واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: درس "30" داستان نویسیکلاس درس داستان نویسی تبیاد102- چهار راه ساده انتقال
اگر نویسنده در به کارگیری شیوه انتقال، مهارت لازم را کسب کند می تواند از زیاده نویسی پرهیز کند، سرعت پیشروی داستان را افزایش و راحت تر زاویه دید داستانش را تغییر دهد و غیره.برخی از انتقال های متداول از این قرار است:1- رالف میلر جوان نگران است که مبادا مری لو(دختر زیبای دبیرستان)، دوستش نداشته باشد. نویسنده می تواند صحنه را موقعی که رالف دارد در سالن قدم می زند و نگران است که مبادا مری با او قرار نگذارد تمام کند. بعد یک سطر فاصله بگذارد و صحنه بعدی را شروع کند: رالف چمباتمه زده و به در ماشین تکیه داده بود. از اینکه مری نایستاد تا برای او دست تکان دهد ناراحت شد؛ که به این ترتیب نویسنده داستان را از یک مکان به مکان دیگر منتقل، مشکل قبلی رالف را حل و رفع و مشکل جدیدی برای او ایجاد کرده است. ضمن اینکه داستان را به لحاظ زمانی پیش برده و تغییر حالتی را نیز به نمایش گذاشته است.2- نقل به مضمون عباراتی همچون در این ضمن، در مزرعه و دو ساعت بعد از جمله شگردهای خوبی است که می توان هنگام انتقال به کار گرفت. اما باید سعی کنیم آنها را مخفی کنیم.3- می توان با استفاده از انتقال زمانی در یک صحنه، خواننده را در جاهایی از صحنه که کمکی به شخصیت پردازی نمی کنند و سهمی در نمایشی کردن صحنه ندارند، نگه نداشت: بیل به مردمی که از در ورودی موزه داخل می شدند نگاه و خدا خدا می کرد که زنش دیر نکند. امّا پس از کشیدن چهارده سیگار و خوردن سه بسته پف فیل هنوز زنش نیامده بود. نویسنده با به کارگیری این شیوه از استفاده از درون نگری های پیش پا افتاده پرهیز و توصیف های زائد مردمی را که به موزه وارد و از آن خارج می شوند از داستانش حذف کرده است.4- و باز نویسنده می تواند از طریق گفتگوی شخصیت ها، زاویه دید را به کس دیگری انتقال دهد.مثال:ملنی می ترسید. فکر می کرد مرد سبزه رو که آن طرف خانه ایستاده، دارد نقشه می کشد تا از خانه او دزدی کند. با صدای بلند گفت: «مادر، چرا آن مرده دارد خانه ما را نگاه می کند؟» مادرش دستی به موهایش کشید و آرامش کرد. گفت: «آن مرد کشیشی است که تازه به این شهر آمده.»مادرش می دانست که ملنی به خاطر تشنج های خفیفش نیاز به راهنمایی های روانی دارد.انتقال چه ساده باشد و چه کامل، کاری اسرارآمیز نیست. نویسنده سخت کوش حتماً شیوه استفاده از آن را می آموزد. 103- جزئیات محیط
جزئیات محیط کارکردهای گوناگونی در داستان دارد مثلاً بر درستی زمان صحه می گذارد و واقعیتی دیدنی را تصویر می کند تا شخصیت ها نقش خود را در آن ایفا کنند. و دست نویسنده را باز می گذارد تا بتواند در بیرون از محدوده علائق شخصیت، جهانی فراختر خلق کند. به علاوه از طریق این جزئیات می توان افراد مختلف را نیز وصف کرد.داستان: نویسنده ای شهر را رها کرده تا در نقطه ای کنج عزلت بگزیند و دوباره به آن مایه معنوی اش دست یابد.در صحرای خشک آریزونا: در حالی که دست هایش را در جیبش کرده بود و در جاده خاکی پیش می رفت سعی کرد فصل اول رمانش را در ذهنش طرح ریزی کند. کاکتوس کلفت و خپل مثل گیاه قانقاریا گرفته ای در شنزار و رمانی که او می خواست بنویسد همچون کنده زیر درختی در اعماق وجودش بود. آزاردهنده و زشت و خشن بود. احساس کرد به خشکی زمین پای کاکتوس است و لرزید.استراحت در سبزه زار ورمانت: نشسته و به تنه زیر درخت تکیه داده بود. مورچه هایی را که از قوزک های دوپایش بالا می رفتند حس می کرد. مثل فکرهایی بودند که روحش را گاز می گرفتند. ریز و آزاردهنده بودند. نفس عمیقی کشید و به درخت نگاه کرد. دسته های برگ از شاخه های درخت آویزان بود. فکر کرد: «من هم شکوفا خواهم شد.» فکرهای او هم به زودی شکوفا می شد و رشد و نمو می کرد و مثل برگ های ضخیم می شد.در کنار دریای اوریگن: به آواز مرغ های دریایی گوش داد. مثل مشتی پر در نسیم لخت آسمان می لغزیدند. دستش را دراز کرد تا یکی از آنها را بگیرد. گویی می خواست فکری یا خطی داستانی را به چنگ آورد. ناگهان داد زد: «بایست، بیا پایین. بگذار لمست کنم.» از صدایش پرنده ها رم کردند و پر کشیدند. رمانی که او می خواست بنویسد مثل مرغ های دریایی شده بود. زیبا، اما همیشه دور از دسترس بود.اگر نویسنده با نحوه به کارگیری جزییات محیط آشنا باشد، از آنها صرفاً به عنوان پس زمینه داستان استفاده نمی کند. ضمن اینکه لازم نیست زور بزند تا از تصویر استفاده کند. جزئیات خود تصویری هستند. و بالاخره نویسنده برای اینکه شخصیت و محیط را خوب با هم بیامیزد، باید از جزئیات به عنوان بخشی از احساسات و افکار شخصیت استفاده کند.104- رمان تحقیقیرمان تحقیقی ساختار پیچیده و سیّالی دارد. نویسنده در این نوع رمان، دو داستان منفرد و دو طرح خطی مجزا را به نمایش می گذارد. یکی از داستان ها و طرح خطی ها به گذشته رجوع و دیگری به جلو حرکت می کند؛ و یا اینکه داستان ها از هم جدا هستند، اما دو طرح خطی کم کم با هم تلاقی می کنند. در حقیقت معمای گذشته، باعث ایجاد خطری در زمان حال می شود. شخصیت های زمان حال در گذشته داستان نیز بوده اند. و باز حال و گذشته به اتفاق هم معما را حل می کنند. با اینکه فرد محقق (معمولاً) ارتباط فعالی با گذشته ندارد، ولی همه اجزای داستان را در زمان حال به هم متصل می کند. راوی اول شخص ذهنی است، که بعد کم کم به اول شخص عینی تبدیل می شود:
داستان: سال 1988. چند جوان اسکلت آدمی را در فرزنو کشف می کنند. اسکلت متعلق به جسد معاون رئیس جمهور است که در سال 1930 ناپدید شد. در آن زمان تحقیقات پیرامون موضوع به بن بست رسیده بود. گزارشگری که یک وقتی مادرش نامزد معاون رئیس جمهور بوده، فهرستی از اسامی مظنون هایی را که پلیس نمی شناسد به دست می آورد. گزارشگر با افرادی که درگیر قضیه بوده اند مصاحبه می کند. تحقیقات او جانش را به خطر می اندازد. قاتل یا قاتلان هنوز زنده اند. و او به تحقیقاتش ادامه می دهد.همان گونه که گفتیم در ابتدا زاویه دید اول شخص ذهنی، داستان زمان حال (یعنی همان تحقیقات) را بازگو می کند. و بعد گزارشگر اشتیاق شدیدی به کشف واقعیت پیدا می کند. و وقتی جانش به خطر می افتد، زاویه دیدش عینی تر می شود تا بتواند معمای داستان را توضیح دهد و تجزیه و تحلیل کند. او باید از طریق جزئیات ریز، کل معما را حل کند. گزارشگر با تک تک افراد فهرست، گفتگو می کند. هنگام پاسخ دهی افراد، نویسنده از رجوع به گذشته متنها به شکل گفتگو، استفاده و داستان را با زاویه دید سوم شخص روایت می کند. شخصیت خود زمان حالی را که دارد روایت می کند تجربه می کند. اما امکان ندارد مصاحبه گر در گذشته داستان هم باشد. چون در آن موقع هنوز در این دنیا نبوده است. معاون رئیس جمهور دوباره در گذشته داستان زنده می شود. معاون رئیس جمهور شخصیت اصلی زمان گذشته؛ و فرد محقق، شخصیت اصلی زمان حال داستان است. معاون رئیس جمهور و گزارشگر هر یک داستان و طرحی مستقل دارند. معاون رئیس جمهور فقط به ایفای نقشش در گذشته می پردازد اما راوی به ایفای نقش در زمان حال می پردازد و داستان را پیش می برد.مرده های گذشته مثل زنده های زمان حال، زندگی را از سر می گیرند. معاون رئیس جمهور از طریق داستان های شخصیت های دیگر، باز آفرینی و بدل به شخصیت جامع می شود. وقتی اجزای داستان به هم متصل می شوند، شخصیت متحول او نیز ظاهر می شود: دست و دلباز، سرزنده، فاسد، اهل زن و زندگی، صادق، بلند پرواز و شریف.مثال (گزارشگر در حال گفتگو با دوست صمیمی معاون رئیس جمهور- که اینک هشتاد سال دارد- است):«آه بله، جترو هرگز تحت تأثیر افراد متقلب قرار نمی گرفت. یک شب وقتی باری کریمپس با کیف پر از پول به دفترش آمد و آن را روی میز انداخت، من در دفتر کارش بودم. جترو با انگشتش روی میز ضرب گرفت و منتظر ماند تا باری به او پیشنهاد رشوه بدهد.» (و صحنه رشوه دهی از طریق بازگشت به گذشته، عیناً به نمایش گذاشته می شود.)گزارشگر می تواند برای گفتگوی بعدی سراغ باری کریمپس برود.هر دو شخصیت: معاون رئیس جمهور و گزارشگر باید در زمان خودشان وضعیت دشوار و خطرناکی را تجربه کنند. احتمال دارد هر لحظه معاون رئیس جمهور و گزارشگر را بکشند. خواننده نمی داند که کدام شخصیت در داستان گذشته معاون رئیس جمهور را کشته است و همین ایجاد شک و انتظار می کند. میزان شک و انتظار زمان حال نیز بستگی به شدت و حدّت خطری دارد که جان گزارشگر را تهدید می کند.در ضمن گزارشگریا محقق باید عاشق کسی (مثلاً نوه معاون رئیس جمهور یا یکی از کسانی که با او گفتگو می کند) که به طور غیرمستقیم درگیر ماجراهای داستان زمان حال است، باشد. به علاوه باید وقتی گزارشگر حقیقت را در می یابد، به سختی آن را باور کند.مثال (حل معمای داستان): قاتل (که هنوز زنده است و سعی می کند گزارشگر را بکشد) پسر رئیس جمهور پیشین امریکاست. پسر رئیس جمهور پیشین نمی خواهد بگذارد گزارشگر فاش کند که پدرش (که زنده و دوران بازنشستگی اش را طی می کند) معاون رئیس جمهور را کشته، تا مانع افشای این نکته که وی [رئیس جمهور] از عوامل نازی ها بوده و قصد داشته کشور را به جانبداری از آدولف هیتلر وادارد، بشود.داستان گذشته با حل معمای قتل، به پایان می رسد و داستان زمان حال جای آن را می گیرد. و نویسنده در بقیه رمان به تصمیم گزارشگر: اینکه آیا او با افشای نام قاتل جانش را به خطر می اندازد یا نه و نیز آیا وی با کشف معمای جنایت پنجاه سال پیش، برنده جایزه پولیتسر می شود یا نه، می پردازد.ادامه دارد ... لئونارد بیشاپ/محسن سلیمانی تهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی - بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 897]