تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 17 دی 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):آنچه دوست ندارى درباره‏ ات گفته شود، درباره ديگران مگوى.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای اداری

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1851124427




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نفوذی بین ما، چفیه داشت


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نفوذی بین ما، چفیه داشت
چفیه
- سی دو نفر از نزدیکترین دوستان من که با هم بزرگ شده بودیم، هم مدرسه ای بودیم، هم دانشگاهی بودیم، هم محل بودیم،هم هیئتی بودیم ، هم مسجدی بودیم و با ده پانزده نفرشان صیغه ی اخوت خوانده بودم، به شهادت رسیدند و بعضی هایشان در ثامن الائمه و خیلی ها در کربلای پنج و برخی در والفجر هشت رفتند! والفجر هشت، مانند خورشید در عملیات های ما می درخشد؛ چه از نظر تاکتیکی و تکنیکی و چه راهبردی، در اون شرایط بهترین بود. خیلی عملیات بزرگی بود. من تقریباً شب عملیات خودم را به جبهه رساندم. از لشگر 27 تهران رفته بودم. شرایط عملیات خیلی سخت بود، ولی با این حال یکی از رفقایی را که الان قائم مقام خبرگزاری فارس است دیدم که با پای قطع شده آمده تا در عملیات شرکت کند. تقریباً از یک ساعت به غروب توانستیم خودمان را به یکی از گردان های لشکر برسانیم که فرمانده اش از رفقای ما بود و منتظر ما بودند. خودمان را رساندیم. داشت هوا تاریک می شد. فرمانده گفت اگر الان بخواهیم شما را در سازمان دهی ها قرار بدهیم، هر جا که بروید ممکن است شما را نشناسند و توی تاریکی به شما رگبار ببندند. فقط یک دسته ی ویژه هست که همین امروز صبح تشکیل شده و قرار است راه را باز بکند! خط شکن بود.فرمانده ی آن گردان، الان جانباز شاید 90 درصد باشد. ایشان آن موقع فرمانده گردان حبیب بن مظاهر بود و بعد هم فرمانده تیپ شد و بعد هم یک مدت ستاد لشکر 27 بود و الان هم در سپاه هستند. ایشان به من گفت فلانی! این دسته ای است که می خواهد عملیات اصلی را انجام بدهد، یعنی تلاش اصلی همین محوری بود که این دسته می خواست عملیات کند. ما قرار بود برویم لب آب. یعنی اروند رود که با قایق برویم جلو! به ما گفت من فقط شما را می توانم در اینجا سازمان دهی کنم! در دسته ی 32 نفره ای که ما پیش بینی یک نفر جانباز را هم توی آن نمی کنیم! همه شهید می شوند! امادگی دارید ؟ گفتیم : هر چی شما بگویید ! ما که خیلی آمادگی شهادت نداریم، ولی تو بگویی می رویم! شوخی کردیم و آمدیم. از اروند که عبور کردیم صبح عملیات بود. نزدیک ظهر از دسته ی ما شهید ارومیان پسر حاج آقا ارومیان، نماینده ی خبرگان به شهادت رسید و از بچه های دسته، شاید ما دو نفر ماندیم! در دسته ی 32 نفره ای که ما پیش بینی یک نفر جانباز را هم توی آن نمی کنیم! همه شهید می شوند! امادگی دارید ؟ گفتیم : هر چی شما بگویید ! ما که خیلی آمادگی شهادت نداریم، ولی تو بگویی می رویم! - خاطراتی از فاو دارم که جالب است چون اخیرا این قصه های اختلافات پیش آمد. اون طور که امیرالمؤمنین می فرماید در نهج البلاغه که اوضاع غبارآلود می شود و حق و باطل معلوم نمی شود؛ بخشی بخاطرغبارآلود شدن است و بخشی به این خاطر که در این غبارها نفوذی ها هم می آیند! در بعضی عملیات ها من احساس می کردم خودمان داریم هم دیگر را می زنیم! یعنی توی شروع عملیات خاک و دود و این ها به نحوی بود که کسی کسی را نمی دید و بچه ها ممکن است  همدیگر را بزنند!توی آن شبی که فاو فتح شد، یگان های دشمن فرار کردند و ما دنبالشان رفتیم. خاطرم هست همین دوستمان که می گویم جانباز است. ایشان با همین پای مصنوعی اش بیست کیلومتر را دوید! بیست کیلومتر آمدیم و رسیدیم به عقبه ی دشمن! آنجا هم فرار کردند. هوا تاریک بود. صبح که شد ایشان دید پایش را نمی تواند باز کند! جانبازها معمولا پا را در می آورند و استراحت می کنند. پایش به گوشت چسبیده بود که بعداً در تهران، وقتی پایش را کند با گوشت و پوست کنده شد و تا چند ماه نمی توانست تکان بخورد!آنجا داشتیم می دویدیم و دشمن را دنبال می کردیم که یک مرتبه من نگاه کردم دیدم که یک نفر غریبه با چفیه آمد جلوی من توی دسته قرار گرفت! آنجا داشتیم می دویدیم و دشمن را دنبال می کردیم که یک مرتبه من نگاه کردم دیدم که یک نفر غریبه با چفیه آمد جلوی من توی دسته قرار گرفت! عراقی ها از کنار سنگرهای شان دو تا ردیف خالی کرده بودند و فرار می کردند ما هم نمی دیدیم شان. ولی صدای شان را می شنیدیم و توی جاده دنبالشان می دویدیم. همین طور که می دویدیم زدم پشت شانه اش گفتم مال کدام دسته ای؟ از کدام گروهانی؟ حالا اون دارد می دود و ما هم! اول توجه نکرد دوباره زدم پشتش و مشکوک شدم! باز جواب نداد! بار دوم، سوم، دیگر مجبور شد که پاسخ بدهد! برگشت و چند تا کلمه ی مبهم گفت که ما متوجه نشویم! اما من باز دوباره جدی بهش گفتم که مال کدام گروهان هستی؟ یک مرتبه از دهانش در رفت که نعم! و دیدیم عراقی است. خب این اگر می آمد با ما جلو، توی یک فرصتی می توانست شاید تلفات زیادی را از ما بگیرد! او نفوذی بود و توی این تاریکی و دود و انفجار آمد توی صفوف ما! یک چفیه هم نمی دانم از شهدا و از جایی پیدا کرده بود باز کرده بود خودش را به هیبت بسیجی ها درآورده بود، آمد که هم نفوذ کند در ما و اگر جایی بود و فرصت پیدا کرد به ما لطمه بزند یا فرار کند. من گاهی از این خاطره استفاده می کنم می گویم مواظب نفوذی ها باشید!- یکی از بچه ها رفت جلو و شهید شد و جنازه اش ماند! روز بود و ما می خواستیم این جنازه را به عقب بیاوریم اما چون یک دوشکای دشمن آنجا را هدف گیری کرده بود، هر کس می رفت مجروح می شد! یک زخمی هم دادیم که همانجا ماند. یک شهید دیگر هم کنار آن شهید دادیم. می خواسیتیم  جنازه را بیاوریم عقب اما نشد.روح الله ارومیان که آمد. دیگر حالا تعداد کمی از این دسته ی ویژه مانده بودیم. ارومیان گفت که من می روم و می آورمش! بهش گفتم نرو! تا حالا دو نفر شهید دادیم، گفت نه! بنده ی خدا رفت، خیلی بچه ی جسوری بود. ایشان رفت و ما هم یک کاری کردیم که حواس اون دوشکاچی پرت بشود. ایشان رفت و رسید و شهید را کول کرد و زخمی را با دستش گرفت و کشاند. شاید دو قدم دیگر مانده بود که دوشکاچی زدش! متاسفانه افتاد، و بعد رفتیم آوردیمش! هنوز زنده بود. خواباندیمش در یک برانکارد. گفت من برانکارد نمی خواهم. گفتیم بابا تو داغون هستی! گفت نه! به زور خواباندیمش! گفتم ببریدش اما تا به آمبولانس برسد تمام کرده بود! خونریزی شدیدی داشت ولی آنقدر با غیرت بود که می گفت بروید سراغ مجروح های دیگر، من کاریم نیست. چون فرمانده بود دوست داشت که اول نیروهایش سر و سامان داده بشوند، وقتی هم به زور بردندش شاید یه چهاربار خودش را روی هوا بلند کرد تا خودش را پرت کند تا برانکارد برود برای نفر دیگری!منبع :ماهنامه امتداد -  از خاطرات حمیدرضا مقدم فر، مدیرعامل خبرگزاری فارس تنظیم برای تبیان :بخش هنر مردان خدا - سیفی 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 184]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن