پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1850382270
آسيب شناسي انقلاب
واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: آسيب شناسي انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای
بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار شرکت کنندگان در همایش آسیبشناسى انقلاببسماللَّه الرحمنالرحیماولاً این جلسه را خیلى مغتنم مىشمارم و از اینکه این مجموعهى عزیز و گرانبها - دانشجویان، اساتید، صاحبنظران و روشنفکران اسلامى و انقلابى - را در این جلسه زیارت مىکنم، خوشحالم. تشکر هم مىکنم از اینکه شما عزیزان به این فکر افتادید و طرح مسأله کردید.من فرصت مختصرى داشتم براى این که عناوین مقالاتى را که داده شده بود - و تا آن مقدارى که چاپ شده بود - مرورى بکنم؛ البته فرصت مطالعهى تفصیلى این مقالهها را پیدا نکردم، نمىدانم بعداً پیدا خواهم کرد یا نه؛ به هر حال، تا حدودى در حال و هواى برنامهى شما قرار گرفتم.البته کار مجموعه شما در صدا و سیما انعکاس شایستهیى نداشت؛ با این که کار مهمى بود - هم علمى بود، هم مسألهى روز بود، هم مىتواند براى بعدها گامهاى خوبى را به دنبال داشته باشد - انعکاس اینجور چیزها در ذهنیت جامعه، باید خوب باشد که اینجور نبود. انشاءاللَّه قدمهاى بعدى را قویتر، وسیعتر و محکمتر بردارید، تا مردم هم استفاده کنند. به هر حال، من صمیمانه از همهى شما و همهى کسانىکه دستاندرکار این قضیه بودند، سپاسگزارم.یادم نرود تشکر کنم از این برادرى که بین دو نماز، دعا خواندند؛ خیلى خوب بود، استفاده کردیم. قدر این دعاها و دعا خواندنها را بخصوص شما جوانها بدانید؛ اینها هم فکر را هدایت مىکند، هم دل را. اگر شما مضمون این دعاها را دقت و به آنها توجه کنید، مىبینید که در این دعاها چقدر هدایت فکرى هست و در همین تعقیبات و همین دعاهاى کوچک، چه مضامین مهمى نهفته است و ما به چه چیزها احتیاج داریم که به آنها درست توجه نمىکنیم! کما این که مضامین شریف اذکار نماز، جزو برترین چیزهایى است که ما به آن احتیاج داریم. ما حقیقتاً به نماز احتیاج داریم؛ هم امروز، هم فردا و هم همیشه.من نسبت به این مسألهى شما مختصرى تأمل کردم، نکاتى به ذهنم رسید که عرض بکنم؛ انشاءاللَّه چنانچه این نکات در ذهن شما هم همان وقعى را پیدا کرد که در ذهن من دارد، آنوقت در کارهاى بعدى خودتان هم اینها را دنبال بکنید.اولاً آسیبشناسى یک موجود - چه انقلاب، چه یک انسان - لزوماً به معناى آسیبهایى نیست که الان وجود دارد؛ نباید این طور تلقى کرد که آنچه بهعنوان آسیبشناسى انقلاب مطرح مىشود، حتماً به آنچه که امروز تحقق و وقوع یافته است، نگاه مىکند. نه، شما باید آسیبهاى ممکن را بررسى بکنید؛ چه آنچه که الان هست، چه آنچه که ممکن است بعداً پیش بیاید. همچنان که وقتى ما با این دید به آسیبهاى ممکنِ انقلاب نگاه مىکنیم، نباید نتیجه بگیریم که آنچه ممکن است بهعنوان آسیب پیش بیاید، الان وجود دارد. نه، این قضاوت درستى نیست؛ البته ممکن است بعضى دوست بدارند که انقلاب را آسیب یافته، آسیب دیده، بیمار، ناتوان و از کار افتاده معرفى کنند!امروز در تبلیغات محاسبه شده و دقیق و طراحى شدهى دستگاههاى خبرى، آنچه که بیشترین توجه به آن مىشود، این است که انقلاب را از کار افتاده، پیر، ناتوان و در راه مانده معرفى کنیم! بنده در پیام 22 بهمن امسال گفتم که انقلاب در بیست سالگى، یعنى در عنفوان جوانى است؛ فوراً جواب دادند! حالا این حضراتى که - به قول خودشان - طراحان و ایدئولوگها و تئوریسینهاى ضدانقلاب هستند، سعى مىکنند در گفتههاى خود، به «انقلاب پیر» تعبیر کنند! من این را بخصوص در خبرها توجه کردم - «انقلاب پیر اسلامى»، «بیست ساله»؛ بعد خواهم گفت که این حرف، چقدر ناشى از دستپاچگى و سراسیمگى است!به هر حال، توجه کنید که اگر ما دربارهى آسیبهاى ممکنِ انقلاب بحث مىکنیم، معنایش این نیست که انقلاب، حالا به این آسیبها دچار شده است و بیمار و ناتوان، در آنجا افتاده است! نخیر، این فرض کاملاً ممکن است که انقلاب، به هیچ وجه به بعضى از این آسیبها و بزرگتر از اینها دچار نشده است.نکتهى دوم این است که آسیبشناسى هر موجود، باید با توجه به بنیهى آن موجود انجام بگیرد. بنیهى بعضیها ضعیف است، کمترین ویروسى هم ممکن است آنها را از بین ببرد؛ بعضیها قدرت دفاع ندارند. آن کسانىکه دچار «ایدز» مىشوند، یک ویروس کوچک سرماخوردگى، آنها را مىکشد! چون قدرت دفاع بدن آنها از بین مىرود؛ یعنى سلولهاى مدافع بدن، گلبولهاى سفید و سربازان بدن، در بدن آنها مرده، ناتوانند و نمىتوانند از خودشان دفاع کنند - بنابراین آسیب آدمى که مبتلا به «ایدز» است، یک سرماخوردگى است؛ در حالىکه آسیب یک آدم توانا، حتى سرطان هم نیست. ما دیدهایم آدمهاى قوى بنیهیى را که سرطان داشتند، بعد با یک شیمى درمانى و مقابلهى قوى، حتى با سرطان مبارزه کردند، خوب شدند و الان دارند زندگى مىکنند. باید ببینیم بنیهى این موجودى که داریم آسیبهایش را بررسى مىکنیم، چقدر است.من مىخواهم به شما بگویم که انقلاب ما بسیار عظیم و بسیار بالاتر و برتر از تقویمها و تقدیرهاى ناظران بینالمللى است؛ از لحاظ بنیه، بسیار قوى است - من حالا مختصراً عرض خواهم کرد - به همین دلیل است که با وجود این که علیه این انقلاب، تهاجمها و ضربهها و محاصرهها، بیش از همهى انقلابهایى که من مىشناسم بوده، آسیبپذیرى این انقلاب، از همهى انقلابهاى بزرگ دنیا بمراتب کمتر بوده است. من یادداشت کردهام که انقلابمان را با سه انقلاب معروف - که کم و بیش شما آقایان مىشناسید - مقایسه کنم؛ البته غیر از اینها هم مواردى هست، اما این سه انقلاب، مهم است.یکى انقلاب کبیر فرانسه است - از انقلابهاى دور دست؛ با دویست و خردهیى سال فاصله - یکى انقلاب شوروى - در فاصلهى تقریباً نزدیک به ما - که یکى از بزرگترین انقلابهاى قرون اخیر است، یکى هم یک انقلاب اسلامى، یعنى انقلاب الجزایر که حقیقتاً انقلاب بود. آدم نمىتواند این کودتاهایى که به اسم انقلاب، در افریقا و امریکاى لاتین انجام گرفت، واقعاً خیلى انقلاب بداند؛ والا من بعضى از اینجاهایى که انقلاب کردند - کشورهاى افریقایى و غیرافریقایى، موزامبیک، زیمبابوه، یا آنچه در هند اتفاق افتاد - دیدهام؛ اگر بشود اسم آنها را انقلاب گذاشت!ما اینها را از نزدیک مشاهده کردیم؛ هیچ کدام آن چنان خصوصیتى را ندارند که اصلاً بشود آنها را با انقلاب ما مقایسه کرد. اما این سه انقلاب، تا حدودى قابل مقایسهاند. البته به نظر من مقایسهى اینها هم یک کار بسیار شیرین علمى است؛ چقدر خوب است که کسانى هم این کار را بکنند! هم علمى، به معناى جامعهشناسى است، هم علمى، به معناى تاریخى است.بیست سال از انقلاب ما گذشته است؛ شما بیست سال بعد از انقلاب کبیر فرانسه را، بیست سال بعد از انقلاب اکتبر، یا بیست سال بعد از انقلاب الجزایر را در نظر بگیرید. شما بیست سال بعد از انقلاب کبیر فرانسه - حدود سال 1809 - را نگاه کنید، چیزى که از فرانسهى دوران لوئى شانزدهم تغییر پیدا کرده، شخص پادشاه است! در سال 1809، پادشاهى بهنام ناپلئون بناپارت بر سر کار است؛ یک امپراطور، تاجگذارى کرده و به معناى واقعى کلمه، پادشاهى مىکند! آراى مردم و آزادى به آن معنایى که انقلاب کبیر فرانسه برایش تلاش کرد - در زندگى و در حکومت مطلقهى ناپلئون، یک ذرّه وجود ندارد! بله، تفاوت دیگرش آن است که لوئى شانزدهم، پادشاه کم عرضهیى بود، در حالى که بناپارت، پادشاهى با عرضه و قوى بود.آن چیزى که امروز فرانسه مىتواند بهعنوان افتخار بناپارت یاد کند، این است که او ایتالیا و اتریش و بلژیک را فتح کرد - کارهاى او این است دیگر - و الا بیست سال بعد از انقلاب براى بناپارت، هیچ افتخار دیگرى از لحاظ آرمانهاى انقلاب - آن حرفهایى که «ژان ژاپلوسه» و «ولتر» و دیگران مىگفتند - در حکومت فرانسه، مطلقاً وجود ندارد! البته اگر شما در این بیست سال نگاه کنید و ببینید در فرانسه چه گذشته است، حقیقتاً خواهید دید که انقلاب عظیم و شکوهمند ما، اصلاً برترین پدیدهیى است که مىتواند در این نمونهها مورد نظر قرار بگیرد.در طول این بیست سال در فرانسه - تا قبل از این که ناپلئون روى کار بیاید - سه گروه، هر سه بهعنوان انقلاب، سرکار آمدند. گروه اول، گروه انقلابیونى بودند که - شاید ماجراهایش را شنیده، یا خواندهاید - آن برخوردهاى خشن، کور و فراموش نشدنى و آن ویرانیها را در تاریخ فرانسه کردند! به هر حال، یک انقلاب کردند؛ تا حدودى قابل تحمل بود.بعد از حدود پنج سال، گروه دوم سرکار آمدند و گروه اول را قلع و قمع کردند! شخصیتهاى برجستهى انقلابى - تقریباً بدون استثنا - اعدام شدند! این گروه دوم، گروه افراطیون بودند؛ کسانى بودند که انقلابیون اولیه را متهم به سازشکارى کرده و آنها را اعدام کردند.گروه سوم آمدند و گروه دوم را متهم به تندروى کردند؛ بعضى از آنها را اعدام و خیلى را تبعید کردند و این تبعید، تا سالها ادامه داشت!شما اگر بینوایان ویکتور هوگو را خوانده باشید، در اول داستان، صحبت پیرمردى است که جزو منتخبین همان گروه دوم بوده است. تا آن تاریخى که داستان ویکتور هوگو شروع مىشود - تقریباً اواخر قرن نوزدهم، یعنى حدود سال 1825، شاید هم بیشتر - هنوز آن تبعیدى وجود داشته است؛ که شما ماجراى آن تبعیدى را و این که چه مىکرد و چه مىگفت و چطور هنوز مىترسید، در آن داستان مشاهده مىکنید!بعد، گروه سوم که کار خودشان را انجام دادند - البته با ضعف تمام - زمینه را براى روى کار آوردن ناپلئون فراهم کردند و ناپلئون با استفاده از زرنگیها و نبوغ خودش و اوضاع نابسامان فرانسه، در رأس قدرت آمد و پادشاهى را برگرداند؛ منتها نه پادشاهى - به اصطلاح - سلسلهى برنبها که همان لوئى شانزدهم و غیره، جزوش بودند. البته این وضعیت، تا زمانى بود که ناپلئون زنده بود؛ بعد که ناپلئون مرد، باز همان گروه - یعنى پادشاهان برنبها، لوئى هجدهم و اینها - سرکار آمدند و فرانسه تا دهها سال دچار اضطراب بود - تقریباً صد سال بعد از انقلاب فرانسه - اینها واقعاً چیزهاى عجیب و داستانهاى مهمى است!من افسوس مىخورم که چرا بعضى از جوانهاى ما با این ماجراها آشنا نیستند!(1) راست مىگویید؛ من هم اتفاقاً مىخواستم به رادیو تلویزیون بگویم که شما جلو افتادید! یک مقدار هم تقصیر همین آموزشها و همین چیزهاست که متأسفانه نداریم؛ ولى کتابخوانى هم بىنقص نیست، باید کتاب هم نوشته شود.خلاصه، صد سال بعد از انقلاب، فرانسه مثل یک کشتى در حال تلاطم بوده است؛ پادشاهان متعدد سرکار آمدند و رفتند! بعد از ناپلئون، باز برنبها آمدند و رفتند؛ تا بالاخره کمونیستها سرکار آمدند و باز رفتند؛ تا بالاخره بعد از یکصد و خردهیى سال، جمهورى فرانسه سروسامانى به خودش گرفت!حالا شما آن را با بیست سال بعد از انقلاب ما مقایسه کنید. ما الان سر بیست سالگى هستیم دیگر؛ ببینید آنجا چه خبر بوده و اینجا چه خبر است!شما بیست سال بعد از انقلاب اکتبر - یعنى سال 1937 - شوروى را نگاه کنید؛ اینها را من و امثال من یادمان است؛ دیکتاتورى سیاه استالین بر شوروى در آن بیست سال حاکم بود، که صدها هزار آدم به جرم مخالفت با حکومت استالین - یا توهّم مخالفت - اعدام و نابود شدند! و چند برابر آن در سیبرى، تبعید شدند و چه شدند! تمام رؤساى سطح اول انقلاب، یکسره بهوسیلهى کسانىکه بعداً وارث آنها بودند، اعدام، یا فرارى شدند و عدهیى در تبعید کشته شدند! شما خود شوروى را هم که در 1937 نگاه کنید، مىبینید که آن اوج دیکتاتورى سیاه استالین است.این دیکتاتورى، با حفظ مبانى انقلاب نبوده؛ یعنى استالین، یک تزار واقعى بود. فقط از خانوادهى رُمانف نبود، فرد دیگرى بود؛ اما یک تزار و یک پادشاه مطلق بود! من گمان نمىکنم هیچ پادشاهى که در قصر «کرملین» حکومت کرده بود، به قدر استالین پادشاهى کرده باشد! چون او هم در همان قصر و با همان تشریفات و همان امکانات و همان زندگى و اینها بود.استالین، تنها چیزى که از انقلاب حفظ کرد، آن نیم تنهیى بود که تا آخر عمرش به شکل یک فرم مىپوشیدند که تا بالا دکمه مىخورد! آن را هم به مُجردى که مرد، اعقابش - همان چند نفرى که بودند - کنار گذاشتند و هیچ چیز دیگر نماند؛ تمام شد! از انقلاب، فقط اسمش ماند؛ اگرچه از اول هم که انقلاب شد و سرکار آمده بودند، حکومت کارگرى، فقط اسم بود! این هم انقلاب شوروى، بعد از بیست سال!انقلاب الجزایر را بعد از بیست سال، خود من دیدم؛ سالى که من به الجزایر رفتم، حدود نوزده سال از انقلاب گذشته بود. وضع آنها واقعاً عبرتانگیز است. انقلاب الجزایر، انقلاب اسلامى، انقلاب مساجد و انقلاب علماى دین بود؛ انقلاب، از مساجد، از مدارس دینى و از حوزههاى علمیه شروع شد - مثل انقلاب خود ما - لیکن حتى یک روز، حکومت دینى در الجزایر بهوجود نیامد! از همان اول، فرانسویها توانستند هم فرهنگ و آداب خودشان، هم بىاعتقادى به دین را در الجزایر - که تحت نفوذشان بود و داشت از استعمارشان خلاص مىشد - نفوذ بدهند!در زمان ریاست جمهورى من، یکى از بزرگان الجزایر به دیدن من آمد؛ با من که صحبت مىکرد، به زبان عربى حرف مىزد. بعد مىخواست جملهیى را بگوید، لغت عربى به یادش نیامد؛ با این که زبان خودش و سخنگوى دولت بود! یک خرده فکر کرد، یادش نیامد؛ برگشت و به زبان فرانسه، از همراهش پرسید که این لغت، چه مىشود؟ او لغت عربى را به وى گفت؛ بعد او حرفش را با بنده ادامه داد!یعنى آنها حتى زبان عربى را - نه دین را، بلکه زبان عربى و عربیت را - که ظاهراً خیلى برایش اهمیت قایل بودند، نتوانستند در الجزایر حفظ کنند و نگه بدارند و زنده کنند! در آن جا از اسلام، مطلقاً خبرى نبود؛ از لحاظ وضع زندگى و مادى و اقتصادى هم زیر بد! وضع آنها از لحاظ کشاورزى، از لحاظ اقتصادى - همه چیزشان - واقعاً زیر بد بود! البته یک ظاهر حکومت انقلابى داشتند و مواضع سیاسى خوبى در دنیا مىگرفتند.الجزایریها فقط در زمان «بومدین» که رئیس جمهورى بود - وقتى انقلاب پیروز شد، برسرکار آمد - مواضع انقلابى، به معناى موضع مستقلى در مقابل امریکا و استکبار مىگرفتند و از مسألهى فلسطین دفاع مىکردند! بعد از گذشت چند سال، همین هم عوض شد!البته من وقتى به وضع آنها نگاه مىکنم - یادم است، خودم هم در یادداشتهاى روزانهیى که گاهى مىنوشتم، چیزهایى را در همین زمینه نوشتهام؛ حالا که ملاحظه مىکنم، خیلى عبرتانگیز است - حرفهایى را که آن روز الجزایریها مىگفتند، براى اینکه دفاع خودشان از قضیهى فلسطین را پس بگیرند و از قضیهى فلسطین دفاع نکنند و بخصوص به امریکا نزدیک بشوند، خیلى شبیه به حرفهایى است که مرتب رادیوهاى بیگانه، در شرایط کنونى القا مىکنند تا در ذهنیت ماها - مسؤولین کشور - بیاید! نوع حرفها همان حرفهایى است که الان هم وقتى آدم، رادیو BBC، رادیو آمریکا و رادیوى صهیونیستى را مىشنود، مىبیند که آنها مىکوشند بلکه بتوانند همان جور استدلالها و همان حرفها را که آن روز در زبان الجزایریها بود، در زبان ما هم جارى کنند! که خوشبختانه نتوانستهاند و نخواهند توانست.آنها حرفهاى رادیوهاى بیگانه را قبول کرده بودند و بیست سال بعد از انقلاب الجزایر، دیگر انقلابى، اسلامى و دینى نبود! ارزشهاى اخلاقى و معنوى، مطلقاً وجود نداشت؛ پیشرفت مادى هم نبود! شورویها اگر نتوانستند زندگى مردم را درست کنند، لااقل توانستند در مسابقهى فضایى، کار برجستهیى نشان بدهند. فرانسویها اگر نتوانستند آزادى و استقلال و اصول انقلابشان را تحقق ببخشند، لااقل توانستند فتوحات جهانى بکنند؛ اگرچه آن، مثبت نیست، اما از لحاظ - مثلاً - عنوان تاریخى مىگفتند که ناپلئون از لحاظ فتوحات نظامى، شخص برجستهیى بود. که او هم آخر کار، نابود شد؛ یعنى در جنگ با روسیه، به خاکستر نشست و بکلى از بین رفت.بنابراین وقتى که ما مقایسه مىکنیم، مىبینیم انقلاب ما بعد از بیست سال، آسیبهاى گوناگون یک انقلاب بزرگ مثل انقلاب فرانسه، یک انقلاب پرسروصدا مثل انقلاب شوروى و یک انقلاب - به اصطلاح - اسلامى مثل انقلاب الجزایر را مطلقاً نداشته است؛ و این نشان دهندهى بنیهى این انقلاب است.پس ببینید من منشأ این بنیه را چه مىدانم؛ من مىگویم منشأش در تدیّن و در ایمان است. ایمان به معناى تدیّن و تعبّد، نه ایمان به معناى مجرّد خودش؛ که بگوییم ما آدم با ایمانى هستیم، اما در عمل، نه اهل نمازیم، نه اهل تعبد و ذکریم، نه اهل توجّه به خدا و عمل کردن به هیچ یک از فرایضیم، فقط مىگوییم ما با ایمانیم!نه، من اصلاً این ایمان را نمىگویم؛ این ایمان، همانى است که قرآن اشاره مىکند: قالت الاعراب آمنا، قل لم تؤمنوا و لکن قولوا اسلمنا»؛ تسلیم شدیم. آن، تسلیم شدن است، نه ایمان آوردن؛ ملت ما ایمان اسلامى داشتند.یکى از مسایلى که من قبل از انقلاب، همه جا بحث مىکردم، این بود که مىگفتم مردم ما - که آن وقت متهم به بىایمانى مىشدند - اتفاقاً مؤمنند؛ منتها مؤمن به همان چیزى که خودشان از اسلام شناختهاند، براى آن فداکارى هم مىکنند، مالشان و جانشان را هم مىدهند و تحمل زحمات را هم مىکنند. بعد معلوم شد که همین جور است؛ ملت ایران، ملت مؤمنى بود. امروز هم ملت، خوشبختانه مؤمن است. بعد خواهم گفت که اساسیترین هدف دشمنان انقلاب هم همین ایمان و تعبد است. آماج حملات آنها این است و منبع لایزالى است که انقلاب، از آن تغذیه کرده و خوشبختانه از خیلى از آسیبها دور مانده است.یک نکتهى دیگر این است که در آسیبشناسى انقلاب، باید نقش عوامل درونى و بیرونى، هر دو ملاحظه بشود. البته این جا دو افراط وجود دارد که من مایلم ذهن خودم را همواره از هر دو افراط، رها کنم و ذهن مردم را هم برحذر بدارم که دچار این دو افراط نشوند. یکى این که ما عوامل برونى را عمده کنیم و از عوامل درونى غافل بمانیم؛ دیگرى بهعکس، عوامل درونى را عمده کنیم و از عوامل بیرونى غافل بمانیم. الان کسانى هستند که به هر دو این افراطها هم مبتلا هستند؛ هر دو عامل، جداً وجود دارد. اگر انسان نگاه کند، مىبیند که عوامل بیرونى، دشمنى دشمنان انقلاب از هر دو جهت است.ببینید، این مهم است که آن روز در دنیا با انقلاب کبیر فرانسه، به آن صورت قدرتى وجود نداشت و ارتباطات، آنجور نبود که بخواهد بایستد و مقابله و مبارزه کند؛ ولى بعد که فتوحات ناپلئون شروع شد، انگلیس و دیگران با او مقابله کردند. البته صرافهاى انگلیس، مخالف بودند، لردهاى خود فرانسه، یا آلمان، یا فلان ملاّکین عمده، مخالف بودند؛ اما قدرت سازمان یافتهى منسجم سیاسى که بنشیند طراحى کند و مبارزهى سیاسى و نظامى و تبلیغاتى و روانى و همه را با هم بکند، اصلاً وجود نداشت.و اما انقلاب شوروى، وقتى که واقع شد، یک خرده از دشمنان خود روسیه هم کم شد! چون روسیه، یک دشمنان سنتى هم داشت. روسیه، در جنگ بینالملل اول هم بود. یکى از دشمنهاى روسیه در همان جا آلمان بود؛ به مجرد این که انقلاب شوروى پیروز شد - عکس انقلاب ما که وقتى پیروز شد، جنگ را به آن تحمیل کردند - جنگش تمام شد! موقتاً شوروى - روسیه - از جنگ بینالملل اول کنار کشید و جبههى به اصطلاح متفقین آن جنگ را که در مقابل آلمان و اینها بودند، تنها گذاشت؛ یعنى جبههى شرقى را بکلى خالى کرد و ضربههاى محکمى خورد. تقریباً حدود یک سال به همین شکل بود، بعد دوباره شوروى در اواخر جنگ، وارد جنگ شد و در منافع جنگ سهیم گردید! بنابراین در آن زمان، آن هم دشمنان آنچنانى نداشت.آنچه که مهم است، این است که دشمنان انقلاب شوروى - که دشمنان سیاسى، یا دشمنان اقتصادى بودند - با آن محتواى خودش مبارزه کردند؛ اما با انقلاب ما، هم دشمنان انقلاب - یعنى دشمنانى که از لحاظ سیاسى ضربه مىدیدند، مثل کسانى که در ایران نفوذ داشتند؛ یا از لحاظ اقتصادى ضربه مىدیدند، مثل کسانىکه از ایران، بهره مىبردند؛ چه داخلیها، چه خارجیها - با انقلاب، دشمن شدند، هم دشمنان دین! یعنى کسانى که در دنیا به خاطر اهداف بلندمدت، یعنى بهخاطر ایدهها و تفکرها، با اصل دین مخالف بودند. لذا شوروى با انقلاب ما تقریباً همانقدر دشمنى کرد که امریکا! لااقل در جنگ، اینجور بود دیگر؛ در حالىکه شوروى، سابقهى حضور در ایران نداشت که از دست داده باشد.بهعکس، چون رقیبش رفته بود و دستگاههاى استراق سمع امریکاییها در پشت مرز شوروى سابق، برچیده شده بود، باید از ما ممنون مىشد و با ما همکارى و به ما کمک مىکرد؛ ولى نکردند! چرا؟ براى خاطر این که آنها از دین، ضربه مىخوردند. ایجاد یک حکومت دینى براى شوروى - بخصوص با همسایگى این جمهوریهاى مسلمان نشین - همانقدر ضرر داشت که انقلاب براى امریکا و از دست رفتن نفوذ کمپانیهاى امریکایى و مستشاران امریکایى، ضرر داشت!ببینید، پس ما دو جور دشمن در داخل داشتیم. در انقلاب شوروى، سرمایهدارها، زمین دارها و اینگونه افراد با انقلاب، مخالفت کردند؛ اما یک مشت روشنفکرهایى بودند که نان و آبى از رژیم گذشتهى شوروى عایدشان نمىشد، بعد هم با این رژیم، کنار آمدند و این رژیم هم زرنگى کرد و جلبشان کرد. لذا مىبینید روشنفکرهایى که حتى در برههیى، ناراضى بودند، جزو رژیم جدید شوروى شدند و با آن همکارى کردند؛ برایش کتاب نوشتند! کتابهایشان الان هست؛ همان روشنفکرهاى قبلى بودند - رمان نویس، شاعر، موسیقىدان و غیره - همه همکارى کردند!در ایران نه، کسانى بودند که از لحاظ آسیب دیدن از برخورداریهاى مادى، هیچ مشکلى با انقلاب نداشتند، تنها از لحاظ اینکه یک حکومت دینى بود و آنها از دین، لجشان مىگرفت و دین را قبول نداشتند، با انقلاب، مقابل شدند! این یکى از مسایل و حقایق قابل توجه است؛ چون انقلاب، مدعى و مروّج دین بود و مردم را به دیندارى سوق مىداد و آنها تحت تأثیر فرهنگ غربى، یا تفکرات گوناگون - و به قول خودشان گرایش به ایدئولوژیها و مکتبهاى گوناگون - با دین، میانهیى نداشتند، قبول نداشتند. در صورتى که حکومتهایى بودند که اصلاً انگیزههاى استعمارى نداشتند، نمىتوانستند هم داشته باشند؛ اما به هر دلیلى - چه به دلایل سیاسى، چه به دلایل عقیدتى - که با دین مخالف بودند، با انقلاب اسلامى، مخالف شدند! لذا یک چنین صفآراییهاى عظیمى در مقابل کشور ما شده است؛ الان هم ادامه دارد!اینها عوامل بیرونى هستند که همه، روى تضعیف انقلاب، کار کردند! شما خیال نکنید اینها بىکار نشستند؛ اینها همه کار و تلاش کردند، تا جنگى شروع شد و همه به دشمن ما در آن جنگ، کمک کردند!یکى از کارهایى که بهنظر من فرض و واجب است، این است که شما جوانها لااقل تاریخ جنگ را بخوانید؛ حالا تاریخ انقلاب، یک خرده دورتر است، تاریخ جنگ را که نزدیکتر است، ببینید. قضایاى جنگ را بدانید. از آنچه که در دوران هشت سال دفاع مقدس در ایران اتفاق افتاده، مطلع بشوید.در این دوران هشت سال جنگ، همهى دنیا - دنیایى که مىتوانست به میدان بیاید - به عراق کمک کرد! من شاید یک وقت گفته باشم، ما سیمخاردار، لازم داشتیم، از جایى خریدیم؛ وقتى که به ایران مىآوردند، چون جادهیى که از ترکیه مىآمد، به دلیلى بسته بود، مجبور بودیم آنها را از طریق شوروى بیاوریم؛ اجازه ندادند! سیم خاردار را اجازه ندادند! ما در جنگ، آرپىجى لازم داشتیم - آنهایى که در جنگ بودند، مىدانند دیگر، آرپىجى، یک سلاح انفرادى دمِ دستى است - ولى به ما نفروختند و اجازه ندادند به ما فروخته بشود! توجه مىکنید؟!همان کسانى با ما این جور عمل کردند که پیشرفتهترین هواپیماها و پیشرفتهترین تجهیزات جنگى را به عراق دادند و بهترین کارشناسهاى نظامى خود را به عراق فرستادند، تا عراق در بیابانهاى اطراف خرمشهر و بین مرز ما و مرز خودشان که در اختیار عراق بود، سالها مستحکمترین استحکامات جنگى را بهوجود بیاورد! امریکا که جاى خود دارد؛ امریکاییها کمک کردند.ما آن وقت به حدس دریافتیم - فقط به حدس، مستند به هیچ اطلاعى نبود - که امریکاییها کمک اطلاعاتى ماهوارهیى به عراق مىکنند. بنده در نمازجمعه، همان وقتها گفتم - ماها همه مىگفتیم - خیلیها هم باور نمىکردند؛ ولى یکى دو سال اخیر، خواندید و شنیدید که امریکاییها در دوران جنگ، اطلاعات ماهوارهیى خود را به عراق مىدادند! یعنى همان چیزى که ما به حدس دریافته بودیم و از قراین مىفهمیدیم، معلوم شد که تحقق دارد!خوب، این دشمنیها با انقلاب، الان هم وجود دارد، الان هم هست، الان هم سرمایههاى زیاد و پولهاى بسیارى دارد صرف مىشود. بعضى از این موارد را اخیراً آمریکاییها به خاطر این که قدرى وقیحتر شدهاند، اظهار مىکنند؛ لیکن خیلى بیشتر از این را نمىگویند! مثلاً بیست میلیون دلارى را که در مجلسشان رسماً تصویب کردند؛ ولى خرجهایى مىکنند که خیلى بیشتر از این حرفهاست!علیه انقلاب، تبلیغاتى سازمان یافتهیى دارد مىشود؛ کار مطبوعاتى، کار سیاسى و کار دیپلماسى بسیار قوى دارد مىشود! عوامل آنها در داخل هم هستند؛ که این هم جزو عوامل بیرونى است. من که مىگویم عوامل بیرونى، حتى کسانى منظور است که از آنها الهام مىگیرند و در داخل، علیه انقلاب کار مىکنند، یا قلم مىزنند، یا توطئه مىکنند، یا ضربهى اقتصادى و ضربهى سیاسى مىزنند!این عوامل است؛ نباید اینها را ندیده گرفت. هرکس اینها را توهّم بداند - کما این که کسانى مىخواهند بگویند اینها توهّم است - مثل کسى است که شب در جنگلى قرار گرفته، اطرافش را گرگها احاطه کرده و منتظر یک لحظه غفلت او هستند، تا او را بدرند، ولى او بگوید که من خیال مىکنم! خیلى خوب، خیال مىکنى، بگیر بخواب! کسى غیر از خودت که ضرر نخواهد دید. لذا با «خیال مىکنم»، این دشمن موجود و مترصّد، از دست نخواهد رفت. این یک طرف قضیه است.طرف دیگر هم عوامل درونى است. عوامل درونى، یعنى مواردى که در درون خود ما انقلابیون و ما مؤمنین است؛ اینها کم نیست، زیاد است. من مىخواهم عرض کنم که اگر ما این آسیبهاى درونى را علاج بکنیم، آن آسیبهاى بیرونى، مشکلى براى ما بهوجود نخواهد آورد.ببینید، قرآن به طور صریح در این زمینه با ما حرف مىزند؛ مىگوید: «ذلک بانّاللَّه لم یک مغیّرا نعمة انعمها على قوم حتى یغیّروا ما بانفسهم»؛ نعمتى که خدا به شما داد، محال است از شما بگیرد، مگر شما شرایط خودتان را عوض کنید. چون نعمت الهى، بىحساب و کتاب نیست؛ خدا تحت شرایطى نعمتى را به کسى مىدهد. اگر آن شرایط را حفظ کردید، محال است که نعمت، از بین برود و پس گرفته بشود.این جزو مضامین و مسلّمات و بیّنات دعاهاى ماست. انسان در صحیفهى سجادیه و جاهاى دیگر که نگاه مىکند، برایش مسلم مىشود که اینجورى است؛ خدا نعمت را نمىگیرد، مگر ما آن شرایط را عوض کنیم. الان این اتاق، روشن است، این چراغها الان دارند نور مىدهند؛ چرا؟ لابد شرایطى وجود دارد، سیمهایى، امکاناتى و فضایى هست؛ اگر اینها تغییر پیدا کند، طبیعى است که این هم نخواهد بود. این چیز واضحى است. تقدیر الهى، یعنى اندازهگیریهاى دقیق پروردگار؛ این لایتخلّف است. چنانچه ما اندازهها را عوض کردیم، خداى متعال هم نتایج را عوض خواهد کرد.خوب، حالا من دشمن داخلى، یعنى در واقع دشمن درونى را در سه چیز، خلاصه مىکنم. اعتقاد من این است که همهى این چیزها به این سه چیز برمىگردد - در بحثهاى شما(2) هم که نگاه کردم، به خیلى از این موارد، اشاره و دربارهاش بحث شده است - اگر ما بتوانیم این سه چیز را علاج کنیم، خیلى از مشکلات، حل خواهد شد. اول هم خود من، نمىخواهم از کس دیگرى اسم بیاورم. بنده یکى از کسانى هستم که در جریان امور این مملکت، نقش دارم. یک مقدار از ضعفها هم در من است؛ در طبقات مختلف مسؤولین و در خواص است. هرچه پایین بیاییم، نقشها کمرنگتر مىشود. این ایرادها در ماهاست؛ باید آنها را برطرف بکنیم. اگر هست، باید برطرف بکنیم؛ اگر نیست که چه بهتر!یکى از آنها بىایمانى - ضعف ایمان - است. این آسیب درون است. یکى، سوء عملکرد در همهى زمینههاست؛ از جمله در تبلیغ، که جاى صحبت از صدا و سیما هم هست. یکى از آنها دنیا طلبى است؛ یعنى مزهى دنیا را با حرص و ولع، در دهان مزمزه کردن و چرب و شیرین دنیا را قدر دانستن!به نظر من این سه چیز، عوامل اصلى است و همه چیز، به این سه چیز برمىگردد. هر دستگاه، یا هر فردى که موجب این سه چیز بشود، به انقلاب ضربه مىزند. هر کس موجب گردد که مردم به بىایمانى سوق داده بشوند و ایمان مردم ضعیف بشود، کمک به آسیبهاى انقلاب مىکند.هر دستگاهى که عملکرد مؤثرى دارد، اگر این عملکرد را اصلاح نکند، یا در آن اشکالى و آسیبى وجود داشته باشد، داراى سوء عملکرد است. معناى آسیبها هم که مىگوییم، مطلقاً خیانت نیست؛ که بگوییم همه جا خیانت است. نه، منظورمان تنبلى، بىدقتى، بىاهتمامى، دلسوزى و تلاش لازم را نکردن، کار علمى انجام ندادن و متناسب با نیاز، پیش نرفتن است؛ همهى اینها سوء عملکرد است. البته من توقّع معصومیت ندارم - که بگوییم ما باید معصوم باشیم - نه، بالاخره گوشهى کار، یک جور خالى خواهد ماند؛ لیکن باید تلاش کنیم کار را درست کنیم. یا هر دستگاهى که مردم را به دنیا طلبى سوق بدهد و آنها را تشویق به بهرهمندى شخصى و التذاذطلبانه از دنیا بکند، بهنظر من کمک به آسیبهاى انقلاب و ضربه خوردن به انقلاب مىکند.شما برادران و خواهرانى که اینجا تشریف دارید، بهنظر من مىتوانید در محیط دانشگاه، در بخشى از این مطالبى که گفتم، نقشهاى زیادى داشته باشید. تلاش کنید براى این که ایمانها را راسخ و عمیق و ایمانها را پاک و زلال کنید؛ مشوب و غبارآلود نکنید، وسوسه و ریب در ایمان بهوجود نیاورید و دلها را آلودهى به تردید نکنید. این هیچ خدمتى نیست به کسى که یک ایمان صاف و قوى و محکم دارد که ما در ایمان او خدشه و وسوسه و ریب ایجاد کنیم! نخیر، این هیچ توجیهى ندارد. به این عنوان که ما مىخواهیم فکر او به کار بیفتد!بله، با استدلال قوى، ایمان او را راسخ کنید. اگر مىخواهید فکر کسى بهکار بیفتد، اگر مىخواهید حقیقتاً فکر انسانى، تعالى پیدا کند، به او کمک بکنید که بتواند خوب استدلال و تعمق کند، خوب بفهمد؛ نه این که به او کمک کنید تا دچار تردید، دچار تزلزل و شک بشود! این کار، هیچ توجیهى ندارد؛ شرعاً هم مجاز نیست.ما در زمان ائمه (علیهمالسّلام)، مباحثات زیادى از طرف ائمه و اصحاب ائمه داشتیم؛ در همهى این مباحثات، جهت جبههى حق این بوده است که ایمانها را مستحکم و شبههها را برطرف کند، نه این که ایجاد شبهه بکند! در دانشگاه بایستى با ایجاد شبهه، مقابله بشود و با شبهه هم مبارزه و کار علمى و قوى انجام گیرد. ما استدلال و حرف محکم و متقن، کم نداریم؛ ما سرمایهى عظیمى از اندیشه و فکر در اختیار داریم. البته هیچ معتقد هم نیستم که بایستى با کسى که فکر غلطى دارد، برخورد خشن صورت بگیرد؛ این را هم بدانید، به هیچ وجه!یکى از چیزهایى که به پا گرفتن فکر غلط کمک مىکند، برخورد غیرفکرى با آن است. بعضیها خوششان مىآید که یک حرف بىربط مهملى بزنند، بعد بهجاى اینکه یک نفر بلند شود، در مقابلشان بایستد و بگوید این حرف شما به این دلایل، باطل است، یک نفر بلند شود و فحششان بدهد! از خدا مىخواهند! چون تکلّف استدلال، از روى دوششان برداشته مىشود و راحت مىشوند؛ در موضع مظلومیت و حق بهجانبى مىگویند بله، نمىگذارند ما حرف بزنیم! حالا هم مىبینید که بعضیها حرف مهملى را مىزنند، هیچ کس هم در مقابل، هیچ چیز نمىگوید، ولى فوراً داد مىزنند که آقا، نمىگذارند ما حرف بزنیم! نه آقا، کى نمىگذارد؟ حرفت را بزن؛ کسى که جلوى حرف را نگرفته است. توجه مىکنید؟غرض، باید با بىایمانى، مقابلهى فکرى و عقلانى بشود که بحمداللَّه این کار هم میسر و عملى است؛ همچنان که باید با دنیاطلبى هم مقابله بشود.عزیزان من، یکى از شعارهاى ما قبل از پیروزى انقلاب - نه شعارهاى انقلاب، شعارهاى دوستانهى خودمان در مجموعهى رفاقتى و مجموعههایى که با هم بودیم، با هم فکر مىکردیم و کار و مبارزه مىکردیم - «ساده زیستى» بود؛ زندگى ساده و کمتر بهره بردن از جلوههاى دنیا! بعد که انقلاب، پیروز شد، سعى کردیم باز هم همین روش، همین شعار و همین مبنا را دنبال کنیم.امام بزرگوار ما خودش مظهر همین معنا بود؛ آدمى بود که تعیّنات دنیوى، حقیقتاً برایش ارزش نداشت. آدم این را در آن مرد معنوى و بزرگوار مىدید که تعیّنات، تعلّقات و تکلّفات دنیوى، اصلاً براى خودش ارزش نداشت! شما که بحمداللَّه روشنفکر و آگاه و فهمیده هستید، احتیاج نمىبینم که اینها را توضیح بدهم. این که دارم مىگویم، منظورم بهرهمندى شخصى است؛ معنایش این نیست که کشور، کار آبادانى و عمران نکند و دنیا را آباد نکند. اینها همیشه، تخلیهها و شبههافکنیهاى مخالفین اسلام بوده، مىگفتند که اسلام با دنیا مخالف است؛ یعنى دنیا را آباد نکنیم!نه، آن دنیایى که گفته مىشود، دنیاى شخصى است؛ یعنى خود شما دنبال تکیّف زندگى دنیایى نباشید و زندگى را ساده بگذرانید. معنایش این است. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)، شخصاً زاهدانهترین زندگیها را داشت؛ اما در عین حال، مرتب هم کار مىکرد، مزرعه را آباد و چاه آب، جارى مىکرد، جهاد مىکرد و کشور را اداره مىکرد، حکومت به آن عظمت را ریاست مىکرد، سیاستگذارى و سیاستمدارى مىکرد.غرض و مراد ما، دل سپردن به دنیاست که البته مقدار زیادى از مشکلات ما ناشى از این مسأله است! منِ مسؤول دولتى و حکومتى، یا من روحانى، باید مواظب باشم - بخصوص ما دو صنف، خصوصیتى داریم - یک وقت گفتند: «واى به حال آن کسانىکه هر دو هستند؛ هم مسؤول حکومتى، هم روحانى - اینها مشکلشان بیشتر و تکلیفشان سنگینتر است! توقع مردم، بجا و بحق از آنها بیشتر است؛ خداى متعال هم آنها را بیشتر مورد سؤال قرار خواهد داد، چون اثر عملشان هم بیشتر است.ما باید بیشتر مواظب باشیم، دیگران هم باید مواظب باشند، شما هم که دانشجویید، یا استادید، باید مواظب باشید، شما هم که رئیسید، باید مواظب باشید؛ همه باید مواظب باشند که به دام تکلّفات و تعیّنات زندگى نیفتند و در اشرافیگرى و اینها غرق نشوند. زینت دنیا را به قدرى که خداى متعال قرار داده و مباح است، براى همه کس بخواهند.البته «المال و البنون زینة الحیوة الدنیا»، هیچ ایرادى ندارد. نه مال ایراد دارد، نه فرزندان ایراد دارد، نه مقام و اینها؛ لیکن غرق شدن در اینها، عمده کردن و هدف قراردادن اینها و خود را در تکیّفات و تعیّنات زندگى، منحصر کردن است که آسیب مىزند. چنانچه اینها اصلاح بشود، ما امیدواریم که انشاءاللَّه مشکلى نباشد.البته اینجا باید بگویم که روشنفکران اسلامى، روحانیون و مسؤولین دانشگاهها - رؤساى دانشگاهها، رؤساى دانشکدهها و اساتید دانشگاهها - نقش دارند؛ شما دانشجوها هم نقش اساسى دارید، صدا و سیما هم نقش بسیار حساس و مهمى دارد. باید صدا و سیما هم حقیقتاً به معناى حقیقى کلمه در این قضیه، آن نقش حقیقى خودش را ایفا کند و از چیزهایى که الان دچارش است - چه در زمینهى هنر، چه در زمینهى فیلم، تبلیغات و گفتارها، چه در زمینهى تظاهرات دینى و از این قبیل چیزهایى که وجود دارد - خودش را خلاص کند.انشاءاللَّه خداى متعال هم کمک خواهد کرد؛ «من کان للَّه کان اللَّه له»، هر کس براى خدا کار کند، خدا هم تمام امکانات و علم و قدرت خودش و سنتهاى آفرینش را در خدمت او قرار خواهد داد. «ولینصرنّ اللَّه من ینصره»؛ این جملهى عجیبى است - «ل» قسم و «ن» تأکید - حتماً خدا کسانى را که او را نصرت کنند، بدون شک نصرت خواهد کرد.خوشبختانه در این انقلاب، حیات و نشاط و روح زندگى، زیاد است و بحمداللَّه این انقلاب، زندهى به ایمان است و خواهد توانست این آسیبها را دفع بکند؛ و اگر مشکلات و میکربهایى هم وجود دارد، انشاءاللَّه دفاع خواهد کرد. بنیه، بنیهیى قوى است و انشاءاللَّه الطاف پروردگار و توجهات حضرت ولىعصر (ارواحنافداه و عجّلاللَّه تعالىفرجهالشّریف) کمک خواهد کرد و شماها هم خواهید توانست این بار امانت را سالم و خوب بگیرید و انشاءاللَّه قویتر و بهتر به نسل بعد تحویل بدهید.والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته**********1) یکى از حضار گفت: باید صدا و سیما در اینمورد کار کند.2) اشاره به آقاى دکتر حداد عادل، بهعنوان دبیر همایشمنبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ای
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
آسيب شناسي انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني(ره)-آسيب شناسي انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني(ره) نويسنده: مهدي حيدري كبير 1- اختلاف يكي از بزرگترين دغدغه هاي ...
آسيب شناسي تاريخ نگاري انقلاب اسلامي در پرتو نهضت مشروطه (3) نويسنده: دكتر علي علوي سيستاني(1) هم عرض سازي افراد و جريان ها در نهضت مشروطه و انقلاب اسلامي ...
آسيب شناسي انقلاب-آسيب شناسي انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار شرکت کنندگان در همایش آسیبشناسى انقلاببسماللَّه ...
آسيبشناسي اركان انقلاب اسلامي (1) شناخت آسيب ها و آفتهايي كه انقلاب اسلامي ايران را تهديد ميكنند، نخستين و اساسيترين قدم در جلوگيري از پيدايش و رشد آسيب ...
آسيب شناسي تاريخ نگاري انقلاب اسلامي در پرتو نهضت مشروطه (1)-آسيب شناسي تاريخ نگاري انقلاب اسلامي در پرتو نهضت مشروطه (1) نويسنده: دكتر علي علوي ...
آسيبشناسي اركان انقلاب اسلامي (2) 1. آسيب رساني به رهبري انقلاب اسلامي تلاشهايي كه دشمنان براي رويارويي با اين ركن مهم و تضعيف آن انجام دادهاند به دو بخش ...
آسيبشناسي اركان انقلاب اسلامي(5) 5 ـ 2. نظارت دقيق بر امور فرهنگي و تبليغاتي از جمله وظايف خطير متوليان فرهنگي كشور در تدوين و اجراي سياستهاي توسعه با ...
آسيب شناسي انقلاب اسلامي نویسنده: آيت الله محمدتقي مصباح يزدي(دامت برکاته) واحذروا ما نزل بالامم قبلکم من المثلات بسوء الافعال و ذميم الاعمال، فتذکروا في الخير و ...
آسيب شناسي تاريخ نگاري انقلاب اسلامي در پرتو نهضت مشروطه (5)-آسيب شناسي تاريخ نگاري انقلاب اسلامي در پرتو نهضت مشروطه (5) نويسنده: دكتر علي علوي ...
آسيب شناسي تاريخ نگاري انقلاب اسلامي در پرتو نهضت مشروطه (4) نويسنده: دكتر علي علوي سيستاني(1) انقلاب اسلامي؛ گذار از غرب مهم ترين مشكلي كه به لحاظ روش ...
-