تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 30 بهمن 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اى على! از ارجمندى مؤمن در نزد خدا اين است كه برايش وقت مرگ، معيّن نفرموده است...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

کشتی تفریحی کیش

تور نوروز خارجی

خرید اسکرابر صنعتی

طراحی سایت فروشگاهی فروشگاه آنلاین راه‌اندازی کسب‌وکار آنلاین طراحی فروشگاه اینترنتی وب‌سایت

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

زومکشت

فرش آشپزخانه

خرید عسل

قرص بلک اسلیم پلاس

کاشت تخصصی ابرو در مشهد

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

مبل کلاسیک

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

کفش ایمنی و کار

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1860612374




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اعترافات یک سارق مادرزاد(2)


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اعترافات یک سارق مادرزاد(2)بخش اول ، بخش دوم :
اعترافات یک سارق مادرزاد(2)
من تو «المیرا» چیزای زیادی در باره انواع خلاف و گوشبری یاد گرفتم : جیب بری ، زدن گاوصندوق ، بریدن شیشه با الماس ، خالی کردن دخل سوپر مارکت ها. این کلیاتش بود . در مورد جزئیات هم یه فوت و فن هایی دستم اومد ؛ اینکه مثلا اگه تو یه خونه گیر بیفتی و پلیس بگه که : « ما خونه رو محاصره کردیم ، دستا بالا بیاین بیرون .» اصلا نباید تیر اندازی کنی بلکه باید بگی «الان دستم بنده» یا « گلاب به روتون دست به آبم » تا بلکه ان وسطا یه فرجی بشه و آدم یه خاکی تو سرش بکنه . خلاصه ، دست آخر که ولمون کردم از المیرا بزنیم بیرون ، من یکی از بهترین دزدای لعنتی بودم که می تونستین تو عمرتون ببینین . می دونم که مردم وقتی صحبت دزد های فوق حرفه ای نیمه قرن بیستم می شه فورا یاد خانواده رافلز می افتن . رافلز ها تیز و بز بودن ، قبول دارم ؛ اما آنها سبک خودشونو داشتن . من هم سبک خودمو. یادمه یه بار با پسر رافلز بزرگ رفتم ناهار رستوران هتل ریتز . تو مایه های رو کم کنی اون نمک و فلفل دون رو دزید و من ظرف های نقره و و دستمال سفره رو . بعد او سس کچاپ رو دزدید؛ اما من واسه ایکه نشون بدم شاهدزدم کلاهش رو کش رفتم . اون البته کم نیاورد چتر منو دزدید و بعد موقع تموم شدن غذا هوس کردیم یه کار مشترک کنیم ؛ پس با کمک هم یکی از پیشخدمت های رستوران رو دزدیدیم . اما همینجا باسه کسانی که نمی دونن بگم که رافلز کبیر کارش رو با گربه دزدی شروع کرد ( من البته شخصا نمی تونم این کار رو انجام بدم چون سیبیل های گربه باعث می شه عطسه ام بگیره ) به هر حال ، رافلز هم با تمام زرنگی و تیز و بزیش آخر سر گیر دو تا پلیس اسکاتلندیاری افتاد که به شکل سگ بولداگ تغییر قیلفه داده بودن .  من از اون تیپ آدما نیستم که دوست دارن مدام از خودشون و کارشون تعریف الکی کنن ؛ اما دوست دارم از کارهای عجیب و درجه یک خودم تو این حرفه که پلیس هیچوقت ازشون سر در نیاورد یکی دو تا چشمه رو کنم . یادمه یه دفعه وارد یه خونه ای شدم و گاو صندوقشو خالی کردم . حالا با مزه اینجا بود که زوج صاحب خونه تو همون اتاق نشسته بودن و با علاقه و اشتیاق داشتن یه سریال جلف تلویزیونی رو تماشا می کردن . گاوصندوق رمز سختی داشت و من مجبور شدم دست آخر از دینامیت استفاده کنم . و و قتی صدای انفجار دینامیت بلند شد زن و مرد صاحبخونه برای یک لحظه کوتاه سرشونو برگردوندند و با تعجت منو نگاه کردن . اما وقتی براشون توضیح دادم که عضو یه انجمن خیریه هستم و قراره همه محتویات گاو صندوقشون صرف نگهداری از بچه یتیم هایی بشه که باباشون در حین خوردن پاپ کورن زیر تریلی هجده چرخ بی بوق رفته خیلی متاثر شدن و ضمن تشکر از من ، سرشونو بر گردوندن تا بقیه سریالشونو تماشا کنن و تازه وقتی سریالشون تموم شد و می خواستن برن بخوابن از من پرسیدن که چراغ رو خاموش کنن یا نه . من خوشبختانه اون شب عقل به خرج دادم و با استفاده از هوش و ذکاوت فطری خودم اثر انگشت فرانکلین در روزولت رو روی گاو صندوق جا گذاشتم که بعدا رئیس جمهور آمریکا شد . 
اعترافات یک سارق مادرزاد(2)
یه بار دیگه تو یه کوکتل پارتی مجلل سیاسی ، من گردنبند الماس خانم سفیر هلند رو در حینی که داشتم باهاش دست می دادم ، کف رفتم . این کار رو با استفاده از یک جارو برقی انجام دادم . قدرت مکش بالای جاروبرقی باعث شد وقتی کیسه جارو برقی رو باز کنم علاوه بر گردنبند ، گوشواره ها ، سنجاق سینه ، سینه بند خانم سفیر هلند و دندان مصنوعی های سفیر آلمان رو هم داخل جارو پیدا کنم . اما شاهکار بزرگ من سرقت از موزه بریتانیا بود . من قصد سرقت از بخش جواهرات نایاب رو داشتم که خوب می دونستم حفاظت شده ترین بخش موزه است . کل آن قسمت سیم کشی شده بود و کوچک ترین حرکت هر جنبنده ای می توانست زنگ خطر رو به صدا در بیاره ، اما من یه فکر بکر داشتم . از پنجره کوجیک سقف اون قسمت با یک رشته طناب اومدم پایین تو ارتفاعی که در عین حالی که با زمین تماس نداشتم به تک تک جواهرات دسترسی داشتم . یه جورایی بین زمین و آسمون آویزون بودم . خلاصه می تونستم ظرف کمتر از یه دقیقه تمام الماس های مشهور کیتریج رو که تو یه جعبه مخمل قرمز بود بدزدم . اما درست موقعی که می خواستم برگردم شانس سگ مصب باز دمشو تکون داد و یه گنجیشک عوضی بیکار از همون پنجره وارد موزه شد و قشنگ برای خودش کف موزه نشست . سرتونو درد نیارم آقا ، نشستن گنجیشک هماناو به صدا در اومدن زنگ خطر همانا و ریختن مامورای پلیس و گیر افتادن چاکرتون هم همان . مارو دادگاهی کردن . برای من ده سال بریدن و برای گنجیشکه پنج سال . البته اون پرنده آدم فروش بعد از شیش ماه به قید ضمانت آزاد شد ؛ اما سال بعد تو فورت ویل برای چغلی کردن روی سر خاخام موریس کلوگفاین نامی مجدداً بازداشت شد و به بیست سال حبس محکوم شد . خب لابد دوست دارین این آخر سری بدونین که به عنوان یه دزد حرفه ای و سابقه دار که قصد داره بعد از آزادی دور کارای خلافو خط بکشه و آدم مثبتی برای خودش و جامعه اش بشه چه نصیحی برای صاحب خونه هایی که دوست دارن از شر دزدا در امان باشن، دارم . خب ، اولین چیزی که می تونم سفارش کنم اینه که حتما حتما حتما وقتی خونه تشریف ندارین یه لامپی ، چراغی ، چیزی رو روشن بذارین . باید حداقلش یه لامپ شصت وات باشه ، چون کمتر از اون یه دزدو گول نمی زنه . یه کار خوب دیگه که می تونین بکنین اینه که تو خونتون یه سگ نگهدارین ؛ البته خیلی نمی تونین دلتونو به پارس به موقع خوش کنین . خاطرم هست خود من هر وقت می خواستم برم خونه ای دزدی که سگ داشتن ؛ یه کم غذای سگ با سکونال قاطی می کردم و می انداختم جلو آقا سگه و اگه اون کار نمی کرد از مخلوط آسیاب شده گوشت چرخ کرده و یکی از نوول ها تئودور درایزر استفاده می کردم که مطمئن بودم ردخور نداره . اگه اتفاقا قصد داشتین برین بیرون شهر و خونه رو خالی بگذارین ، گذاشتن یک ماکت از خودتون هم پشت پنجره ایده خوبیه . یک بابایی از اهالی برانکس یه دفعه یه ماکت مقوایی از مونتگمری کلیفت پشت پنجره اش گذاشت و برای تعطیلات آخر هفته به کوشر رفته بود . اتفاقاً ، مونتگمری کلیفت همون ایام از حوالی خونه اون بابا رد شده بود و با دیدن ماکت خوش به حالش شده بود و سعی کرده بود که سر صحبت رو باز کنه . اما بعد از یه تلاش هفت هشت ساعته بی ثمر ، برای حرف زدن با اون ماکت ، کنفت و پکر به کالیفرنیا برگشته بود و به دوستانش گفته بود که نیویورکی ها آدمای یبس و خودخواهی هستن .
اعترافات یک سارق مادرزاد(2)
مسئله اعتماد به نفس هم در برخورد با دزدا خیلی مهمه . اگه یه دزدو در حال سرقت از خونتون غافلگیر کردین اصلا وحشت زده نشین . چون مطمئن باشید که اون هم به اندازه شما ترسیده . خاطرم هست که خود من یه دفعه تو اوایل کارم به وسیله صاحب خونه غافل گیر شدم . صاحب خونه که از من حرفه ای تر بود بعد از اینکه منو لخت کرد ، یعنی کیف و ساعت و و تمام اشیاء قیمتی منو ازم گرفت ، منو مجبور کرد که سرپرستی زن زشت و سه تا بچه زلزله شو به عهده بگیرم . چاره ای نداشتم . تهدیدم کرد که اگه بخوام از این کار شونه خالی کنم منو به پلیس معرفی میکنه . خلاصه من مجبور شدم به مدت شش سال وظایف زجر آور زناشویی و پدری آقارو به جای خودش انجام بدم . لابد دوست دارین بدونین که چی جوری بعد از شش سال از شرشون راحت شدم ؟ خیلی ساده : من هم یه دزد دیگه رو حین سرقت غافلگیر کردم . نویسنده: وودی آلن مترجم: حسین یعقوبی                                                                                                                                      تنظیم:بخش ادبیات تبیان 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 355]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن