واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی:
![173_Human-Seyedi.jpg](http://www.persianv.com/khabar/173_Human-Seyedi.jpg)
![ghazaleh1.jpg](http://www.persianv.com/khabar/ghazaleh1.jpg)
هومن سیدی متولد :1359 ، رشت همسرآزاده صمدی پس از پایان دوره متوسطه و دریافت دیپلم گرافیک کارخود را با حضور در کلاسهای انجمن سینمای جوان رشت و ساخت چند فیلم کوتاه آغاز کرد . سپس به تهران آمد و در کلاسهای بازیگری پرویز پرستویی شرکت کرد.نخستین فعالیت حرفه اش را باحضوردر یک تکه نان (کمال تبریزی)تجربه کرد و سپس نقش کوتاهی را در چهارشنبه سوری (اصغر فرهادی) ایفا کرد .اولین تجربه تلویزیونی او بازی در سریال جاده متروک (علی شاه حاتمی)بود تا این که برای بازی در نقش اصلی پابرهنه در بهشت (بهرام توکلی)انتخاب شد و آرش معیریان نیز از او در فیلم آن که دریا میرود بهره برد. فیلمشناسی: یک تکه نان (1384) چهارشنبه سوری(1384) پابرهنه در بهشت(1385) آنکه دریا میرود(1385) سریالها: جاده متروک (1384) راه بی پایان (1386) --------------- گفتوگو با آزاده صمدی، بازيگر سريال راه بیپايان آزاده صمدی بازيگری است که کار خود را از تئاتر آغاز کرده و فارغالتحصيل رشته نمايش از دانشگاه سوره و آموزشگاه کارنامه است. بينندگان ايرانی، بازی او را در حال حاضر از شبکه سه سيما و در مجموعه « راه بیپايان» میبينند. با او به گفتوگو نشستيم برای آن که بدانيم به عنوان بازيگری که هنوز در ابتدای راه است، چه نگاهی به «حرفهای بودن» دارد: «يک آدم حرفهای در هر زمينهای يعنی يک شغلی داره که اون رو به عنوان حرفه انتخاب کرده و از اين راه امرار معاش میکنه.» پس هر کسی که شغلی دارد، حرفهای است؟ هر کسی که هر شغلی داره حرفهای نيست ولی حرفهاش اينه. پس من سؤالم را يک جور ديگر میپرسم. اين اصطلاح «حرفهای بودن» يعنی چی؟ يعنی اين آدم مؤلفه. يعنی يک سبکی داره که متمايزش میکنه از بقيه آدمهايی که حرفهشون اينه. حرکت رو به جلويی داره و يک ذره شاخصتر از آدمهای ديگه هست. يعنی اين آدم، چه پارامترها يا نشانههايی دارد که به نظرت حرفهای يا مؤلف میرسد؟ اين پارامترها رو میتونم دو بخش تقسيم کنم. مثلاً يک کارگردانی که دکوپاژش آمادهست، وقتی مياد سر صحنه، میدونه چی میخواد. اين بخش کاريشه که به تجربه برمیگرده و حتی به شعور، به ميزان مطالعه و به درکش. بخش ديگه هم مقوله رفتاريه. مثلاً کارگردانی که زودتر از همه سر صحنه حاضر میشه، يعنی اين کارگردان کارش براش مهم هست، عواملش براش مهم هستن و اگه چيزی براش مهيا نيست میتونه با رفتارش همه عوامل رو به خدمت بگيره. تقابل دو تا بازيگر يا يک کارگردان با بازيگر و نوع برخوردشون و حتی استفاده از واژگان مناسب، نشاندهنده حرفهای بودن اونهاست. به نظر من اين رفتار کاری و اخلاقی در کنار هم میتونه بگه يک آدم چقدر حرفهايه. با اين تعريفهايی که کردی، چه کسی توی سينمای ايران حرفهای هست؟ اگه بخواهيم سينمای ايران رو با سينمای اروپا يا آمريکا مقايسه کنيم، شايد بگيم که سينمای ما سينمای حرفهای نيست. نه به دليل اون که توش پول توليد نمیشه، به دليل اين که همه چيز مهيا نيست که مثلاً توليد يک کار در درستترين حالت انجام بشه. ما هميشه از يک سری خواستههامون میگذريم. در نهايت محصولی ساخته میشه که اون رو خيلی بهتر میشد ساخت. شايد به خاطر اين که در سينمای اروپا و آمريکا آدمهايی هستند که کارهای خيلی تخصصی انجام میدن. کسی مثل مدير توليد اينجا چند تا کار ديگه هم انجام میده. با اين حال ما داريم کسانی رو که توی همين سينما داریم که واقعاً حرفهای باشن. فکر نمیکنی که اگر ما عوامل فيلم را تا اين حد زياد کنيم، هزينهها بالا میرود؟ دقيقاً به خاطر کاهش هزينه هست که ما اين کار رو نمیکنيم. باز تو سينما خيلی کارها تفکيکشدهتر هست. مثلاً گروه کارگردانی تو کار گروه فيلمبرداری دخالت چندانی نمیکنه اما در تئاترمون طرف بازيگره اما کار ديگهای هم انجام میده. کار هيأتيه، رفاقتيه يا هر چيزی که میشه اسمش رو گذاشت هر کسی مسؤول دقيق کاری که بايد انجام بده نيست. در نهايت تمرکز درست سر کارمون نداريم. چرا وقتی يک فيلم خارجی را حتی با يک مضمون معمولی و دمدستی نگاه میکنيم، میگوييم که کاری حرفه ای داريم می بينيم. آن چيست، که آنجا هست و اينجا نيست؟ بذار مقايسه کنم اين دو تا رو چون گاهی پشت صحنه فيلمهای اون ور رو میبينم. توی پشتصحنههاشون، هميشه آدمهای متخصص حتی برای يک کار کوچک وجود دارن. فرضاً اونجا يکی از دستيارهای فيلمبردار کارش به طور خاص جمع کردن سيمها هست. کسی هم حق نداره توی کارش دخالت کنه. چون مسؤول سيمها اونه و اگر آسيبی وارد بشه يا اتفاقی بيفته، مسؤولش مشخصه. برای همينه که اونها توليداتشون خيلی عظيمه. هر چه نيرو بيشتر، تقسيم کارها راحتتر. هر کسی درست سر جای خودش قرار میگيره و مهارت خاص خودش رو به دست مياره. چون از مدتها قبل قرارداد بسته، میتونه روی وظيفهش تمرکز کنه. ما تا لحظات آخر پيشتوليدمون هم نمیدونيم دقيقاً کدوم بازيگر نقشی رو قبول کرده. همه میتونن همزمان سر دو تا پروژه هم باشن. اينه که سينمای ما رو غيرحرفهای کرده. شايد اين از توانايی بازيگرهای ما باشه. صبح سر يک پروژه سينمايی هستن، عصر اجرای تئاتر دارن و البته وقتی میرسن خونه، صبحش دوباره آفيش هستن. اين به نظر من خيلی قشنگ نيست. همه عوامل فيلم که مثلاً ساکن منطقه غرب تهران هستن صبح با يک سرويس ميان لوکيشن و چون قرار نيست سرويس دو بار اين مسير رو طی کنه، بازيگر از ۶ صبح آفيشه اما ۱۰ صبح کار داره. با اين وضع، بازيگر نمیتونه تمرکز کافی داشته باشه. اينها نيروهايی هستند که هدر میرن و من فکر نمیکنم که اون ور دنيا يک همچين اتفاقاتی بيفته. پس ما دو نوع مشکل داريم. نرمافزاری و سختافزاری. به عبارت ديگه برنامهريزی و مديريت توليد از يک طرف و تجهيزات و وسايل فنی از طرف ديگر. چه عوامل ديگری اضافه میکنی؟ دقيقاً همينه. دوربينهايی که الان استفاده میشه، خيلی نو نيستن يا با سيستم پيشرفته و روز دنيا کار نمیکنيم. برای همين اونها میتونن پلانهايی توی فيلمهاشون بگيرن که برای ما عجيب و غريبه و ما نمیتونيم، مثلاً نماهای هلیشات دارن و ما نداريم يا کم داريم به خاطر هزينهها و بودجه. کارگردان ممکنه همچين دکوپاژی تو ذهنش داشته باشه، اما مستلزم اينه که بخوان سه روز هلیکوپتر کرايه کنن و چون بودجهش تأمين نمیشه، مجبوره ازش بگذره. خب برنامهريزی را که میتوانيم حلش کنيم، آن بخش سختافزار مستقيماً به بودجه ربط دارد. ببين انگار ما به اين سينما عادت کرديم. چيزی که خيلی توی صحنه مهم نيست، بازيگره. مهم اينه که نور نره [و فرصت فيلمبرداری تمام نشود]. چرا بايد اين طور باشه؟ مگه چيزی که در نهايت قراره ديده بشه، بازيگر نيست؟ مگه نتايج زحمت همه اين آدمها توی بازی اون بازيگر متبلور نمیشه؟ ممکنه دو سه ساعت وقت صرف بشه و نور بچينن يا لباس و گريم و صحنه آماده بشه اما هميشه استرس وجود داره بين گروههای کاری، که نکنه نور بره يا بازيگر گريم نشده باشه. حالا بازيگر اگه بگه که پنج دقيقه فرصت بدين، نمیشه. چون هميشه بايد آماده باشه. فکر نمیکنی که يک بازيگر بايد اين توانايی را داشته باشد که هميشه آماده باشد؟ بايد اين توانايی رو داشته باشه. اصلاً برای همينه که بازيگره. اما اين طور به ما ياد دادن که پشتصحنه يک کار مهمتر از خود کاره. پشت دوربين مهمتر از جلوشه. چون تو پشت دوربينه که بايد متمرکز باشی و حواست رو جمع کنی برای پلانت. اين که چه کنی کسی تو پلانت معطل نشه. بايد ياد بگيری که تأثير منفی نگيری و روی کارت متمرکز باشی در هر حالتی. هنوز نگفتی که کدام بازيگر به نظرت حرفهای است. من خيلی آدم الگوپذيری نيستم. اصولاً کسی برام خيلی بت نمیشه. همون طور که خوبیهای کسی رو میبينم، بدیهاش رو هم میبينم. منتها مثلاً چون توی «کارنامه» درس خوندم و کارها و رفتارهای آقای پرستويی رو ديدم، میتونم بگم آقای پرستويی، به لحاظ کار با توجه به رزومهش و به لحاظ اخلاقی به شدت حرفهای هست. مثلاً زودتر از همه سر کار حاضره و به خاطر کارش، چه کارهای زيادی میکنه. اين نمونه يک آدم حرفهايه. به نظرم آتيلا پسيانی هم يک بازيگر حرفهای هست به خاطر نوع نگاهش به بازيگری. يک بازيگر کاملاً تکنيکاله. رفتارش سر کار طوريه که اصلاً حس نمیکنی يک بازيگر آماتور هستی و کنارش قرار گرفتی. اين انرژی که بهت میده، خيلی خوبه. خودت رو حرفهای میدونی؟ من حرفهام اينه. انتخابش کردم. تو کارهای بعدی سعی میکنم بهتر از کار آخرم باشم. يک سری بیتجربگیها و خامیها وجود داره که آدم به تدريج از بقيه ياد میگيره. بعضی وقتها رفتاری میبينی که میگی چقدر درست و حرفهای بود. به خودت میگی چه خوبه که من هم ياد بگيرم. ولی گفتی که الگوپذير نيستی. الگوپذير نيستم. ولی هميشه دلم میخواد شاگرد خوبی باشم. يعنی تيکههايی از آدمها رو که به نظرم جذاب مياد و درست، انتخاب میکنم. به خودم میگم چقدر خوبه که من اين شکلی رفتار کنم. يک همچون تصويری داشته باشم از خودم. آره من تيکههای کوچولويی رو که دوست دارم از آدمها جمع میکنم. چه برنامهای برای حرفهای شدن داری؟ سعی میکنم برای کارم کتاب بخونم، فيلم ببينم، تئاتر برم، نقد بخونم. وقتی کتاب میخونی يا فيلم میبينی، تخيل تصويری رو وسيع میکنی و اينها خودشون رو يک جايی نشون میدن. شايد توی اون فيلمی که بازی میکنی و حتی نوع نگاهت به دنيا و زندگی. بايد شروع کنم به فيلمسازی. چون فکر میکنم فيلم ساختن خيلی میتونه به بازيگری کمک کنه. به چه کسی تنديس حرفهایترین بازيگر را میدهی و به خاطر بازی در کدام فيلم؟ من نمیتونم بهترين فيلم رو از بين فيلمهايی که ديدم، انتخاب کنم. چون فيلم خوب این قدر داريم که حتی اگه بگی ده تا فيلم بهتر رو انتخاب کنم، سختمه. تازه بعد از ده تا انتخاب، به خودم میگم که اين يکی هم خوب بود. پس بذار اين طور بپرسم. دوست داری توی بازيگرها جای کی باشی؟ واقعاً دوست نداشتم جای کسی باشم. بازی کی رو تو کدوم فيلم دوست داشتی؟ میخواهم يک جواب از تو بگيرم. خيلی سخته. من برای خيلی از نقشها گفتم wow [مبهوت شدم و تحت تاثير قرار گرفتم]. مثلاً وقتی چارليز ترون تو مانستر بازی کرد، واقعاً مبهوتم کرد. يا وقتی فيلم ساعتها رو ديدم، واقعاً به يک سکانس جولين مور حسرت خوردم. حتی دوست داشتم جای خيلی از مردها بازی کنم. سؤال بعديم دقيقاً همين بود. جای کدام مرد دوست داشت بازی کنی؟ نفرين گل طلايی رو که ديدم دوست داشتم جای پادشاه بازی کنم. نقش غريبی بود. يا مثلاً توی فيلم ترس اوليه واقعاً بازی اد نورتن غبطهبرانگيز بود. خيلی از اين بازیها هست که آدم حسرتش رو بخوره. من مدتهاست اصلاً توی سينمای آمريکا و اروپا بازی بد نديدم و اصلاًً معتقدم بازيگر بد ديگه اونجا وجود نداره. بازیهای جانی دپ رو خيلی دوست دارم. ادوارد دستقيچی رو بازی میکنه، بعدش چارلی و کارخانه شکلاتسازی رو. واقعاً اين همه کاراکتر رو از کجای مغزش میکشه بيرون؟ يک نقشی که خيلی زياد دوستش دارم، نقش راسل کرو تو فيلم محرمانه لسآنجلس هست. اگه قرار باشه به بهترين دوستت يک فيلم هديه بدهی، کدام فيلم خواهد بود؟ باز که سؤال سخت کردی! میبينم دوستم به کدوم ژانر سينما علاقه داره. اما بر اساس سليقه خودم، شايد نفرين گل طلايی يا پير پسر رو که اين اواخر ديدم و خيلی روم تأثير گذاشته، يا شايد هم پک کامل [مجموعه] آثار اسکورسيزی رو هديه بدم. از کارهای اسکورسيزی رفتگان رو خيلی دوست دارم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 594]