهاى گران، عجزم را از شكست دادن آن كه آهنگ جنگ با من كرده، تنهاييم را در برابر فزونى كسانى كه با من دشمنى نموده و براى گرفتار كردنم در كمين نشستهاند، در نظر گرفتى و به ياريم آغاز كردى و به من نيرو بخشيدى» (27)دو راهى دشوار با توجه به آنچه گذشت در مىيابيم كه، «امام چهارم پس از حادثه عاشورا بر سر يك دو راهى دشوار قرار گرفته بود: يا مىبايست با ايجاد هيجان و احساسات كه كسى چون او بسهولت قادر بود در ميان جمع معتقدان و علاقهمندان خود به وجود آورد، به يك حركت تند و عمل متهوارنه دست زند، پرچم مخالفتى برافرازد، و حادثهاى شورانگيز بيافريند، ولى بر اثر آماده نبودن شرائط لازم براى پايدارى و اقدام عميق، چون شعلهاى فرو بخوابد و ميدان را براى تاخت و تازهاى بنى اميه در ميدان فكر و سياست خالى كند/و يا مىبايست احساسات سطحى را به وسيله تدبيرى پخته و سنجيده مهار كند، نخست مقدمه لازم كار بزرگ خود را فراهم آورد: انديشه راهنما و نيز عناصر صالح براى شروع به كار اصلى -كار تجديد حيات اسلام و بازافرينى جامعه اسلامى و نظام اسلامى - را تامين كند، عجالتاً جان خود و تعداد بسيار معدود ياران قابل اتكاى خود را حراست نمايد و ميدان را در برابر حريف رها نكند، تا زنده است و تا از چشم جستجوگر و هراسان دستگاه بنى اميه پنهان است، در اين جبهه - جبهه سازندگى افراد صالح و تعليم انديشه راهنما- به مبارزهاى بى امان ولى پنهان مشغول باشد و آنگاه ادامه اين راه را كه بيگمان به سرمنزلى مقصود بسى نزديكتر بود، به امام پس از خود بسپارد... شك نيست كه راه نخست، راه فداكاران است، ولى يك رهبر مسلكى كه شعاع تاثير عمل او نه تنها دايره محدود زمان خود، بلكه سراسر عمر تاريخ را در برمى گيرد، كافى نيست كه فداكار باشد، بلكه علاوه بر آن بايد ژرفنگر و دورانديش و پرحوصله وسخت با تدبير نيز باشد، و اين همه شرائطى است كه راه دوم را براى امام چهارم حتمى و قطعى ساخت.»(28)شورش مردم مدينه خوددارى پيشواى چهارم از همكارى با شورشيان مدينه را نيز بايد از همين ديدگاه تحليل كرد. شورش مدينه در سال 63(يا 62) هجرى رخ داد و به فاجعه «حره» مشهور گرديد. (29)اين حادثه از آنجا سرچشمه گرفت كه پس از شهادت امام حسين (ع) موجى از خشم و نفرت در مناطق اسلامى بر ضد حكومت يزيد برانگيخته شد. در شهر مدينه نيز كه مركز خويشاوندن پيامبر وصحابه و تابعين بود، مردم به خشم در آمدند. حاكم مدينه (عثمان بن محمد بن ابى سفيان) كه در ناپختگى و جوانى و غرور چيزى از يزيد كم نداشت، با اشاره يزيد (30)گروهى از بزرگان شهر را به نمايندگى از طرف مردم مدينه به دمشق فرستاد تا از نزديك، خليفه جوان را ببينند و از مراحم وى برخوردار شوند تا در بازگشت به مدينه مردم را به اطاعت از حكومت وى تشويق كنند/به دنبال اين طرح، عثمان هيئتى مركب از «منذربن زبير بن عوام»، «عبيدالله بن ابى عمرو مخزومى»، «عبدالله بن حنظله غسيل الملائكه» و چند تن ديگر از شخصيتهاى بزرگ مدينه را جهت ديدار با يزيد به دمشق روانه ساخت. از آنجا كه يزيد نه از تربيت اسلامى برخوردار بود، نه مشاورانى داشت كه به او توصيه كنند كه حداقل در حضور آن هيئات رفتار سنجيدهاى داشته باشد، و نه تدبير پدر را داشت كه بداند كسى كه به نام اسلام بر مسلمانان حكومت مىكند، حداقل بايد ظواهر اسلامى را حفظ كند، نزد آنان نيز از شرابخوارى و سگبازى و تشكيل بزمها و مجالس ساز و آواز و فسق و فجور كوتاهى نكرد، اما پذيرايى باشكوهى از آنان در كاخ خود به عمل آورد، به آنان احترام بسيار كرد و به هر كدام هدايا و خلعتهاى هنگفتى بالغ بر پنجاه هزار و صد هزار دينار بخشيد. او فكر مىكرد كه آنان با دريافت اين پولها و با آن پذيرايى جانانه در كاخ سبز دمشق، در بازگشت به مدينه، از او تمجيد و تحسين خواهند كرد، اما اين ديدار نه تنها به نفع او تمام نشد بلكه كاملا نتيجه معكوس بخشيد/نمايندگان بجز منذر بن زبير (كه به بصره رفت) به مدينه بازگشتند و در اجتماع مردم اين شهر اعلام كردند كه: «ما از نزد شخصى برگشتهايم كه دين ندارد، شراب مىخورد، تارو طنبور مىنوازد، سگبازى مىكند، خنياگران و زنان خوش آواز در مجلس او دلربايى مىكنند، و با مشتى دزد و خرابكار به شب نشينى مىپردازد. اينك شما را شاهد مىگيريم كه او را از خلافت بركنار كرديم» پسر حنظله گفت: «من از نزد شخصى برگشتهام كه اگر هيچ كس با من يارى و همكارى نكند با همين چند پسرم به جنگ او خواهم رفت، او به من عطيه داد مرا احترام كرد ولى من عطيه او را نپذيرفتم مگر براى اينكه در جنگ با وى از آن استفاده كنم.»به دنبال اين جريان، مردم مدينه با عبدلله پسر حنظله بيعت كردند و حاكم مدينه و همه بنى اميه را از شهر بيرون كردند/اين گزارش كه به يزيد رسيد، «مسلم بن عقبه» را كه مردى سالخورده و از سرسپردگان درباره بنى اميه بود، با لشكرى انبوهى براى سركوبى نهضت به مدينه اعزام كرد و به وى گفت: به آنان سه روز مهلت بده، اگر تسليم نشدند، با آنان بجنگ، و وقتى پيروز شدى سه روز هر چه دارند از اموال و چهار پايان و سلاح و طعام، همه را غارت كن و در اختيار سربازان بگذار///سپاه شام، مدينه را مورد حمله قرار داد و جنگ خونينى بين دو گروه در گرفت و سرانجام، شورشيان شكست خوردند و سران نهضت كشته شدند. مسلم به مدت سه روز دستور قتل عام و غارت شهر را صادر كرد. سربازان شام جناياتى مرتكب شدند كه قلم از بيان آنها شرم دارد. مسلم را به خاطر اين جنايات «مسرف» ناميدند/پس از پايان قتل و غارت، مسلم از مردم به عنوان بردگى براى يزيد بيعت گرفت! (31)نقش عبدالله بن زبير عبدالله بن زبير، كه فردى جاه طلب و ظاهر الصلاح بود، اندكى پيش از ورود امام حسين (ع) به مكه در سال 60 وارد مكه شده در آنجا اقامت گزيده بود، ولى در مدت امام حسين (ع) در مكه، او تحت الشعاع قرار گرفته و چندان مورد توجه مردم نبود. پس از شهادت امام حسين (ع) ميدان را براى فعاليت او باز شد و در برابر يزيد اعلام مخالفت كرده خود را خليفه خواند/عبدالله با خاندان امير مومنان (ع) ميانهاى نداشت. او در برپايى فتنه «جمل» نقش مهمى داشت و در دوران فعاليت در مكه، درود بر پيامبر را از آغاز خطبه حذف كرد و چون در اين مورد از او پرسيدند، گفت: پيامبر خويشاوندان بدى دارد كه هنگام بردن نام او گردن خويش را بر مىافرازند.(32) با توجه به اين سوابق كه امام سجاد (ع) از فتنه او اظهار نگرانى مىكرد.(33) نيز گفتهاند كه اخراج حاكم مدينه و بنى اميه از اين شهر با موافقت او صورت گرفته بوده است. (34)چرا امام چهارم با شورشيان مدينه همكارى نكرد؟ اينك وقت آن رسيده است كه علل خوددارى امام سجاد (ع) از همكارى با شورشيان را مورد بررسى قرار دهيم. علل خوددارى امام را مىتوان چنين خلاصه كرد:1- با ارزيابى اوضاع، و ملاحظه اختناق شديدى كه پس از شهادت امام حسين (ع) به وجود آمده بود، امام شكست نهضت مدينه را پيش بينى مىكرد، و مىديد اگر در آن شركت جويد، نه تنها پيروز نمىشود، بلكه خود و پيروانش نيز كشته مىشوند و باقى مانده نيروهاى تشيع از بين مىرود بدون آنكه نتيجهاى حاصل شود/2- با توجه به سوابق عبدالله بن زبير، و نفوذى كه او در ميان صفوف شورشيان يافته بود، اين نهضت نمىتوانست يك نهضت اصيل شيعى باشد و امام نمىخواست امثال عبدالله بن زبير قدرت طلب، او را پل پيروزى قرار دهند/3- چنانكه گذشت، شورشيان، عبدالله بن حنظله را به رهبرى خود برگزيده بودند و هيچ گونه نظر خواهى از امام نكرده بود. گر چه رهبران شورش افرادى صالح و پاك بودند و انتقادها و اعتراضهاى آنان نسبت به حكومت يزيد كاملا بجا و درست بود، اما پيدا بود كه اين حركت، يك حركت خالص شيعى نيست و در صورت پيروزى معلوم نيست به نفع شيعيان تمام شود/گويا با توجه به اين گونه ملاحظات بود كه امام از ابتدا در شورش شركت نكرد، و يزيد كه اين موضوع را مىدانست و از طرف ديگر فاجعه كربلا در افكار عمومى براى او گران تمام شده بود، به «مسلم بن عقبه» توصيه كرده بود كه معترض على بن الحسين ع نشود/مامن پناهندگان وقتى كه بنى اميه را از مدينه بيرون كردند، مروان از امام خواهش كرد كه همسر و خانواده او در حرم امام باشند. امام نيز با بزرگوارى پذيرفت. از اينرو طى سه روز كه مدينه دستخوش قتل و غارت بود، خانه امام سجاد مامن خوبى براى پناهندگان بود و تعداد صد نفر زن با اعضاى خانواده خويش به منزل امام پناهنده شدند و امام تا آخر غائله از آنان پذيرايى كرد/«مسلم بن عقبه»، پس از ختم غائله، على بن الحسين (ع) را خواست. وقتى كه حضرت حاضر شد او را نزديك خود نشاند و مورد احترام و تفقد قرار داد و سپس با بازگشت حضرت به خانه، موافقت كرد. (35)ابعاد مبارزات امام چهارم (ع) با مظالم و مفاسد عصر بارى امام چهارم با انتخاب راه دوم، يك سلسله برنامههاى ارشادى و فرهنگى و تربيتى و مبارزات غيرمستقيم را آغاز كرد و بدون آنكه حساسيت حكومت را برانگيزد، فعاليتهايى انجام داد كه مهمترين آنها را مىتوان در چند بخش زير خلاصه كرد:1- زنده نگهداشتن ياد و خاطره عاشورا از آنجا كه شهادت امام حسين (ع) و ياران آن حضرت در افكار عمومى براى حكومت اموى بسيار گران تمام شده و مشروعيت آن را زير سوال برده بود، براى آنكه اين فاجعه فرموش نشود. امام با گريه بر شهيدان و زنده نگهداشتن خاطره آنان مبارزه منفى را به صورت گريه ادامه مىداد. شك نيست كه اين اشكهاى سوزان وگريههاى پرسوز ريشه عاطفى داشت زيرا عظمت فاجعه و مصيبت كربلا به قدرى بزرگ و دلخراش بود كه هيچ يك از شهود عينى آن حادثه، تا زنده بودند، آن را فراموش نمىكردند، اما بى شك چگونگى برخورد امام سجاد با اين موضوع اثر و نتيجه سياسى داشت، يادآورى مكرر فاحعه كربلا نمىگذاشت ظلم و جنايت حكومت اموى از خاطرهها فراموش شود. امام هر وقت مىخواست آب بياشامد، تا چشمش به آب مىافتاد، اشك از چشمانش سرازير مىشد. وقتى علت اين كار را مىپرسيدند، مىفرمود: چگونه گريه نكنم در حالى كه (يزيديان) آب را براى وحوش و درندگان بيابان آزادگان گذاشتند، ولى به روى پدرم بستند( و او را تشنه كشتند)/امام مىفرمود: هر وقت كشته شدن فرزندان فاطمه (س) را به ياد مىآورم، گريه گلويم را مىگيرد. روزى خدمتگزار حضرت عرض كرد: آيا عم و اندوه شما تمامى ندارد؟!حضرت فرمود: واى بر تو، يعقوب پيامبر كه تنها يكى از دوازده پسرش ناپديدشده بود، در فراق فرزند خويش آنقدر گريست كه چشمانش نابينا شد و از شدت اندوه كمرش خم شد، در حالى كه پسرش زنده بود( و كاملاً از يافتن او نا اميد نگشته بود) ولى من ناظر كشته شدن پدرم، برادرم، عمويم و هفده نفر از بستگانم بودم كه پيكرهايشان در اطرافم نقش زمين شده بود، پس چگونه ممكن است غم و اندوه من پايان يابد؟!(36) «سهل بن شعيب»، يكى از بزرگان مصر، مىگويد: روزى به حضور على بن الحسين رسيدم و گفتم: حال شما چگونه است؟ فرمود: فكر نمىكردم شخصيت بزرگى از مصر مثل شما نداند كه حال ما چگونه است؟ اينك اگر وضع ما را نمىدانى، برايب توضيح مىدهم:«وضع ما، در ميان قوم خود، مثل وضع بنى اسرائيل در ميان فرعونيان است كه پسرانشان را مىكشتند و دخترانشان را زنده نگه مىداشتند. امروز وضع بر با به قدرى تنگ و دشوار است كه مردم، با سب و ناسزاگويى به بزرگ و سالار ما بر فراز منبرها، به دشمنان ما تقرب مىجويند.»(37)/2- پند و ارشاد امت چون امام چهارم در عصر اختناق زندگى مىكرد، نمىتوانست مفاهيم مورد نظر خود را بصورت آشكار و صريح بيان كند، از اينرو از شيوه موعظه استفاده مىكرد و مردم را از طريق موعظه با انديشه درست اسلامى آشنا مىكرد و اين انديشه را كه در اثر تبليغات حاكمان جائز در طول زمان به فراموشى سپرده شده يا تحريف گشته بود، به صورت اول و اصيل به ياد مردم مىآورد و توده مردم و جامعه اسلامى را تا هر مقدار كه مىتوانست با حقايق و تعاليم اسلام آشنا مىساخت/بررسى اين موعظهها نشان مىدهد كه امام با روش حكيمانه و بسيار زيركانهاى، ضمن اينكه مردم را نصيحت و موعظه مىكرد، آنچه را كه مىخواست در ذهن مردم جا بگيرد، به آنان القا مىكرد، و اين، بهترين شكل انتقال افكار و انديشه درست اسلامى در آن شرائط بود زيرا اين مباحث، در عين حال كه اثر و نتيجه سياسى داشت و بر ضد دستگاه حاكم بود، حساسيت حكومت را بر نمىانگيخت. امام ضمناً مسئله «امامت»، يعنى سيستم حكومت اسلامى و رهبرى جامعه اسلامى توسط امام معصوم، را روشن مىكرد و مردم را از آنچه در جامعه اسلامى آن روز مىگذشت، يعنى حاكميت حاكمان زور و كفر و سردمداران فاسق و منافق، آگاه مىساخت و به آنان تفهيم مىكرد كه حكومتى مانند حكومت« عبدالملك»، حكومتى كه اسلام خواسته، نيست. اهميت اين موضوع از اين نظر بود كه تا مردم نسبت به اين مسئله توجه پيدا نمىكردند و از حالت جمود و تخديرى كه به مرور زمان به وجود آمده بود، بيرون نمىآمدند، تغيير اوضاع و تشكيل حكومت مطلوب اسلامى امكان نداشت.يك نمونه از اين گونه بيانات و مواعظ امام سجاد كه بهترين گواه نكات ياد شده است، سخنان مفصلى است كه به تصريح محدثان، امام هر روز جمعه در مسجد پيامبر، آن را براى ياران خود و ديگران ايراد مىنمود. در اينجا به عنوان نمونه بخشهايى از سخنان امام را از نظر خوانندگان مىگذرانيم: «مردم! پرهيزگار باشيد و بدانيد كه به سوى خدا باز خواهيد گشت. آن روز (رستاخيز) هر كس آنچه را كه از نيك و بد، انجام داده، نزد خود حاضر خواهد يافت و آرزو خواهد كرد كه بين او و اعمال بدش فرسخها فاصله باشد... نخستين امورى كه در قبر، دو فرشته منكر و نكير از آن سوال خواهند كرد، «خداى» تو كه او را عبادت مىكنى، و «پيامبر» تو كه به سوى تو فرستاده شده است، و «دين» تو كه از آن پيروى مىكنى، و «كتاب» (آسمانى) كه آن را تلاوت مىكنى، و «امام» تو كه ولايتش را پذيرفتهاى، خواهد بود...»(38)در اين سخنان چند چيز جلب توجه مىكند:1- تكرار اين سخنان در هر روز جمعه كه نشانگر اهميت آن و ميزان عنايت امام به طرح اين مسائل است. 2- از اينكه گفتار امام با جمله: اى مردم! (ايها الناس) آغاز مىگردد، معلوم مىشود كه در اينجا مخاطبان امام، تنها شيعيان و يا پيروان خاص امام نبودهاند، بلكه دايره مخاطبان وى وسيع و عام بوده است. 3- امام طى سخنان خود صراحتاً يا تلويحاً، به آيات، متعدد قران استناد و استدلال نموده است و اين بدان جهت است كه در اينجا طرف سخن، عامه مردم بودهاند و آنان به امام سجاد به عنوان يك امام نگاه نمىكردند، از اينرو امام براى تثبيت مطلب، به آيات قرآن استشهاد مىكرده است، ولى در مواردى كه طرف سخن تنها شيعيان و ياران خاص امام بودند، حضرت ضرورتى براى استناد به آيات قرآن نمىديد.(39)كادر سازى نمونه ديگر از بيانات امام، موعظه نسبتا مفصلى است كه آن را «ابوحمزه ثمالى» يكى از بهترين و نزديكترين ياران حضرت، نقل مىكند. متن اين روايت گواهى مىدهد كه در جمع شيعيان و پيروان خاص آن حضرت بيان شده است. امام طى سخنانى مىفرمايد:خداوند ما و شما را از مكر ستمگران و ظلم و حسودان و زورگويى جباران حفظ كند. اى مومنان! شما را طاغوتها و طاغوتيان دنيا طلب كه دل به دنيا سپرده و شيفته آن شدهاند و به دنبال نعمتهاى بى ارزش و لذتهاى زود گذر آن هستند، نفريبد به جانم سوگند در ايام گذشته حوادثى را پشت سر گذاشتيد و از انبوه فتنهها به سلامت گذشتيد، در حالى كه پيوسته از گمراهان و بدعتگذاران و تبهكاران در زمين دورى و تبرى مىجستيد؛ پس اكنون نيز از خدا يارى بخواهيد و به سوى فرمانبرى از خدا و اطاعت از «ولى خدا» كه از حاكمان كنونى شايستهتر است، برگرديد/امر خدا و اطاعت از كسى را كه خدا اطاعت او را واجب كرده، بر همه چيز مقدم بداريد، و هرگز در امور جارى، اطاعت از طاغوتها را كه شيفتگى به فريبندگيهاى دنيا را به دنبال دارد، بر اطاعت از خدا و اطاعت از رهبران الهى مقدم نداريد از معاشرت با گنهكاران و آلودگان، همكارى با ستمگران و نزديكى و تماس با فاسقان بپرهيزيد و از فتنه آنان برحذر باشيد و از آنان دورى بجوييد و بدانيد كه هر كس با اولياى خدا مخالفت ورزد و از دينى غير از دين خدا پيروى كند و در برابر امر رهبرى الهى خود سرانه عمل كند، در دوزخ گرفتار آتشى شعله ور خواهد شد...(40)انحطاط وضع اخلاقى امت اهميت و ضرورت اين نصايح و ارشادهاى امام هنگامى روشن مىگردد كه ميزان انحطاط اخلاقى امت در زمان حكومت عبدالملك و پسرش وليد و متروك شدن سنتها و آداب و تعاليم اسلامى در آن عصر را مورد توحه قرار دهيم:مىدانيم كه از حدود سال سى ام هجرى (نيمه دوم دوران خلافت عثمان) فساد مالى و انحطاط اخلاقى در جامعه اسلامى گسترش يافت و اشراف قريش كه در آمد كلانى از خزانه دولت داشتند و از بخششهاى خلفاى وقت نيز بهرهمند بودند، به ثروت اندوزى پرداختنند و بدين ترتيب رفاهطلبى و اشرافيت و تجمل پرستى در جامعه اسلامى رواج يافت.ثروت اندوزان، املاك و مستغلات فراوانى گرد آوردند و كنيزان و غلامان بسيارى خريدند ؛ بخصوص كنيزانى كه براى خوانندگى و بزم آرايى تربيت شده بودند...كم كم مجالس بزم و خوشگذرانى و خنياگرى به طبقات ديگر نيز سرايت كرد. اين انحطاط اخلاقى در زمان حكومت يزيد آنچنان گسترش يافت كه دو شهر مقدس «مكه» و «مدينه» نيز از اين آلودگيها محفوظ نماند/«مسعودى» مىنويسد: «فساد و آلودگى يزيد، به اطرافيان و عمال وى نيز سرايت كرد، در زمان او ساز و آواز در مكه و مدينه آشكار گرديد و مجالس بزم بر پا شد و مردم آشكارا را به شرابخوارى پرداختند.» (41)اين وضع در زمان عبدالملك نيز همچنان ادامه يافت، به طورى كه «شوقى ضيف» پس از بيان گسترش اشرافيت و رفاه زدگى در شهر مكه و مدينه مىافزايد: «گويى اين دو شهر بزرگ حجاز را براى خنياگران ساخته بودند، تا آنجا كه نه تنها مردمان عادى، بلكه فقيهان و زاهدان نيز به مجالس آنان مىشتافتند.»(42)«قاضى ابو يوسف» به بعضى از اهالى مدينه مىگفت: اى مردم مدينه! وضع شما با اين آواز خوانيها شگفتانگيز است، زيرا هيچ كس و ناكس و هيچ شخص محترم و غير محترم در ايمان شما، از آن ابايى ندارد!(43)محيط مدينه طورى شده بودكه «نه عالمان، غنا را ناروا مىشمردند و نه عابد از آن جلوگيرى مىكردند». (44)روزى «دحمان» آواز خوان، نزد قاضى مدينه به نام «عبدالعزيز مخزومى» در اختلافى كه يك نفر از اهل مدينه با يك عراقى اشت، به نفع شخص مدنى شهادت داد و قاضى او را عادل تشخيص داد شهادتش را پذيرفت. عراقى به قاضى گفت: اين «دحمان» است!عبدالعزيز گفت: مىشناسمش، اگر نمىشناختم از هويتش سوال مىكردم! عراقى گفت: از اهل غنا و آوازخوانى است و به كنيزان غنا ياد مىدهد! قاضى گفت: خدا، ما و شما را بيامرزد! كداميك از ما اهل غنا نيست؟! برو حق اين مرد را بده! (45)در مدينه مجالس رقص و آواز مختلط تشكيل مىشد بدون آنكه در ميان زنان و مردان پردهاى باشد. (46)«عائشه» دختر «طلحه» بزمهاى مختلف ترتيب مىداد و در آن «عزّة الميلأ» آواز مىخواند. (47)حتى كار به جايى رسيده بود كه وقتى يكى از مشهورترين زنان آواز خوان آن عصر بنام «جميله» سفرى به مكه كرد، در طول مسير، آنچنان از وى استقبال شد كه در مورد هيچ مفتى و فقيه و محدث و مفسر و قاضى زاهدى سابقه نداشت! داستان اين سفر را چنين نقل مىكنند: هنگامى كه جميله به قصد حج از مدينه حركت كرد، گروهى از مردان خنياگر نام�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 349]
صفحات پیشنهادی
جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول
جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول-جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول نويسنده:مهدی پيشوايى ایشان فرزند حسين ...
جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول-جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول نويسنده:مهدی پيشوايى ایشان فرزند حسين ...
انقلاب اشک - ویژه نامه شهادت امام سجاد علیه السلام
انقلاب اشک - ویژه نامه شهادت امام سجاد علیه السلام-بانک صوت و فیلم دانلود کتاب ... امام سجاد علیه السلام جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول ...
انقلاب اشک - ویژه نامه شهادت امام سجاد علیه السلام-بانک صوت و فیلم دانلود کتاب ... امام سجاد علیه السلام جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول ...
ویژه نامه اعیاد شعبانیه
ویژه نامه اعیاد شعبانیه امام حسین علیه السلام نگاهی بر سيره قرآنى امام حسين(علیه السلام) شناخت ... جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول ...
ویژه نامه اعیاد شعبانیه امام حسین علیه السلام نگاهی بر سيره قرآنى امام حسين(علیه السلام) شناخت ... جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول ...
داستان عبدالله بن فضل و امام کاظم علیه السلام
داستان عبدالله بن فضل و امام کاظم علیه السلام-داستان عبدالله بن فضل و امام کاظم علیه السلامعبدالله ... جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول ...
داستان عبدالله بن فضل و امام کاظم علیه السلام-داستان عبدالله بن فضل و امام کاظم علیه السلامعبدالله ... جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول ...
چرا امام سجاد را زین العابدین نامیدند؟
چرا امام سجاد را زین العابدین نامیدند؟عمران بن سلیم میگوید: هر گاه زُهری از ... جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول جستاری درزندگی با برکت امام ...
چرا امام سجاد را زین العابدین نامیدند؟عمران بن سلیم میگوید: هر گاه زُهری از ... جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول جستاری درزندگی با برکت امام ...
مصیبت یعقوب بزرگتر بود یا حضرت سجاد؟
جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول-جستاری درزندگی با ... آن روز(عاشورا) كه على ...
جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول-جستاری درزندگی با ... آن روز(عاشورا) كه على ...
امام عسكرى علیه السلام و زمامداران معاصر
نظرخواهی ... جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول. ... شدخلفاى معاصر حضرت امام ...
نظرخواهی ... جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول. ... شدخلفاى معاصر حضرت امام ...
تدبير امام - شکست منافقين
جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول-جستاری درزندگی با ... و فقيه، و علم اخبار و ...
جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول-جستاری درزندگی با ... و فقيه، و علم اخبار و ...
9 ماه زندان به خاطر غذا دادن به سگ
صدام 9 ماه به اين صورت زندگي كرد و اولويت نخست او در اين مدت فرار از چنگ ... جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول امام سجاد ـ عليه السلام ـ در ...
صدام 9 ماه به اين صورت زندگي كرد و اولويت نخست او در اين مدت فرار از چنگ ... جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول امام سجاد ـ عليه السلام ـ در ...
داستان امام جواد و مجازات دزد
جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول امام سجاد ـ عليه السلام ـ در سال سى و هشت قمرى ديده به جهان گشود (2-1)و دوران كودكى خود .... دانشمندان و محدثان ...
جستاری درزندگی با برکت امام سجاد (علیه السلام) – قسمت اول امام سجاد ـ عليه السلام ـ در سال سى و هشت قمرى ديده به جهان گشود (2-1)و دوران كودكى خود .... دانشمندان و محدثان ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها