تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر گاه بنده‏اى هنگام خوابش، بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم بگويد، خداوند به فرشتگان م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827705836




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خانه ماه


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: خانه ماه(درنگی پیش پای مادر شهیدان خلیل و بشیر نظری)
ستاره
سالها پیش دور از چشم ما ، ستاره های قشنگی از سقف آسمان ایران روی خاک افتاده اند ستاره هایی که هم در آسمان زیبا بودند و هم روی زمین . سالها پیش در همین نزدیکی های ما ، پشت نی ها ی قد بلند هور ، مردانی پیشانی خونین خود را بر خاک نهادند که زیباتر از همه ی ستارگان بودند . ما برای رصد این ستارگان به خانه هایی رفتیم که نور ماه آنها را رنگ کرده بود . در گفت و گو با این مادران که نیمه های پنهان یک اسطوره هستند ناشنیده ها و نا گفته های بسیاری خواهیم شنید .برای نشستن پای این حرف ها ساعت چهار بعد از ظهر یکی از روزهای زیبای بهاری ، در فروردین 1386 پا به خانه قدیمی و زیبای شهیدان خلیل و بشیر نظری در شهرستان فومن گذاشتیم . بیشترین نگاه من گیرای نگاههای صمیمانه خلیل (حجت) و مؤدبانه بشیر بود که به ما خوش آمد گفتند . مادر محترم شهیدان با احترام خاصی به استقبال ما آمدند و با کسالت جسمانی که داشتند با خوشرویی تمام ما را به اتاق خود تعارف کردند . فضای اتاق بوی عطر شهید و قرآن می داد . دور تا دور اتاق از عکس های حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری و شهیدان بزرگوار پر بود . بیشترین نگاه من گیرای نگاههای صمیمانه خلیل (حجت) و مؤدبانه بشیر بود که به ما خوش آمد گفتند بعد از دقایقی نشستن ، مهمان هم کلامی و هم نشینی حاج خانم نظری شدیم و ایشان باب سخن را گشودند و چنین گفتند : «کوکب گیگاسری هستم متولد دوم اردیبهشت سال 1314 (ه ش) در شهرستان فومن . پدرم میرزا احمد و مادرم ربابه نام داشت . دو خواهر بودیم که خواهرم در دوران نوجوانی ام فوت کرد و من تک فرزند و نازدانه خانواده شدم . در حد خواندن و نوشتن و تلاوت قرآن مجید سواد دارم ». ایشان نوجوان بودند که پدر بزرگوارشان از دنیا می روند . دو ماهی مانده بود که 17 سالگی اش به پایان برسد که با حاج اسماعیل نظری ازدواج می کند ، نحوه آشنائیش را اینگونه بیان می کند که ایشان (حاج اسماعیل) علاوه بر وی دو همسر دیگر و فرزندانی داشت که با رفت و آمد به خانه ایشان و دوستی با دخترش به عقد حاج اسماعیل در می آید . میزان مهریه اش را پانصد تومان عنوان می کند و مراسم عروسی به آن صورت نداشته اند . از حاج اسماعیل به نیکی یاد می کند و خوشحال است که با ازدواج با وی خداوند به او فرزندانی عطا کرده که باعث سربلندی و سرافرازی او شده اند و خداوند را بسیار زیاد شکر می کند . در طی 21 سال زندگی مشترک با حاج اسماعیل مادر سیزده بچه می شود . که پنج پسر و هشت دختر به دنیا آورد . دو دختر و یک پسرش در دوران کودکی از دنیا می روند و با شهادت دو فرزند پسرش هم اکنون یک پسر و هفت دختر دارد .خانه محقرش مأمن پرورش دو فرمانده رشید اسلام بوده . در منزل حاج اسماعیل به خانه داری و تربیت فرزندان و خیاطی و سبزیکاری مشغول بوده و خانه ای که در آن سکونت دارد را به کمک شوهرش ساخته است . خانه اش در عین کوچکی و سادگی پر از مهر و صفا ست . خانه محقرش مأمن پرورش دو فرمانده رشید اسلام بوده و فرزندان دیگرش که همگی خوب و متدین و باوقار پرورش یافته اند . وقتی می پرسم حاج خانم بچه ها در کارها یاری گر شما بودند ؟ با عشق و علاقه تمام می گوید : بله هم پسرها و هم دختر ها علاقه وافری به او داشته اند خصوصا ً دو فرزند شهیدش بشیر و خلیل ، همه فرزندانش مدرسه را تجربه کرده اند حتی دختر ها که با مخالفت پدر روبرو بودنده اند . با شروع انقلاب شکوهمند اسلامی با وجود فرزندان کوچک ، همپای دیگر مردم شهر در تظاهرات شرکت داشتند و خانه ایشان مأمن امنی بوده برای جوانان و نوجوانان تظاهر کننده . به یاد شهید بزرگوار احمد حق وردی می افتد که یک روز در درگیری با ساواک به خانه ایشان پناه می برد و ساعتی را در آنجا مخفی می شود . از شور و شعف جوانان در زمان انقلاب می گوید . در مدت مصاحبه چند باری صدایش می گیرد و به سرفه می افتد ، پاهایش زود به زود خسته می شوند ، راضی نمی شود جلوی ما پاهایش را دراز کند اما به اصرار ما این کار را می کند . بسیار مهربان و خوش زبان است و در یادآوری خاطرات شیرین انقلاب گاه گاهی لبخند ی بر لبانش نقش می بندد ،
امام خمینی
 از نحوه آشنایی خود با حضرت امام (ره) می گوید : «به علت داشتن بچه های قد و نیم قد ، رفتن همیشگی به تظاهرات برایم سخت بود و چون آن زمان رادیو و وسایل ارتباطی نبود سعی می کردم اطلاعات و اخبار را از افرادی که در اطرافم زندگی می کردند و مورد اطمینان بودند کسب نمایم» . به یاد همسایه اش خانم الهانی می افتد و می گوید بعد از فوت آیت الله بروجردی (ره) خانم الهانی خبر مرجع تقلید جدید را به او می دهد و می گوید از این به بعد ( سید روح الله المصطفوی الخمینی ) مرجع تقلید ماست و از آن زمان ایشان مقلد حضرت امام (ره) می شود و فرزندانش را با امام آشنا می کند و فرزندانش در اوج مشکل درگیری انقلاب با شور و شعف نوجوانانه خود به تظاهرات مشغول بوده اند . می گوید بعد از فوت پدرشان (مرحوم نظری) به فرزندان پسرش سفارش می کند که شبها ساعت 8 باید در خانه باشند و بخوابند و در خیابانها نباشند ، به خاطر تعهد و مسئولیتی که نسبت به فرندانش داشت نمی خواست آسیبی به آنها برسد . ولی دوران نوجوانی بود و عشق خمینی (ره) ، به یاد خاطره ای از شهید خلیل (حجت) می افتد که یک شب می آید و به او می گوید : مادر امشب دیر به خانه می آییم نگران نشوید . وقتی از او می پرسد چرا ؟ او می گوید : بچه های دانشگاه رشت تظاهرات کرده اند و ما می خواهیم برای بردن غذا به آنها کمک کنیم که ایشان رضایت می دهند. آمریکا را ملعون و صدام را دست نشانده او می خواند . می گوید : یکی دو روز قبل از حمله عراقی ها به ایران فرزند بزرگش ( خلیل) مأموریت پیدا می کند که دو تبعیدی را برای تحویل دادن به (بم ) ببرد ، زمانی که او عازم می شود یک روز بعد عراق به ایران حمله می کند و او مضطرب و نگران فرزندش می شود تا این که خلیلش برمی گردد ، می بیند حال خلیل خوب نیست نگران می شود ، می فهمد که آپاندیسش عود کرده و باید مورد عمل جراحی قرار بگیرد . می گوید : خلیل هنوز بخیه های او خوب نشده بود که می خواست به جبهه برود و با همان بخیه ها با لاخره عازم جبهه ها می شود . فرزند کوچکش (بشیر) هم یکسال مانده بود تا دیپلمش را بگیرد ولی در سال دوم انصراف خود را از تحصیل می نویسد و به مدیر مدرسه تحویل می دهد و عازم جبهه ها می شود . در جواب مادرش که گفته بود : بشیر جان بمان و این یک سال هم درس را بخوان و دیپلمت را بگیر گفته بود: «مادر جان اگر من دیپلم بگیرم و بالای طاقچه بگذارم چه فایده ای دارد ؟ درس و کلاس من الان در جبهه هاست». حاج خانم نظری همانند فرزندان رزمنده اش در خدمت به رزمندگان اسلام تمام تلاشش را کرده . ایشان در پشت جبهه با بافتن کلاه و شال و دستکش و درست کردن ترشی جات و شیرینی جات و سرکشی از خانواده های معظم شهدا و شرکت مستمر در بسیج خواهران و شرکت در مراسمات دعا و مجالس مذهبی دین خود را نسبت به دین اسلام ادا نموده . خانم گیگاسری به اتفاق عده ای از بانوان فومن که در ستاد پشتیبانی جبهه و جنگ شهرستان در امر جمع آوری و بسته بندی کمکهای مردمی نقش مؤثری داشتند در مناطق جنگی جنوب حضور پیدا کردند تا هم از نزدیک مناطق جنگی را ببینند و هم هدایای مردمی را با دستان خود تقدیم رزمندگان اسلام نمایند .شهید خلیلش ازدواج کرده بود و قبل از تولد فرزندش به شهادت می رسد وفرزند کوچکش را نمی بیند . زمانی که از ایشان می پرسم آیا پشیمان نیستید که فرزندانتان به شهادت رسیده اند؟ با کوبندگی تمام ، همانند حضرت زینب (س) می گوید : هرگز ،هرگز ... یک لحظه هم خیالی بر دلم وارد نمی کنم و از خداوند سپاسگذارم که فرزندانمان را به آرزوی والای خود یعنی شهادت رساند و در همه حال شکر خدا را بر زبان دارم . مادر از حضورش در مکانهای مقدس می گوید از زیارت خانه خدا ، از زیارت اباعبدالله الحسین و مشهد الرضا در همه حال و همه جا نائب الزیاره شهدا و فرزندانش بوده .
حرم امام حسین علیه السلام
 می گوید : بشیرم دوست داشت که به همراه او به کربلا بروم و همیشه می گفت : مادر می خواهیم راه کربلا را باز کنیم و زمانی که این کار را کردیم با هم به پا بوس اربابمان امام حسین (علیه السلام) می رویم . با بغضی در گلو می گوید : آنها نبودند که به کمک آنها به کربلا بروم اما خونشان مرا به کربلا برد . حاج خانم نظری از مردم و به خصوص مسئولین می خواهد که ادامه دهنده راه شهدا باشند . مسئولین را جانشین شهدا می داند و می گوید : اگر فرصت نمی کنند که به خانواده های شهدا سری بزنند اشکالی ندارد ولی کارشان را آن طوری که خدا می خواهد انجام دهند . کار برای رضای خدا انجام دهند ، به جوانان سفارش می کند که به راه راست و حقیقت بروند . کاری بکنند که خداوند و شهدا از آنها راضی باشند . از مسئولین می خواهد که جلوی معضلات اجتماعی به خصوص بد حجابی را بگیرند . زمانی که از ایشان می پرسم آیا پشیمان نیستید که فرزندانتان به شهادت رسیده اند؟ با کوبندگی تمام ، همانند حضرت زینب (س) می گوید : هرگز ،هرگز ... یک لحظه هم خیالی بر دلم وارد نمی کنم و از خداوند سپاسگذارم که فرزندانمان را به آرزوی والای خود یعنی شهادت رساند و در همه حال شکر خدا را بر زبان دارم .منبع: سایت سبزآوران





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 442]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن