تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هركه خوش دارد دعايش هنگام سختى مستجاب شود، هنگام آسايش، بسيار دعا كند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833341115




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مهمانی خدا


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: مهمانی خدا
مهمانی خدا
هستی نه سال دارد. امسال به کلاس سوم می‏رود. او مثل خیلی از بچه‏های ایران تابستان خوبی را پشت سر گذاشته است و خودش را برای آخرین روزهای این فصل گرم آماده می‏کند.یک روز عصر که هستی به کلاس نقاشی رفته بود. وقتی همراه پدر به خانه برگشت. چیزهای تازه‏ای دید. مادر همه جای خانه را تمیز کرده و برق انداخته بود. روی میز وسط  پذیرایی چند تا گلدان را پر از گل گذاشته بود. خودش هم زیباترین لباس‏هایش را پوشیده و عطر خوش بویی به خودش زده بود. هستی با تعجب به مادر نگاه کرد و گفت: «مامان! عید شده؟ یا می‏خواهیم برویم مهمانی؟»
مهمانی خدا
مامان خندید و گفت: «هر دوتا. هم عید شده. هم می‏خواهیم برویم مهمانی!» هستی با خودش فکر کرد: «حالا که عید نوروز نیست. پس چه عیدی است؟» با این فکر، رفت که کیف و وسایل نقاشی‏اش را توی اتاقش بگذارد. وقتی می‏خواست لباس‏هایش را در بیاورد. یاد حرف مادر افتاد و پرسید: «مامان! لباس‏هایم را در بیارم؟» مادر گفت: «آره دخترم!» هستی دوباره پرسید: «مگر نمی‏خواهیم برویم مهمانی؟» مادر گفت: «چرا ولی اول باید بروی حمام و خودت را تر و تمیز بشویی!» هستی، زود لباس‏هایش را عوض کرد و دوید توی حمام دو تا کار را خیلی دوست داشت؛ یکی حمام کردن و یکی لباس‏های نو و قشنگ پوشیدن. وقتی که هستی از حمام بیرون آمد، مادر داشت توی آشپزخانه غذا درست می‏کرد. بوی خوش غذا در خانه پیچیده بود و هوش از کله آدم می‏برد. هستی تند وتند بدنش را با حوله خشک کرد و رفت و پیش مادر و با شوق زیاد گفت: «مامان! خودم را شستم. حالا کدام لباسم را بپوشم؟» مامان با لبخندی گرم و مهربان گفت: «هر کدام را که خودت دوست داری! فقط لباس زمستانی نبوش!» هستی، از این حرف مامان خیلی خوشحال شد. اما کمی هم تعجب کرد. چون مادر همیشه اجازه نمی‏داد که هستی، هر لباسی را که دوست داشت، بپوشد. در این موقع بوی خوش غذا به دماغ هستی خورد و با تعجب پرسید: «مامان! مگر نمی‏خواهیم برویم مهمانی؟» مادر گفت: «می‏دانم برای چی می‏ترسی دخترم! مهمانی، همین جا توی خانه ماست» هستی پرسید: «چی؟ همین جا؟ توی خانه خودمان؟!» مادر لبخندی زد و گفت: «آره عزیزم، توی خانه خودمان، چون ما «مهمان خدا» هستیم و خدای مهربان، خودش از ما پذیرایی می‏کند. امشب شب اول «ماه رمضان» است. ماه رمضان هم، ماه مهمانی خداست. خدا هم که همه جا هست. حتی توی خانه خودمان!»هستی تازه فهمید که منظور مادر از «مهمانی» چیست. با خوشحالی رفت توی اتاقش تا بهترین و قشنگ‏ترین لباس‏هایش را بپوشد و خودش را برای مهمانی آماده کند.هستی، زیباترین لباس‏هایش را پوشیده و با پدر و مادر سر سفره شام نشسته بود. پدر، مرتب از شام خوشمزه مادر تعریف می‏کرد. در این موقع تلویزیون یک آهنگ شاد پخش کرد و گفت: «فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، عید مومنان و بهار قرآن را به همه مسلمانان تبریک می‏گوییم» یک دفعه چیزی به ذهن هستی آمد و پرسید: «بابا: فقط آدم‏هایی که روزه می‏گیرند. مهمان خدا هستند؟» پدر گفت: «نه دخترم! شاید خیلی از آدم‏ها نتوانند روزه بگیرند، مثل: بچه‏ها، آدم‏های بیمار و سالخورده. مسافرها و بعضی‏های دیگر... اما همه آنها در این ماه قشنگ مهمان خدا هستند.» هستی گفت: «من هم دوست دارم که روزه بگیرم!» مادر به هستی قول داد که اجازه بدهد یک روز روزه بگیرد. محمدعلی دهقانیدوست کودکانتنظیم : بخش کودک و نوجوان*********************************مطالب مرتبطسنجاق قفلی نگران تجارت هوش هفت رنگ آسمان پرنده سخنگو گربه کوچولوی ناراضی همان آب گوسفندان را برد ستاره‏ی عجیب و غریب خروسی که آوازخوان شد!





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 182]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن