تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 14 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):چه چيز مانع مى شود كه هر گاه بر يكى از شما غم و اندوه دنيايى رسيد، وضو بگيرد و به...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1838001459




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نقل و نمک


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نقل و نمک
خنده
اگر آمدپدر: «من میروم بیرون. اگر دوستم آمد بگو نیستم.» پسر: «باشه، ولی اگر نیامد چه بگویم؟» پارکاتوبوس دو طبقه را میدهند به یک نفر و میگویند پارکش کن. آن مرد اتوبوس را میگیرد و طبقهی اول را چمن میکارد و طبقهی دوم اتوبوس را پر از درخت و گل میکند. حماممردی به حمام نمیرفت. به همین خاطر چرک خشککن زیاد میخورد. خواهش بیجادایی عزیز و پرستارم! من میخواهم بیایم آمپولم را بزنم. شما لطف کن آمپولم را بینداز دور. بعد به مامان بگو که آمپول مرا زدهای. قهرروزی شنگول از خانه قهر میکند و نشانه خانه آقا گرگه را میپرسد. نانبه چندین سنگک سرد و خشک شده احتیاج داریم. از دارندگان تقاضا داریم که آن را به من بدهند. اگر نبودم در مغازه را بزنید. کلهپزی ته کوچه پول چرا پول خرد! چرا سکه! لطفاً از آن اسکناسهای تمیز و گوشهدار بدهید. سکه را به بچه هم بدهی قهر میکند.آقا گدای محترم پلنگ سفیدیک نفر زنگ زد برنامه کودک تلویزیون و گفت: «الو. دیگر پلنگ صورتی پخش نکنید.» - چرا؟ پلنگ صورتی که کارتون خوبی است.- آخه از بس پخش کردید، شده پلنگ سفید. طلامقداری طلا که گم شده بود، صاحبش خودم هستم. لطفاً دنبالش نگردید!طلا گم کرده  جواب غلطپدر: «پسرم امتحان ریاضیات چطور بود؟»پسر: «یکی از جوابها را غلط نوشتم»پدر: «عیبی ندارد. پس بقیهی سوالها را درست حل کردی؟»پسر: «نه، چون اصلاً وقت نکردم به بقیهی سوالها نگاه کنم.» شنگول و منگول و پینوکیوآقا روباه میرود در خانهی شنگول و منگول و حبه انگور، و محکم در میزند. صدایی از پشت در میآید: «کیه؟ کیه در میزنه؟»روباه دستی به شکمش میکشد. صدایش را عوض میکند و میگوید: «منم، منم، مادرتون.»ناگهان در خانه به رویش باز میشود. روباه با خوشحالی میخواهد برود تو که پینوکیو پشت در جلو او را میگیرد و میگوید: «ببخشید آقا روباه، شنگول و منگول و حبه انگور، دو- سه ماهی است که خانهیشان را به من فروختند و از اینجا رفتند.» طوطی سیاهاز آقا کلاغه پرسیدند: «اسم تو چیست؟»کلاغه گفت: «طوطی.»پرسیدند: «پس چرا رنگت سیاه است؟»گفت: «آخه توی ذغال فروشی کار میکنم.» گوشت گاومحمود: «من از بس گوشت گاو خوردم، پر زور و قوی شدم.»مسعود: «پس چرا من اینقدر ماهی میخورم، شنا یاد نگرفتم.» دندانبچههایی که دندانهای محکم و سالمی دارید! بچههایی که فکر میکنید دندانتان مثل سنگ است! بچههایی که دوست دارید همه چیز را زیر دندان بگیرید! ما در خدمت دندانهای شما هستیم.انجمن تولیدی پسته و فندقهای دهان بسته سیبزمینی دیوانهدکتر به دیوانهها گفت: «فرض کنید سیبزمینی هستید که روی ماهیتابه دارد سرخ میشود.»دیوانهها بالا و پایین پریدند، بجز یک نفر. دکتر از او پرسید: «تو چرا بالا و پایین نمیپری.»گفت: «آخه من ته ماهیتابه چسبیدهام.» قیمت مشتری: «قیمت این لباس چند است؟»فروشنده: «چهارهزار تومان»مشتری: «وای ... آن یکی قیمتش چند است؟»فروشنده: «دو تا وای...» علی باباجانی تنظیم : بخش کودک و نوجوان **************************************** مطالب مرتبطقند و نمک بیا با هم بخندیم لبخند بزن دوست من! گل لبخند برای تو بیا با هم بخندیم بیا با هم بخندیم





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن