واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: «صدق و راستی»
راستی، توانمندی است و دروغ نشانی است از ناتوانی .راستی، آوردن حقیقت است بدون افزون و کاستی .راستی، همراه با اخلاص است و اخلاص همراه راستی؛ چرا که صادق، مخلص است و مخلص، صادق و راستین.راستی، بایسته است که در گفتار و کردار و نیت مرد آید و راستی در سخن آن است که؛ دل مرد، زبانش را تصدیق نماید و این حقیقت یاد خداست که چون در زبان آید از دل برآید.یکتاپرستی صادقانه و راستین، رهنمون مرد است به توحید در کردار. و چون صدق و راستی در نیت آمد به گفتار برآید و در کردار پدیدار آید، بدون دورنگی و ریا، نه آنکه بی رنگی را در رنگ خواهی. چون که بی رنگی اسیر رنگ شد موسیی با موسیی در جنگ شد براستی که صدق آن است که مرد، پیدا و پنهانش یکی باشد و گفتار و کردارش، در یک قالب درآید، دلش نیتش را تایید نماید و قصدش تمام دلش را. سالک راه باید که راستی گزیند، تا به صلاح و فلاح رسد و صلاح و رستگاری، سرچشمه عبادت بی رنگ است.باید که بی رنگ شوی تا به رنگ خدا گردی ؛ و چه رنگی از رنگ خدا برتر1 پیامبر جانها فرمود : راستی گزینید، پس بدرستیکه راستی، هدایتگر انسان است بسوی نیکی و نیکی، نمایانگر راه بهشت است و چون مرد، با گامهای استوار در زمره راستگویان باشد و بدنبال راستی، نام او را در قاموس "صدیقان" نویسند.
مثال صدق، مثال خورشید است در میان اعمال، پس او نوری است که بدون آن نور، پرستشی قوام ندارد و بدون آن روشنایی، عباداتتان به رتبه صالحان نرسد، درست مانند خورشید، که بدون او زندگی بی معناست.صادق آل محمد فرمود: راستی نور فروزانی است، چون خورشید، که همه از او نور می گیرند و نور آن همه را دربر می گیرد، به هر جا که بتابد نور بخشد و صدق نیز چون همان شمس فروزان است که کردار دیگر از او نور گیرند. راستی، همراه با اخلاص است و اخلاص همراه راستی؛ چرا که صادق، مخلص است و مخلص، صادق و راستین.صادق چون در میان مردمان درآید، نظری به سویی ندارد، جز محبوب خویش، درچشمانش دنیا بزرگ نیاید و دیدگان سریره اش غیرمولی را نخواهد.صادق راستین همواره در حالت صدق و راستی است، اگرچه خون دلش را در این راه فدا سازد و اگر چنین نباشد و راستیش، به خاطر درک خطر، در هم ریزد، او از جماعت راستگویان بیرون شود.جنید بغدادی گفته است: حقیقت راستی آن است که در جایگاهی که جز دروغ تو را رها نمی سازد صادق و راستین باشی. مثال صادقان، زنان و مردانی است که در آغاز اسلام همراه پیامبر جانان بودند که بادهای سهمگین آنان را نلرزاند و شکنجه های جهالت، بی قرارشان نساخت و جراحت لسان و سنان به آنان کارگر نیفتاد، همانانی که بدنهایشان را با تخته سنگ های تفتیده می سوزاندند و زیر شلاقهای ددمنشان چون گل سرخ کبود می شدند و تاب می آوردند. شکمهایشان از فرط جوع و گرسنگی به کمرهایشان چسبیده بود.هیچ یک از آنان میثاق خویش نشکستند و صدقشان را کم رنگ نکردند و کردارشان نیز چون گفتارشان بود و اینچنین شد که به درجات "صادقین" نائل گشتند. «آری حکایت،حکایت بلال حبشی است، حکایت عمار است ، روایت صهیب و خباب است» گویند که چون فرعون کار را بر همسر خویش آسیه سخت تر گرفت و او را به خاطر خداپرستی، بیشتر شکنجه نمود به او گفت هنوز بر دین موسایی؟ آسیه فرمود: شکنجه های تو مرا بیشتر به اقیانوس عصمت خدا وارد می سازد، اگر تکه تکه ام کنی مرا عاشقتر خواهی یافت و این همان صداقت میثاقی است که آسیه با خدای خویش داشت که کردارش ، تفسیر گفتارش بود و آشکارش معنای نهانش گردید.شکنجه های تو مرا بیشتر به اقیانوس عصمت خدا وارد می سازد، اگر تکه تکه ام کنی مرا عاشقتر خواهی یافت صادق؛ آنقدر در صداقتش بی رنگ است که جز صداقت از مردم نمی بیند. دروغگو را صادق می پندارد و شاید که آدم ابوالبشر نیز چنین بود و جز صداقت حقیقت دیگری را نمی شناخت تا آنکه در کمند اهریمن گرفتار آمد.صادق را بایسته است که صداقت خویش، حدیث نفس ننماید، بلکه صدق خویش همواره در حالت تکامل یابد . سهل پسر عبدالله شوشتری گفته است: اولین خیانت صادقین حدیث نفس آنان است. چرا که گرچنین باشند، گرفتار آفت خودبینی و غرور شوند.صادق در دوستی و میثاق فانی و نابود و منعدم درگاه یار می شود. هیچکس جز او را نمی بیند هرگز دریافت ثواب و عقابی بر صداقتش نیفزاید ، بل "وجدتک اهلاً للربوبیة فعبدتک"براستی که صدق آن است که مرد، پیدا و پنهانش یکی باشد و گفتار و کردارش، در یک قالب درآید، دلش نیتش را تایید نماید و قصدش تمام دلش را.فیض کاشانی گفته است : راستی را شش معناست و چون این شش معنا محقق گشت، صادق را مقام صدیقین شاید و آن شش چنین است.اول) راستی و صدق در نیت و اراده: صادق آن است که در نیت خویش راستین باشد و صداقت را در نیت آورد در خبر است که پیامبر جانان فرمود : «نیت المومن خیر من عمله» یعنی نیت مومن از عملش افضل و برتر است . دوم) راستی در عزم و تصمیم: آورده اند که صدیقه طاهره سلام الله علیها در ایام کوتاهی که پس از وفات پیامبر گرامی در این سرای دون، زندگی می کرد، برحسب ولایتمداری به خانه های انصار و مهاجر می رفت تا وصیت پیامبر جانها، در جانشینی ابوالحسن را به یاد آنان آورد، همگی می پذیرفتند که حق با علی است و خویشتن را در حمایت از علی ، آماده نشان می دادند، لیک از پس زمانی، شمشیرها را به زنگار ترس و سیاست، صیقل می دادند. آری آنان همه درعزم و تصمیم صادق نبودند ، گرچه حق را می شناختند و همین شد که حق در پس غبار پنهان شد.سوم) راستی در میثاق و عهد: در جزء 21 سوره احزاب آیه 23 چنین می خوانیم : مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا یعنی از میان مؤمنان مردانىاند كه به
آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند. برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در (همین) انتظارند و (هرگز عقیده خود را) تبدیل نكردند.گذر تاریخ پر است از صدیقانی که در وفای به عهد و میثاق، جان و عرض خویش فدا ساختند و از این روست که "قرآن کریم" آسیه را مثال مومنان نامید و مریم عذراء را صدیقه .چهارم) راستی در کردار: پیرامون این صداقت، سخن فراوان گفتیم . صادق باید که کردارش برآمده از قلبش باشد و آنچه در دل اوست با نیتش در یک قالب آید تا به درجه صدیقین نزدیکتر شود.پنجم ) راستی در کلام: صادق آن است که کلامش تصدیق قلبش باشد و سخنش آینه نهانش گردد.ششم) ششمین معنایی که برای صداقت گفته اند ، صداقت شامل وجامعی است که تمام معانی گذشته را در بر می گیرد و این معنا، حد وسطی است برای تمامی معانی گذشته که نه از آن معانی جداست و نه آنکه عین آن معناست و صادق چون تمام شش را داشت به مقام صدیقین نائل آمده است.در برخی کتب اخلاقی آمده است که ششم آن است که صادق، مقامات دین را در خویش محقق سازد و خویش را متدین به دین محمدی نماید و چون صادق به این اوصاف ششگانه صادقین متصف گشت او را "صدیق" نامند.صادق آن است که در نیت خویش راستین باشد و صداقت را در نیت آورد در خبر است که پیامبر جانان فرمود : «نیت المومن خیر من عمله».بازخوانی معنای صداقت در مثال راستی در کلام ، صداقت در نقل سخن و پرهیز از دروغ است که در این صدق، وفای به عهد و تخلف از آن جای دارد .صداقت در نیت به اخلاص بازگردد، که سالک راه به سوی خدا گام می نهد یا به سوی غیر خدا ؟ و صداقت در تحقق مقامات دینی مانند خوف و رجاء است(در عین پروا داشتن از خدا سراسر امید به فضل او باشد) و تعظیم و بزرگداشت خدا، صادقی چنین باید که زهد پیشه سازد ، بر خدا توکل نماید و با "الله" محبت بر قرار سازد .و صدق در وفا، آن است که ناهمواری راه، سالک صادق را نرنجاند و بداند "عندالصباح تحمد القوم السری" و هنگام صبح قوم شبرو شریف را می شناسند. و چون اهمیت صداقت را یافتی و دانستی که مقامی است بلند به بلندای نبوت رسولان، پس در راه تحقق آن راستین باش. وَمَن یُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَـئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِینَ َحَسُنَ أُولَـئِكَ رَفِیقًا یعنی و كسانى كه از خدا و پیامبر اطاعت كنند، در زمره كسانى خواهند بود كه خدا ایشان را گرامى داشته (یعنى) با پیامبران و راستان و شهیدان و شایستگانند و آنان چه نیكو همدمانند (سوره نساء آیه 69) نوشته شده با بهره مندی از متون عربی آقامیری – بخش دین و اندیشه تبیان(1)جزء 1 سوره بقرة آیه 138 صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ یعنی این است نگارگرى الهى؛ و كیست خوشنگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانیم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 380]