واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: عبور از تاريكي
«خانه روشن» را در شرايطي توانستم ببينم كه بايد از چيزي شبيه هفت خوان رستم رد ميشدم.پس از اكران فيلم «تهران انار ندارد» قرار بود، سانسهايي از سينما آزادي و سينما سپيده به اكران فيلمهاي مهجورمانده و خارج از روال معمول سينماي پولساز اختصاص پيدا كند، تا اين فيلمها مجال ديده شدن داشته باشند. اين روند اگرچه ظاهراً اجرا شد و پس از تهران انار ندارد - كه با استقبال و فروش خوبي هم روبهرو شد- فيلمهاي «سرزمين گمشده» و خانه روشن، ساخته وحيد موساييان جايگزين آن شد اما تازه اين اول ماجرا بود... براي ديدن فيلم يك ساعت و 10دقيقهاي خانه روشن چند بار رفتوآمد به هر دو سينماي آزادي و سپيده نشان داد كه مثل هميشه يك جاي كار ميلنگد.به گزارش همشهري ، سينما آزادي در2بار مراجعه بهعلت به حد نصاب نرسيدن تماشاگران (كه كمتر از 10 نفر بودند) فيلم را نمايش نداد و در نهايت موفق به تماشاي آن در سينما سپيده شدم. اين بار هم وقتي فيلم به 15دقيقه آخر رسيد، ديويدي مشكل پيدا كرد و فيلم به تيتراژ اول پريد و چراغها روشن شد و از ما اصرار كه فيلم تمام نشد و از آنها انكار كه همين قدر بود! اما بالاخره با اصرار تماشاچيها دي وي دي از نو گذاشته شد و فيلم كامل پخش شد و... . از آنجا كه بدعتهاي فرهنگي بدون نظارت و حمايت هرگز پيشرفتي ندارد، اين تصميم به اكران هرچند در نفس خود تصميم خوبي است اما انتخاب فيلمها و نظارت بر نحوه پخش آن مهمتر است و همه اينها در حالي است كه درباره اكران اين فيلمها تبليغاتي به چشم نميخورد و حتي بر سر در سينما يا داخل آن به سختي ميتوان نشانهاي از اين فيلمها ديد تا از اكرانشان باخبر شد و به تماشاي آنها رفت.ايده خانه روشن كه نقطه قوت آن محسوب ميشود، كار مشترك عليرضا اميني و موساييان است كه هر دو از فيلمسازان خوش فكر سينماي مستند و كوتاه بودهاند و فيلمنامه كار هم نوشته مهران كاشاني است، كه فيلمنامه فيلمهاي موفق «به همين سادگي» و «آواز گنجشكها» را در كارنامه دارد.نخستين چيزي كه از همان سكانسهاي ابتدايي و معرفي كاراكترها در خانه روشن به چشم ميخورد، خط داستاني خلاقانه و غيرتكرارياي است كه پي رنگ روايت فيلم را ميسازد؛ توصيف موقعيت دختري كه بهدليل ضربههاي روحي مختلف دچار افسردگي عميق شده و از نور گريزان است و در اتاقي تاريك روز به روز از زندگي دورتر ميشود و مردي كه براي ديدن پدر او آمده اما با همه مشكلاتي كه پشت سر گذاشته و اميدي كه ندارد گرفتار تار عنكبوت تاريكي دختر شده و ميخواهد او را از عمق اين چاه نجات داده و به او اميدواري بدهد.انتخاب چنين ايدهاي در قالب زمان يك فيلم بلند حركت بر لبه باريكي است كه هر لحظه امكان شكست در آن وجود دارد و اينكه داستاني درون گرايانه در فيلمي بلند تبديل به ما به ازايي تصويري شود، ظرافت زيادي در ساختار فيلم و جزئيات فيلمنامه ميخواهد. پرورش اين داستان انتزاعي و اتفاقاتي كه در روح و ذهن 2شخصيت اصلي ميافتد و به تصوير كشيدن تلاش سهراب، تا لحظه انتهايي فيلم، به شكلي علي و معلولي و باورپذير، كار كارگردان و فيلمنامهنويس را سخت ميكند. ديالوگها، رفتارهاي نامتعادل، سرخوردگياش و درددلهايش كاملا دقيق و درست به تصوير كشيده شدهاند و در اين بازتاب تصويري ليلا زارع نقش مؤثري دارد، با وجود اينكه در تاريكي ناچار است بيشتر از ميميك و فن بيان خود استفاده كند. البته حضور او هم گزينه ديگري است كه علاوه بر تصويرهاي هنديكم، فيلم ما همه خوبيم را به ياد ميآورد.فيلمسازاني كه پس از سالها تجربه ساخت فيلمهاي كوتاه و مستند به عرصه فيلمسازي بلند قدم ميگذارند، معمولاً مهارت خوبي در دستچين كردن و يافتن ايدههاي ناب و خلاقانه دارند و جنس فيلمسازي كوتاه و مستند كه بسيار متكي بر ايده است كمك ميكند تا در هنگام ساخت فيلم بلند هم اين روال را ادامه دهند و به جاي استفاده از داستانهاي معمولي و تكراري، سوژههاي خاصتري را در پي رنگ روايت به كار بگيرند.اين پيشينه اگر چه به كمك خانه روشن آمده و داستاني جذاب دستمايه كار شده، اما فيلم از همين نقطه هم لطمه ميخورد. داستاني سرراست و كوتاه براي تبديل به فيلمنامه فيلمي بلند به عناصر ديگري هم براي شكل دادن به فضاي روايت نياز دارد؛ عناصري مثل اتفاقات تصويري و نه صرفاً كلامي - مثل آنچه در فيلم ميبينيم و صرفا اتفاقات بيشتر متكي بر ديالوگ هستند تا تصويرها- و داستانكهاي فرعي وابسته به داستان اصلي و... . در حالي كه ارغوان در تاريكي محض اتاق است و در اندك نور تابيده بهصورتش او را ميبينيم، مرد تلاش ميكند با تصوير گرفتن از آدمها در خارج از خانه، مردمي ساده و عامي كه معني زندگي را گاهي بهتر ميفهمند، يا دوست ارغوان (ندا) كه باعث رنجش او شده، به ارغوان كمك كند. سهراب تصويرها را براي ارغوان ميآورد تا او حرفهاي اين آدمها را درباره زندگي بشنود. همين تمهيد تا حدي فيلم را از يكنواختي نجات ميدهد و اگر اين سكانسها خوب و باورپذير اجرا ميشد، ميتوانست ترفند خوبي براي شكل دادن به داستاني يك خطي با ايدهاي خلاق باشد. فيلمبرداري خوب آلادپوش هم به شكلگيري اين تمهيد سينمايي كمك ميكند. اينكه به بهانه صحبت و ضبط با هنديكم نيمي از تصويرها با هنديكم گرفته شدهاند و از قاب هنديكم ديده ميشوند علاوه بر ايجاد تنوع بصري در ساختار، فيلم را به حال و هواي مستند نزديك ميكند. البته استفاده از اين تكنيك ساختاري ابتكار تازهاي نيست و پيش از اين در فيلم «ما همه خوبيم» نوشته مژگان فرح آور و به كارگرداني بيژن ميرباقري آن را ديده بوديم، اما اين سكانسها در كنار خط اصلي داستان كليتي منسجم پيدا نميكنند و چندپاره و جدا، جدا مانده و ربط و منطق روايي ندارند، هر چند درصورت اجراي خوب ميتوانستند تصويرهاي موفقي باشند كه از دل سينماي مستند به فيلمي داستاني پيوند خوردهاند، اما در عمل هر كدام به جز صحبت با پيرمرد با ديالوگ ناشيانه سهراب شبيه مصاحبه برگزار ميشوند. در صحبت با پيرمرد، از آنجايي كه فيلمساز در مستندسازي مهارت دارد، حرفهاي پيرمرد طبيعي و دلنشين از كار درآمده اما در سكانس مربوط به كارمند مخابرات با بازي بيوك ميرزايي، ديالوگها و بازي كاملاً مصنوعي است و به ايده خوب اين سكانس و باورپذيري آن لطمه ميزند. شخصيت سهراب هم بهعنوان مردي كه به ارغوان علاقهمند شده و ميخواهد او را از اين نااميدي مفرط كه منجر به حالت سايكو سوماتيك و آسيب روان تني نسبت به نور شده، نجات دهد، قابل باور نيست. سكانس پاياني فيلم به شكل هنرمندانهاي كار شده و بياينكه راه به اغراقهاي ملودراماتيك ببرد يا پايان كاملا مشخصي را رقم بزند، با چند كات و فيد از تاريكي به روشنايي مثل كات به تصوير گلدان بلور، تصوير ساز و در نهايت باز شدن پرده و تاثير نور بر صورت ارغوان، تسليم شدن او به روشنايي و عبورش از تاريكي را نشان ميدهد.شخصيت پردازي سهراب به شكلي است كه او هم دوران پر فراز و نشيبي را پشت سر گذاشته و در نااميدي شديدي به سر ميبرد و اميد بخشي به ارغوان و تغيير نهايي او نميتواند توسط مردي صورت بگيرد كه تا آخرين لحظه فيلم، مادر خود را از دور تماشا ميكند و جرات روبهرو شدن با او را ندارد. اما ارغوان با بازي خوب ليلا زارع چه در شخصيت پردازي و چه اجرا موفق است و كاملا روشن است كه فيلمنامهنويس با شخصيتهايي از اين دست به خوبي آشناست. ديالوگها، رفتارهاي نامتعادل، سرخوردگياش و درددلهايش كاملا دقيق و درست به تصوير كشيده شدهاند و در اين بازتاب تصويري ليلا زارع نقش مؤثري دارد، با وجود اينكه در تاريكي ناچار است بيشتر از ميميك و فن بيان خود استفاده كند. البته حضور او هم گزينه ديگري است كه علاوه بر تصويرهاي هنديكم، فيلم ما همه خوبيم را به ياد ميآورد.تاكيدهاي بيربط و پررنگ فيلم بر لرستان، موسيقي آن، آدمهاي محلي و... اگرچه در جهت يادآوري اصليت سهراب و ايجاد فضايي نوستالژيك براي نزديك كردن او به زادگاه و مادرش است، اما وقتي در نمايش آنها به شكلي سمبليك افراط ميشود، دليل ديگري جز دلبستگي مفرط كارگردان ندارد، كه البته اگر ربطوبسط مناسبي در روايت داشته باشد خوب است و الا كاركرد مشخصي ندارد.سكانس پاياني فيلم به شكل هنرمندانهاي كار شده و بياينكه راه به اغراقهاي ملودراماتيك ببرد يا پايان كاملا مشخصي را رقم بزند، با چند كات و فيد از تاريكي به روشنايي مثل كات به تصوير گلدان بلور، تصوير ساز و در نهايت باز شدن پرده و تاثير نور بر صورت ارغوان، تسليم شدن او به روشنايي و عبورش از تاريكي را نشان ميدهد. شكي نيست موساييان تجربههاي زيادي در فيلمسازي دارد، اما براي ساختن فيلمي در ابعاد فيلم داستاني بلند بايد از دلبستگي به مؤلفههاي فيلم كوتاه بيشتر فاصله بگيرد و داستانگويي در قواره فيلم داستاني بلند را تجربه كند.تنظيم براي تبيان : مسعودعجمي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 420]