واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی:
سلام همسر عزیزم! مدتیه دلم می خواد باهات حرف بزنم ولی نمی شه... اما از اون روزی که مریض بودم و تو با عجله خودتو رسوندی، تصمیم گرفتم برات نامه بنویسم. وقتی کنار تختم نشستی و دستتو به صورتم کشیدی و زیر لب دعا می خوندی چه احساس خوبی داشتم... نمی دونی چه لذتی داشت اون موقعی که یک اسکناس از جیبت درآوردی و یه چیزایی بهش خوندی و اونو زیر بالشم گذاشتی... دیگه احساس می کردم هرچی درد داشتم از تنم بیرون رفته ... دلم می خواست همیشه مریض باشم وقتی می دیدم اینطوری عشقت و نثارم می کنی... ولی اون نگاه مهربونت که حالا پر از نگرانی و اشک بود کلافه ام می کرد... آخه من طاقت نگرانی و اشک تو رو ندارم... برای همین هم هر طوری بود بلند شدم و نشستم ؛ و گفتم خوبم، من خوبم، تو نگران نباش... البته باور کن راست می گفتم وقتی تو پیشم باشی من دیگه دردی ندارم... اصلا یادم میره که مریضم... اما... وقتی آخر شب شد و تو ساعت تو نگاه کردی و ناگزیر با همون نگرانی و شایدم نگران تر از قبل با چشمای پر از اشک؛ بلند شدی که بری... همه دردای دنیا سراغم اومد و ایندفعه دلمم پر از غم شد... سرمو زیر پتو کردم و تا دم صبح اشک ریختم... آخه عزیزم من دلم می خواد کنار تو باشم زیر یه سقف! دو ساله که انتظار میکشم که بیای و دستمو بگیری و بگی دیگه امروز میریم خونه خودمون... میدونم ؛ میدونم که تو هم دلت همینو می خواد ... اگرم این دو سال اینهمه سختی رو تحمل کردی به خاطر عشقیه که به من داری و دلت می خواد زندگی بهتری برام بسازی ... می دونم فکر میکنی که دستات خالیه و داری همه تلاشتو می کنی که پرشون کنی ... اما بهترینم ! به نظر من دستای تو پر از مهر و محبت و عشق و یکرنگی و صداقته؛ که به نظر من از دنیایی ثروت بهتره... من دیگه چیزی از تو نمی خوام ... من اون نجابت و پاکی چشماتو با بهترین قصر دنیا عوض نمی کنم ... مهم اینه که من و تو در کنار هم باشیم ؛ دیگه چه فرقی میکنه خونه اجاره ای ما 40 متری باشه یا 60 متری... من و تو هر دو دانشجوییم ؛ من خوب می دونم که کار کردن در کنار درس خوندن چقدر سخته... اما دیگه چیزی نمونده یکسال دیگه تو برای خودت آقای مهندس میشی و به امید خدا موقعیت شغلی بهتری پیدا می کنی ... اما چرا ما تا اون روز، یکسال فرصت بودن در کنار همو از دست بدیم؟ پس بیا ... بیا زودتر زندگی مشترکمونو شروع کنیم و بعد دوتایی آینده بهتری برای خودمون بسازیم... عزیزترینم! باور کن من توقع زیادی ازت ندارم فقط یه اتاق می خوام که اسمش خونه من و تو باشه... همین... تازه مطمئن باش وقتی در کنار هم باشیم؛ وقتی با هم تلاش کنیم؛ حتما زودتر و بهتر موفق میشیم... اگه ما راضی باشیم که زندگیمونو با حداقل امکانات شروع کنیم حتما خانواده هامون هم به خواسته ما احترام می گذارن... پس بیا همین امروز و فردا یه خونه کوچیک در حد درآمد تو اجاره کنیم و یه سفر دو روزه بریم مشهد ... و بعد از برگشتن از پیش امام رضا ... دوتایی بریم زیر یه سقف... و به هم قول بدیم که دست در دست هم یه زندگیه سرشار از خوشبختی بسازیم... نه پر از پول ! ثروته من و تو دل صافو و ایمان و صداقت و عشقه... بیا قول بدیم این ثروت مونو در هیچ شرایطی از دست ندیم... دوستدار همیشگی تو: همسرت نویسنده : زینب فرخ تنظیم :داوودی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 355]