تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نـادانى، مايـه مرگ زندگان و دوام بدبختى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826701326




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سیری انتقادی در مبانی اندیشه‏های دینی بازرگان( قسمت اول)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سیری انتقادی در مبانی اندیشه‏های دینی بازرگان( قسمت اول)
سیری انتقادی در مبانی اندیشه‏های دینی بازرگان( قسمت اول) نويسنده: محمدرضا خاکی قراملکی تبیین ضرورت بحثدر بررسی و مطالعه تاریخ تحولات ایران، از عصر مشروطه به این سو، همواره شاهد دگرگونی‏ها، تغییرات و نوسانات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، در سطوح گوناگون بوده‏ایم . در مواردی، با تغییر و تحولات اساسی و بنیادین سیاسی و اجتماعی در مقیاس وسیعی مواجه هستیم که آثار و پیامدهای وسیعی در دگرگونی اندیشه و تفکرات دینی، اجتماعی و سیاسی مردم داشته، این نیز منجر به تحول اساسی در شکل و فرم و محتوای زندگی روزمره مردم در مقاطع مختلف تاریخ شده است . در کندوکاو برای یافتن علل تغییرات اجتماعی و سیاسی و پی بردن به عوامل شکل‏گیری چنین تحولاتی، با جنبش‏های سیاسی و اجتماعی مردمی که توسط رهبران دینی و روشنفکران دینی هدایت و مدیریت می‏شدند، برخورد می‏کنیم که همواره سهم و نقش محوری و اساسی، در ایجاد تغییرات و انقلاب سیاسی و اجتماعی داشته‏اند . هر کدام به فراخور وسع علمی، میزان دینداری خود توانسته بودند حلقه‏های اجتماعات مردمی را به راه اندازند . در نهایت، سیر و روند چنین تغییرات و تحولاتی، از عصر مشروطه به این سو، منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری دینی و محوری، روحانیت اصیل با پشتوانه مردمی گشته است . حال در روند پژوهش عوامل و علل شکل‏گیری چنین انقلابی که در مقیاس وسیعی در جهان فراگیر شده و دنیا را تکان داد لازم است نقش روشنفکران دینی را، در میزان آگاه‏سازی و رشد و تعالی فکری و اندیشه مردم و تحصیل کردگان را برای بوجود آوردن چنین انقلاب و تغییر بنیادی، باز، بشناسیم . روشن است که تاثیرگذاری رهبران دینی و روشنفکران دینی، بر توده و قشر تحصیل کرده به یک سطح و میزان نبوده، بلکه دارای مراتب و سطوح مختلف از حیث عمق بوده، از این روی، میزان تاثیرگذاری هر کدام به میزان سطح و مراتب مبانی فکری و اندیشه‏های دینی و کلامی‏شان وابسته می‏باشد . زیرا با مخاطب و نسلی مواجه بودند که دغدغه دینی شدیدی داشتند . از آنجا که در بین تحصیل کردگان، شبهات جدید و پرسش دینی جدید ایجاد شده بود، تشنگی و حرص عجیبی برای پرداختن به مباحث دینی عمیق در این قشر احساس می‏شد . در هر حال حس دینداری عمیق در بین توده‏ها دغدغه یافتن پاسخ برای نسل جوانی که در آماج شبهات مارکسیستی و مادی‏گرایانه قرار گرفته بودند، بیش از هر چیزی، اندیشمندان دینی و روشنفکران دینی را ملزم می‏کرد تا پاسخی به فراخر حال مخاطب خود بیابند . در این میان نقش روشنفکران دینی تحصیل‏کرده غرب نسبت‏به مسؤولیت و وظیفه آنها، در برابر نسل جوان و رهبری آن و روشنگری و آگاه‏سازی نسل جوان نسبت‏به تحولات و تغییرات اجتماعی و سیاسی بسیار حائز اهمیت است . زیرا روشنفکران دینی با دغدغه‏ای که نسبت‏به حفظ دین و پالایش آن از هر گونه اتهام و برچسب کهنگی داشتند، در این صدد بودند تا با اندیشه‏های دینی و تفکرات دینی که خود سراغ داشتند و نیز متمسک شدن به اندوخته‏های علمی خود، با بیان و متد جدیدی که بتواند به مزاج و روح تجدد زده جوان خوشایند باشد، به ایفای چنین رسالت و مسؤولیت‏سنگینی بپردازند . حال بحثی که پیش رو دارید کنکاشی است در اینکه، چه نوع اندیشه‏های دینی و کلامی و با چه مبانی و متدی در ایفای چنین نقش تاریخی و رسالت تاریخی بکار گرفته شده؟ آیا چنین اندیشه‏های دینی و کلامی واقعا دارای غنای فکری و دینی بوده که پاسخ‏گو باشد یا به سبب رویکرد التقاطی، خلوص و ناب بودن فکری و اندیشه کلامی را از دست داده، در نتیجه، نتوانسته غرض واقعی و حقیقی را به سرانجام برساند . حال در بین روشنفکران تاثیرگذار، ما به بررسی اندیشه‏های کلامی و دینی مهندس بازرگان می‏پردازیم . قطعا پرداختن به چنین بحثی علاوه بر غرض فوق که اشاره شد از جهت دیگر لازم و ضروری به نظر می‏رسد . زیرا پیامدها و آثار این جریان روشنفکری دینی در حال حاضر مشهود است . زیرا چنین جریان فکری مبدا شکل‏گیری بعضی از نهادهای سیاسی، حزب‏های سیاسی رادیکالی شده که، تفکرات دینی بازرگان را به عنوان منشور فکری خود و اساسنامه فعالیت‏خود قرار داده است و باعث ایجاد تشکیلات سیاسی به صورت سازمان‏دهی‏شده می‏باشد که اندیشه غربگرایی را در ذهن خود می‏پرورانند . لذا نمی‏توان اندیشه دینی چنین روشنفکرانی را منقطع از موج‏هایی که در پس از خود ایجاد کرده‏اند لحاظ کرد . متدلوژی دین‏شناسی مهندس بازرگان برای بررسی و تتبع در آراء و دیدگاه‏های کلامی و اندیشه‏های دینی مهندس بازرگان و جهت پی بردن به ماهیت و حقیقت مباحث دین‏شناسی، مطرح شده در نظریه‏ها و دیدگاه‏های بازرگان، می‏بایست متدهای دین‏شناسی وی را مورد تفحص قرار داد تا بتوان، بر اساس متد حاکم به داوری و قضاوت اندیشه‏های کلامی مطرح شده وی در حوزه نظری و عملی دین نشست . رویکرد جدیدی که بازرگان، در حوزه مباحث دینی و ارائه نقطه نظرات دینی پرداخته، یک رویکرد تجددگرایانه است . یعنی بازرگان با توجه به تحصیلاتی که در غرب داشته و با توجه به زمینه‏های فکری و تربیتی که در وی توسط خانواده تجددخواه و اساتید دگراندیش قبل از رفتن به سفر اروپا ایجاد شده بود در ارائه و پرداختن به مباحث نظری و عملی دین بسیار مؤثر افتاده است . از این روی بازرگان با یک رویکرد کلان تجددگرایی که در طول تربیت و پرورش خود در مقاطع مختلف وارث آن شده، به مباحث دین‏شناسی پرداخته است . این نگاه تجددگرایانه هم در مبانی نظری دینی و هم در مبانی عملی دینی وی آشکار و روشن است که به تبع منجر به ارائه آراء و اندیشه‏های کلامی جدید و دگراندیش، هم در حوزه نظری و هم در حوزه عملی دین شده است . حال ما ابتداء، به مبانی نظری دین‏شناسی بازرگان که در آن، روح تجددگرایی و دگراندیشی، به راحتی ملموس است، می‏پردازیم . بعد اندیشه‏های کلامی و دینی مبتنی بر این مبانی را مورد بحث قرار می‏دهیم . مبانی نظری با اندک مروری در آثار و اندیشه‏های کلامی و دینی وی می‏توان رویکرد جدیدی را در مبانی نظری وی ملاحظه کرد . مبانی نظری که بازرگان با آن، سراغ شناخت دین و مباحث کلامی رفته، به گونه‏ای است که حاکمیت آن مبانی در تفسیر و تاویل نظریه‏های کلامی و دین‏شناسی آشکار است، که حاکمیت این مبانی نظری تجددگرایانه، منجر به تحمیل تفسیر شخصی، بر دین شده است . 1 . پوزیتیویسم (تحصل‏گرایی) یکی از مبانی نظری که بازرگان یا تاثیرپذیری از فلسفه غرب، آن را معیار و ملاک داوری قضایا و آموزه‏های دینی قرار می‏دهد، نگاه پوزیتیویستی و تجربه‏گرایی است . مهندس بازرگان خود نیز به اخذ چنین رویکردی در تحلیل آموزه‏های دینی تصریح می‏کند و آن را به عنوان متد دین‏شناسی خود قرار می‏دهد . وی با انتقاد و تعریفی که نسبت‏به روش استدلالی فلاسفه و متکلمین دارد می‏نویسد: «مانند برخی متقدمین هم که عادت دارند برای خدا تکلیف معین نموده، آئین‏نامه بنویسند، استدلال نمی‏کنم، یعنی نمی‏گوییم چون عقل انسان ناقص و هدایت او لازم می‏باشد پس به خدا واجب، پیغمبرانی بفرستد و پیغمبران به طور مستقیم (یعنی بدون دخالت هوای نفس و مشائبه خطا) احکامی که از ناحیه خدا دریافت دارند ... نه اینطور استدلال نمی‏نمائیم، بلکه به یک علوم جدید به مشاهده و تجربه پرداخته واقع مطلب و پیش‏آمد امر را آن طور که بوده است در نظر می‏گیریم .» (1) بازرگان در کتاب «راه طی شده‏» رهیافت‏بشری و تجربی و تلاش دانشمندان طبیعت‏شناس را مورد دقت قرار می‏دهد . تلاش و سعی آنها را می‏ستاید و روش و متد معرفتی را به کار گرفته‏اند آنها را مورد تایید قرار می‏دهد . حتی کار دانشمند طبیعی که با رویکرد پوزیتیویستی در پی تحلیل پدیده‏های عالم مادی بوده است را یک تلاش و سعی موحدانه تلقی می‏کند . که عملا آنها را در سطح یک انسان موحد قرار می‏دهد به طوری که بهتر از فقها و مدرسین صفات ثبوتیه خدا را درک می‏کنند . (2) تنها فرق موحد با یک دانشمند را این می‏داند که دانشمند بحث از نظام خلقت می‏کند بدون اینکه اسم ناظم (خدا) را بیاورد، در حالی که موحد اسم ناظم (خدا) را به زبان می‏آورد . در واقع این بیان بازرگان، حقیقت ایمان و باور درونی به وحدانیت‏خدا که در دین شرط موحد بودن است نادیده می‏گیرد . اینکه دانشمند توان بررسی روابط علی و معلولی عالم را داشته باشد را کافی در موحد بودن آن شخص می‏داند . این روحیه تسامح و تساهل در وی که مرز شرک و توحیدی را که دین ترسیم کرده، در معرض ابهام قرار می‏دهد . پذیرش روش و مبانی پوزیتویستی و تجربی، بازرگان را به مسائل باریک و اختلاف برانگیز می‏کشاند . با تحلیلی که از کار دانشمندان طبیعی می‏کند، در مقام مقایسه آنها با حرکت و سیره و روش انبیا برمی‏آید . در نهایت نتیجه می‏گیرد که بشر که با متد تجربی و نگاه به طبیعت، توانسته به همان هدف و غایتی برسد که انبیا می‏خواستند از این جهت راه طی شده بشریت، همان راهی که انبیا می‏خواستند . تنها فرقی که دارد این است که بشر با دست رنج و تلاش بی‏وقفه خود به آن رسیده و انبیا زودتر از آنها به کمک وحی به آن رسیده‏اند . بر همین اساس راز خاتمیت نبوت از نگاه او روشن می‏گردد . به این صورت که، بواسطه تلاش‏های علمی بشر می‏تواند خود را سرپرستی و هدایت کند و نیازمندی انسان‏ها به بعثت جدید مرتفع گردد . (3) رسیدن به نتیجه و نکته فوق تنها در صورتی می‏تواند قابل تبیین باشد که وی مبانی معرفتی پذیرفته شده در غرب را پذیرفته باشد . بدیهی است که با این رویکرد جدید معرفت‏شناختی، تمام قضایا و آموزه‏های دینی در تبیین و توضیح، رنگ و بوی طبیعت‏گرایانه می‏گیرد تا آنجا که سعی می‏شود مبانی اعتقادی و اخلاقی و حتی احکام تکلیفی از این منظر مورد قضاوت و داوری قرار گیرد . بازرگان در رابطه با راه انبیا و راه بشر می‏نویسد: «بشر روی دانش و کوشش و بپای خود راه سعادت در زندگی را یافته و این راه سعادت تصادفا همان است که انبیا نشان داده بودند . » (4) نقد و ارزیابی 1 . این دیدگاه در حقیقت فلسفه بعثت انبیا را نقض می‏کند . زیرا با وجود توان فکری و عقلی بشری، برای تشخیص راه سعادت و سرپرستی و مدیریت آن، ضرورت وجود و حضور انبیا برای هدایت عمومی بشر به راه سعادت را نقض می‏کند . 2 . از سوی دیگر، این نگاه، غایت و هدف بعثت انبیا را در ایجاد یک جامعه دنیوی که سعادت دنیوی را به دنبال دارد، منحصر می‏کند . در حالی که هدف و غایت انبیا توسعه بندگی و پرسش الهی است که در آن دنیا و حیات آن محوریت اصلی ندارد سعادت را در مفهوم دنیوی تعریف نمی‏کند . سعادت در ارتباط به جهان دیگر مورد لحاظ قرار می‏دهد . حال با وجود فرق عمده این دو راه، آیا راه انبیا به توسعه جامعه دنیوی و سعادت دنیوی صرف ختم می‏شود که بشر با کوشش‏های طاقت فرسای خود، به آن رسیده . (5) 3 . اشکالی دیگر بر این نگاه وارد می‏شود این است که این نگاه، ختم نبوت را به معنای استغناء بشر از تمسک به راه انبیا تلقی می‏کند، لذا لازمه یکسان انگاری راه انبیا و راه بشر منتهی به استغناء بشر از انبیا و دین می‏گردد . 1 - 1 . نگاه پوزیتیویستی در خداشناسی ایشان در کتاب «راه طی شده‏» در شروع بحث توحید و خداشناسی، قوانین طبیعت و نظم و نظام طبیعت را تنها راه ناخت‏خداوند متعال می‏داند و معتقد است‏خدا خود راه طبیعت را منحصرا راه شناخت‏خویش قرار داده و لذا قرآن راه دانشمندان طبیعت را طی کرده که جدا از طبیعت و در خارج از تصویر دنیای طبیعی مجالی را برای عرضه خود ارائه نکرده است . «قرآن به هیچ وجه نمی‏آید جدا از طبیعت و در خارج دنیا یک تصویر مستقل از موجود مخلوقی درست کرده بگوید مردم این راه بپرستید .» (6) در نگاه بازرگان، این طبیعت‏گرایی، در کار دانشمند طبیعت‏شناس که روابط علی و معلولی پدیده‏های طبیعی را مورد کنکاش می‏دهد راهی است که بشر متمدن با آن توانسته بت‏پرستی را صد درصد از زندگی خود حذف کند . (7) تکیه و اعتماد بر طبیعت و تجربه‏های گرانپایه دانشمندان طبیعی در نگاه بازرگان به عنوان متد شناخت دین، به گونه‏ای است که جبر علی و معلولی حاکم بر طبیعت را غیرقابل شکستن می‏پندارد . آن را عین مشیت و ذات باری تعالی می‏داند که در آن خدشه و خلل راه ندارد . «قرار حساب و حکومت قوانین طبیعت همان عین مشیت و بر و ذات باری تعالی است که ما در آن خدشه و خلل نمی‏بینیم ... اگر با دقت توجه نمائیم مسلم خواهد شد که بقدر سر سوزنی هم خالی از حکم واحد عمومی نیست .» (8) اگر چه اصل نظامندی و قانونمندی موضوعی نیست که بر کسی پوشیده بماند، ولی موضوع و محل نزاع در این است که آیا شناخت و معرفت طبیعت‏گرایانه پدیده‏های عالم، می‏تواند همه پدیده‏های عالم را از این منظر مورد توجیه قرار دهد؟ از سوی دیگر با این نگاه آیا اراده الهی نیز در تحت‏حاکمیت جبری علی و معلولی قرار نمی‏گیرد؟ آیا در عالم همه پدیده‏ها صرفا پدیده‏های طبیعی است؟ یا غیر از آن پدیده‏های دیگری است که از نظام علی و معلولی تبعیت نمی‏کند؟ شهید مطهری در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم در پاسخ به این نوع نگاه بر این باور است‏شکی نیست که قرآن ما را به مطالعه حسی طبیعت دعوت می‏کند ولی آیا قرآن مطالعه طبیعت را برای حل تمام مسائلی که خود طرح کرده است کافی می‏داند؟! اگر چه طبیعت‏شناسی ما را علم و قدرت و حکمت آفریننده جهان آگاه می‏کند اما: در حقیقت این است که مطالعه طبیعت ما را تا مرز ماوراء طبیعت رهبری می‏کند . این راه جاده‏ای است که تا مرز ماوراء طبیعت کشیده شده است . در آنجا پایان می‏یابد . فقط نشان مبهم از ماوراء طبیعت می‏دهد . شهید در فراز دیگری می‏نویسد: مؤلف دانشمند کتاب راه‏طی‏شده که معتقد است راه خداشناسی منحصرا همان راه حس و طبیعت است، و در بحث توحید پس از توضیح نارسایی درباره تاریخ دین و پرستش و نتایج علم و فلسفه و اشاره به اینکه راه‏های عقلی و فلسفی بیراهه بود و علم امروز که حسی و تجربی است اساس توحید را احیاء نمود . البته ما معتقدیم که علم جدید کمک فراوانی به توحید و خداشناسی نمود، ما معتقدیم گام‏های علوم در جهت توحید بوده نه در جهت ضد آن و نمی‏توانست جز این باشد اما خدمتی که علوم به توحید نمود از راه «نظام غایی‏» که دانشمند به اقتباس از قرآن مجید آن را راه «اتقاق صنع‏» اصطلاح کرده‏اند نمی‏گذارد . (9) 2 - 1 . نگاه پوزیتیویستی به نبوت بازرگان در کتاب مذکور بحث نبوت را نیز از منظر و نگاه پوزیتیویستی و آمپریستی مورد توجه قرار می‏دهد . ایشان در بحث نبوت، با مروری که بر پیدایش ادیان و انبیا و پیامبران که بواسطه آنها ادیان نیز ظهور کرده‏اند، سیر و روند عمومی ادیان را سیر نزولی و فرسودگی می‏داند و آن را با اصل و قانون طبیعی آنتروپی بیان می‏کند و بر این تاکید می‏ورزد که «مذاهب به مرور زمان و در دست مردم همیشه سیر نزولی داشته و دچار فرسودگی و فرتوتی گشته، راه فنا را پیش گرفته است . مانند هر سیستم طبیعی که وقتی به حال خود گذاشته می‏شود لاینقطع بر کهولت (آنتروپی) آن اضافه شده و بالاخره به خاموشی و رکود منتهی می‏گردد .» (10) برخلاف علوم و افکار بشری که همیشه روند رو به تکامل داشته است و نسل به نسل و دست‏به دست تجدید و تکمیل می‏شده است . (11) ایشان با تاکید بر امر فوق، بر این باور است که چون راه انبیا راه مستقیمی بوده با روال عادی و طبیعی حیات بشری طی نشده، لذا آن راه غیر قابل دسترس می‏باشد و راه بشر یک راه زمینی است که می‏خواهد با قدم‏های خودش آن را بپیماید . زیرا ما نیز همانند پیامبران بشر هستیم باید بتوانیم همانند آنها به همان حقیقتی که آنها رسیده‏اند دسترسی پیدا کنیم . تنها فرقش در این است که ما می‏خواهیم با تجربه و با چشم استدلال برسیم . آنها با روش وحی می‏خواهند بشر را به مقصد برسانند . خود بازرگان می‏نویسد: «پیغمبر می‏گوید من از راه درک وحی وجود منابع و قبول قیامت را کرده‏ام ما می‏گوییم با پای تجربه و تربیت و با چشم استدلال باید به آن برسیم ... ایرادی بر ما نیست، بشر چنین خلق شده است .» (12) بازرگان، بحث‏خود را در رابطه با روند پیدایش ادیان و ظهور پیامبران با سیر و بیان پوزیتیویستی آغاز می‏کند . ابتدا سه عنصر مشترک 1 . توحید (دنیا را خدائی واحدی است) ; 2 . عبادات (بشر دارای وظائف و آدابی می‏باشد) ; 3 . معاد و قیامت (پس از مرگ بهشت و جهنمی در کار است) . (13) به عنوان سه ماده‏ای که در تمام ادیان و دعوت پیامبران آمده است را ذکر می‏کند که هر یک از سه عنصر در فرایند تاریخی خاص ظهور و تجلی پیدا کرده و روند پیدایش این سه عنصر نیز متناسب با میزان فهم بشر و تکامل اطلاعات و آگاهی بشر تفاوت داشته . به این صورت که آنجا که بشر صفای کودکانه و مراحل سادگی اولیه را دارا بود پیامبری همچون نوح ظاهر می‏شود که به عنصر توحید و یگانگی خدا دعوت می‏کند . «تعلیمات نوح در آن زمان که بشر مراحل سادگی اولیه و صفای کودکانه را می‏پیمود بیشتر متوجه خداشناسی و مختصری خبر از آخرت بوده است ... .» (14) در ادامه همین سیر ظهور، حضرت لوط ظاهر می‏شود که با ظهور حضرت لوط که همراه با خروج و بیرون آمدن از صفای کودکی و رسیدن به مرحله جوانی که در آن غریزه جنسی موج می‏زند، مساله و موضوع انحراف جنسی و قبول آداب برای بشر پیش می‏آید . (15) و تکلیف و شریعت در مرحله‏ای موضوعیت پیدا می‏کند که بشر از حالت کودکی و سادگی اولیه پا فراتر گذاشته است . در استمرار همین مسیر ظهور انبیا با ظهور حضرت موسی مواجه می‏شود که با تکیه بر عنصر دوم یعنی آئین و شرعیت و آداب، اجتماعات بشری را تشکیل می‏دهد و موجب پیشرفت تمدن دینی می‏گردد . در نگاه وی دستورات و تعلیمات موسی بیشتر به زندگی فردی و دنیوی شخصی انسان می‏پردازد لذا دین موسی یک دین دنیوی است . (16) بازرگان، با کمال تعجب، فرستادن کتاب تورات برای حضرت موسی را نتیجه، نخبه‏گیری و اصلاح نژاد که بواسطه آن بشر مستعد در یافت آن گشته است می‏داند . بازرگان خود تصریح می‏کند که «پس از آنکه انسان در نتیجه آزمایش‏ها و نخبه‏گیری‏های متوالی قرون گذشته با اندازه‏ای تصفیه و تکمیل گردیده، صاحب بصیرت بیشتر و لایق اخذ تعلیمات شده کتاب العملی به نام تورات بر اول نازل گردید .» (17) وی این مطلب مذکور را با استناد به آیه شریفه قرآن بیان می‏کند (18) که نگاه پوزیتیویستی در آن مشهود است، آیه مورد استناد وی: «و لقد آتینا موسی الکتاب من بعد ما اهلکنا القرون الاولی بصائر للناس و هدی و رحمة لعلهم یتذکرون .» نکته‏ای که در نگاه بازرگان، در شناخت و معرفت ایشان به روند و پیدایش و ظهور انبیا و ادیان قابل ملاحظه است، این است که ایشان روند ظهور را یک روند تکاملی می‏داند و آن را نیز بر اساس اصل نخبه‏گرایی و اصلاح نژاد و تصفیه نسل، تبیین می‏کند که از مبنای پوزیتیویستی و طبیعت‏گرایانه وی حکایت می‏کند . چنانچه ایشان طوفان نوح را از بین رفتن کفار و بقاء مؤمنان را اولین نخبه‏گیری در مزرعه بشریت تلقی می‏کند و خود بر آن تصریح می‏دارد: «به این ترتیب اولین نخبه‏گیری به اصطلاح علمای طبیعی selection] » در مزرعه بشریت‏به عمل آمده باغبان چیره ست‏بوته‏های نامرغوب را ریشه‏کن نموده، فقط چند پایه افراد صالح باقی گذاشت تا به تولید و تکثر مجدد بپردازد .» (19) همچنین وی ظهور حضرت ابراهیم را نیز بر این اساس بیان می‏کند و تولد فرزندان حضرت ابراهیم را به منظور حفظ نژاد برتر در جریان اصلاح نژاد، تلقی می‏کند . (20) بازرگان در ادامه ظهور انبیا، پیدایش حضرت عیسی (ع) را در موقعیتی که تکامل بشر احتیاج و نیازمند به جنبه اخلاقی و تربیت احساسات لطیف انسانی داشت ارزیابی می‏کند که بر بخشی از عنصر دوم ادیان که مربوط به روابط اجتماعی مردم است تاکید می‏ورزد در حالی که، عنصر اول و سوم ادیان را تحت پوشش قرار می‏دهد . در هر حال بازرگان این مرحله از مراحل ظهور و پیدایش انبیا را، یک مرحله احساساتی و اخلاقی دین قلمداد می‏کند که در آن بر عنصر استدلال و عقل تاکید نمی‏شود به مشاهده و تجربیات ترتیب اثر داده نمی‏شود . هر چند این مرحله از ظهور، تا حدودی با تکامل بشر و خروج وی از صفای کودکانه همراه می‏باشد . اما در آن هیچ بحث فلسفی و جدل دینی روی نمی‏دهد . زیرا انسان دوران مسیح، به مرحله‏ای نرسیده بود که بتواند از عنصر عقل و تجربه استفاده کند . وی می‏نویسد: «به هر حال به نظر می‏آید، حدوث یا رواج مذاهب مسیحیت و زرتشت مصادف با موقعی از دوران تکاملی بشر بوده است که غرائز اخلاقی بحد کمال رشد یافته، انسان فطرتا مایل و محتاج به پاکی و نیکی گردیده ولی هنوز قوای دماغی و فکر عملی انتقادی او آنقدر پیش نرفته بود که عقل احساسات را عقب زده در تشخیص‏های وجدان شک بیاورد و مافوق آرزوهای فطری طالب چیز دیگری باشد . هنوز عقل و فکر علمدار تکامل و ترقی بشر و محور زندگی او نگردیده بود .» (21) در نهایت‏با سیر روند ظهور انبیا و ادیان الهی به مرحله نهایی آن می‏رسیم در این مقطع از تاریخ با ظهور دین اسلام به سالت‏حضرت محمد (ص) مواجه هستیم که بر هر سه عنصر ادیان تاکید کامل می‏کند . در این آخرین دین از ادیان الهی که با رشد و تکامل بشر مقارن شده بشر در قیاس با سایر ادیان گذشته به بلوغ فکری و علمی رسیده و بر متد عقل و تجربه بشری تکیه زده از این روی بزرگ‏ترین رهاوردی که دین اسلام در مقایسه با سایر ادیان دارد همین تکیه و اعتماد بر عقل و دانش تجربی است . این امتیاز موجب برتری دین اسلام نسبت‏به سایر ادیان گشته است . بازرگان می‏نویسد: «در تعلیمات حضرت رسول آن سه ماده خلاصه ادیان بر وجه کامل تعقیب می‏شود و پایه امر بر توجه خالق از راه مشاهده طبیعت و تسلیم عاشقانه کلی مطلق در مقابل مشیت‏حق و اعراض از هر چه غیر اوست می‏باشد .» (22) ایشان با تاکید بر این روش پوزیتیویستی و طبیعت گرایانه، معتقد می‏گردد دین اسلام که به بشر عرضه شده، می‏تواند سرپرستی و تکامل بشریت را به عهده بگیرد . از این رو تصریح می‏کند: «خلاصه بر طبق آیات قرانی تعلیمات اسلام دارای اساس روشن و صریحی می‏باشد که باید از روی حق و یقین بر عقل و دانش استوار گردد و خود را مبتنی و محتاج به علم می‏داند .» «به تدریج احساسات اخلاقی نیز مقام خود را به عقل و منطق تفویض می‏نماید و قرار است‏بروشنایی دانش، سرپرستی شریت‏بدست کار و فعالیت‏سپرده شود محیط عالم برای پذیرفتن دینی که اساسش بر علم و هدفش تکامل از طریق کار است ... .» (23) نقد و ارزیابی صرف‏نظر از نقدهای جدی که بر شیوه تقسیم بندی سیر ظهور انبیا وجود دارد و نیز با قطع نظر از انتقادی بر عناصر مشترک که وی در مورد ادیان ذکر می‏کند وارد است نکته‏ای که می‏تواند به نگاه پوزیتیویستی وی مربوط باشد این است که ایشان در بیان سیر ظهور پیامبران و ادیان از یک متد پوزیتیویستی تبعیت کرده، به گونه‏ای که همین مرحله‏بندی ادیان و تجلی خاص ادیان را در ظرف تاریخ و مقاطع مختلف آن را با الگوگیری از یک طبقه‏بندی مراحل تاریخ که توسط «آگوست کنت‏» (مؤسس پوزیتیویسم) صورت گرفته، بیان کرده است . اگوست کنت مراحل تطور تاریخ بشر را به سه مرحله ربانی، فلسفی، تجربی تقسیم می‏کند; مرحله ربانی را به مرحله ابتدایی زندگی بشر و مرحله تجربی را به عنوان مرحله تکاملی بلوغ بشر می‏پندارد . از این روی وی با پرداختن به حلقه سوم یعنی تجربه‏گرایی و تحصیل گرایی، که منشا شکل‏گیری مکتب پوزیتیویسم می‏گردد . با توجه به مجموع آثار و اندیشه‏های وی به نظر می‏رسد که بازرگان در بیان سه تطور تاریخ انبیا و ادیان متاثر از وی شده (24) بگونه‏ای که ظهور دین اسلام را به عنوان ظهور مرحله‏ای که بر تجربه و دانش و عقل تکیه می‏کند مورد تحلیل قرار می‏دهد که با تحلیل اگوست کنت مطابقت دارد . البته این تحلیل وی می‏بایست در راستای این موضوع که راه بشر راه طی شده است ارزیابی کرد که ایشان تمام نظام فکری خود بر این اساس پایه‏ریزی کرده است از آن دفاع علمی می‏کند . البته این نقد به معنای عدم پذیرش، عقل و دانش در اسلام نیست‏بلکه تاکیدی است که بازرگان از این مطلب می‏کند که بسیار لغزنده و گمراه‏کننده است . زیرا دانش و عقل را در مفهوم غربی آن لحاظ می‏کند . در حالی مفهوم هویت آن در قرآن غیر از آن چیزی که دانش و عقل بشری به آن رسیده است . اشکال دیگر این است که ایشان ظهور و تجلی انبیاء و پیامبران الهی در مقاطع تاریخی گوناگون را محصول و نتیجه اصلاح نژاد و نخبه‏گیری می‏داند . که اساسا چنین تفکری به گونه‏ای است که وی را به نظریه تکاملی داروین در حوزه اجتماع که امروزه از آن به داروینیسم اجتماعی یاد می‏شود - نزدیکتر می‏کند . با اندک تاملی در فلسفه بعثت انبیاء و نیز در تاریخ آنها به آسانی می‏توان گفت که انبیاء و پیامبران بیشترین حجم فعالیت تبلیغی و ارشادی آنها بعد از دعوت به توحید، شکستن، برتری‏ها و تفوق‏طلبی نژادی تشکیل می‏دهد . از این رو مبارزه با هر گونه نژادپرستی و قومیت‏مداری و میزان و معیار برتری را تقوا و پرهیزگاری قرار دادن، امری است که در حرکت انبیاء بوضوح آشکار است . لذا اصلاح نژاد یا نخبه‏گرائی در گزینش انبیاء حقیقت آن چیزی جز نژادپرستی نمی‏تواند باشد . لذا گزینش و انتخاب انبیاء با توجه به معیار ارزشی و نیز به لحاظ عصمت و دوری از گناه قابل تبیین و توصیف می‏باشد . 2 . سیانتیسم (علم‏گرایی) (25) یکی دیگر از مبانی که بازرگان، در بررسی و تتبع و آموزه‏های دینی و مبانی اعتقادی دینی مورد تاکید قرار می‏دهد، تکیه وی بر رهیافت علمی و داده‏های علمی بشری است . وی با اهمیتی که به دستآوردها و ره‏آوردهای علمی می‏دهد، می‏کوشد، اعتقادات دینی و احکام شرعی دین را در مطابقت‏با علم بشری و عدم مخالفت‏با آن قرار می‏دهد . البته این امر را می‏توان در راستای سازش بین علم و دین ارزیابی کرد . ولی در نهایت آنچه از این کوشش نصیب شده، جزء تاویل و تفسیر آموزه‏های دینی به نفع دستآوردهای علمی نبوده، که می‏توان آن را حاکمیت اصول علمی بشر بر مبانی دینی تلقی کرد، روشن است که این چنین روش‏هایی سرانجام به التفاط منجر می‏شود که در جریان روشنفکری دینی ایران سابقه طولانی دارد . مهندس بازرگان با اهتمام به علم و تفسیر علمی دین، می‏خواست دین را در هم آوردی با یافته‏های علمی بشری، پیشرو جلوه دهد . با واهمه و ترسی که از اتهام دین به کهنه‏پرستی و خرافی بودن داشت وی را در دام علم‏زدگی گرفتار کرد تا آنجا که وی مباحث دینی و اخلاقی در قالب تنگ اصول علمی نمی‏گنجید آن را در تحت عنوان غیر علمی و خرافی به کنار می‏گذارد . زیرا به اعتقاد وی جنبش علمی بشر بعد از رنسانس در سمت و سوی خرافه‏زدایی قرار داشت و با موفقیتی که در این خرافه‏زدایی از دین داشته، توانسته بود مسیر ناهموار علم و پیشرفت را هموار کند و از رهگذر آن، چنین تمدن باشکوه و خیره‏کننده‏ای را بنا کند . که دل و چشم، هر کسی را می‏رباید و عقل و فکر آدمی مرعوب می‏کند . هر چند بازرگان نمی خواست‏خود را در برابر فرهنگ و تمدن غرب، مرعوب و شیفته جلوه دهد . در مواردی سخت‏بر آن می‏تازد . ولی موضوع اخذ و طرد، دست‏آوردها و رهآوردهای بشری (تکنولوژی - صنعت) امر ساده و کوچکی نبوده که بازرگان نیز بتواند در برابر آن از درون و عمق وجود مفتون و شیفته نگردد و آن را در گفتار و کلام خود ظاهر نکند . البته تفصیل نگاه وی در موضوع غرب و تمدن آن خواهد آمد . بازرگان در رابطه با نقش علم و اصول علمی به عنوان اصول حاکم می‏نویسد: «خلاصه آنکه علم اشتباهات و خرافاتی را که به دین چسبیده بود پاک کرد و آن تصویر غلطی را که مردم در لباس دین ولی به اعتبار افکار قدیم از دنیا و حقایق عالم می‏نمودند باطل کرد . از این مرحله که بگذریم، علم اصل و اساس را احیاء نمود .» (26) ایشان با پذیرش اصول علمی به عنوان مبانی که حجیت آن با عقل بشری، به اتمام رسیده به این باور است که اصول علمی و مبانی آن می‏تواند افق‏های جدیدی در تفسیر دین و قرآن به روی دین‏شناسان بگشاید . «پیشرفت‏های علم بشریت‏یعنی گشوده شدن افق‏های تازه‏ای که کتاب خدا به آنها توسل بسته از طرف دیگر کفایت مقصود را می‏نماید .» (27) البته بازرگان این مطلب را در راستای رفع تضاد بین راه بشر و راه انبیا بیان می‏کند . در همین رابطه تمام آیات قرآن که در آن، تعبیر علم و معرفت‏بکار رفته به معنای علم بشری بعد از رنسانس قلمداد می‏کند . به همین خاطر وی وقوع پیشرفت‏های علمی و رهآوردهای تمدن غربی را، تحقق پیش‏بینی‏های قرآن و در 14 قرن پیش ارزیابی می‏کند . و آن را نشانه اصالت و حقانیت مکتب و نشانه نبوغ فوق‏العاده صاحب مکتب می‏پندارد . می‏نویسد: «امروز پیشرفت‏های علم و فرآورده‏های تمدن و صنعت گواه پیش‏بینی قرآن است و درک آن مفاهیم و امکانات را تا اندازه‏ای آسان می‏نماید ... صرف‏نظر از حقیقت ولی و نبوت و قیامت و صرف‏نظر از توجه و تعبیر بینهایت که اگر شاهد اصالت و حقانیت مکتب نباشد نشانه بلوغ و امتیاز فوق‏العاده صاحب مکتب است ... .» (28) نکته‏ای دیگری در این رابطه قابل توجه است این است که بازرگان جایگاه رفیعی را به علوم بشری می‏دهد به گونه‏ای که وی آن علوم بشری را که مورد تایید قرآن و انبیا می‏باشد نیز به همان علم و دانش دنیوی بشری تاویل می‏کند . لذا از علم و دانش بشری یک معنای کاربردی در عرصه حیات زندگی بشر اراده می‏کند . وی با بیانی که از تحصیل علم در ملل متمدن دارد و آن را از ضروریات بدیهی و وظائف عمومی بشر می‏شمارد اهمیت علم جدید و فرق آن نسبت‏به علم قدیم را به لحاظ فوائد علمی و عینی آن می‏داند . لذا با نگاهی کارکردی که به مفهوم علم دارد کارکرد علم و دانش را در سه امر مهم 1 . معاش; 2 . تربیت; 3 . تبلیغات مورد توجه قرار می‏دهد سعی می‏کند علم و دانش مورد تاکید در دین اسلام در همین راستا توجیه و بیان کند . بازرگان می‏نویسد: «امروز علم را بیشتر به جنبه فوائد عملی و آمیختگی و احتیاجی که زندگی به آن پیدا کرده تعقیب می‏نماید چه به لحاظ تامین معاش و چه لحاظ تربیت و آداب معاشرت‏» . (29) «اهمیت فوق‏العاده‏ای که اسلام تا درجه وجوب به تفکر و تعقل و تعلیم می‏دهد شاید محتاج بر اثبات نباشد، ولی نکته‏ای که تذکر آن بیفایده نیست این است که در اسلام علم نه جنبه آرایش و ریا یا به طور مطلق توجیه شده است‏بلکه جنبه عملی و تربیتی و رهبری آن که سعادت و خیر دنیا و آخرت را تامین کند مورد توجه می‏باشد .» (30) لازم به یادآوری است تلقی و برداشت کارکردی و کاربردی بازرگان از علم اگر چه موضوع و مطلب قابل اهمیتی است که باید علم بتواند امور حیات سیاسی و اجتماعی و تربیتی، بشر را اداره کند . اما اینکه رهیافت علمی بشری در این امور دقیقا همان چیزی باشد که قرآن و دین اسلام در نظر دارد نمی‏تواند مورد قبول باشد . زیرا ماهیت علم بشری به لحاظ محدودیت‏بینش و افق دید نمی‏تواند تمام عرصه‏ها و ابعاد حیاتی انسان را مورد دقت کافی و وافی قرار دهد تا بتواند از این رهگذر برنامه جامع بر زندگی بشر تدوین کند . بر اساس بینش دینی، دین آخرین و کامل‏ترین برنامه حیات و زندگی را به بشر ارزانی کرده که دارای اصول ثابت و فروع متغیر می‏باشد . از سوی دیگر تعبیرهای به کار رفته در قرآن و احادیث در رابطه با علم و دانش جایگاه آن نمی‏تواند در همان معنا و مفهوم کارکردی دنیوی منظور شده باشد . لذا نمی‏توان حدیث «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء» را در معنای فوق گنجاد . چنانچه بازرگان بر چنین باوری است . (31) در هر حال آنچه از لابه لای نوشته‏ها و آثار بازرگان بدست می‏آید، این است که وی علم و اصول علمی بشر را به عنوان اصول مسلم پذیرفته و در این علم‏زدگی راه جمود را طی کرده است . هر چند وی در بعضی موارد که کتاب راه طی شده خود، از علم‏زدگی و ندیدن نقص علم و خطای آن انتقاد می‏کند، ولی این انتقاد و گله از علم‏زدگی در معنایی که وی از علم اراده می‏کند صدق نمی‏کند . زیرا وی تعریفی که خود از علم ارائه می‏کند به معنای ابزار سلطه و قدرت بر طبیعت می‏باشد . (32) لذا در تمام نظام فکری خود بر آن پایبند است . بلکه ایشان انتقادی که بر علم دارد، علم و علوم یونانی می‏باشد که توسط مسلمان اخذ شده و بدون دیدن اشتباه و خطای آن را هر تبیین معارف اسلامی به کار بسته‏اند . به همین خاطر بر این باور است این علوم اقتباسی از یونان با تعصبی که بر آن شده عملا، دین را در مسیر تقابل با جریان طبیعی و پیشرفت قرار داده است . وی همین مطلب را در بیان تقابل بین ملل متمدن با مدافعین دین اشاره می‏کند و تصریح می‏کند که: «حربه ملل متمدن یعنی دسته مهاجم علم بود . قهرا مدافعین یهودیت‏یا مسیحیت و اسلام نیز باید تیر علم را در کمان خود بگذارند ... البته ایراد در این نیست که مؤمنین برای درک اصول دین خود و اثبات حقانیت آن متوسل به علوم زمان شده‏اند . ایراد این است که چرا متوجه به امکان خطاها و نواقص علم نبوده آن را جزء دین کردند . سدی در مقابل جریان طبیعی و پیشرفت دین ایجاد کردند ... .» (33) با بیانی که وی در عبارت بعدی دارد منظورش از علم‏زدگی و جمود مسلمین بر علم را روشن می‏کند که منظور همان علوم یونانی و فلسفی بوده که وی شدیدا بر فلسفه یونانی و علوم مربوط به آن می‏تازد که جای بحث و بررسی دارد . هر چند انتقاد وی از جمود علمی، وی را از تعصب و جمود به علوم و اصول علمی جدید رها نمی‏سازد . زیرا همان گونه آنها علوم یونانی را واسطه تبیین‏های دین‏شناختی قرار داده‏اند، خود ایشان نیز اصول علمی بشری را وسیله تاویل و تفسیر التقاطی از دین قرار داد . دین را در تطبیق با آن اصول علمی مورد بررسی قرار داد . لذا به یک بیان، دین را در مسیر عصری کردن و دنیوی کردن قرار داده است . بلکه ایشان با قاطعیتی که در دفاع از حریم علم و اصول علمی دارد، سعی می‏کند خدا و ماوراء طبیعت را نیز در همین اصول تنگ علمی و قوانین طبیعی جستجو کند . لذا قوانین علمی را غیر قابل خلل و خدشه می‏پندارد . طبق این مبنای نظری چون مفاهیم غیبی قابل توجیه در ظرف تحلیل‏های علمی نمی‏باشد از پرداختن به آن پرهیز می‏کند و در صورت امکان آن را با قانون علمی توجیه و تفسیر می‏کند . وی تصریح می‏کند: «قبول نظم و حساب در دنیا چه منافاتی با فاعل و مایشائی خدا دارد؟ ما نباید تصور کنیم حساب و هندسه و مکانیک و قوانین فیزیک و شیمی مخلوق ما و تمایل بشر است، یا ریاضیات حقایق قطعی مسلمی هستند که مستقل از ذهن و غیرمربوط به وجود و عدم عالم باشد؟ خیر . ما جز آن قادر به تصور یا قبول اصول دیگری نیستیم برای آنست که غیر آن چیز دیگری ندیده‏ایم ... . قرار و حساب و حکومت قوانین طبیعت عین مشیت و ذات باری تعالی که ما در آن خدشه و خلل نمی‏بینیم .» (34) با اندک تامل روشن می‏گردد وی می‏خواهد با دفاع از علم و اصول علمی بشری جدید آن را در مسیر خواست و مشیت الهی قلمداد کند، نسبت آن علوم بشری را به خواست و مشیت الهی گره بزند و به همین عنوان، از علم موجود بشری که رویکرد سکولار و دنیوی دارد از پایگاه دین دفاع کند . آن را علمی می‏داند بشر با توانائی خود به آن رسیده تصادفا در مسیری سیر کرده که انبیا می‏خواستند؟! گرچه کسی با قبول نظامندی عالم بر نظام علی و معلولی در عرصه هستی جهان، درگیری و نزاع ندارد . اما مشکل آنجاست که نمی‏توان تمام رویدادهای عالم و پدیده‏های آن و افعال الهی در این قالب و اسلوب جدید علمی توجیه و تبیین علمی و طبیعی کرد . از طرفی، اراده الهی، اراده محضی است که بر تمام قوانین عالم حاکم است نه محکوم و محدود به قوانین طبیعی مخلوق خود . از نگاه بازرگان تعصب برای اصول علمی حاکم بر طبیعت و پدیده‏های عالم به گونه‏ای است که حتی تصرف خدا را در آن غیر ممکن می‏داند . وی در نقد کسانی که خدا را در ماوراء طبیعت جستجو می‏کنند می‏نویسد: «زیر بار قانون رفتن خدا را کسر شان دانستند . و به هیچوجه حاضر نشدند، تصور این فکر را بکنند که در طبیعت قوانین و اصول ثابت تزلزل ناپذیری وجود داشته خداوند که مالک الرقاب کل است نتواند گاهگاهی دستی در آن وارد کند .» (35) 1 - 2 . علم‏زدگی در ضروریات دین علم‏زدگی وی در موارد مختلفی به تحریم ضروریات و حتمیات دین می‏انجامد . بازرگان در مقام دفاع از اصول علمی و قوانین حاکم بر طبیعت، یکی از آن اصول را اکثر موارد در تبیین مباحث دینی استفاده می‏کند، اصول ترمودینامیک می‏باشد که در کتاب‏های «عشق و پرستش‏» و «ترمودینامیک‏» بیشترین استفاده ازا ین اصول را برده . این اصول در نگاه بازرگان از اصول‏های راه گشائی است که افق دید بازرگان را در مباحث‏حساس و دقیق دین‏شناسی، دگرگون کرده است . در واقع به گفته یکی از معاصران وی: «مهندس بازرگان علوم جدید را تحصیل کرده است و استاد ماشین‏های حرارتی است . سرو کارش با ریاضیات است، لذا مسائل اسلامی و انسانی را هم از همین دریچه می‏بیند یا آنها را با مناسب‏ترین ظرف برای بیان حقایق همیشه زنده و پویایی اسلام می‏داند .» (36) از این روی اصول ترمودینامیک اصول غالب و حاکمی است که فضای گسترده‏ای از مباحث دینی را در نزد وی پوشش داد که اگر این اصول را حذف کنیم، از بازرگان قدرت تبیین و توجیه و آموزه دینی سلب می‏گردد . علم‏گرایی در معاد و قیامت‏به گونه‏ای است که وی در بحث معاد و قیامت، با استفاده از دو اصل موجود در قانون ترمودینامیک، معاد و قیامت را توجیه طبیعت‏گرایانه و علم‏گرایانه می‏کند و براحتی مفاهیم و معانی غیر مادی و ماوراء مادی را تا آنجا که امکان دارد توجیه و تاویل علمی و مادی می‏کند و در آنحائی که توجیه و تاویل کارگر نیست آنها را به راحتی قیچی می‏کند . از این روی، ترمودینامیک، در نگاه بازرگان، پنجره‏ای که افق‏های جدیدی در کشف اسرار هستی و فلسفه دین می‏گشاید و می‏تابند . «ترمودینامیک هم مثل سایر مباحث و علوم، دریچه‏ای از دریچه‏های کاشف اسرار خلقت .» (37) اصول ترمودینامیک که ایشان مورد استناد قرار می‏دهد به گفته خود جزء اصول مسلم تجربی و علمی است که قدرت تعمیم فوق‏العاده نسبت‏به سایر موضوعات را دارد . اصول مورد استناد وی عبارت است: 1 . اصل اول قانون بقای انرژی 2 . اصل دوم عبارت است از آنتروپی «یعنی اصل انحطاط انرژی .» (38) این دو اصل نه تنها در مبانی نظری وی، بلکه در موضوع انسان‏شناسی، هستی‏شناسی و معرفت‏شناسی، بکار گرفته شده است . انسان را از دریچه همین اصول مورد تحلیل به اصطلاح علمی قرار می‏دهد . با اعتقاد به حاکمیت اصول فوق بر پدیده‏های عالم، موضوع مرگ و حیات، تکامل انسان و جهان، رستاخیز مورد تجزیه و تحلیل علمی قرار می‏گیرد همه این مقولات ذکر شده را با توجه به سیر ارگانیک پدیده‏های عالم طبیعی، دارای مفهوم و معنا می‏داند تحول و تکامل انسان و جهان را در یک رابطه ارگانیکی تفسیر می‏کند که به صورت یک نظام و سیستم دارای تکامل می‏باشند . از آنجا که تکامل گرایی برخلاف اصل دوم ترمودینامیک (انحطاط - آنتروپی) می‏باشد . لذا نظام علی و معلولی عالم، برخلاف جریان آنتروپی می‏باشد، زیرا تکامل‏گرایی و نظامندی عالم رو به بقاء و ثبات دارد که با اصل فوق مباینت دارد . بر این اساس بازرگان معتقد می‏گردد مرگ و فنا در عالم وجود ندارد . موضوع رستاخیز در ادامه روند تکاملی حیات طبیعی انسان و عالم قرار دارد . (39) طبق این مبنا وقوع قیامت در حلقه زنجیره‏ای تکامل انسان و هستی قرار می‏گیرد و حقیقت آن خصلت و خصوصیت طبیعت گونه و مادی می‏گیرد . علم‏زدگی بازرگان و حاکمیت اصول علمی بر پدیده‏های عالم بر این درک وی از علم استوار بوده که علم امروزی در موارد مجهول بشر را که در گذشته با انتساب به عیب و مارواء طبیعت از تفحص و تحقیق باز می‏داشت، توانسته با تابش نور خود، به آنها (مجهولات) روشنایی بخشد . لذا در نگاه وی موضوع قیامت و معاد در نزد انسان‏های قبلی موضوعی نبود که قدرت و توانایی علمی بشر آن زمان امکان تشخیص ماهیت آن و زمان وقوع آن را به راحتی داشته باشد . لذا از اعتقاد به آن بی‏بهره بوده‏اند . حرکت‏به سوی آن کند بوده و باور آن نیز بر آنها مشکل بوده است . به همین خاطر با تابش علم و دانش بشری چنین مجهولات و نقطه‏های کور، روشن گشته است . لذا وضع بشر معاصر به لحاظ مسلح شدن به قدرت علمی و صنعتی دگرگون شده و امکان باور آن و شناخت ماهیت آن یا ابزارهای علمی ممکن گشته است . «بنابراین نباید انتظار داشت‏به این زودی‏ها بشر بی‏دست و پای و چشم و گوش بسته که با تمام قدرت صنعتی و بنیانی علمی، هنوز از علاج دردهای مزاج خویش فارغ نگشته است انتظار تشخیص وقایع از فوت و درک آخرین مسیر جهان لایتناهی و قدم گذاردن در آستان الوهیت را داشته باشیم .» (40) «وضع بشر هم نسبت‏به قیامت، فعلا در مرحله رفع موانع قبلی قرار دارد و از این بابت است که می‏توان گفت‏به قیاس هزار سال، بلکه صد سال پیش خیلی جلو رفته‏ایم .» با توجه به آنچه گفته شد، بازرگان با نگاهی که به اختراعات و ترقیات امروز بشر دارد بر این باور است، چون ابزارهای تکنولوژیک، فاصله‏های زمانی و مکانی را کوتاه کرده و انسان را وارد زمان و مکان وسیع‏تری کرده که قبلا نبود، می‏توان گفت، فهم و درک بشر جدید، امروزه از قیامت آسان شده . تا آنجا که فهم و درک بشر جدید از قیامت‏بهتر از درک عصر حضرت پیامبر اکرم (ص) گشته است . «تکامل بشر، احساسات و ادراکات را قرن بقرن و بلکه سال به سال برای توجه و عنایت و قبول آخرت نزدیک‏تر و افکار او را محتاطتر می‏کند . بحساب آوردن آخرت و در نظر گرفتن جزای عمل در قیامت‏خود محتاج بدرجه زیادی رشد و پیشرفت است که مؤمنین بیش از قدیمی‏ها می‏توانند دارا باشند .» (41) این درک و باور معاد و قیامت‏بر اساس علم و اصول علمی بشری، عملا حقیقت موضوع معاد و قیامت را در فضای مبهمی قرار می‏دهد . موضوع رستاخیز رنگ و بوی مادی به خود می‏گیرد . در نتیجه معتقد می‏گردد که: «قیامت‏خارج از زمین و آسمان یا ماده نیست، پرده دیگری از پرده‏های تبدیل و تحول طبیعت است .» (42) 2 - 2 . علم‏زدگی و احکام شرعی یکی دیگر از موضوعاتی که وی در آن از چشم‏انداز علوم و قوانین علمی وارد بحث و گفتگو می‏شود، موضوع «مطهرات در اسلام‏» (43) است که عنوان کتابی است که بازرگان مستقلا به آن پرداخته است . این کتاب را شاید بتوان اولین گام وی در راستای تبیین علمی و مادی از موضوعات شرعی و دینی در اسلام در نگاه وی تلقی کرد که تمام سعی و کوشش وی بر این استوار بود که بتواند از موضوع طهارت و نجاسات با توجیهات و تفسیر علمی تبیین مادی ارائه کند . به گفته یکی از صاحب‏نظران: «در آن کتاب کلیه احکام طهارت و نظافت اسلامی از دریچه بیوشیمی و به استعانت قوانین فیزیک و شیمی و فرمول‏های ریاضی مطالعه شده است; خلاصه این مبحث اسلامی را از دریچه افکار و علوم جدید مورد بحث قرار می‏دهد .» (44) و آن را از حیطه و دایره، تعبد شرعی و دینی خارج کند . بعد تقرب و نیت الهی را نادیده بگیرد . در این رابطه در هر یک کارشناس صاحب‏نطر در احکام شرعی ابراز نظر می‏کند . با بررسی چند روایت، در مقام اجتهاد برمی‏آید . حکم و فتوای صادر می‏کند که مجتهد و این امور به لحاظ تعبد در استناد حکمی به شرع مقدس، چنین جسارتی متخصص به این سادگی به خود راه نمی‏دهد . یکی از پژوهشگران معاصر در این رابطه می‏نویسد: «بازرگان، مدعی علمی کردن مذهب بود و معتقد بود که هر یک از مفاهیم و معانی دینی که در چارچوب بینش علمی (به تبع آن روش‏شناسی تجربی) نگنجد جزو خرافات محسوب می‏گردد و رسالت علم این است که «اشتباهات و خرافاتی را که به دین چسبیده است پاک کند .» بخوبی روشن است که اگر قرار باشد علم تجربی و روش‏شناسی آمپریستی (که صرفا در محدوده تجربه حسی آن تا حدودی کاربرد دارد) مبنای قضاوت و تاویل و تفسیر از دین قرار بگیرد . بسیاری از معانی و مفاهیم عمیق و ماورایی دینی به کلی نفی و نادیده گرفته خواهد شد و اساسا جوهر دین (حقیقتی ملکوتی و فراتر از افق حس و تجربه است) مسخ و نفی خواهد شد .» (45) بعضی از معاصرین موضوع «مطهرات در اسلام‏» در آثار علمی بازرگان را اولین قدم‏های وی در راستای ارتباط و تعامل علم و دین تلقی می‏کنند . (46) اما به نظر می‏رسد این امر فراتر از رابطه بین علم و دین می‏باشد بلکه، حاکمیت اصول و قوانین علمی می‏باشد که فرصت تعامل دو سویه بین علم و دین را نمی‏دهد . دین به نفع علم مصادر می‏شود . ب





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 977]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن