واضح آرشیو وب فارسی:برترینها: گفتگویی صمیمی با کامبیز دیر باز از «مجید سوزوکی» تا «اسد پنبه» لحظهاي كه قرارداد اخراجيها را امضا ميكردم خوشحال بودم. خوشحال بودم از اينكه قرارداد اولين نقش اول سينماييام را امضا ميكنم و اينكه قراردادم براي فيلمنامهاي است كه دوستش دارم.
در جواب اين سوال كه تلويزيون يا سينما؟ نميتوانم در يك كلمه بگويم سينما يا تلويزيون چون توضيح دارد. در وهله اول مهم براي من كاراكتر است. قطعا دوست دارم كارم با احترام ديده شود و اين اتفاق در سينما رخ ميدهد، چون تماشاچي بليت ميخرد و يكساعتونيم تا 2 ساعت در سينما مينشيند و پلك نميزند و بازي من را ميبيند، البته نه اينكه در تلويزيون اين اتفاق نميافتد؛ چون ذات تلويزيون اين است كه تو شام يا ناهارت را ميخوري و در كنار آن تلويزيون هم تماشا ميكني، در را هم براي مهمانت باز ميكني و... ولي ذات سينما و تئاتر اينطور نيست و تماشاچي ششدانگ حواسش به توست و من اين را دوست دارم. اينكه كار تو در تاريخ سينما ماندگار است و ثبت ميشود خيلي جذاب و براي من مطلوب است. ولي من از آن جا كه كار خوب در سينماي ايران خيلي كم ساخته ميشود، -سالي 2 يا 3 كار يا شايد هم كمتر- براي اينكه پيچ و مهرههايم زنگ نزند ترجيح ميدهم اين كاراكتر خوب را در تلويزيون هم امتحان و بازي كنم. تلويزيون در شهرت بازيگر بسيار نقش دارد و خيلي تاثيرگذار است قطعا من دوست دارم ديده شوم و شهرت را دوست دارم؛ يكي از جنبههاي بازيگري شهرت است و اينكه بازيگر دوست دارد ديده شود. من براي ديده شدن وارد بازيگري شدم نه براي خودنمايي، براي اينكه كارم را ببينند. من و اسد پنبهايده آل من در بازيگري همين تنوع در نقشهاست. دوست ندارم يك كاراكتر و يك فاز را بگيرم و تا پايان با آن جلو بروم، اين تنوع و ژانرهاي مختلف من را ارضا ميكند ولي مطمئنا ممكن است بعد از چندسال بخواهم برگردم و يكي از نقشها را البته با كمي تغيير دوباره بازي كنم. اين اتفاق در مورد سريال سامان مقدم افتاد و او تعجب كرده بود كه چرا نقش كوتاهتر را انتخاب كردهام چون من جاي اين نقش را در كارنامه كاريام خالي ميديدم. به همين دليل من در اين 10 سال كارنامه جمع و جور و كوچكي دارم كه 10، 12 كار بيشتر در آن ديده نميشود و اين گزيده كاري و غيرتكراري بودن از آن نمايان است. اساسا نه نقشهاي كاملا متفاوت بلكه با كمي تفاوت هم خوب است چون در كل فيلمنامههايي كه به من پيشنهاد ميشود اين اندازه تفاوت وجود ندارد. در مورد كار «نابرده رنج» هم همينطور بود و نخستين پيشنهاد را روي هوا قاپيدم چون نقشي كاملا متفاوت بود البته اين ريسك از طرف كارگردان هم بود كه اين نخستين نقش متفاوت من را قبول كرد. من هم اگر در مقام كارگردان بودم شايد ترجيح ميدادم از هنر پيشهاي استفاده كنم كه در اين زمينه تجربه داشته باشد. من و عليرضا بذرافشان از كار تب سرد با هم آشنا بوديم چون ايشان نويسنده تب سرد بود. بعد از آن كار هم 3 تله فيلمش را به من پيشنهاد كرد كه نتوانستم قبول كنم و اين فيلمنامه خود من را خيلي هيجان زده كرد كه عليرضا اين اندازه من را متفاوت ديده است. تجربه 10ساله من نشان داده زماني كه به شعور مخاطب احترام بگذاري نتيجهاش را ميبيني. اين كار به همين دليل 13 ماه طول كشيد چون نبايد يك ماشين پرايد يا ديگر ماشينهاي جديد در فضاي فيلم كه مربوط به دهه 60 است در اين فيلم ديده ميشد. ساختن فيلم در سطح تهران مربوط به دهه 60 خيلي سخت است حتي نوع ديالوگ گفتنها هم سخت است تا به شعور مخاطب توهين نشود. بچه قيطريه و ديالوگهاي لمپني من بچه قيطريه هستم و آنجا بزرگ شدهام ولي اين به اين معنا نيست كه در آنجا حبس شده باشم. در طول روز همه جا ميرفتم وهمه چيز ميديدم. لازم نيست يك نفر براي بازي كردن يك نقش 30 سال در همان محيط زندگي كرده باشد. زماني كه نقش يحيي در فيلم دوئل به من پيشنهاد شد دورتر از شيراز نرفته بودم و براي نخستين بار در طول زندگي براي اين پروژه به آبادان رفتم. آقاي درويش براي من و پژمان مربي لهجه گرفتند با اين تفاوت كه پژمان 7 سال در بوشهر زندگي كرده بود. براي آقاي درويش اين ملاك نبود كه ما قبلا در آبادان زندگي كرده بوديم يا نه، بازيگر براي انجام نقش تلاش ميكند و به آن ميرسد. در اخراجيها لهجه و ادبياتي خاص داشتم كه بايد بگويم من 36 سال دارم و منهاي دوران كودكي، افراد و دوستاني داشته و ديدهام كه با اين فرهنگ زندگي ميكنند و حرف ميزنند و من براي رسيدن به نقش از اين الگوها استفاده ميكردم و ميكنم.
من و اخراجيهالحظهاي كه قرارداد اخراجيها را امضا ميكردم خوشحال بودم. خوشحال بودم از اينكه قرارداد اولين نقش اول سينماييام را امضا ميكنم و اينكه قراردادم براي فيلمنامهاي است كه دوستش دارم. در واقع پيشنهاد اوليه از طرف آقاي كاسه ساز بود و تا آن زمان من اصلا آقاي ده نمكي را نديده بودم. تا آن لحظه اصلا به مسائل ديگر فكر نميكردم و فكر كردنم از زماني شروع شد كه با اعتراض اطرافيانم روبهرو شدم. حتي افرادي كه تا قبل از امضاي قرارداد با آنها مشاوره ميكردم به من گفتند كه اشتباه كردي و برو قرارداد را فسخ كن. تازه اينجا بود كه فكر كردنم شروع شد، تا قبل از آن به اين فكر ميكردم كه يك كارگردان به من نقشي را پيشنهاد داده و تهيهكننده آن هم شخصي است كه 2سال با او در پروژه در چشم باد همكاري كرده بودم. اين اعتراضها و انتقادات كاملا سياسي و كاملا غيرحرفهاي بود و همين غيرحرفهاي بودن اين انتقادها كمك كرد تا بتوانم از كنار آنها بگذرم. كاركردن با مسعود ده نمكينميتوانم آقاي ده نمكي را در زماني كه پشت دوربين نخستين فيلم سينمايياش قرار گرفت با احمدرضا درويش يا آقاي جوزاني مقايسه كنم. كما اينكه من همان زمان صبحها سر كار آقاي جوزاني بودم و عصرها سر اين كار و اين تداخل 15 روز ادامه داشت. نميشود مقايسه كرد همانطور كه نميتواني من را با اكبر عبدي مقايسه كني آدمها با هم متفاوتند اما اگر به لحاظ فني و هنري بخواهيم مقايسه كنيم، آقاي ده نمكي در زمان ساخت «اخراجيها1» در حال تجربه كردن بودند همان طور كه من هم براي نخستين بار نقش اول سينماييام را تجربه ميكردم. طي كار با ايشان هم اصلا مشكلي پيش نيامد. روزي يك ساعتميخوابيدممن «اخراجيها1» را با هيجان و انرژي زيادي شروع كردم. اين كار با تعداد بازيگران زياد و چهره انجام ميشد و بايد به اين نكته اشاره كنم كه اولين روز كار هم با بازتابهاي رسانهاي زيادي شروع شد. به هر حال من اين نمونه كار را ميپسندم البته اين را بگويم كه 15 روز كاركردن من در سريال «در چشم باد» و فيلم «اخراجيهاي1» همزمان شد و كارخيلي سخت شد. به حدي كه روزي يك ساعت ميخوابيدم و همين باعث ميشد خيلي به خودم فشار بياورم تا كار خوب انجام شود. كار به جايي رسيده بود كه من ديگر ماشين خودم را نميبردم و راننده دنبالم ميآمد تا من بتوانم در مسير بخوابم ولي به لحاظ اينكه بتوانم با هر2كار هماهنگ بوده و تمركز داشته باشم فشار زيادي تحمل كردم. بعد از اين كار ديگر قبول نكردم كه 2 كار هم زمان با هم انجام دهم. من در طول 15 روز هر روز فقط يك ساعت ميخوابيدم و اين خيلي سخت بود به محض آن كه كات ميدادند من ميرفتم و يك گوشهاي يا ماشيني پيدا ميكردم و ميخوابيدم. اين حالت خيلي سخت بود اما باز هم باعث نشد از بازيگري متنفر شوم، چون هر 2 كار را خيلي دوست داشتم.
فرق سريالهاي اينور و آنورشما نميتوانيد سريالهاي آمريكايي را با ايراني مقايسه كنيد، مثلا «لاست» هم يك سريال است ولي مثل همان بليت خريدن شما بايد مشترك اين شبكه تلويزيوني باشيد تا بتوانيد آن را ببينيد. خود ما هم با آمدن هر فصل از آن مينشستيم و داغ داغ تا آخرش را نگاه ميكرديم. من نميگويم سيستم سريالسازي ما سيستم غلطي است ولي پرشتاب و پر عجله است به همين دليل من ميگويم گاهي دوست دارم سريال تلويزيوني كار كنم ولي سينما چون بخش خصوصي است كار كمي باحوصلهتر و آرامتر انجام ميشود و بازيگر فراغ بال بيشتري دارد. سختيهاي بازيگري را هم ببينيدذهنيتي كه درباره بازيگر وجود دارد اين است كه تو مثلا دو روز ميروي، اداي يك نفر ديگر را در ميآوري و كلي پول ميگيري، آخرين مدل ماشين را سوار ميشوي و... هيچ وقت اين طرف قضيه را نميبينند كه تو 15 روز فقط يك ساعت ميخوابي و... ما سر پروژه دوئل 6 ماه دور از تهران بوديم. به هرحال هر شغلي سختيها و فشارهاي خاص خودش را دارد، بازيگري هم همين طور. ولي نميدانم متاسفانه يا خوشبختانه چرا همه فكر ميكنند هركسي ميتواند بازي كند يا بازيگر شود. اوايل از اينكه مردم به من ميگفتند ما را هم ببر تا فيلم بازي كنيم، خيلي عصباني ميشدم ولي 3-2 سالي است كه با اين موضوع كنار آمدهام. شايد اين مسئله به اين دليل است كه حضور در مقابل دوربين سينما خيلي كلاسيك نيست ولي مطمئنا كساني كه اين جوري وارد سينما ميشوند خودشان با اولين و دومين فيلم متوجه ميشوند كه راه را اشتباه آمدهاند و بايد از راه اصولي وارد ميشدهاند.بازي قبل از دانشگاه رفتنمن تا ديپلم بهصورت جدي كار تئاتر در دبيرستان را دنبال ميكردم و بعد از ديپلم هم يك سال فاصله افتاد تا وارد دانشگاه بشوم و رشته بازيگري را بخوانم. اول در شهر اراك قبول شدم ولي ترجيح دادم در تهران به دانشگاه بروم و در اين يكسال هم با گروه تئاتر دانشگاه هنرهاي زيباي دانشگاه تهران و دانشگاه هنر كار ميكردم. چند پايان نامه از دانشجويان همان دانشگاهها را بازي كردم. بعد از آن در يك شركت حسابداري ميكردم و همزمان با آن درس هم ميخواندم . باز نشر اختصاصی: مجله اینترنتی Bartarinha.ir
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترینها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 231]