واضح آرشیو وب فارسی:برترینها: مايكل اسكوفيلد چرا فرار من از زندان با ديگر فرارها فرق ميكند اگر كسي فرار از زندان را ديده باشد، بدون شك يكي از شخصيتهاي محبوبش ونتوورث ميلر (مايكل اسكوفيلد) است، پسر باهوش سريال كه همه را با نبوغ خود، حيرت زده ميكند، اين بازيگر 38 ساله نگفتههاي بسياري درباره فرار از زندان دارد
هر بار چهار ساعت تتو ميشدمشخصيت تو در فيلم، روي بخش بزرگي از بدنش نقشه فرار را خالكوبي كرده بود، نقاشي كردن اين نقش و نگارها چقدر سخت بود؟واقعا سخت بود، شايد بتوانم بگويم اين بيشترين و سختترين تتويي بود كه تا به حال در فيلم يا سريالي وجود داشته است. هر بار پيش از فيلمبرداري 2 نفر حدود 4 تا 5 ساعت اين نقش و نگارها را روي بدن من ميكشيدند، البته خوشبختانه فقط مجبور بوديم قبل از هر اپيزود اين كار را بكنيم، در واقع اين نقش و نگارها قسمتهاي مختلفي داشت كه بايد مثل يك پازل با هم جفت و جور ميشد، شايد حتي بيش از 20 قسمت و راه بود كه تمام بالا تنه و بازوي مرا ميپوشاند. براي كشيدن اين نقش و نگارها بايد ابتدا رطوبت بدنم را با الكل از بين ميبردند، بعد روي بدنم را با يك لايه چسب ميپوشاندند سپس نقشها را باقالب روي پوست ميكشيدند. حساب كنيد پاك كردن آن چقدر ميتواند دردسر داشته باشد.وقتي نخستين بار فيلمنامه فرار از زندان را خواندي، عكسالعملت چه بود؟ آيا فكر نميكردي شخصيت مايكل خيلي سردرگم يا حتي پيچيده است؟بله، من هميشه فكر ميكردم مايكل شخصيتي پيچيده دارد و شايد بهتر باشد بگويم شخصيت او تناقض داشت، اما اصلا فكر نميكنم سردرگم باشد، شايد بتوان گفت گاهي در حل مسائل اخلاقي دچار ترديد ميشد، اما هيچ وقت نميتوان گفت سردرگم بود، او ميدانست چه ميكند.نظرت درباره شخصيت سارا چه بود، وقتي سارا دوباره برگشت چه احساسي داشتي؟مسلما خيلي خوشحال شدم، من كاركردن با سارا را دوست دارم ، فكر ميكنم او چيزهاي جديد و خاصي به سريال اضافه ميكند مثل حس زنانگي. بهنظر من او باعث شد مايكل يك بخش ديگر از شخصيت خود را نشان دهد، بخشي كه قبل از برخورد با سارا اصلا شناخته شده نبود، بخشي كه در برخورد با ماهون و بقيه زندانيها ديده نميشد.تو فكر ميكني اگر مايكل يك شخصيت واقعي بود بعد از زندان، سعي ميكرد به زندگي قبلي خود بازگردد و دوباره همان شخصيتي را پيدا كند كه يك زمان داشت؟بهنظر من، مايكل به آنچه قبلا بود نگاه نميكرد بلكه او روي آن چيزي تمركز داشت كه در حال وجود داشت و به جز حال به چيز ديگري فكر نميكرد، چيزي كه ميدانست اين بود كه هرگز نميتوانست به گذشته بازگردد پس چرا بايد با فكر كردن به گذشته وقتش را تلف كند. به علاوه مايكل نميخواست فعاليتهايش را متوقف كند و به آن چيزهايي فكر كند كه از دست داده بود.فقط يك كارتم را رو كردهامآيا اتفاق خاصي هنگام ضبط سريال وجود داشت كه براي خودت هم جالب باشد؟صبر كن كمي فكر كنم...بله، در قسمت اول، صحنهاي داشتيم كه واقعا از چنين صحنهاي احساس غرور ميكنم، قرار بود يك دعواي حسابي در زندان را ضبط كنيم تا نشان دهيم زندان براي مايكل چه جاي خطرناكي است، من در آن قسمت اين شانس را داشتم كه با يك بدلكار حرفهاي كار كنم كه در ارباب حلقهها نيز حضور داشت، من واقعا به او مديونم چون او بود كه به من بهعنوان مايكل ياد داد چگونه بايد مبارزه كرد و هنگام مبارزه، خود را به زمين زد.فكر نميكني چون مدت طولاني در نقش مايكل بودي، روي نقش بعدي تو نيز تاثير بگذارد و ديگر مخاطب تو را در نقش ديگري به راحتي قبول نكند؟نه لزوما، بعضي بازيگران هستند كه وقتي مدتي طولاني در يك نقش بازي ميكنند، آن نقش برايشان تبديل به تلهاي ميشود كه نميتوانند به راحتي از آن بيرون بيايند چون تمام كارتهايشان را در آن نقش رو كردهاند اما در رابطه با خودم، فكر نميكنم دچار اين مشكل شوم به اين دليل كه در فرار از زندان من اين فرصت را داشتم كه از من خواسته نميشد خيلي متفاوت شوم. در 4 سال ساخت فيلم من فقط يكي از كارتهايم را رو كردهام و مطمئن باشيد استعدادها و كارتهاي زيادي دارم كه هنوز نشان ندادهام، البته هر بازيگر در موقعيت من چنين چيزي ميگويد ولي زمان مشخص خواهد كرد كه چه كسي درست ميگويد.وقتي مردم در خيابان يا... تو را ميبينند چه عكسالعملي دارند، عجيبترين اتفاقي كه در اين موارد افتاده چه بوده است؟خوشبختانه تا به حال هميشه برخوردها مثبت و خوب بوده است، يكي از جملههايي كه بسيار شنيدهام اين بوده كه هيچ وقت حتي يك قسمت را هم از دست نميدهم. بعضي اوقات بهطور ناشناس آنلاين ميشوم و گفتوگوهاي مختلف درباره اين سريال را در چت رومهاي مختلف دنبال ميكنم. يك بار يك نفر نوشت: «جديدا فهميدم ونتوورث، انگليسي است و اين ميتواند دليل لهجه بد آمريكايي او باشد.» من خندهام گرفته بود چون هيچ كدام درست نبود، والدين من هردو آمريكايي بودند ولي من در انگليس به دنيا آمدهام، در نتيجه من تابعيت هر 2 كشور را دارم يعني هم آمريكايي هستم و هم انگليسي.چگونه بازيگر شدمچطور و كجا بازيگري را ياد گرفتي؟بهطور كلاسيك در بازيگري آموزش ديدهام ولي نه با روشهاي خاص، من فكر ميكنم بازيگران آمريكايي كمي بيش از حد درباره مارلون براندو و جيمزدين مبالغه ميكنند و ميخواهند مثل آنها شوند چون بهشدت از لحاظ احساسي تحتتأثير آنها هستند، يك چيزهايي مثل سبك بازيگري، فن بيان، لهجه گرفتن وچيزهايي شبيه اين در اين نوع كلاسها آموزش داده ميشد. من حدود 5، 6 يا 8 سال در كلاسهاي بازيگري شركت كردم و اين شانس را داشتم كه استاد من به من كمك كرد، ياد بگيرم چگونه استعداد خاص و منحصر به فرد درون خود را كشف كنم. ميتوانم بگويم راه درازي پيش رو داشتم كه با ناكامي، شكست و موانع بسياري همراه بود؛ اما هرگز نتوانستم از آن دست بكشم. قبل از اين سريال چه فيلمهايي بازي كرده بودي؟نخستين حضور من در نقش «ديويد» حساس و درونگراي سريال تلويزيوني «داينوتوپيا»، در قالب نقش اصلي بود. پس از ظاهر شدن در تعدادي نقش فرعي در تلويزيون، در سال ۲۰۰۳، در فيلم «ننگ بشري» بهعنوان جواني شخصيت «كولمن سيلك» آنتوني هاپكينز، ايفاي نقش كردم و در قالب فردي كه با گذشته خود در حال مبارزه است، قاطعانه بهعنوان مركز اصلي فيلم شناخته شدم روي اين نقش بهصورت گستردهاي كار كرده بودم بهطوري كه براي به تصوير كشيدن شخصيت «سيلك» در قالب يك بوكسور علاوه بر كندوكاو شخصيت آنتوني هاپكينز، يك رژيم غذايي 4 ماهه گرفتم.از مرزها عبور كردهام فكر ميكردي اين سريال در سراسر دنيا طرفداران بسياري بهدست بياورد و به زبانهاي مختلف دوبله و ترجمه شود؟براي من هم كاملا غيرباور بود، بهنظر من، اين سريال تا حدودي در سبك فيلمهاي قديمي موفق آمريكايي است، اينگونه فيلمها معمولا طرفداران خاص خود را داشتند و تا فصل يك، فرار از زندان نيز همين طرفداران را داشت ولي ناگهان بعد از فصل يك تعداد بينندگان سريال چند برابر شد، سريال اول درژاپن پرفروشترين سريال شد سپس بيش از 135 ميليون نفر هر هفته، سريال را دانلود ميكردند، اين رقم واقعا شگفت آور و براي من مايه افتخار بود كه فكر كنم جزو پروژهاي هستم كه از مرزهاي فرهنگي و زباني مختلف عبور كرده و به زندگي مردم مختلف دنيا وارد شده و آنها را سرگرم كرده است.بياييد از اين جهنم فرار كنيم اگر تا به حال اين سريال را نديده باشيد احتمالا با شنيدن نام آن با خود ميگوييد «باز هم يك قصه تكراري فرار از زندان!» ولي ميتوانيم به شما اطمينان دهيم اين سريال، قصه تكراري ندارد. داستان و ظرافتهاي موجود در آن، اين سريال را به اثري درخور توجه تبديل كرده است. داستان اين مجموعه تلويزيوني درباره دو برادر است كه يكي از آنها براي قتلي كه انجام نداده به اعدام محكوم شده و برادرش خود را به زندان مياندازد تا با استفاده از نقشهاي بسيار حرفهاي، او را از زندان فراري دهد. برادر قاتل، «مايكل اسكوفيلد» نام دارد كه مهندس سازه است و هوش فوقالعادهاي دارد. تمامي داستان اصلي سريال به فرار اين دو برادر مربوط است كه با اتفاقاتي كه رخ ميدهد، جذابتر ميشود. البته فرار كردن، زمينه اصلي اين سريال، در تمام قسمتهاي آن است حتي بعد از گريختن از زندان نيز آنها بهعنوان مجرمين تحت تعقيب، باز هم فرار ميكنند.چرا بايد اين سريال را ديد بازيهاي حساب شده بازيگران پر تعداد يا نامهاي آشنا و بزرگ آنها و كارگرداني خوب، دليل تفاوت اين مجموعه است. ظرافتهايي در اين سريال وجود دارد كه آن را از داستانهاي مشابه متمايز ميكند مواردي مثل اينكه «مايكل» نقشه زندان را روي تمام بدن خود آن هم به شكل تصويري بهطور كامل نامربوط، خالكوبي كرده است، يا رابطه پيچيدهاي كه او با بعضي زندانيان دارد، پيگيري بعضي از برنامههاي آنها در خارج از زندان كه پيش از ورود مايكل به زندان صورت گرفته است تا در زمان مناسب از آنها استفاده شود و در نهايت، تقطيع نماهاي فوقالعاده كه از داخل به خارج از زندان يا بالعكس صورت ميگيرد، از محصور شدن دوربين در چارچوب زندان و افت ريتم اثر و به تبع آن، از خستگي بيننده جلوگيري ميكند.آنچه بايد درباره فرار از زندان بدانيدموسيقي متن اين سريال را يك آهنگساز ايراني بهنام رامين جوادي ساخته، او 35 سال دارد و در آلمان متولد شده و بهدليل ساخت اين موسيقي در سال 2006، كانديدا جايزه معتبر «امي»شد. فرار از زندان تاكنون كانديد و برنده جوايز معتبر زيادي شده است.اين سريال در سال 2006، كانديد2جايزه گلدن گلوب در رشته بهترين سريال درام و بهترين بازيگر نقش اول مرد در تلويزيون شد و همان سال توانست جايزه بهترين سريال تلويزيوني را با انتخاب مردم آمريكا كسب كند.منبع : مجله زندگی ایده آل
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برترینها]
[مشاهده در: www.bartarinha.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 233]